روزی مردی به #مدینه آمد .
از #کریم_ترین و سخی ترین فرد سؤال کرد.
به او گفتند : #حسین_بن_علی ـ علیه السلام ـ شریف ترین و سخی ترین فرد مدینه است .
در جستجوی حضرت به مسجد آمد و حضرت را در حال #نماز دید .
او در همان جا با خواندن ابیاتی خواسته اش را مطرح نمود :
لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ
حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ
«تا به حال #ناامید و مأیوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده است.»
أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ
أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ
«تو بخشنده ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده ی افراد فاسق و تبهکار بود.»
لَوْلَا الَّذِي كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ
كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَةً
« اگر هدايت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا ميگرفت. »
امام حسین ـ علیه السلام ـ بعد از شنیدن اشعار او ، رو به #قنبر کردند و فرمود :
آیا از #مال حجاز چیزی باقی مانده است؟
قنبر گفت: بله . چهار هزار دینار داریم.
فرمود : قنبر ! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و #نیازمندتر است.
سپس امام به منزل رفت و لباس خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و #اشعار او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود:
خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ
وَ اعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ
«اینها را از من قبول کن، من از تو عذر می خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم.»
لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا
أَمْسَتْ سَمَانَاعَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً
«اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، قطعاً آسمان جود و #رحمتِ ما بر تو ریزش می کرد.»
لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ
وَ الْكَفُّ مِنِّي قَلِيلَةُ النَّفَقَةِ
«ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است.»
مرد نیازمند #هدایای امام را از لای در گرفت و گریست .
حضرت پرسید : آیا عطای ما را کم شمردی؟
گفت: نه ! هرگز بلکه با خود فکر می کنم که این دستان پر مهر و با #سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد ؟!
🗂منبع :
مناقب ابن شهرآشوب ، ج ۴ ، ص ۶۵
بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۱۹۰
#رحمة_الله_الواسعة
#صدقه
#اخلاص
#توسل
#انفاق
#فقیر
@haram110
🍃🌸
#کنترل_چشم
#اخلاص
🔻ببینید چقدر ثواب گفته شده برای کسی که چشمش را از نامحرم بپوشاند. اگر به زمین نگاه کند، ثواب اعمال عبادی اهل زمین، برای آن است. به آسمان نگاه کند تسبیح و تقدیس ملائکه را برای او می نویسند.
🔸 این ها برای چیست؟ برای این است که یک نفر یاد بگیرد که در مدیریت چشم و نگاه، اخلاص را به گونهای مراعات کند که بوی شهوت ندهد. مشکل ما گاهی این است که به خودمان یاد می دهیم خوب آدم هایی باشیم و مراعات هم نکنیم. این دوگانگی شخصیت خیلی بد است. اگر نوع نگاه ها آلوده باشد، حرف خوب هم بزند. این خیلی بد است. این، بار را به منزل نمی رساند. چیزی نصیب ما نمی شود.
🔹 اگر هزار کتاب، بدانیم و بخوانیم و بنویسیم، به کار ما نمی آید. باید درونمان یکدست، پاک و زلال و خدایی و از آلودگی ها دور بشود، این اخلاص است. مسیر به سمت این، حرکت به سمت اخلاص است.
❤️✨❤️
@haram110
1_46291858.mp3
2.64M
🎼 عبادت های خالصانه
✨✨✨✨✨✨🌟
✅استاد شیخ مسعود عالی
#شیخ_عباس_قمی
#اخلاص
🍃🍃🍃
#شیخ_عالی
#صدای_عالی
____________✨✨✨_______
📚کانال حرم
🆔 @haram110
🥀 متن شاهکار ادبی حضرت #علی علیه السلام
#خطبه_بدون_الف
👥👥 روزی جمعی از اصحاب #پیغمبر صلوات الله بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟🤔⁉
↶ معلوم شد حرف #الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد.
#حضرت_امیرالمؤمنین علیه السّلام حضور داشتند.
🖋 ... 📓 کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که مولا امیرالمومنین بدون تأمّل و فی البداهه #خطبه ای فرمودند. چنانکه #عقلها_حیران ماند و نام این خطبه را #مونقه گذاشتند؛ یعنی در #حسن و #نیکویی و #بلاغت، #شگفت_آور است. فرمودند :
👇🏼قسمت اول خطبه بدون الف
{ حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ ...
☝🏼ستایش می کنم کسی را که
#منتش_عظیم است و #نعمتش_فراوان و #رحمتش بر #غضبش_پیشی گرفته است.➧
👈🏼 #سخن و #حکم او #تمامیّت یافته و #قطعی است خواست او #نافذ و #برهانش_رسا و #حکمش بر #عدالت است.➧
☝🏼ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از #گناه خویش #بریده و #کنده شده و به #توحید او اقرار می نماید. و از #وعید و #بیم #عذابش به خود او #پناه می برد.➧
↶ و از درگاه پروردگارش امیدوار #آمرزشی است که او را #نجات بخشد، در روزی که #انسان را به #گرفتاری خویش #مشغول و از #بستگان و #فرزندانش غافل می سازد.➧
👈🏼 از او #یاری و #هدایت می جوییم و به او #ایمان داریم و بر او #توکّل می کنیم. از ضمیری با #اخلاص و #یقین، برای او به #توحید گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم.
🥀یکتا شناسی فردی #مؤمن و #استوار در #یقین.➧
⇐ و او را #یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای #خاضع. نه در #پادشاهی خود #شریکی دارد و نه در #آفرینشش_یاوری.➧
↵ برتر از آن است که #مشاور و #وزیری داشته باشد و #منزّه است از داشتن #همانند و #نظیری.➧
🍃 بر #کردارها #آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از #نهان_امور #مطلع گردید و بدان #آگاه است و #اقتدار و چیرگی دارد.➧
🔹 #فرمان_روایی کرد و #عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر #نقص و عیبی است و آنچه #شایسته ی هر چیزی بود، به او #عطا فرمود. ↶ همیشه #بوده و #هست و هیچ گاه #زوال نمی یابد. و چیزی #همانندش نیست. و او پیش از هر #چیزی است و پس از هر چیزی.↻📎
ادامه دارد📝
Ĵ⊕iη❃➔ @haram110
─┅═ೋ❅🥀❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻لازم نیست تو شیک ترین مسجدها با مناره های بزرگ باشی، #اخلاص چیزی نیست که با ریش و یقه بسته به دست بیاد،
چیزی نیست که با عکس کربلا و مشهد یا با فلان معمم به دست بیاد، خریدنی نیست.
📱🎞 کانال جداب حرم 🔸👇
@haram110
💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠
✍ #اخلاص یعنی خالص برای #خدا
✅️ بنابراین #اخلاص فقط در #عبادت نیست، بلکه همهی وجودمون باید خالص برای #خدا باشه:
👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای #خدا باشه.
🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲
💢 ﺑﮕﻮ: #نماز ﻭ ﺗﻤﺎمِ #عباداتِ ﻣﻦ..
💢 ﻭ #زندگی ﻭ #مرگِ ﻣﻦ..
💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
یعنی:
❣↶ برای #خدا زندگی کنیم..
❣↶ برای #خدا بخوابیم..
❣↶ برای #خدا نفس بکشیم..
❣↶ برای #خدا صبر کنیم..
❣↶ برای #خدا درس بخونیم..
❣↶ برای #خدا آشپزی کنیم..
❣↶ برای #خدا..
❣↶ و آخر سر هم برای #خدا بمیریم..
◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه
👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهتدار میکنیم، و همهی کارهای ما میشه #عبادت،
اون هم عبادتِ خالصانه👉
این رو میگن #سبکزندگیقرآنی
حرم
خاطراتی از شهید حججی😍💖 🌹#حجت_خدا🌹 #قسمت_هفتم خانه اش #طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسو
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_هشتم
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
#ادامه_دارد...♥️
هدایت شده از حرم
💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠
✍ #اخلاص یعنی خالص برای #خدا
✅️ بنابراین #اخلاص فقط در #عبادت نیست، بلکه همهی وجودمون باید خالص برای #خدا باشه:
👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای #خدا باشه.
🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲
💢 ﺑﮕﻮ: #نماز ﻭ ﺗﻤﺎمِ #عباداتِ ﻣﻦ..
💢 ﻭ #زندگی ﻭ #مرگِ ﻣﻦ..
💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
یعنی:
❣↶ برای #خدا زندگی کنیم..
❣↶ برای #خدا بخوابیم..
❣↶ برای #خدا نفس بکشیم..
❣↶ برای #خدا صبر کنیم..
❣↶ برای #خدا درس بخونیم..
❣↶ برای #خدا آشپزی کنیم..
❣↶ برای #خدا..
❣↶ و آخر سر هم برای #خدا بمیریم..
◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه
👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهتدار میکنیم، و همهی کارهای ما میشه #عبادت،
اون هم عبادتِ خالصانه👉
این رو میگن #سبکزندگیقرآنی
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_هشتم
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
#ادامه_دارد...♥️
#دعا #مناجات #ندبه #دعاندبه #دعا_ندبه #امام_زمان #امام_مهدی #حضرت_مهدی #صاحب_الزمان #ولیعصر #ولی_عصر #ظهور #غیبت
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص #دعای_ندبه این است که هرگاه در جایی با #حضور_قلب و #اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ #عنایت و توجه #امام_زمان را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث #حضور حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است .
مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا #مناجات #ندبه #دعاندبه #دعا_ندبه #امام_زمان #امام_مهدی #حضرت_مهدی #صاحب_الزمان #ولیعصر #ولی_عصر #ظهور #غیبت
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص #دعای_ندبه این است که هرگاه در جایی با #حضور_قلب و #اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ #عنایت و توجه #امام_زمان را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث #حضور حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است .
مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از حرم
#دعا #مناجات #ندبه #دعاندبه #دعا_ندبه #امام_زمان #امام_مهدی #حضرت_مهدی #صاحب_الزمان #ولیعصر #ولی_عصر #ظهور #غیبت
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص #دعای_ندبه این است که هرگاه در جایی با #حضور_قلب و #اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ #عنایت و توجه #امام_زمان را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث #حضور حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است .
مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج