آمریکاییها، فخریزاده را «صندوقچهٔ اسرار» برنامه هستهای ایران قلمداد میکردند که همواره در تعیین موضع ایرانیها در مذاکرات، نقشی مخفیانه ولی مؤثر داشته است. طبق نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی تا زمانیکه با فخریزاده گفتگوی مستقیم انجام نشود، نمیتوان در میزان ورود ایران به دانش هستهای، اظهار نظر کرد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
مهندس فخریزاده به عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و رئیس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک (PHRC)، به تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، در فهرست تحریمشدگان ایرانی توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت.
وی تا لحظه شهادت، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) بود و در رشد و تعالی قدرت علمی و تحقیقاتی ایران اسلامی تلاش و مجاهدت بسیار نمود. نام محسن فخریزاده به عنوان یکی از پنج شخصیت ایرانی که در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شده است. شهید مهندس فخریزاده تنها دانشمند هستهای ایرانی است که دو نخست وزیر فعلی و پیشین رژیم صهیونیستی، از او به اسم، یاد کرده بودند تا جایی که ایهود اولمرت علناً گفته بود که فخری زاده، مصونیتی ندارد.بنیامین نتانیاهو نخستوزیر فعلی رژیم صهیونیستی نیز نام او را برده و مدعی شد که وی در برنامه تسلیحاتی اتمی کار میکرده است.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🔴 بازگشت پیکر مطهر ۸ شهید مدافع حرم به کشور😭😭😭
🔹سپاه پاسداران در اطلاعیهای اعلام کرد در راستای پیگیری دستور سردار حاج قاسم سلیمانی مبنی بر پیگیری ویژه مفقودین محور خان طومان سوریه، پیکر مطهر هشت تن از شهدای مدافع حرم شناسایی و به میهن اسلامی بازگردانده شد.
🔹 اسامی شهدای والامقام به این شرح است:
۱-شهید مهدی ذاکرحسینی از تهران
۲-شهید علی آقاعبدالهی از تهران
۳-شهید حسن اکبری از تهران
۴-شهید سید مصطفی صادقی از تهران
۵-شهید رضا عباسی از کرمانشاه
۶-شهید غلامعلی تولی از گرگان
۷-شهید محمدرضا یعقوبی کیاسه از گیلان
۸-شهید الیاس چگینی از قزوین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_یازده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
آمد، فهمیدم عمه خیلی ناراحتی کرده تا رسید پرسیدم:«خداحافظی کردی؟ عمه خیلی گریه کرد؟ پدرت چی گفت؟» حمید با آرامش خاصی گفت:«مادرم هیچی نگفت فقط گریه کرد!» سری های قبل که مأموریت می رفت معمولاً به پدر و مادرش نمی گفتیم، شوکه شده بودند، اصلا باورشان نمی شد حمید بخواهد برود سوریه.
یکشنبه دانشگاه نرفتم حمید که از سر کار آمد گفت:«بریم از پدر و مادر تو هم خداحافظی کنیم»،جلوی در هنوز از موتور پیاده نشده بودیم که از حفاظت پرواز تماس گرفتند و اطلاع دادند فعلا پرواز کنسل شده است ،انگار پر درآورده بودم، حال بهتری داشتم خانه مادرم توانستم راحت شام بخورم، هر چند سر سفره حمید فقط با غذا بازی می کرد،از وقتی خبر را اطلاع دادند خیلی ناراحت شده بود.
مادرم مثل من خوشحال بود و سر به سر حمید می گذاشت تا حمید به خاطر محبتی که به من دارد سفرش را به عقب بیندازد به شوخی به او می گفت:«حمید جان حالا که رفتنتون کنسل شده ولی هر وقت
خواستی به سلامتی بری سوریه، دختر ما رو طلاق بده بعد برو!».
حمید که حسابی از خبر کنسل شدن پرواز پکر شده بود با حرف مادرم خندیدو گفت:« اولا که رفتن ما دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره، دوماً از کجا معلوم که من سالم برنگردم ،بادمجون بم آفت نداره من مثل تازه دامادی هستم که عروسش رو امانت میذاره میره جهاد».
نشسته بودم کنار به حرف هایشان گوش می دادم، به پدرم گفتم:
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_دوازده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
«می شنوی چی میگن؟ خوبه والا! من اینجا حی و حاضرم، یکی داره میگه طلاقش بده، یکی میگه طلاقش نمی دم! ما هم که این وسط
کشک!».
دوشنبه از سر کار که آمد لباس های نظامیش را هم آورده بود، به من گفت:: «خانم زحمت می کشی این اتیکت ها رو دربیاری؟ چون داریم می ریم سوریه نباید اتیکت های سپاه روی یقه و سینه لباس باشه اگه داعشی ها از روی علائم و نشان ها متوجه بشن ما پاسدار هستیم اون موقع به هیچ چی رحم نمی کنن حتی به جنازه ما»، لباس ها را گرفتم و داخل اتاق رفتم با بشکاف اتیکت ها را درآوردم، چند بار هم اتو زدم که جای دوخت ها مشخص نباشد اتیکت ها را روی اوپن گذاشتم به حمید گفتم: «اینها اینجا می مونه قول بده سالم برگردی، خودم دوباره اتیکت ها رو بدوزم سرجاشون».
لباس را از من گرفت و گفت:«حسابی کاربلد شدی، بی زحمت این دكمه يقه لباس رو هم کمی بالاتر بدوز، لباس نظامی باید کامل زیر گلو رو بپوشونه»، با نخ مشکی دکمه را کمی بالاتر دوختم وقتی دید گفت::«چرا با نخ مشکی دوختی؟ باید با نخ سبز این کار رو انجام می دادی»،،من هم گفتم:«حمید جان زیاد سخت نگیر این دکمه برای زیر یقه است می مونه زیر لباس اصلاً مشخص نمیشه»، شدیداً روی آداب نظامی و به خصوص روی لباس هایش حساس بود و احترام خاصی برای لباس پاسداری قائل بود.
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_سیزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
غروب برادرحمیدبرای خداحافظی آمد، با حسین آقا درباره سوریه و وضعیت نیروهایی که اعزام می شوندصحبت می کردند،حمید برای برادرش انار دان کرد ولی حسین آقا چیزی نخورد، وقتی که رفت مشغول مرتب کردن خانه شدم قرار بود آن شب پدر، مادر، خواهرها و آقا سعید برای خداحافظی به خانه ما بیایند، میوه موز و سیب گرفته بودیم، دیسی که میوه ها را در آن چیده بودم بزرگ بود برای همین میوه ها کمتر از تعداد مهمان ها به نظر می آمد، حمید هر بار با دیدن دیس میوه ها می گفت:«خانومم برم دو سه کیلو موز بگیرم کم میاد میوه ها»می گفتم:«نه خوبه، باور کن همین ها هم زیاد ،میاد، چون دیس بزرگه این طور نشون میده »،،چند دقیقه بعد دوباره اصرار کرد از بس مهمان نواز بود نمی توانست نگران کم آمدن میوه ها نباشد، آخرسر طاقت نیاورد لباس هایش را پوشید و گفت:«خانوم من از بس استرس کشیدم دل درد گرفتم میرم دو کیلو موز بگیرم»،
وقتی برگشت مانده بودم با این همه موز چکار کنیم دیس از موز پر شده بود حدسم درست بود مهمان ها که رفتند کلی موز زیادماند به حمید گفتم: «آخه مرد مؤمن! تو هم که دو سه روز دیگه می ری، با این همه موز میشه به هیئت راه انداخت»، حمید با وجود این که دید چقدر موز زیاد مانده ولی کم نمی آورد گفت: «اشکال نداره عزیزم، عمداً زیاد گرفتم بریز تو کیفت ببر خونه مادرت، به عوض این روزایی
که اونجا هستی دو کیلو موز براشون ببر!».
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_چهارده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
ظرف ها را که جابجا کردم نگاهم به اتیکت های روی اوپن افتاد، اتیکت اسم حمید را کف دستم گذاشتم و نیم نگاهی به او انداختم، با آرامش کارهایش را انجام می داد، ولی من اصلاً حال خوشی نداشتم، سکوت شب و درد تنهایی روی دلم آوار شده بود لحظه به لحظه احساس جدا شدن از حمید آزارم می داد.
آن شب استرس عجیبی گرفته بودم چند بار از خواب پریدم و مستقیم سراغ لباس ها رفتم ،در تاریکی شب چشم هایم را می بستم و دست می کشیدم تا مطمئن شوم اثری از دوخت ها و جای خالی اتیکت ها نمانده باشد،خودم را جای دشمن می گذاشتم که اگر روی لباس دست کشید متوجه دوخت اتیکت ها می شود یا نه؟ لباس را بو می کردم و آهسته اشک می ریختم دلم آرام و قرار نداشت، زیر لب شروع کردم به قرآن خواندن و از خدا خواستم مواظب حمیدم باشد.
جنس تنهایی روز سه شنبه برایم خیلی غریب بود، طعم دلتنگی های غروب جمعه را داشت دست دلم به کار نمی رفت، فضای خانه را غم گرفته بود تیک تیک ساعت تنها صدایی بود که به گوش می رسید دوست داشتم عقربه های ساعت را بکشم تا ساعت دو و نیم،که حمید زودتر به خانه برگردد،ولی حتی عقربه های ساعت هم با من لج کرده بودند و تکان نمی خوردند با این که گفته بود شاید دیرتر بیاید سفره غذا را پهن کردم شاخه گل را وسط سفره گذاشتم به یاد روزهای اول زندگی که چقدر زودسپری شد نمی خواستم باور کنم که این
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
« شبا سر به سجاده میزارم فقط
تا این سِر بمونه بازم سَر به مهر »
• بامدّاحی: حاج #مهدی_رسولی
انتشار بهمناسب ایام شهادت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
به روایت ۷۵ روز
[ @sarallah_zanjan ]
[ @mahdirasuli_ir ]
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | چرا کار شهیدا گرفته؟
ولی چرا کار فرهنگی ما نمیگیره؟
چرا اثرگذار نمیشه؟
👤 حاج حسین یکتا
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری
👌برای حاجت روایی، روزهای سه شنبه این ختم را انجام دهید:
✅ سه تا سوره مبارکه یس نذر شهید سید مجتبی صالحی بفرمایید
💌 هر سه شنبه، یک یاسین را تلاوت و به شهید بزرگوار هدیه بفرمایید
👈 سه شنبه اول یک یس
👈سه شنبه دوم یک یس
👈و سه شنبه سوم یک یس
🤲و ان شاء الله در آخرین سه شنبه حاجت روا شوید.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌷هر روز با شهداء🌷
🌹کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری 👌برای حاجت روایی، روزهای سه شنبه این ختم را انجام دهید: ✅
امروز سه شنبه
اونهایی که توسل به این شهید بزرگوار کردن
خوندن سوره یاسین یادشون نره.
التماس دعا
🌺آداب قبـــل از خواب🌺
🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
🌺تلاوت آیة الکرسی
🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️بسم الله الرّحمن الرّحیم ❤️
🌺✋هر روز یک سلام به حضرت جانان
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
تک تک گلبرگهاے گلم را
به یاد عطر وجودتان مےبویم
مشامم آکنده میشود
از این رایحهے بهشتے
و لحظاتم مالامال مےگردد از حس حضورتان
گل خوشبوے هستے
دیدنتان آرزویم است
متی تَرانا وَ نَراک
#مولاےمهربانغزلهاےمنسلام✋🌼
🌺السلام علیک حين تصبح وتمسی
💚اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنّصر
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#هرروز_بایاد_شهداء_
شهید احسان حدائق در سال 1340 در شهر شیراز متولّد شد و تحصیلات را با موفقیت گذراند.ارتباط این جوان انقلابی با پایگاه انقلاب، مسجدقبا«آتشیها» تا آخرین روزهای عمر پر برکتش به عنوان یک مکان انس و شناخت ترک نشد.شروع جنگ تحمیلی دو بار به جبهه عزیمت نمود. اوّلین بار در عملیات طریق القدس شرکت نمود و از ناحیهی بازو مجروح گردید ولی این عاشق شیفته در سفر دوّم در عملیات بیتالمقدّس (آزادی خرّمشهر) شرکت کرد و در جریان پاکسازی نخلستانهای ابتدای خوئین شهر در تاریخ2/ 3/ 61 با اصابت تیر مستقیم به قلبش دعوت حق را لبیک گفت و سیر سریع حرکت الهی خود را با آن همه شور شوق برای رسیدن به مقصود با بهترین صورت به پایان رساند و به درجهی رفیع شهادت نائل گردید. در نهایت پیکر مطهّر شهید احسان حدائق در صحن بارگاه ملکوتی حضرت احمد بن موسی شاهچراغ7 به خاک سپرده شد.تدیّن و تعبّد نسبت به اسلام عزیز، عشق و علاقه و تبعیّت محض از حضرت امام خمینی (ره) ، شجاعت فوق العاده و اخلاص در عمل، مکتوم داشتن کارهایی را که برای اسلام میکرد، بینش سیاسی و ذهن فعّال اطّلاعاتی و نظامی، راستگویی و صداقت در گفتار، تواضع، ساده پوشیدن، اهمّیت دادن به جماعت و پشتیبانی از خطّ امام .
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
وصیت نامه شهید احسان حدائق
بسما…الرحمنالرحیم
من وصیتی ندارم جز چند کلمه. در اصل میخواستم مطالبی را بنویسم ولی در خود ندیدم. جهت تذکر چند نکته را عرض میکنم: سلام مرا خدمت امام برسانید. به پدر و مادرم سلامم را ابلاغ کنید و طلب مغفرت برایم نمایید که هیچ زمانی نتوانستم فرزندی خوب برای آنها باشم. نه خوب، بلکه بدتر از بد بودم. اما امید است که خدا عفوم نماید.در رابطه با نماز وروزه خدمت مادرم مطالبی عرض کردم که متذکر شوید. هر زمانی که سعادت شهادت نصیب حقیر سراپا تقصیر گردید، اگر ذکر و صحبتی از من به میان آمد از مصایب شهید مظلوم شهید بهشتی شودهمان طور که حضرت امام فرمود: ما حتی امانت هم نیستیم ودر این گفتن امانت نفسانیت وجود دارد. امیدآن دارم که در راه خدا قطعه قطعه شوم و چیزی از این قفس باقی نماند.وحال اگر مقداری یا تمامی باقی ماند خود حضرت حق می داند که چه بکند و به مادرم بگویید که چیزی که در راه خدا دادم پس نمیگیرم و نیز بگویید که گریه را بر مظلومیت امام حسین (علیه السلام) کند. تمامی برادران را تشویق به تحصیل علوم دینی کنید که امید آن دارم برادرانمان بیش از پیش خدمت به اسلام کنند.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
رسم است یاد شهیدان میکنند کارهای آنها را ذکر میکنند من از همه شما تقاضا دارم که هیچ سخنی یا کاری که شاید شما خیال کنید من کردهام نگویید و به جای این مصایب اما حسین (علیه السلام) و مصایب حسین زمان روح اللّه و سیدالشهدا انقلاب اسلامی بهشتی مظلوم قدس سره بگویید و از شهید سعید ابوالاحراری و رفقای شهید یاد نمایید. که من راضیم و اطمینان دارم که حضرت حق از تمامی ما راضی می شود از حضرت آیت اللّه العظمی منتظری پشتیبانی کنید و بر مخالفین ایشان که خیانتکار هستند سخت بگیرید که خدا با شماست.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی_که_حاجت_میدهد ....
🌺عنایت ویژه شهید احسان حدائق
سخنران و راوی: حجت الاسلام استاد شیخ علیرضاحدائق
محل_قبرشهید: حرم مطهر حضرت شاهچراغ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا غصه میخوری؟!
ما #امام_زمان داریم❤️
👌بسیار زیبا و شنیدنی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید شمع چیان ..
به افق دلهای بیقرار💔
دلتون شکست التماس دعا🤲🌱🤲
حی علی الصلاه
التماس دعای شهادت🕊
🦋✨☔️☔️✨🦋
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #نماز_شهدا ؛
خلبانی را از #نماز_اول_وقت_گرفتم🛩🛫
✍ شهید بابایی قرار بود اخراج بشود ولی موقعی که ژنرال آمریکایی اقامه نماز اول وقت #شهید_بابایی را دید نظرش عوض شد.
#حاج_حسین_یکتا
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_پانزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
آخرین روزهای بودن حمید است مدام چشم هایم را می بستم و باز می کردم تا باورم بشود زندگی من همه چیزش سرجای خودش است،دلشوره هایم بی علت است این مأموریت هم مثل همه مأموریت هایی که حمید رفته بود چند روزی دلتنگی و دوری ولی بعد آن چیزی که می ماند خود حمید است که به خانه بر می گردد به خودم دلداری می دادم ولی چند دقیقه بعد گویی کسی درون وجودم فریاد می زد این رفتن بی بازگشت است! دوست داشتم تا حمید نیست یک دل سیر گریه کنم ولی اشک هایم تمامی نداشت.
حمید آن روز خیلی دیر آمد، تقریباً شب بود که رسید، لباسهای نظامی تنش بود همه هم گل مالی شده بودند برای آماده سازی قبل از مأموریت به رزمایش رفته بودند تمام وسایل شخصیش را از محل کار آورده بود انگار الهامی به او شده باشد، این کار او سابقه نداشت با این که تا قبل از این حتی دوره های چند ماهه زیادی رفته بود ولی این اولین باری بود که تمام وسایلش را با خودش آورده بود، پرسیدم: «چرا این همه دیر کردی؟ اینها چیه با خودت آوردی؟ چه کاریه می ری برمی گردی دیگه، چه نیازیه که همه چی رو از محل کار جمع کردی؟».
وسایل را روی اوپن کنار اتیکت ها گذاشت و گفت: «خانوم مطمئن باش دیگه به پادگان برنمی گردم من زیاد خواب نمی بینم، ولی یه خواب تکراری رو چندین و چند باره که می بینم اونم این خواب که دارم از یه جایی دفاع می کنم تمساح ها منو دوره کردن و تکه تکه
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_شانزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
می کنن ولی من تا آخر همون جا می ایستم حس می کنم تعبیر این خواب همون دفاع از حرم حضرت زینب(س) باشه».
این خواب را قبلا هم برایم تعریف کرده بود،چهره خسته ولی چشمان پر از شوقش تماشایی بود،هر چه می گذشت این چشم ها دست نیافتنی تر می شد گفتم:« خبری شده؟چشمات داد می زنه خیلی زود رفتنی هستی ،از اعزامتون چه خبر؟» نگاهش را از من دزدیدو داخل اتاق رفت که لباس هایش را عوض کند،گفت:«باید لباس هامو بشورم احتمال زیاد پنج شنبه اعزام می شیم».
تا این را گفت دلم هری ریخت، بعد کنسل شدن پروازشان یکی دو روز راحت نفس می کشیدم ولی باز خبر رفتنش بی تابم کرد سیب زمینی هایی که پوست کنده بودم را داخل ظرف شویی ریختم و به اتاق رفتم ،لحظات سختی بود، از طرفی دوست داشتم حمید باشد تا به اندازه تمام نبودن هایش نگاهش کنم و از طرفی دوست داشتم حمید نباشد تا در خلوت و تنهایی به اندازه همه بودن هایش گریه کنم !
به زور راضیش کردم تا لباس ها را خودم بشورم با هر چنگی که به لباس ها می زدم دلم بیشتر آشوب می شد دور از چشم حمید کلی گریه کردم شستن لباس ها که تمام شد آنها را جلوی بخاری پهن کردم که زودتر خشک بشود بعد هم رفتم سراغ درست کردن غذا، سیب زمینی ها را داخل تابه ریختم، گویی با هر هم زدنی تمام روح و روان من هم می خورد
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_هفده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
حمید هم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت چیزی نمی گفت ولی همین سکوت دنیایی از حرف داشت،راهش را انتخاب کرده بود ولی مگر می شد این دل عاشق را آرام کرد از هم دوری می کردیم در حالی که هر دو می دانستیم چقدر این جدایی سخت و طاقت فرساست به چند نفری زنگ زد و حلالیت طلبید این حلالیت گرفتن ها و عجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبر از سفری بی بازگشت می داد هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم. چند دقیقه که گذشت حمید به آشپزخانه آمد و روی چهارپایه نشست با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم بغض کرده بودم سعی می کردم گریه نکنم و خودم را عادی جلوه بدهم تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم با گریه من اشک حمید هم جاری شد.
دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دلتنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت:«فرزانه، دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی!».
تا این جمله را گفت تکانی خوردم، با خودم گفتم: «چکار داری می کنی فرزانه؟ تو که نمی خواستی از زنهای نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟»
نگاهم را به نگاهش دوختم به آرامی دستم را از دستش کشیدم و گفتم :«حمید خیلی سخته، من بدون تو روزم شب نمیشه، ولی نمی خوام
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_هیجده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
یاریگر شیطان باشم ،تو رو به امام زمان(عج) می سپارم، دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم».
لبخند روی لب هایش نشست لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود، این حرف ها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت:«یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟».پرسیدم:«چطور؟ روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده کدوم روز منظورته؟».
گفت:«یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من برآورده بشه من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید ،بشم تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه».
شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود می خواست برود! باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟
شام را که خوردیم گفتم:«عزیزم خسته ای برو دوش بگیر»،در تمام دقایقی که حمید مشغول استحمام بود به جمله اش فکر می کردم، جمله ای که من را زیر و رو کرده بود، با خدا معامله کردم، دیگر
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._