🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت664 📝
༊────────୨୧────────༊
همین که در اتاقم بسته میشود خطاب به خانم پشت خط میگویم:
-بفرمایید، تنهام!
-خب پس گوشی...
متعجب اخم کرده ام که صدای مردانه و بم شهاب در گوشم میپیچد:
-پریا...
با هیجان می ایستم و سمت پنجره اتاقم میروم، صدایم را تا حد ممکن پایین میبرم:
-شهاب تویی؟!...
-آخ پریا... آخ... مُردم تا صداتو بشنوم... مردم تا ببینمت... تو چرا اینقدر دست نیافتنی شدی آخه...
لبم را میگزم و درست پشت تختم زانوهایم خم میشود و مینشینم:
-بابام خیلی عصبانی بود؟ باهات بد حرف زد؟
-مهم نیست پریا، حقمه... آره میدونم حقمه... ولی دیگه بریدم... بذار هر چی میخواد بشه بشه... فقط برگردیم به روزایی که دیدنت قدغن نبود... شنیدن صدات ممنوع نبود... رفت و آمدمون تو خونه خانجون آزاد بود...
-میگذره شهاب... بابا آروم میشه... نگران نباش.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع