عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت796 📝
༊────────୨୧────────༊
از ذوقش من هم هیجان زده میشوم و با کلی حال خوب حرف میزنیم، همین که تماس را قطع میکنم شهاب نزدیکم میشود:
-این کی بود که خنده و ذوق پریای منو در آورده بود؟
با لبخند مقابلش می ایستم:
-پروا بود... ماجرامونو براش تعریف کردم و باهم ذوق کردیم...
چشمانش را ریز میکند:
-پس درواقع ذوقت واسه رسیدن به منه!
با خجالت زمزمه میکنم:
-آره خب!
لبخند گرمی میزند:
-من میمیرم برای این ذوقت، شیرین زبونم!
همین که میخواهم به خاطر جملاتش بال درآورم صدای فرشته می آید:
-پریا جون؛ مامان میگه بیاین چادرو سرتون کنین ببینیم چطوره!
از کنار شهاب و لبخند جذابش میگذرم و داخل خانه میشوم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع