eitaa logo
عشق غیر مجاز♡
24.5هزار دنبال‌کننده
516 عکس
229 ویدیو
8 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز) و (همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔⛔ آی دی نویسنده و مدیر چنل👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ روی مبلی نشسته ام و ناخن میجوم که در خانه باز میشود، پدر و بعد مادر داخل میشوند که مادر میگوید: -خان‌جون میگفت شهاب اصلا اینجا نمیاد، پس این کی بود؟ واسه دیدن پریا چرا دروغ به هم میبافن آخه؟ پدر با عصبانیت داخل خانه میشود و تا نگاهش به من می‌افتد می ایستد: -من نگفته بودم حق نداری پاتو بذاری خونه آقاجون؟ لب میگزم و نجوا میکنم: -اینجوری که نمیشه بابا... اونا چه گناهی کردن؟ جری میشود: -اونا چه گناهی کردن؟ گناه از این بالاتر که هنوز این پسرو راه میدن تو این خونه؟ نفس عمیقی میکشم و مضطرب تماشایش میکنم: -ببخشید بابا ولی شهاب مثل پسرشون بوده چطور دل ازش بکنن؟ پدر نگاه خصمانه ای میکند و صدایش را بالا میبرد: -پریا تو بعد این همه بی احترامی و بی حرمتی هنوز داری از شهاب حرف میزنی؟ اگه یک بار دیگه اسم شهابو از زبونت بشنوم... ادامه نمیدهد و نفس نفس میزند با حیرت نگاهش میکنم، این همه عصبانیت و خشم برایم جای تعجب دارد، مادر بازوی پدر را میگیرد: -آروم باش شهریار، بیا بشین برات یه لیوان شربت بیارم... بیا...