✳️ هدایتگری امام زمان، دائمی است
🔻 در زیارتنامهٔ «امام زمان» (عج) میخوانیم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ» سلام بر تو ای نور خداوند که به وسیلهٔ آن، راهیافتگان هدایت میشوند.
✅ فعل مضارع دلالت بر تجدد و دوام دارد و دیگر اینکه گاهی معنای شأنی دارد و گاهی معنای فعلی. مراد از عبارت این است که امام زمان (عج) که نور خدا هستند، «هدایتگری» حضرت، دائمی است و مستمر؛ همهٔ هدایتیافتگان به هدایت و برکت نور آن حضرت هدایت میشوند.
🔺 الان هم انوار آن حضرت موجود است؛ هرکس گیرندگی داشته باشد، از نور حضرت بهره میبرد. امروز تمام «کمالات» و «معارف» و «هدایتها» و «انوار» و «اعمال خیر»، همه و همه به برکت آن حضرت است. اگر عنایت و لطف او نباشد، از هیچکس هیچ خیری صادر نمیشود.
👤 #استاد_فاطمینیا
📚 از کتاب «نکتهها از گفتهها»| ج۱
📖 صفحات ۱۰۸ و ۱۰۹
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ بگو ورشکست شدم دیگه! 🔻 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرفهایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن میخو
✳️ این خونوادهٔ برادرم بود!
🔻 بعد شهادت حمید آقا، آقا مهدی برای دیدار با خانوادهٔ او به قم رفت. من هم همراهش بودم. موقع برگشت به من گفت: «از سهراهی درود تا قم چقدر راهه؟» گفتم: «برای چی میخوای؟» گفت: «من رفتم خونوادهٔ حمید رو دیدم، میخوام ببینم چقدر راه اومدیم.» مسافت آنجا را گفتم. بعد پرسید: «خب چقدر بنزین مصرف شده؟» این را هم حدودی گفتم. دست کرد و از جیبش پول درآورد و شمرد و داد به من. آن مبلغ بیشتر از مقدار بنزین مصرفی بود. گفتم: «آقا مهدی! این که خیلی زیاده!» گفت: «استهلاک ماشین رو هم حساب کردم.» گفتم: «این حرفا چیه آقا مهدی؟ شما رفتی به یه خونواده شهید سر زدی!» گفت: «نه! این خونوادهٔ برادرم بود.»
🎙 راوی: محسن ایرانزاد
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 ص ۱۵۱
✍ علی اکبری مزدآبادی
📛 #بیت_المال
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ دلم برای چمران تنگ شده!
🔻 یک روز گفتند که حاج احمدآقا خمینی زنگ زده به دکتر [#شهید_چمران] و گفته: «امام دلش برایت تنـگ شده و میخواهد شما را ببیند.»
🔸 همان روز دکتر از جبهه با هلی کوپتر خدمت امام میرود. وقتی برگشت؛ ریختیم دورش و از حال امام جویا شدیم. دکتر برایمان گفت:
«وقتی رسیدم خدمت امام، ایشان چند ثانیه به صورت من خیره شد و گفت: مصطفی تو هنرمندی! هنرمند باید یکرنگ باشه. گرانترین قالی رو ببین! چون چندرنگه، باید زیر پا باشد. اما آسمان رو ببین که از همه بالاتره؛ چرا؟ چون یکرنگ است. یکرنگی و صداقت، قانون عشقه.»
🔺 دکتر واقعاً برای ما حکایت عشق و عرفان بود. کسی بود که امام قبولش داشت و براش ارزش زیادی قائل بود. مرد آهنینی که با دست خالی، جلوی عراق ایستاده بود و ما اسیر همین عرفان و ارادهٔ محکمش بودیم.
📚 از کتاب #کوچه_نقاشها | خاطرات سید ابوالفضل کاظمی
✍ راحله صبوری
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ جنایت بزرگ عصر جدید 🔻 بزرگترین برنامهٔ انبیا، آزادی معنوی است. اصلا تزکیهٔ نفس یعنی آزادی معنوی
✳️ سوزندگیِ گناه!
🔻 آیا هیچ برای شما اتفاق افتاده است که دستتان را در آتش ببرید یا بروید در آتش؟ در تمام عمر یک بار هم اتفاق نمیافتد. چرا؟ برای اینکه علم ما به سوزندگیِ آتش، یک علم یقینی است و لحظهای از آن غفلت نمیکنیم؛ لهذا ما از اینکه خودمان را در آتش بیندازیم، معصومیم! اولیای حق به همان اندازه که ما به سوزندگی آتش ایمان داریم، به سوزندگی گناه ایمان دارند و لهذا معصوماند.
👤 #شهید_مطهری
📚 از کتاب #آزادی_معنوی
📖 ص ۱۴۲
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ عشق به معاد
🔻 ما در رابطه با مسئلهٔ معاد، روشی را که قرآن برای طرح و بهرهبرداری از آن مطرح کرده، فراموش کردهایم. معاد در قرآن، نتیجهٔ ادامهٔ انسان و ایمان به آن هم نتیجهٔ ایمان به انسان است. آنچه در قرآن مطرح میشود، بحث عشق به معاد است، نه علم به معاد.
🔸 بهطور كلى مسئلهاى كه به معاد در قرآن عمق مىدهد همين است كه مىفرمايد: «يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ»؛ همانطورى كه به اللّه عاشقى، به استمرار خودت هم بايد علاقهمند باشى.
👤 #استاد_علی_صفایی_حائری
📚 از کتاب #حیات_برتر
📖 ص ۱۳
#⃣ #معاد
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ فرازهایی از وصیتنامه عرفانی آیت الله مرعشی نجفی
۱. سفارش میکنم به اینکه لباس سیاهی که در ماههای محرم و صفر میپوشیدم با من دفن شود.
۲. سفارش میکنم به تسبیحی از تربت امام حسین (علیه السلام) که با آن در سحرها به عدد آن استغفار کردهام با من دفن شود.
۳. سفارش میکنم به دستمالی که اشکهای زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک میکردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند.
۴. سفارش میکنم که جنازهٔ مرا روبهروی مرقد مطهر بی بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) قرار داده و در این حال یک سر عمامهام را به ضریح و سر دیگر را به تابوت بسته، بهعنوان دخیل، و در این هنگام مصیبت وداع مولای من حسین مظلوم با اهل بیت طاهرینش را بخوانند.
📌 ۷ شهریور؛ سالروز درگذشت #آیتالله_مرعشی_نجفی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ سوار تاکسی شدم آمدم!
🔻 از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچههای هیئت صحبت کند. آن شب جمعیتی منتظر بود؛ هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد! به نخستوزیری تلفن زدم و پرسوجو کردم؛ گفتند: «آقای رجایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.»
🔸 در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش میگشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت: «آقا سید! یک نفر بغلدست من نشسته که با آقای رجایی مو نمیزنه!» دنبالش رفتم و دیدم، بله؛ خود آقای رجایی است. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمیآمد! رفتم جلو و گفتم: «آقا، سلام. شما اینجایی؟! دو ساعته حيرون شما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!» گفت: «تیم حفاظت نمیخوام! سوار تاکسی شدم آمدم!»
📚 از کتاب #کوچه_نقاشها | خاطرات مرحوم #سید_ابوالفضل_کاظمی (فرمانده گردان میثم لشکر حضرت رسول (ص))
✍ راحله صبوری
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📌 ۸ شهریور؛ سالروز انفجار در دفتر نخستوزیری و روز مبارزه با تروریسم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ راز سلام آخر نماز
🔻 دلیل کسانی که میگویند سلام آخر [نماز] «السلام علیکم... » سلام آغاز است، این است که گویا در نماز «الصلاة معراج المؤمن» عروج او آغاز شده و در آخرین مرحلۀ عروج، به صفوف ملائک و انبیاء میرسد و چون کسی داخل جمع میشود، رسم این است ابتدا بر بزرگ جمع سلام میکند؛ پس اول به پیامبر خدا سلام میکنیم «السلام علیک ایها النبی» و بعد به بقیه.
📚 برگرفته از کتاب #اسرار_الصلاة
📖 ص ۴۷۱
✍ #میرزا_جوادآقا_ملکی_تبریزی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ فقط جنس ایرانی! 🔻 شاگرد خیاط تا شهاب را دید، برایش چهارپایه گذاشت تا بنشیند. شهابالدین روی چهار
✳️ وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود
🔻 وارد خیابان شد و به سمت حرم راه افتاد. مدتی از تصویب قانون منع حجاب گذشته بود، اما این قانون در قم مثل دیگر شهرها سفتوسخت اجرا نمیشد. کسی جرئت نداشت از سر ناموس مراجع چادر بکشد.
🔸 چادرش را محکم گرفته بود و کمک میخواست. شهاب به آن طرف خیابان دوید. قد بلند و جثهٔ قوی پاسبان هر کسی را میترساند. زیر لب گفت: «یا ابا الغيث اغثني.» دستش را دراز کرد و محکم به صورت پاسبان کوبید. پاسبان بیآنکه حرفی بزند، از معرکه بیرون رفت. زن اشک چشمهایش را با گوشۀ چادرش پاک کرد. دستش را به دیوار گرفت و بلند شد. «مادرت فاطمهٔ زهرا اجرت بدهد، آقا.»
🔺 در شبستان روبهروی ایوان آینۀ صحن مطهر شرح لمعه میگفت. پیش از آغاز درس، آنچه باعث دیر رسیدنش به درس شده بود را برای شاگردانش گفت و عذرخواهی کرد. طلاب نگران شهاب شدند. یکی از طلبهها گفت: «آقا، مدتی خودتان را پنهان کنید.» شهاب با لبخند گفت: توکل به خدا. من وظیفهام را انجام دادم. وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود. بقیهاش با خداست.
📚 از کتاب #شهاب_دین | برشهایی از زندگانی آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی
📖 ص ۱۲۲
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ توقف!
🔻 نگوييد ما همهٔ گناهان را نداريم؛ كه هر كس گناهى دارد و همان براى توقف و ماندن او كافى است. لازم نيست كه ذنوب همهٔ عوالم را داشته باشد.
🔸 يک ماشين لازم نيست همهجايش خراب شود تا بايستد.
ممكن است يك سيم از آن قطع شود و بايستد، يا باد چرخش كم شود و بايستد؛ همانطور كه شيطان با يك كبر زمين خورد. آدم با يك حرص زمين خورد. پسر آدم با يك بخل ذليل شد. يونس با يك شتاب ذليل شد. ما كه الحمدللّه همۀ اينها را با هم داريم و احساس ندامتى هم نداريم!
👤 #استاد_علی_صفایی_حائری
از کتاب #اخبات
📚
📖 ص ۳۲
#⃣ #سلوک
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ حقیقتِ زیارت
🔻 «زیارت» حقیقتی دارد و «زیارت اربعین» در میان زیارتها جایگاه بس ویژهای؛ بهگونهای که همردیف با نمازهای واجب و مستحبی روزانه، از نشانههای ایمان و مؤمنین معرفی شده است.
✅ روح زیارت، آشنایی و «معرفت» زائر است نسبت به مَزور (زیارتشونده) و همچنین «ارادتورزی» زائر است در پیشگاه مَزور. در واقع، زائر به رنگ مزور درآمده، خلقوخوی او را یافته و از او کسب عشق و ارادت مینماید، بنابراین هرچند آگاهی و شناخت بسیار گرانمایه است اما تا به «ارتباط» و «اتحاد» با معلوم یعنی مَزور نینجامد، هرگز «کمال وجودی» و مایهٔ هدایت و سعادت به شمار نخواهد رفت و درنتیجه از «علائم ایمان» هم به حساب نمیآید.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📚 از کتاب #کوثر_اربعین
📖 صفحات ۱۰ و ۱۱
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ راز سلام آخر نماز 🔻 دلیل کسانی که میگویند سلام آخر [نماز] «السلام علیکم... » سلام آغاز است، ای
✳️ سلام؛ صادقانه یا منافقانه؟!
🔻 ای عاقل، آیا اگر به کسی سلام کردی و در دل، سلامتی، تمام نعمتها یا بعضی از آنها را برای او نخواستی، این جز نفاق، چیز دیگری هست؟ آیا انسان میتواند در مقابل چنین سلامی توقع اجر و ثوابی که خدا برای آن تعیین نموده را داشته باشد؟ این غیر از نفاق است؟ دورویی پس چیست؟
📚 برگرفته از کتاب #اسرار_الصلاة
📖 ص ۴۶۷
✍ #میرزا_جوادآقا_ملکی_تبریزی
#⃣ #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ غصه نخور، من آن را از تو جدا میکنم!
🔻 ایشان [میرزا علی شیرازی اعلی الله مقامه] یک روز ضمن درس درحالی که دانههای اشکشان بر روی محاسن سفیدشان میچکید، این خواب را نقل کردند: در خواب دیدم مرگم فرا رسیده. خویشتن را جدا از بدنم میدیدم. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، «تندخویی» من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم که حضرت «سیدالشهدا» علیهالسلام تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور، من آن را از تو جدا میکنم.
👤 #شهید_مطهری
📚 برگرفته از کتاب #عدل_الهی
📖 صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳
#⃣ #اخلاق
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ غصه نخور، من آن را از تو جدا میکنم! 🔻 ایشان [میرزا علی شیرازی اعلی الله مقامه] یک روز ضمن درس د
مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی الله مقامه، ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیغمبر اکرم و خاندان پاکش (صلوات الله و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین اینکه فقیه (در حدّ اجتهاد) و حكيم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضی از قسمتها مثلاً طب قدیم و ادبیات، از طراز اول بود و «قانون» بوعلی را تدریس میکرد، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود؛ منبر میرفت و موعظه میکرد و ذکر مصیبت میفرمود؛ کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم مخلص متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد میکرد، در حال يك انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حد اشباع او را بهسوی خود میکشید؛ با ذکر خدا دگرگون می شد؛ مصداق قول خدا بود: «الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّه وَجِلَتْ قُلوبهم و إذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زادتهم ايماناً وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.» (انفال، ۲) نام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که میبرد، اشکش جاری میشد. يك سال حضرت آية الله بروجردی (اعلی الله مقامه) از ایشان برای منبر در منزل خودشان در دههٔ عاشورا دعوت کردند؛ منبر خاصی داشت؛ غالباً از نهج البلاغه تجاوز نمیکرد. ایشان در منزل آیة الله منبر میرفت و مجلسی را که افراد آن اکثر از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب میکرد؛ بهطوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان، جز ریزش اشکها و حرکت شانهها چیزی مشهود نبود.
👤 #شهید_مطهری
📚 برگرفته از کتاب #عدل_الهی
📖 ص ۲۱۳
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ جنایت بزرگ عصر جدید 🔻 بزرگترین برنامهٔ انبیا، آزادی معنوی است. اصلا تزکیهٔ نفس یعنی آزادی معنوی
✳️ بهرهکشی نظام سرمایهداری از «زن»، به نام «آزادی»!
🔻 تکامل «ماشینیسم» و رشد روزافزون تولید به میزان بیش از حد نیاز واقعی انسانها و ضرورت تحمیل بر مصرفکننده با هزاران افسون و نیرنگ و فوریت استخدام همهٔ وسایل سمعی و بصری و فکری و احساسی و ذوقی و هنری و شهوانی برای تبدیل انسانها بهصورت عامل بیارادهٔ مصرف، بار دیگر ایجاب کرد که سرمایهداری از وجود زن بهرهکشی کند؛ اما نه از نیروی بدنی و قدرت کار زن بهصورت یک کارگر ساده و شریک با مرد در تولید، بلکه از نیروی «جاذبه» و «زیبایی» او و از گرو گذاشتن «شرافت» و «حیثیتش» و از قدرت «افسونگری» او در تسخیر اندیشهها و ارادهها و مسخ آنها و در تحمیل مصرف بر مصرفکننده، و بدیهی است که همهٔ اینها به حساب آزادی او و تساویاش با مرد گذاشته شد.
👤 #شهید_مطهری
📚 از کتاب #نظام_حقوق_زن_در_اسلام
📖 ص ۱۸
#⃣ #غرب_شناسی
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ این خونوادهٔ برادرم بود! 🔻 بعد شهادت حمید آقا، آقا مهدی برای دیدار با خانوادهٔ او به قم رفت. من
✳ یک بار هم جلوی کولر ننشست!
🔻 «میر مصطفی الموسوی»، مسئول واحد مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا: بهخاطر داغ کردن دائم بیسیمها، همیشه توی چادر یا سنگر ما پنکه و کولر روشن بود. خدا شاهد است یک بار هم نشد که آقا مهدی بیاید جلوی کولر بنشیند تا خنک شود. به بچهها میگفت قسمتی از سنگر را بشکافید تا از بادی که به آب جلوی سنگر میخورد و وارد سنگر میشود، خنک بشوید!
🔸 «کاظم احمدینژاد» از واحد مخابرات لشکر عاشورا هم میگوید: هیچوقت نشد که آقا مهدی داخل مرکز پیام بخوابد؛ چرا؟ چون اتاق ما کولر داشت! حتی وقتهایی که دیروقت بود و فرصت نمیکرد برود خانه، به اتاق مخابرات نمیآمد. میرفت مدرسه شهید براتی یا میرفت پشتبام. هر چه میگفتیم بیا داخل مرکز پیام، قبول نمیکرد. میگفت: «من هم مثل بقیه رزمندهها. مگه اونا زیر باد کولر میخوابن که من بخوابم؟» حتی اگر پتو خنک بود، از آن استفاده نمیکرد. ما پتوهای او را میگذاشتیم داخل یک جعبه، بیرون از اتاق تا خنک نشود. میگفت: «بقیه هم پتوهایشان داغ است.»
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳
✍ علی اکبری مزدآبادی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ سرنوشت کوفی
🔻 شیعیانی که تمام «محبت» خود را به «امامشان» ندادهاند، میتوانند در آینهٔ کوفه، آیندهٔ خود را بنگرند. سرنوشت کوفیان، سرنوشت هر امتی است که «ادعای دینداری» دارد، ولی در دینداری پاکباز نیست.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 #کربلا_مبارزه_با_پوچیها
📖 ص ۹۳
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از خبرآما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا میدانید علت اصلی مرگ شاهنشاه ایران اعلی حضرت محمدرضا پهلوی چه بود؟
در این ویدیو با بررسی چند حادثه در زمان محمد رضا پهلوی؛ علت اصلی مرگ او معلوم می شود.
#news
#خبرآما
#ایران
#ایران
#پهلوی
#شاهزاده_پهلوی
لینک کانال خبرآما در ایتا:
https://eitaa.com/KhabarAamaa
نظر و پیشنهاد:
@khabaraammaa
هدایت شده از حرف حساب
✳️ این آقا روحالله همان حرفهای امام حسین را میزند...
🔻 همیشه آرزو داشتم کاش میتوانستم «امام حسین (ع)» را یاری کنم. وقتی مینشستم توی روضه، گریه میکردم و میگفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جونمون رو فدا کنیم؟!» گاهی این فکرها توی خانه هم رهایم نمیکرد. یک روز انگار کسی سقلمه بزند به پهلویم، از خودم پرسیدم اشرفسادات! این همه حسین حسین میکنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی! از کجا معلوم تا کجا و کِی پای «دین» خدا بایستی؟ خیلیها با امام حسین بودند، «نماز» هم میخواندند ولی وقتی از جانشان ترسیدند، امام را تنها گذاشتند. چطور اینقدر به خودت مطمئنی که مدام وسط روضه مشت میکوبی به سینه و میگویی حسین جان! من و بچههایم فدای شما! با خودم زمزمه کردم اشرفسادات حالا نوبۀ توست. این تو و این میدان برای جهاد. مگر نمیخواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسمالله. نمیبینی این شاه پدرنابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و اینهمه به دین خدا دهنکجی میکند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این «آقا روحالله» همان حرفهای امام را میزند. پس پا سفت کن در راهش...
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر #شهید_محمد_معماریان
📖 صفحات ۹۲ و ۹۳
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ نسبتمان را با همديگر اربعينی کنيم
🔻 اگر ما با نظر به فرهنگ «اربعين» به شخصيت خود وسعت بدهيم و نسبتمان را با همديگر اربعينی کنيم، دست و دلهايمان يکی میشود و مثل فضای اربعين خيلی راحت میتوانيم کنار همديگر باشيم، چون «کيفيتها» بر «کميتها» غالب میشود و هميشه اينطور بوده که وقتی تنها کمّيت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به ميان میآيد و جوامع متلاشی میشوند، چون همه گرگ همديگر میگردند ولی وقتی کيفيتها حاکم باشد، روحها وسعت میيابد و انسانها راحت همديگر را تحمل میکنند. اين شاخصۀ «هويت مهدوی» است که شنيدهايد در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر يک آخور غذا میخورند. به اين معنا که «خصومتها» به «مدارا» و «رفاقت» تبديل میشود و شما در اربعين اين نوع رابطه را میبينيد که چگونه افراد خيلی راحت همديگر را تحمل میکنند و نسبت به همديگر «ايثار» دارند.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 برگرفته از کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر»
❤️ #به_تو_از_دور_سلام
#⃣ #اربعین
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ آمنّا بربّ الحسین(ع)!
🔻 از عمود ۷۲۰ که گذشتیم برخوردیم به ترافیک انسانی.
مردم به تماشای تئاتر ایستاده بودند. دهها بازیگر با لباسها و گریمهای حرفهای در کنار شترها و اسبها و کجاوهها و همهٔ آنچه که یک نمایشنامهٔ کلاسیک جهانی لازم داشت. محل اجرا کف اتوبان نجف – کربلا. مدت اجرا هر روز صبح تا شب.
پردهای که ما رسیدیم، پردهٔ گزارشگیری عبید الله بن زیاد بود از سرداران و فرماندهان لشکرش. آل الله هم در غُل و زنجیر اسارت، عدهای سوار بر مرکبهای بی جهاز، تعدادی هم پیاده و پابرهنه.
مردم برای دیدن و عکس گرفتن از سر و کول هم بالا میرفتند اما بازیگران کاملا جدی و حرفهای بودند.
عبیدالله یک نفر را فراخواند:
- هان ای کماندار! که هستی و چه کردهای که این گونه سرت را بالا گرفتهای؟
- درود یا امیر! من حرمله بن ... هستم. تیرانداز و قهرمان عرب. سه تیر در کربلا انداختم که از عهدهٔ هیچ کس برنمیآمد...
حرمله غرق در نقش خودش بود و مردم غرق تماشا و احساس و اشک و من به دنبال این میگشتم که دست اندرکاران کتاب «گینس» کجا هستند؟
مگر این بزرگترین گروه تئاتر خیابانی دنیا و طولانیترین زمان اجرای یک نمایش نیست؟ چرا این را ثبت نمیکنند؟ واقعا چرا؟ چرا اینجا دوربین کم است؟ خبرگزاریها کجا هستند؟
بیست سی میلیون آدم شبانهروز دارند این مسیر را پیاده به سمت کربلا میروند. اصلا زبانم لال اینها همه دیوانهاند! این که خیلی سوژهٔ خوبی است! تیراژ روزنامه را بالا میبرد. «لایک» و «فالوور» خبرگزاری را میترکاند.
فرض کنیم مردم جهان صبح از خواب بیدار شوند و ببینند صفحهٔ اول خبرگزاری «رویترز» عکسی از پیادهروی اربعین زده و زیرش نوشته:
«اجتماع بزرگ دیوانههای جهان!»
چه شود؟
بعد مردم آمریکا و اروپای غربی و شمالی و غیره برای تفریح و هیجان و لذت بردن از دیدن دیوانهها و سلفی گرفتن با آنها بیایند عراق!... بعد خودشان هم دیوانه شوند و راه بیفتند به سمت کربلا. پیاده! ... کجا رفتم؟
بله یا زائر! نکتهاش همین جاست که اگر انسان غربی بفهمد عدهای دارند در این مسیر تمرین انسانیت میکنند، زود خودش را میرساند و شیرجه میزند وسط این رودخانهٔ انسانی.
دستاندرکاران گینس از ثبت بزرگترین منقل زغالی جهان در عمود ۶۸۹ عاجزند؟ منقل چهل پنجاه متری که بتواند یک تریلی هجده چرخ پر از ماهی را از صبح تا شب کباب کند برای پذیرایی از انسانهایی که نمیشناسیم و نمیشناسید و نمیشناسند؟! آن هم «مجاناً»؟
آن خبرگزاری روباه پیر که در حال ورشکستگی است و دائما تعدیل نیرو میکند از تهیهٔ گزارشهای دیدنی و متنوع و جذاب از بزرگترین کنتاکی جهان، بزرگترین کباب ترکی جهان، بزرگترین فلافلی جهان، بزرگترین سفرهٔ مهمانی جهان و بالاخره بزرگترین پیاده روی جهان بَدَش میآید؟
بله. بَدش میآید!
چون رسانه سِحر تمدن غرب است و پیادهروی اربعین از جنس معجزهٔ موسی (ع). اگر فاکس نیوز و C.N.N و رویترز خبرنگارانشان را بفرستند اینجا، همین خبرنگاران جادوگر اولین کسانی هستند که حقیقت را میفهمند و سجدهکنان میگویند:
«آمنّا بربّ الحسین(ع)»!
✍ #مهدی_دُریاب
📚 از کتاب #رستاخیز_انسان (سفرنامهٔ اربعین)
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ از امام حسین (ع) خواستم که آدمم کند
🔻 هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر میگفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر میدادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند.
🔸 چه رفقایی و چه سفر اربعینی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگوبخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کمحرف شد. هر بار هم که میرفت حرم، دیر برمیگشت؛ آن هم با چشمهای قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش.
🔸 پیادهروی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه میگفت و نه میخندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر لبش یا حسین یا حسین بود و مشغول اشک و ناله.
🔹 وقتی میخواستند برگردند، به صمیمیترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امام حسین (ع) خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمیخواهم.»
🔺 او حُرّی دیگر شده بود. فاصلهٔ بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.
📚 برگرفته از کتاب #مجید_بربری | زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم #شهید_مجید_قربانخانی
✍ کبری خدابخش
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ یک تذکر مهم درباره عبادات
🔻 ما با اینکه صد درصد اعتراف داریم که اسلام «دین اجتماعی» است و دستورات آن حاکی از این است، ولی این سبب نمیشود که ما «عبادت» و «دعا» و «ارتباط با خدا» را تحقیر کنیم. یکی از گناهان، «استخفاف» نماز، یعنی سبک شمردن نماز است. نماز نخواندن یک گناه بزرگ است و نماز خواندن، اما نماز را خفیف شمردن، بیاهمیت تلقی کردن، گناه دیگری است.
👤 #شهید_مطهری
📚 از کتاب #آزادی_معنوی
📖 ص ۱۳۱
#⃣ #سلوک
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ هیچوقت از محدودهی اخلاق خارج نشد 🔻 با هم زیاد فوتبال بازی میکردیم. بارها توی فوتبال به رفتار
✳️ باید بریم دنبال جوانها!
🔻...گفت: «تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچهبهکوچه، مسجدبهمسجد، مدرسهبهمدرسه، دانشگاهبهدانشگاه، کار کنیم. باید بریم دنبال جوانها؛ باید پیام اینهایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.»
🔹 گفتم: «خب! اگه این کار رو بکنیم چی میشه؟!» برگشت و با صدایی بلندتر گفت: «جامعه بیمه میشه. گناه در سطح جامعه کم میشه. مردم اگه با «شهدا» رفیق بشن، همه چی درست میشه؛ اونوقت جوانها میشن یار «امام زمان» (عج).»
‼️ بعد شروع کرد توضیح دادن: «ببین! ما نمیتونیم چکشی و تند برخورد کنیم؛ باید با نرمی و آهستهآهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا رو جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند؛ باید خودمان بریم دنبال جوانها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم، بیفایده است؛ کلام ما تأثیر نخواهد داشت.»
📚 از کتاب #علمدار | زندگینامه و خاطراتی از سردار #شهید_سیدمجتبی_علمدار
📖 صفحات ۸۸ و ۸۹
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ امام زمان از کارهایمان راضی است؟! 🔻 چقدر سخت است، اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که
✳ زندگیمان را با امام زمان گره بزنیم
🔻 زندگیمان را با امام زمان (عج) گره بزنیم. اینطور نباشد که فقط در دعای ندبه یاد امام زمان باشیم. در متن زندگی با امام زمان محشور باشیم. در درست عمل کردن با امام زمان محشور باشیم. اگر اینطور شد، آنوقت امام زمان در صحنه مؤثر است.
💠 لذا دارد یک کسی خدمت امام صادق(ع) رسید، عرض کرد من میآمدم عدهای گفتند: سلام ما را به آقا برسان و بگویید: برای ما دعا کنند. امام صادق(ع) فرمودند: فکر میکنید ما برای شما دعا نمیکنیم؟ هر روز اعمال شما بر ما عرضه میشود و وقتی ما میبینیم کوتاهیهایی از شما صورت گرفته، ناراحت میشویم و برای شما دعا میکنیم که خدا توفیق بدهد جبران کنید و برگردید. یعنی هر فعل هر روز من به حضرات عرضه میشود. آنوقت میشود من در دعای ندبه بنشینم زار بزنم ولی در روز رفتار من طور دیگری باشد؟
👤 #حجت_الاسلام_عابدینی
📺 #سمت_خدا (۹۸/۰۴/۰۱)
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f