عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت800 📝
༊────────୨୧────────༊
لبم را میگزم:
-سلام خاله جون... حالتون چطوره؟
-صدای تو رو که شنیدم بهتر شدم خاله... تو چطوری... فکرشو نمیکردم سراغی ازم بگیری...
صدایش پر از غم و ناراحتیست، میدانم غصه سهراب را میخورد... حق هم دارد، پسری که این همه سال تمام هم و غمش را پای او گذاشت، مخفیانه با پدرش در ارتباط بود و بعد در اولین فرصت مهاجرت کرد و در اخر پدرش را انتخاب کرد... همان پدر یک لا قبای بی حیایش را... در آخر هم تمام بلاهایی که سر من آوردند و حکم آب خنک خوردنشان...
شقیقه ام را میفشارم تا باز یاد گذشته تلخ و تاریکم نیفتم... اما چندان موفق نیستم، گذشته مثل طنابی دور گردنم پیچ خورده...
در جواب خاله نسترن میگویم:
-چقدر پژمرده ای خاله جون... درست مثل دل من... تو از غصهی پسرت... منم از غصهی لجبازی و قهر پدر و مادرم!
آهی میکشد:
-شنیدم خاله... مادرت هر از گاهی بهم سر میزنه... دل ناهید حسابی از خانجون و آقاجونت پره... چشم دیدن اون پسر بیچاره شهابو هم نداره...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع