eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی مردی به آمد . از و سخی ترین فرد سؤال کرد. به او گفتند : ـ علیه السلام ـ شریف ترین و سخی ترین فرد مدینه است . در جستجوی حضرت به مسجد آمد و حضرت را در حال دید . او در همان جا با خواندن ابیاتی خواسته اش را مطرح نمود : لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ‌ حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ «تا به حال و مأیوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده است.» أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ «تو بخشنده ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده ی افراد فاسق و تبهکار بود.» لَوْلَا الَّذِي كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ‌ كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَةً « اگر هدايت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا مي‌گرفت. » امام حسین ـ علیه السلام ـ بعد از شنیدن اشعار او ، رو به کردند و فرمود : آیا از حجاز چیزی باقی مانده است؟ قنبر گفت: بله . چهار هزار دینار داریم. فرمود : قنبر ! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و است. سپس امام به منزل رفت و لباس خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود: خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ «اینها را از من قبول کن، من از تو عذر می خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم.» لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَاعَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً «اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، قطعاً آسمان جود و ما بر تو ریزش می کرد.» لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ وَ الْكَفُّ مِنِّي قَلِيلَةُ النَّفَقَةِ «ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است.» مرد نیازمند امام را از لای در گرفت و گریست . حضرت پرسید : آیا عطای ما را کم شمردی؟ گفت: نه ! هرگز بلکه با خود فکر می کنم که این دستان پر مهر و با چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد ؟! 🗂منبع : مناقب ابن شهرآشوب ، ج ۴ ، ص ۶۵ بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۱۹۰ @haram110
🍃🌸 #کنترل_چشم #اخلاص 🔻ببینید چقدر ثواب گفته شده برای کسی که چشمش را از نامحرم بپوشاند. اگر به زمین نگاه کند، ثواب اعمال عبادی اهل زمین، برای آن است. به آسمان نگاه کند تسبیح و تقدیس ملائکه را برای او می نویسند. 🔸 این ها برای چیست؟ برای این است که یک نفر یاد بگیرد که در مدیریت چشم و نگاه، اخلاص را به گونه‌ای مراعات کند که بوی شهوت ندهد. مشکل ما گاهی این است که به خودمان یاد می‌ دهیم خوب آدم‌ هایی باشیم و مراعات هم نکنیم. این دوگانگی شخصیت خیلی بد است. اگر نوع نگاه ها‌ آلوده باشد، حرف خوب هم بزند. این خیلی بد است. این، بار را به منزل نمی‌ رساند. چیزی نصیب ما نمی‌ شود. 🔹 اگر هزار کتاب، بدانیم و بخوانیم و بنویسیم، به کار ما نمی‌ آید. باید درونمان یکدست، پاک و زلال و خدایی و از آلودگی‌ ها دور بشود، این اخلاص است. مسیر به سمت این، حرکت به سمت اخلاص است. ‌ ‌ ❤️✨❤️ @haram110
1_46291858.mp3
2.64M
🎼 عبادت های خالصانه ✨✨✨✨✨✨🌟 ✅استاد شیخ مسعود عالی #شیخ_عباس_قمی #اخلاص 🍃🍃🍃 #شیخ_عالی #صدای_عالی ____________✨✨✨_______ 📚کانال حرم 🆔 @haram110
🥀 متن شاهکار ادبی حضرت علیه السلام 👥👥 روزی جمعی از اصحاب صلوات الله بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟🤔⁉ ↶ معلوم شد حرف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. علیه السّلام حضور داشتند. 🖋 ... 📓 کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که مولا امیرالمومنین بدون تأمّل و فی البداهه ای فرمودند. چنانکه ماند و نام این خطبه را گذاشتند؛ یعنی در و و ، است. فرمودند : 👇🏼قسمت اول خطبه بدون الف { حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ ... ☝🏼ستایش می کنم کسی را که است و و بر گرفته است.➧ 👈🏼 و او یافته و است خواست او و و بر است.➧ ☝🏼ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از خویش و شده و به او اقرار می نماید. و از و به خود او می برد.➧ ↶ و از درگاه پروردگارش امیدوار است که او را بخشد، در روزی که را به خویش و از و غافل می سازد.➧ 👈🏼 از او و می جوییم و به او داریم و بر او می کنیم. از ضمیری با و ، برای او به گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. 🥀یکتا شناسی فردی و در .➧ ⇐ و او را می شمارم، یگانه دانستن بنده ای . نه در خود دارد و نه در .➧ ↵ برتر از آن است که و داشته باشد و است از داشتن و .➧ 🍃 بر یافت و پوشیده داشت. و از گردید و بدان است و و چیرگی دارد.➧ 🔹 کرد و گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر و عیبی است و آنچه ی هر چیزی بود، به او فرمود. ↶ همیشه و و هیچ گاه نمی یابد. و چیزی نیست. و او پیش از هر است و پس از هر چیزی.↻📎 ادامه دارد📝 Ĵ⊕iη❃➔ @haram110 ─┅═ೋ❅🥀❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻لازم نیست تو شیک ترین مسجدها با مناره های بزرگ باشی، #اخلاص چیزی نیست که با ریش و یقه بسته به دست بیاد، چیزی نیست که با عکس کربلا و مشهد یا با فلان معمم به دست بیاد، خریدنی نیست. 📱🎞 کانال جداب حرم 🔸👇 @haram110
‍ 💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠 ✍ یعنی خالص برای ✅️ بنابراین فقط در نیست، بلکه همه‌ی وجودمون باید خالص برای باشه: 👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای باشه. 🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲ 💢 ﺑﮕﻮ: ﻭ ﺗﻤﺎمِ ﻣﻦ.. 💢 ﻭ ﻣﻦ.. 💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. یعنی: ❣↶ برای زندگی کنیم.. ❣↶ برای بخوابیم.. ❣↶ برای نفس بکشیم.. ❣↶ برای صبر کنیم.. ❣↶ برای درس بخونیم.. ❣↶ برای آشپزی کنیم.. ❣↶ برای .. ❣↶ و آخر سر هم برای بمیریم.. ◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض می‌کنه 👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهت‌دار می‌کنیم، و همه‌ی کارهای ما میشه ، اون هم عبادتِ خالصانه👉 این رو میگن
حرم
خاطراتی‌ از شهید حججی😍💖 🌹#حجت_خدا🌹 #قسمت_هفتم خانه اش #طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسو
😍💖 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 بعضی موقع ها که توی جمع میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به . می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها می گذاشت به تک تک شان.🤗💚 ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ بعضی موقع ها کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌 نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به خواندن و کردن و سینه زدن.😭 تماشایی داشتند. مجلس پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.😢 می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر اش و دارد برای خودش روضه می خواند. می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚 میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم." روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻 یک شب هم توی خانه سفره حضرت علیهاالسلام انداختیم.💝 فقط خودم و محسن بودیم. پارچه ی پهن کردیم و و و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄 نمی دانم از کجا یک پیدا کرده بود. بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔 نشست سر سفره. گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار. طاقت نیاورد.زد زیر من هم همینطور. دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 ...♥️
هدایت شده از حرم
‍ 💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠 ✍ یعنی خالص برای ✅️ بنابراین فقط در نیست، بلکه همه‌ی وجودمون باید خالص برای باشه: 👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای باشه. 🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲ 💢 ﺑﮕﻮ: ﻭ ﺗﻤﺎمِ ﻣﻦ.. 💢 ﻭ ﻣﻦ.. 💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. یعنی: ❣↶ برای زندگی کنیم.. ❣↶ برای بخوابیم.. ❣↶ برای نفس بکشیم.. ❣↶ برای صبر کنیم.. ❣↶ برای درس بخونیم.. ❣↶ برای آشپزی کنیم.. ❣↶ برای .. ❣↶ و آخر سر هم برای بمیریم.. ◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض می‌کنه 👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهت‌دار می‌کنیم، و همه‌ی کارهای ما میشه ، اون هم عبادتِ خالصانه👉 این رو میگن
😍💖 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 بعضی موقع ها که توی جمع میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به . می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها می گذاشت به تک تک شان.🤗💚 ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ بعضی موقع ها کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌 نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به خواندن و کردن و سینه زدن.😭 تماشایی داشتند. مجلس پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.😢 می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر اش و دارد برای خودش روضه می خواند. می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚 میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم." روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻 یک شب هم توی خانه سفره حضرت علیهاالسلام انداختیم.💝 فقط خودم و محسن بودیم. پارچه ی پهن کردیم و و و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄 نمی دانم از کجا یک پیدا کرده بود. بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔 نشست سر سفره. گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار. طاقت نیاورد.زد زیر من هم همینطور. دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 ...♥️
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص این است که هرگاه در جایی با و تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ و توجه را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است . مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص این است که هرگاه در جایی با و تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ و توجه را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است . مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷
هدایت شده از حرم
صدر الاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام مینویسد : از خواص این است که هرگاه در جایی با و تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود ؛ و توجه را به آن مکان جلب می کند . بلکه باعث حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است . مصدر : تکالیف الانام فی غیبه الامام ، صفحه ۱۹۷