eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
652 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی مردی به آمد . از و سخی ترین فرد سؤال کرد. به او گفتند : ـ علیه السلام ـ شریف ترین و سخی ترین فرد مدینه است . در جستجوی حضرت به مسجد آمد و حضرت را در حال دید . او در همان جا با خواندن ابیاتی خواسته اش را مطرح نمود : لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ‌ حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ «تا به حال و مأیوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده است.» أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ «تو بخشنده ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده ی افراد فاسق و تبهکار بود.» لَوْلَا الَّذِي كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ‌ كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَةً « اگر هدايت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا مي‌گرفت. » امام حسین ـ علیه السلام ـ بعد از شنیدن اشعار او ، رو به کردند و فرمود : آیا از حجاز چیزی باقی مانده است؟ قنبر گفت: بله . چهار هزار دینار داریم. فرمود : قنبر ! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و است. سپس امام به منزل رفت و لباس خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود: خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ «اینها را از من قبول کن، من از تو عذر می خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم.» لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَاعَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً «اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، قطعاً آسمان جود و ما بر تو ریزش می کرد.» لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ وَ الْكَفُّ مِنِّي قَلِيلَةُ النَّفَقَةِ «ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است.» مرد نیازمند امام را از لای در گرفت و گریست . حضرت پرسید : آیا عطای ما را کم شمردی؟ گفت: نه ! هرگز بلکه با خود فکر می کنم که این دستان پر مهر و با چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد ؟! 🗂منبع : مناقب ابن شهرآشوب ، ج ۴ ، ص ۶۵ بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۱۹۰ @haram110
👈اعمال روز اول ماه جمادى الثانى 🌼خواندن دعايى كه مرحوم سيد در «اقبال» نقل كرده است.در مفاتیح الجنان ذکر گردیده است. 🌼. ركعت نماز: مرحوم «سيد بن طاووس» نقل كرده است كه در اين ماه - هر وقت كه باشد؛ هر چند روز اول بهتر است - ركعت نماز بخواند (هر دو ركعت به يك سلام) در ركعت ، پس از سوره حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و بيست و پنج مرتبه «انّا انزلناه»؛ در ركعت «حمد» و يك مرتبه سوره «الهيكم التّكاثر» و بيست و پنج مرتبه سوره اخلاص؛ در ركعت «حمد» و يك مرتبه «قل يا ايّها الكافرون» و بيست و پنج مرتبه سوره فلق و در ركعت «حمد» و يك مرتبه سوره نصر و بيست و پنج مرتبه سوره ناس را بخواند. از پايان نماز، هفتاد مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ» و هفتاد مرتبه بگويد: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» پس از آن سه مرتبه بگويد: «اَللّهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ» آنگاه سر به سجده بگذارد و سه مرتبه بگويد: «يا حَىُّ يا قَيُّومُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ، يا اَللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ» در پايان هر حاجتى كه دارد از خداوند عزوجل طلب نمايد. (اميد است اجابت گردد) 👈در اين روايت آمده است: هر كس اين نماز را با اين كيفيت انجام دهد، و و و او را و همچنين دين و دنياى او را تا سال ديگر حفظ فرمايد و اگر در اين سال بميرد، پاداش شهيدان دارد. 🌼منابع : اقبال، صفحه 622 🌼محدث قمی، هدایة الانام الی وقایع الایام، ص 89. 🌼شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص 538. @haram110
نقل اسـت روزی دزدی در راهی بسته ای یـافـت کـه در آن چیـز گـرانبهایی بـود و دعایی نیـز کنار آن نوشته شـده بود . آن شخص بسته رابه صاحبش بازگرداند. به او گفتند چرا ایـن همه را از دست دادی؟ گفـت صاحب مال عقیده داشــت که این دعا ، مال او را حفظ میکند، من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او ، اگر آن را پس نمیدادم‌ و صاحب آن مال خللی می‌یافت ، آن وقت من ، دزد باورهای او نیـز بودم و ایـن کار دور از انصاف است @haram110
به یقین هر کس سوره تکاثر 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 را روز دوشنبه یا چهارشنبه 40 بار بخواند عظیم یابد و به خیری رسد که در ذهن و تصورات او نگنجد. 📚کشکول، افشاری ارومیه ای ، ص11 @haram110 🌷🌾🌺🌼🥀
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۸ از این همه اطمینان حرصم گرفته بود. _ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟ _ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقاجون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور.. من_ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم. _ میخواهم به پدر و مادرم نشان بدهم. _من میگویم پدرم نمی گذارد، شما میگویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم. میخواستم تلافی کنم... گفت: _ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور.... عکس نداشتم.عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش . . توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این وصلت را بگیرند. دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون... از چهره ی مادر ایوب هم میشد فهمید چندان راضی نیست. توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور بود.داشت دختر غریبه میگرفت، آن هم از تهران. ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت: _ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن. دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت: _الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم به این وصلت نیستم چون پسر شما را میدانم. اصلا زندگی با سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی بکشد، ای هم ندارد که بگوییم درست و حسابی مالی دارد. دایی ✨قرآن✨ را گرفت جلوی خودش و گفت: _برای آرامش خودمان می ماند، این که را بگیریم. بعد رو کرد به من و ایوب - بلند شوید بچه ها، بیایید را روی بگذارید. من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم. دایی گفت: - بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به و هم نکنید، هوای هم را داشته باشید... قسم خوردیم. ✨قرآن دوباره بین ما حکم شد✨ ادامه دارد... ✿❀