eitaa logo
عشق غیر مجاز♡
24.5هزار دنبال‌کننده
522 عکس
229 ویدیو
8 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز) و (همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔⛔ آی دی نویسنده و مدیر چنل👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با بغض سمت اتاقم میروم و در اتاق را رو هم میگذارم، درست وقتی که هاله از زندگی شهاب بیرون رفته است باید با مخالف ها و سرسختی های پدر مواجه شوم... لبه تخت مینشینم و سرم را درون دستانم میفشارم... بیچاره خان‌جون و آقاجون! *** عصر شده که مادر در اتاقم را باز میکند: -پریا بیا دوستت کارت داره! با گیجی نگاهش میکنم که موبایلش را سمتم میگیرد، چشمانم گرد شده که میگوید: -چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ دارم میگم دوستت زنگ زده! مگه خودت شماره منو به همکلاسیت ندادی؟ متعجب موبایل را از دستش میگیرم و کنار گوشم میگذارم: -الو؟ صدای دخترانه و غریبه ای به گوشم میرسد: -سلام پریا جون! با تعجب میگویم: -سلام بفرمایید؟ لحنش را آهسته میکند: -اگه تنها شدی بگو برات توضیح بدم که کی هستم... به مادر نگاه میکنم، ایستاده و تماشایم میکند، نمیدانم این دختر چه کسی‌ست اما برای اینکه کنجکاوی ام را سرکوب کنم میگویم: -مامان شما برو من موبایلتو میارم! مادر با کنجکاوی نگاهم میکند و بعد تنهایم میگذارد...