eitaa logo
حرف حساب
7.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
15 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه السلام ارتباط با مدیر: @Einizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ ایمان علی، سرّ تناقض صفاتش است 📌 می‌گوییم کریم است. دشمنش معاویه در وصف کرمش می‌گوید: «اگر علی دو انبار داشته باشد، یکی از آن‌ها پر از طلا و دیگری پر از کاه، اول آنکه طلاست تمام می‌شود و بعد، انبار کاه.» این کرم علی است. علی تا زمانی که طلا دارد، نمی‌تواند کاه بدهد. کرمش را از دشمنش می‌شنویم. از آن طرف، همین علیِ کریم را، همین علی که دنیا به قدر یک استخوان مُرده در نظرش ارزش ندارد، همین علی که پول برایش مانند خاک است یا از خاک بی‌ارزش‌تر، در جای دیگر می‌بینیم که برادر گرسنه و نابینایش، عقیل، در مقابلش ایستاده، می‌خواهد اندکی افزون‌تر از سهمیه‌اش از او پول بگیرد. ببینید با او چه کار می‌کند؟ ✅ اگر کسی مؤمن بود، شجاع هم هست، دلیر هم هست، کریم هم هست، غیور هم هست، رئوف هم هست. اما در کجا؟ آن‌جا که رضای خدا باشد. اما اگر رضای خدا نباشد، ترسوست، بخیل است. ایمان علی، سرّ تناقض صفاتش است. 👤 📚 از کتاب 📛 ! اینجا بخوانید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ غذای پادگان برای رزمنده‌هاست 📌 پدر عازم سنندج شد. بعد از طی راه طولانی، خسته و گرسنه رسید به پادگان. مستقیم رفت سراغ محمد. وقتی فهمید پدر هنوز غذا نخورده، گفت: «بابا شرمنده‌ام! یه کم طول می‌کشه غذا بیارم. راستش غذاهای پادگان فقط برای رزمنده‌هاست. باید برم شهر براتون غذا بخرم.» 📚 برگرفته از کتاب ؛ خاطراتی از سردار مجموعه‌ی ۶ 📖 ص ۸۶ 📛 اینجا بخوانید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما... 📌 پسرم از روی پله‌ها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به‌شدت گریه می‌کرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد می‌رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظه‌ها‌، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود. 👤 راوی: همسر 📚 برگرفته از کتاب ۲ «منزل برونسی» 📛 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چه کار کردم 📌 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گِله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین چیکار کردم». 📚 از کتاب ۱۱؛ خاطراتی از 📛 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چه کار کردم 📌 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گِله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین چیکار کردم». 📚 از کتاب ۱۱؛ خاطراتی از 📛 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چه‌کار کردم 📌 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گِله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین چیکار کردم». 📚 از کتاب ۱۱؛ خاطراتی از 📛 🗓 سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در صبح روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط منافقین کوردل به شهادت رسید. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
تقوا یعنی قدرت روحی 🔻 «تقوا» یعنی قدرت روحی. نماز می‌خوانیم تا قدرت روحی پیدا کنیم. فردا «بیت‌المال» دست من است. فردا سیل‌آسا پول‌هایی می‌آید که هیچ حساب‌وکتاب ندارد و هیچ‌جا هم معلوم نمی‌شود. کدام قدرت روحی می‌تواند جلوی آن را بگیرد؟ یک قدرت روحی؛ آن هم تقوا است و آن هم اعتقاد به «مبدأ» و اعتقاد به «معاد» است. 👤 📝 | ۱۴۰۰/۰۳/۱۳ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ بیت‌المال بود، مواظب بودم خیس نشه! 🔻 زخمی شده بود. پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود. بچه‌ها لباس‌هایش را شسته بودند. خبردار که شد، بلند شد برود لباس‌های آن‌ها را بشوید، گفتم «برادر احمد پاتون رو تازه گچ گرفتن. اگه گچ خیس بشه، پاتون عفونت می‌کنه.» گفت «هیچی نمی‌شه.» رفت توی حمام و لباس همه‌ی بچه‌ها را شست. نصف روز طول کشید. گفتم الان تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود. می‌گفت «مال بود، مواظب بودم خیس نشه.» 📚 ۹ | کتاب 📖 ص ۳۰ ❤️ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ 🔻 عرض سلام و ادب خدمت حرف‌حسابی‌های گرامی. به پیشنهاد یکی از اعضای محترم خانواده‌ی ، دسته‌بندی موضوعی برای مطالب کانال ایجاد شده است و با کلیک بر روی هشتگ‌های زیر می‌توانید مطالب با موضوع مورد نظر خود را مشاهده کنید. #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ ✅ منتظر پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان هستیم. 📣 همچنین اگر تمایل دارید در تولید محتوای کانال حرف حساب همکاری کنید می‌توانید برش‌های جالب و خواندنی از کتاب‌هایی که مطالعه کرده‌اید را به آیدی زیر ارسال کنید. @Einizadeh یا حق🙏
✳ این پول مال من نیست! 🔻 یک نوبت که از جبهه آمده بود و رفتیم دیدنش، گوشه‌ی اتاق یک عالمه اسکناس نخ‌پیچ‌شده دیدیم. از ابرام پرسیدیم: «اینا چیه ابرام؟» کمی از جواب‌دادن طفره رفت. وقتی اصرار کردیم، گفت: «درسته من معلم ورزش شدم اما هیچ‌وقت نرفتم مدرسه که بخوام حقوق بگیرم. هر وقتم برمی‌گردم می‌بینم از طرف آموزش‌وپرورش چند ماه حقوق برام ریختن. این پول مال من نیست. من کار نکردم که بخوام پول بگیرم.» بعد که آمارش رو درآوردیم، متوجه شدیم می‌رود پول‌ها را داخل خانه‌های افراد محتاج می‌اندازد. 📚 برگرفته از کتاب (ج۲) | خاطراتی از 📖 ص ۱۳۱ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ من نیاز ندارم! 🔻 هنوز سروصورتش بوی باروت می‌داد که از او خواستم قبل از بازگشت به منطقه، ماشینی را که مانند بقیه‌ی اعضای فرماندهی داشت تحویل بگیرد. نگاه بی‌تفاوتش به همراهی کلامش آمد و گفت: «من نیاز ندارم، بدهید به کسی که احتیاج دارد.» گفتم: «حاجی این شماست!» ابروهایش گره خورد. حرفم را قطع کرد و گفت: «وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل.َ» و ، هر یک فرزندانی دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا؛ زیرا در ، هر فرزندی به پدر و مادر خویش باز می‌گردد. امروز هنگام است، نه ، و فردا روز حسابرسی است، نه عمل.(خطبه ۴۲ نهج‌البلاغه) 📚 برگرفته از کتاب : روایت حماسه سردار شهید مهندس 📖 ص ۵۹ #⃣ ❤️ 📌 پ.ن: ۲ خرداد سالروز شهادت مهندس محمود شهبازی دستجردی قائم‌مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چه‌کار کردم! 🔻 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گِله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین چیکار کردم». 📚 از کتاب ۱۱؛ خاطراتی از 📛 🗓 سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در صبح روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸، مقابل منزلش توسط منافقین کوردل به شهادت رسید. #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
تقوا یعنی قدرت روحی 🔻 «تقوا» یعنی قدرت روحی. نماز می‌خوانیم تا قدرت روحی پیدا کنیم. فردا «بیت‌المال» دست من است. فردا سیل‌آسا پول‌هایی می‌آید که هیچ حساب‌وکتاب ندارد و هیچ‌جا هم معلوم نمی‌شود. کدام قدرت روحی می‌تواند جلوی آن را بگیرد؟ یک قدرت روحی؛ آن هم تقوا است و آن هم اعتقاد به «مبدأ» و اعتقاد به «معاد» است. 👤 📝 | ۱۴۰۰/۰۳/۱۳ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما... 🔻 پسرم از روی پله‌ها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به‌شدت گریه می‌کرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد می‌رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظه‌ها‌، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود. 👤 راوی: همسر 📚 برگرفته از کتاب ۲ «منزل برونسی» 📛 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ غذای پادگان برای رزمنده‌هاست 📌 پدر عازم سنندج شد. بعد از طی راه طولانی، خسته و گرسنه رسید به پادگ
✳️ همان چای بسش بود! 🔻 قرار بود مقام معظم رهبری برای بازدید و دیدار تشریف بیاورند. پدر، چهار پنج روزی درگیر تدارکات دیدار بود. صبح می‌رفت و شب می‌آمد. من هم با بسیجی‌ها رفته بودم برای کمک. ظهر که شد، رفتم همان قسمتی که پدر مشغول بود. برایم چای آوردند. می‌خواستم بروم که دفتردار پدر گفت: دارند ناهار می‌آورند، کجا می‌روی؟ پدر صدایش را شنید. گفت: بگذار برود. ناهار برای کارکنان است. فرج‌الله بسیجی است و همان چای بسش بود! 📚 از کتاب | نیم‌نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار 📖 ص ۹۴ #⃣ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ همان چای بسش بود! 🔻 قرار بود مقام معظم رهبری برای بازدید و دیدار تشریف بیاورند. پدر، چهار پنج رو
✳️ من از همان آش بچه‌ها می‌خورم 🔻 ارومیه که بود، شب‌ها داخل پادگان می‌خوابید. یک شب، حسابی مریض شد. از بیرون برایش سوپ سفارش دادم. فهمیده بود غذای پادگان نیست. گفت: غذای بچه‌ها هم همین است؟ گفتم: غذای پادگان آش است، اما چون شما مریض بودید، یک سوپ پرملاط برایتان سفارش دادم. نخورد. گفت: من از همان آش بچه‌ها می‌خورم. پول این سوپ را هم باید از جیب خودت بدهی نه از حساب پادگان! 📚 از کتاب | نیم‌نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار 📖 ص ۱۴۰ #⃣ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ بگو ورشکست شدم دیگه! 🔻 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف‌هایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن می‌خو
✳️ این خونوادهٔ برادرم بود! 🔻 بعد شهادت حمید آقا، آقا مهدی برای دیدار با خانوادهٔ او به قم رفت. من هم همراهش بودم. موقع برگشت به من گفت: «از سه‌راهی درود تا قم چقدر راهه؟» گفتم: «برای چی می‌خوای؟» گفت: «من رفتم خونوادهٔ حمید رو دیدم، می‌خوام ببینم چقدر راه اومدیم.» مسافت آن‌جا را گفتم. بعد پرسید: «خب چقدر بنزین مصرف شده؟» این را هم حدودی گفتم. دست کرد و از جیبش پول درآورد و شمرد و داد به من. آن مبلغ بیشتر از مقدار بنزین مصرفی بود. گفتم: «آقا مهدی! این که خیلی زیاده!» گفت: «استهلاک ماشین رو هم حساب کردم.» گفتم: «این حرفا چیه آقا مهدی؟ شما رفتی به یه خونواده شهید سر زدی!» گفت: «نه! این خونوادهٔ برادرم بود.» 🎙 راوی: محسن ایرانزاد 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی ، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 📖 ص ۱۵۱ ✍ علی اکبری مزدآبادی 📛 ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
این پول مال من نیست! 🔻 یک نوبت که از جبهه آمده بود و رفتیم دیدنش، گوشهٔ اتاق یک عالمه اسکناس نخ‌پیچ‌شده دیدیم. از ابرام پرسیدیم: «اینا چیه ابرام؟» کمی از جواب‌دادن طفره رفت. وقتی اصرار کردیم، گفت: «درسته من معلم ورزش شدم، اما هیچ‌وقت نرفتم مدرسه که بخوام حقوق بگیرم. هر وقتم برمی‌گردم می‌بینم از طرف آموزش‌وپرورش چند ماه حقوق برام ریختن. این پول مال من نیست. من کار نکردم که بخوام پول بگیرم.» بعد که آمارش رو درآوردیم، متوجه شدیم می‌رود پول‌ها را داخل خانه‌های افراد محتاج می‌اندازد. 📚 برگرفته از کتاب (ج۲) | خاطراتی از 📖 ص ۱۳۱ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f