eitaa logo
369 دنبال‌کننده
123 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ادبخانه
۳۲ «مقتل» غروبِ روز دهم، اسب ها امامی را برای گندم ری، آسیاب می کردند (معاصر) @adabkhane
هوالشّاهد . . ۱۷) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: هنگامی که یاران حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ در کارزار عاشورا دشمن را فراوان یافتند و دیدند که یارای دفع شر از خویش و امامشان را ندارند، برای جان‌نثاری به پیشگاه اباعبدالله _که درود خدای بر او باد_ با یکدیگر به رقابت پرداختند. در همین حین، عبداللّه و عبدالرّحمن فرزندان عزرة غفاری برای شهادت از مولایشان اجازتی گرفتند و به دل میدان زدند. یکی از ایشان در گاه پیکار این شعر را می خواند: آی مردم بنی غِفار و خَندِف و بنی نزار! غيرت عرب چه شد؟ کجاست؟ ماه قوم در محاق ابرهای آتشین گداخت خون در آسمان کربلاست عاشقانه در صیانت از حسین بذل جان کنید! تازه ابتدای ماجراست... . . ۱۸) ابومخنف از فضيل بن خُدَیج الکندی نقل کرد: يزيد بن مهاصر، یا همان ابوالشّعثاء کندی از قبیله ی بنی بَهدَله در پیشگاه حسین _که درود خدای بر او باد زانو زد و صد تیر به سمت لشکر طغیان انداخت که تنها پنج تیر آن به خطا رفت. او که تیرانداز ماهری بود، با انداختن هر تیر می گفت: به هدف تیر اگر دوخته ام از بنی بَهدَله آموخته ام و حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز می گفت: «خدایا! تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.» پس از آنکه تیرهای يزيد به پایان رسید، به شمشیر به دل دژخیمان زد و از نخستین کسانی بود که در رکاب مولایش حسین _که درود خدای بر او باد_ جان داد و آن روز چنین رجزخوانی می کرد: من يزيد ابن مُهاصر ابن شیران دلیر شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر می شناسیدم: همان که سرفراز جنگ هاست در رکاب سیّد السّادات هستم سر به زیر ابن سعد دشمن او را به نحسی می کِشم می کنم زاد و نزادش را به کام مرگ و میر گرگ هم از چنگ من راه فرار امّا نداشت شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر! . . ۱۹) ابومخنف گفت که زهیر بن عبدالرّحمن بن زهير الخثعمی نقل کرد: نخستین شهید از فرزندان ابوطالب در روز عاشورا علی اکبر فرزند حسین _که درود خدای بر او باد_ و مادرش لیلا دختر ابومرّة بن عروة بن مسعود بن معتّب ثقفی بود. آنگاه که به دشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند: من علی ابن حسين ابن علی هستم و شکر نسل در نسل تبارم به پیمبر برسد خلعت ما به زنازاده نیاید هرگز! در شما پشت پدر هم به برادر برسد! صف به صف عاقبت آل ابوسفيان را دیده ام مثل قشونی که به صفدر برسد غیرت کعبه ای ام ابرهه را می بلعد وای اگر دست ابابیل به خنجر برسد تیغ من با سر دشمن سر و سرّی دارد! وای اگر حوصله ی خون خدا سر برسد... ماه در سایه نمانده ست و نمی ماند، آه... دشنه ی شب به تنش گرچه مکرّر برسد کارزاری شگفت درگرفت تا اینکه مرّة بن منقذ بن نعمان عبدي لیثی او را دید و گفت: «گناه عرب بر گردنم باشد اگر پدرش را به عزایش ننشانم.» پس از آنکه با نیزه ای علی اکبر _که درود خدای بر او باد_را به زمین انداخت، لشکریان کفر محاصره اش کرده و هرکس با هرچه داشت، به سوی علی یورش آورد و ارباً اربایش کردند. . . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . ۲۰) ابومخنف از عقبة بن بشير الأسدي نقل کرد: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین _که درود خدای بر ایشان باد_ مرا گفت: «ای بنی اسد! خونی از ما به گردن شماست.» گفتم: «ای اباجعفر! رحمت خدای بر تو! در این باره گناهم چیست؟ کدامین خون؟» گفت: «کودک حسین _که درود خدای بر او باد_ را به نزدش بردند و در آغوش پدر بود که ناگهان تیر یکی از شما جانش را گرفت...» بن بشیر ادامه داد که عبدا... بن عقبة الغنوی با پرتاب تیری ابوبکر بن حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ را به شهادت رساند. پیرامون این روایت ها، بن ابی عقب شاعر می گوید: زور و زر با خون ما در دشمنی افتاده اند لکّه ها بر دامن قوم غنی افتاده اند شرزه های پنجه آلود اسد را دیده ای؟ آبرو را داده، در آبستنی افتاده اند ریزش خون خدا از بس که گردن گیر بود کوه ها از خوفشان در خودزنی افتاده اند تیغ تزویر آمد، امّا زاری از ما سر نزد گرچه با ما زور و زر در دشمنی افتاده اند . . ۲۱) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حمید بن مسلم نقل کرد: سنان بن انس _که نفرین خدای بر او باد_ را گفتند: « تو حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول اللّه _که درود خدای بر ایشان و خاندانشان باد_ و بزرگ عرب را کشتی! او به خواهش این مردم آمد تا ایشان را از حکّام ظلم برهاند. اینک به پیش امیرانت بشتاب و پادافره خویش را از آن ها بخواه! اگر برای ریختن خون حسین _که درود خدای بر او باد_ همه ی بیت المال را به تو دهند، باز هم کم است.» سنان بی باک، شاعر و اندکی عقل کاسته بود. بر مرکبش نشست و برابر خیمه ی عمر بن سعد _که نفرین ابدی خدای گریبانگیرش باد_ ایستاد و با صدای بلند چنین گفت: لگام نقره نمی خواهم! طلا بگیر رکابم را به زور زر مگر اندازم ز پا خیال عذابم را به سر سلامتی ابليس سراب خوردم و گیرا نیست! بیا ز خون خدا پر کن پیاله های شرابم را علاج بی پری خود را سؤال کردم از احوالش شکسته بود ولی بالش، به مرگ داد جوابم را سری برید، دلی خون شد به تیغ، طالع من نحسید! مگر که سعد بگرداند به سکّه بخت خرابم را . . ۲۲) ابومخنف گفت: صقعب بن زهير از قاسم بن عبدالرّحمن _غلام يزيد بن معاویه_ نقل کرد: آنگاه که سر حسین و خاندان و یارانش _که درود خدای بر ایشان باد_ را مقابل يزيد _که نفرین ابدی حق گریبانگیرش باد_ گذاشتند، گفت: بی باده بودم، باد می آورد در کاسه ای از خون خبرها را سربازهایم سرکشی کردند! وقتی جدا کردند سرها را شرب خدا بود و دهانی مست، از ریزش خونش جهانی مست دیوانگی کردم، نفهمیدم سر می کشم جان پیمبر را سر می کشم، امّا نمی کشتم، در کربلا بودم اگر! بودم... . . ۲۳) ابومخنف از ابوجعفر عبسي از ابی العمارة العبسي نقل کرد: یحیی بن حکم _برادر مروان بن حکم_ گفت: شعله ای بر تاک افتاد و شرار از باده ای برخاست آتش ابن زیاد از گور حرمت زاده ای برخاست آفتی زد، هرزه مثل ریگ در مزرع فراوان شد بلعمی در طف برای کشتن یوشع فراوان شد الغرض از رود پیغمبر نَمی باقی نماند، افسوس! کاسه ها خالی تر از خالی شد و ساقی نماند... افسوس! اینجا بود که يزيد بن معاوية _که در آتش قهر الهی مادام باشند_ به سینه ی یحیی کوبید و گفت: «ساکت باش!» . . ۲۴) هشام به نقل از ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از عبدالرّحمن بن عبيد ابی الکنود نقل کرد: آنگاه که صیت شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ بر زبان اهل مدینه پیچید، دختر عقیل بن ابی طالب سربرهنه همراه دیگر زنان سوگواری می کرد و مویه کنان می گفت: ...و سر کشیدید با چه رویی عطش عطش اشک امّتش را؟ پیامبر بی عمامه شد تا به خاک و خون دید عترتش را مدينه تا کربلا رسیده! دری شکسته، سری بریده علی به کوفه چه ها کشیده! دوباره دیدید غربتش را... . . @hasankhosravivaghar
41.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله از اجرای برنامه پاورقی کناره‌گیری کردم. دلایلش رو توی این ویدئو توضیح دادم. خلاصه‌ش اینکه قرار نیست بسیجی فحش‌خور زمان فتنه و جنگ و... باشه و در عافیت، سلاح‌ورزی‌ها و رشیدپور‌ها و آخوندی‌ها، در میدان اقتصاد و فرهنگ و سیاست جولان بدن. قرار نیست هنوز سال شهید عجمیان و علی‌وردی نشده، فعالان و ساکنان و مشوقان فتنه برگردن روی آنتن. ما زورمون به هیچ‌کس هم نرسه، به خودمون که میرسه! زورمون میرسه یقه خودمون رو بگیریم که آهای! مرد حسابی، بلند شو، داد بزن، نذار فحش به نظام و انقلاب و نایب امام زمان و شهدا عادی بشه. بلند شو یه دادی بزن که خون شهید آب جوی نیست که راه بیفته کف خیابون و هنوز سالش نشده به بهانه‌های مختلف اونایی که روی خونش پا گذاشتند رو برگردونید به آنتن. بلند شو فریاد بزن اون بدن عجمیان روی آسفالت داغ اتوبان کشیده نشد که شما برید سراغ اونایی که دور بدنش هلهله میکردن. امیدوارم خدا عاقبت همه‌مون رو ختم به خیر کنه.
هوالشّاهد . دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها گریه کن، ای آسمان! در مرگ طوفان زادها سخت گمنامید، اما ای شقایق سیرتان! کیسه می دوزند با نام شما، شیّادها با شما هستم که فردا کاسه ی سرهایتان خشت می گردد برای عافیت آبادها غیر تکرار غریبی، هان، چه معنا می کنید؟ غربت خورشید را در آخرین خردادها با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار گفتم: ای باران که می کوبی به طبل بادها! هان، بکوب اما به آن عاشق ترین عاشق بگو: زنده ای، ای زنده تر از زندگی! در یادها مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان و موج هیچ چیز از ما نمی ماند، مگر فریادها . . . . پی نوشت: . وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾ و شاعران [كافر] را گمراهان پيروى مى‏كنند. آيا نمى‏نگرى كه ايشان در هر وادى سرگشته‏اند؟ و ايشان چيزهايى مى‏گويند كه خود انجام نمى‏دهند. مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند و خداوند را بسيار ياد مى‏كنند، و پس از آنكه ستم ديده‏اند انتقامشان را گرفته‏اند، و كسانى كه ستم كرده‏اند زودا كه بدانند كه به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد. . قرآن کریم، آیات انتهایی سوره ی شعراء . از علمدار جناب قزوه دعوت می کنم تا با از سازمان تحت نفوذ براندازان و خائنین به خون شهدا و کسانی که در زجرکش کردن شهید و به نحوی سهیم بودند (امثال رشيد پور و گلزار و...)، به همه ی ما درس دهد و یادآوری کند که هنوز ست. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar
بسم‌الله
نکته‌ای چند:
🔺 شاعر انقلاب یا شاعر انقلابی؟ تفاوت‌های عمیقی بین این دو واژه است! به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم: ۱. شاعر انقلاب در مدح و تأیید انقلاب به عنوان قدرتی که زیر پرچم آن زندگی می‌کند شعر می‌سراید، چون صرفه‌اش در این است، چه بسا اگر قدرت دیگری سر کار بود برای آن می‌سرود. اما شاعر انقلابی دل در گرو انقلاب دارد، دلسوز و همراه است، پیشرفت‌ها را می‌ستاید و کمبود‌ها را به نحو شایسته‌ای گوشزد می‌کند. ۲. شاعر انقلاب در پی چسباندن خود به افراد و مجموعه‌های منتسب به انقلاب است‌، برای به دست آوردن جایگاه و قدرت تلاش می‌کند، هدفش رسیدن به نام و نان است. اما شاعر انقلابی در پی انجام وظیفه‌اش در جبهه‌ی کنونی انقلاب است، برای خدمت به انقلاب و مردم تلاش می‌کند، هدفش رسیدن به رضای خدا و امام است. ۳. شاعر انقلاب از هر وسیله‌ای برای مطرح کردن خود استفاده می‌کند، چه بسا اگر به مسئولیتی رسید از آن برای ارضای خودخواهی‌هایش بهره‌ها می‌برد. اما شاعر انقلابی از هر موقعیتی برای تحقق آرمان‌های انقلاب استفاده می‌کند، با مسئولیت‌های اداری خیلی میانه‌ی خوبی ندارد ولی مسئولانه و متعهدانه برای انقلاب کار می‌کند. ۴. شاعر انقلاب در مدح انقلاب و منتسبانش محدود شده است، اما شاعر انقلابی افق‌های پیش روی انقلاب را می‌بیند و آن‌ها را برای مردم ترسیم می‌کند. ۵. شاعر انقلاب چون احتمالا سر سفره‌ی انقلاب جای خوبی نشسته است خیلی محتاط و محافظه‌کار‌ عمل می‌کند، مبادا جایگاهش به خطر بیفتد، از کنار تبعیض‌ها و ستم‌ها با تغافل عبور می‌کند. اما شاعر انقلابی در خط مقدم مبارزه است، از گلوله خوردن نمی‌ترسد، خودش و قلمش وقف انقلاب‌اند، از بیان تبعیض‌ها و ستم‌ها ابایی ندارد، چون آن را موجب تقویت انقلاب می‌داند حتی اگر تضعیف خودش را به همراه داشته باشد. ۶. شاعر انقلاب از وضع موجود راضی است، چون جایگاه دارد، رفاه دارد، به خیلی از اهدافش رسیده است‌ یا در شُرف رسیدن است، شاید اصلا آرمان‌های انقلاب برایش اهمیتی نداشته باشد. اما شاعر انقلابی تا رسیدن پرچم انقلاب به دست صاحب اصلی‌اش راضی نمی‌شود و برای بهبود شرایط همواره در تلاش و نبرد است. ۷. شاعر انقلاب ممکن است روزی ضدانقلاب شود، اما شاعر انقلابی ممکن است روزی شهید... eitaa.com/alisalimian_poem
هوالشّاهد . . ۲۵) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جندب الأزدي نقل کرد: پسر مرجانه _که در آتش خشم خدای سرگردان باشد_ پس از شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ از بزرگان کوفه در مجلس مصاحبتی دلجویی کرد. ولی عبیداللّه بن حرّ جُعفی را ندید. تا اینکه پس از چند روزی عبیداللّه نزد او رفت و از بیماری اش برای نبودن در مجلس یاد شده توجیهی ساخت. امّا بن زیاد او را گفت: «بیماری ات دروغ است، تو با دشمن ما بودی!» امّا بن حُر چنین پاسخش داد که «اگر با ایشان بودم، آشکار می شد. چرا که چون منی پنهان نتواند بود!» چندی پس از آنکه جعفی از مواجهت با بن زیاد به سلامت گذشته بود، با یارانش به زیارت قتلگاه حسین _که درود خدای بر او باد_ رفت و این شعر را سرود: امیرالخائنین می گفت عاشورا مرا دیده مرا چونان سواری در مصاف نیزه ها دیده ولی من از طلوع مرگ جا ماندم، نمی دانست قشون حسرتم را در غروب کربلا دیده! و ابری سرخ روی خیمه هایش سایه می انداخت حسین از هر نم خونی که زد، چندین بلا دیده عطش امّا روایت های بغض آلود مشکی بود که دستی را جدا، سر را جدا، تن را جدا دیده تمام سوره ها را آیه آیه بخش می کردند خدا قرآن خود را ارباً اربا در عبا دیده پیمبر اشکی سربازهایی شد که مولا را سر سجّاده هم حتّی سپر بودند با دیده غبار غربتش از چادر زینب به راه افتاد که در طوفان شام آتش بیار کوچه را دیده! زنی پشت در و مردی ته گودال جان می داد مدينه تیغ فتنه خورده، داغ کربلا دیده! کنار تربتش از بس جگر از چشم می ریزم گمانم می شود خونابه آخر در عزا دیده ولی ای کفر! ای کین ردای دین به تن کرده! مسلمان در مصلّایت مسلمانی کجا دیده؟ خلافت را زمین بازی ات دیدی، نفهمیدی به تلبیسی فریبت داده ابليس بلاديده بیا در چنگ مرگ من بمان! راه گریزی نیست که دامن گیری خون را زمانه بارها دیده . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . مثل همیشه از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه علی اکبری، ولی تو بعد قتله گاه علی اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسی خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! تو جلوه گاه رحمت پیغمبری حسین از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین . . جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی، مصادف با ظهر عاشورای سال ۱۴۴۵ هجری قمری، مصلّای قم. . @hasankhosravivaghar
«به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت» باختم زندگی ام را به دل ساده ی خویش! . و ‌ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالنّور . . . حاجتی بودم که از دست دعا برگشته بودم بر لب پیغمبری بی ادّعا برگشته بودم گفت: «اقرأ»! من ولی «إشرب» شنیدم، مثل اینکه با عبایی خیس از غار حرا برگشته بودم کاروان تشنه ست و من در خواب و شام شرک در پیش قصد زمزم کرده و از کربلا برگشته بودم در شب تاریک و بیم موج و گردابی پسر کش نوح من مانده ست و من بی ناخدا برگشته بودم پای برگشتم ولی در جاده ای جا مانده شاید! خواستم برگردم و... بی ردّ پا برگشته بودم! اهتزارش را بیندازم به پای دشمنانش بادم و از پرچم فرمانروا برگشته بودم رنگی از گردن کشی روی گریبانم نمانده ست از قیام خون اگرچه سر جدا برگشته بودم خانه ی من چشم هایش بود و وای از چشم هایش... زخمی ام می کرد و آوخ... من کجا برگشته بودم؟! سرزمینی بود مست انقلابی های عاشق دوره ی شاهم که با یک کودتا برگشته بودم انتظارم را ندارد هیچ کس در هیچ جایی! من ظهوری نابهنگامم، چرا برگشته بودم؟ . . آبان ۱۴۰۰ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
. . چشم را هم چکاندی و دیدی گریه بغض تفنگی من بود دامنت را گرفته، می تازد! خون من اسب جنگی من بود حرف بی پایه از شکستت نیست، این عصایی که زیردستت نیست خواست قنداق برنویی باشد که پر از بی فشنگی من بود کفنم نیستی که می پیچی سر راه سپاهیان تنم گور بهرام را خودم کندم! هرچه تیمور، لنگی من بود ای که از روس، انگلیس تری! به ارس های من حریص تری ترک متروک مست! _باکو جان_ قلعه های تو سنگی من بود دختر خان ایل بی باره! ای عروس هنوز آواره! تی وی سر جهاز تو حتّی جعبه ی جوجه رنگی من بود رفته ای در مِه و محاق ترم، گرچه عمری ست بی چراغ ترم شب تهران و روز تبریزم، ماه محو قشنگی من بود من همانم که صفحه ی تاریخ در زمستان من ورق خورده خش خش برگ در گلستان هم خس خس سینه تنگی من بود حرف عبّاس میرزا شد و باز ترکمانچایت از دهن افتاد قندهارم اگر به تلخی زد، نشئه ی شاه بنگی من بود! ارتش سرخ سکّه نوشان و خاک زرّین و قحبه ی قجری خطّ جور تزار و خون جگری سرنوشت شرنگی من بود الغرض ماهدخت ترمه به تن، باکوی من! زن ستاره بدن روی تو ردّ چشم من مانده ست، آسمانت پلنگی من بود... . ‌ . آذر ۱۳۹۹ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از عقیق
🔻شما هم در این نظرسنجی بزرگ شرکت کنید: یک بیت، یک شاعر در میان اشعار آیینی تک‌بیت‌هایی هستند که شهرت یافته‌اند و در میان مخاطبان خاص و حتى در فضای عام بر زبان‌ها می‌گردند و تکرار می‌شوند. 👇👇👇 aghigh.ir/000XGF ✅کانال عقیق @aghigh_ir
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ﴿۲۲۴﴾ و شاعران را گمراهان پيروى مى‏كنند. أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾ آيا نمى‏نگرى كه ايشان در هر وادى سرگشته‏اند؟ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ و ايشان چيزهايى مى‏گويند كه خود انجام نمى‏دهند. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷ مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند و خداوند را بسيار ياد مى‏كنند، و پس از آنكه ستم ديده‌اند، انتقامشان را گرفته‌اند. و كسانى كه ستم كرده‌اند، زودا كه بدانند كه به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد. . . قرآن کریم، از سوره ی شعرا. . . . به شاعرانی که نفاق را پیشه ی خود کرده اند، هم آنان که روزگاری مدّاح سران فتنه اند و روزگاری نوحه کن غربت امام امّت. نماز را در مسجد ضرار می خوانند و افطار را در سفره ی علی تنها با چند دانه خرما می گشایند که برای شام به کاخ ابوسفیان بازگردند. . . . هرچه باشد، معتکف در مسجد خان نیستیم ای شمایان عبد خوانش! از شمایان نیستیم نان اگر در سفره ی شیخ است و ایمان خوان اوست بنده ی نان نیستیم و بند ایمان نیستیم از حرام و از حلال و... الغرض جز خون خلق هرچه گویی، خورده ایم... امّا پشیمان نیستیم در طواف کعبه از لب هایمان مِی می‌چکید _لَعنَةُ اللّهِ عَلَینا_ اهل کتمان نیستیم روزگاری چون شبان و گاه گاهی مثل گرگ می دریم و در لباس میش، پنهان نیستیم چون درخت بی بری در جمکران هستیم و شکر زیر بار باغداران جماران نیستیم «گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید» ۱ از کسی جز همرهان خود هراسان نیستیم قسمت ما و شما از زندگی جز مرگ نیست چند روزی بیش در این شهر مهمان نیستیم . . مهر ۱۳۹۷ . . ۱) « گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور! » . راستی چند ساعت وقت گذاشتم و با خون دلم نوشتم از رنج هایی که در این سال ها بر رفته. امّا دستم به دکمه ای خورد و همه اش پاک شد. انگار خدا می خواست دردها در سینه بماند که مبادا بیش از این دشمن شاد شویم. از خدا برایم شهادت بخواهید در راه منجی. یا علی. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هواللطیف . . . درخت عيد خزان شد، رسید دار به ما دریغ... دسته گلی هم سر مزار به ما... چو قاب عکس شهیدان کنج طاقچه ایم! نشسته است در این روزها غبار به ما زکات فطریه گشتیم و خرج باده ی شیخ! چه رفته است از این مست روزه دار به ما؟ زمانه مرتع مرگ است و چشمخون ماندند یتیمه آهوکان امیدوار به ما چه محشری ست که هر ميش سر بریده شده ست به دشت خشک چر بی شبان، دچار به ما! ولی هنوز در این کُشته‌زار می آید ردای کِشتن جوباری از بهار به ما من و تو هستی باغیم و آسمان داده ست به قدر وسعت آبی ش، برگ و بار به ما لبالب از هم باشیم اگر، نمی افتد نگاه بوسه کُش ترکه ی انار به ما چقدر فکر عصا کردن صنوبرهاست! خدا کند نرسد دست روزگار به ما . . تیر ۱۴۰۰ . @hasankhosravivaghar
بسم الله القاصم الجبّارین . . گیرم زمین هایم ترک خورد عطش هاست یا زخم دستانم نمک خورد عطش هاست گیرم که از قحط برادر، تشنه زاریم ما کربلایی ها هنوز عبّاس داریم گیرم عرب را خواب گندم های ری خورد گول یهودی را مسلمان دوبی خورد گیرم سر کشتار داری با قشونم دارد هوای کربلا صنعای خونم بیروت در آتش برقصد یا نرقصد عکّا و حیفا را بسوزاند جنونم در هر رگم آهنگی از قول یشوعاست من زخمه های پیش از این ها تا کنونم یک روز در غربت مناجاتی غریبم یک روز شمشیرم، مفاجات قرونم زیتون لبنان است و خرمای عراق است که ریشه دارد همچنان در خاک و خونم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم ارث پدر را، خانه ام را، مزرعم را از خان بگیرم انتقام مرتعم را! . . از . . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله القاصم الجبّارین . ای شکر شامات از متاع کوفیانه! اصرار سفیانی به زهد صوفیانه! از باختر پرسیده ام، از خاوران هم از هر زمین داری در این دشت دران هم هند زمین خواری نبود، امّا تو بودی ای زاده ی میسون و افسون یهودی! آمیختی خاک مرا با خون و مرگاب حقّی نداری باز هم از آب تا آب سهم حطب يا خانه ی حمّاله ات نیست بيت المقدّس آخور گوساله ات نیست از گرده ام بردار پای مادرت را پشت خودت بگذار پالان خرت را با خویش و میشت در گریز مرتعم باش چشم زنت شور است، دور از مزرعم باش . . از شعر . . @hasankhosravivaghar
بسم الله القاصم الجبّارین . . ای غیبت غرور صبوران! حضور باش ای قدس! ای بلاد بلا کش! صبور باش ما غازیان سهم شهاب محمّدیم لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم . استادم . . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . . قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم هنوز سنگم مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم . . ۱۵ دی ۱۳۹۸ . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم به بهانه‌ی تولد برادرم و دردهای مشترک‌مان که این‌روزها بیشتر و بزرگ‌تر هم شده‌اند، به امید رهایی در سایه‌ی دولت برادر دلم همیشه تو را از زمانه خواست برادر که بودن تو به هر درد من دواست برادر به‌لطف‌عشق، به‌دم‌نوش شعرهای‌تو گرم است اگر به کلبه‌ی ما رونق و صفاست برادر همین خوش‌است که از جانب دل تو می‌آید دگر چه‌فرق که دشنام یا دعاست برادر؟ از این غریبه‌سرای غریبه‌کُش چه‌بگویم؟ دل غریب تو با دردم آشناست برادر سؤال کرده‌ای از عمر این برادری و من حساب کردم و دیدم که؛ سال‌هاست برادر. به دوستان سفر کرده غبطه خوردم و گفتی؛ قرار بعدی ما خاک کربلاست برادر اگرچه درد من و تو بزرگ‌تر شده، امّا خدا بزرگ‌تر از دردهای ماست برادر @Hasankhosravivaghar @Mojtaba_khorsandi
هوالرّفیق . به قول استادم سید مهدی موسوی: دم تو گرم که در بین این همه عاقل دم تو با دم دیوانه گرم می گیرد . و به قول حافظ: مقامِ امن و مِیِ بی غش و رفیق شفیق گرت مدام میسّر شود، زِهی توفیق جهان و کارِ جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت، رفیق بود رفیق . . خاک پای توام برادر جان. این هیچ تر از هیچ را دیدی و مهرنوازی کردی. امید که هر دوی ما در رکاب منجی مان به شهادت برسیم. دست بوسم. هو یا علی مدد. . @mojtaba_khorsandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالنّور . ای کاش ذرّه ای از شرافت مسیحی اهل لبنان در رگ های شاهان و شیوخ عرب غرب آسیا وجود داشت. به قول بیدل: «کیست در این انجمن محرم عشق غیور؟ ما همه بی غیرتیم، آینه در کربلاست» و به قول خودم: «از کربلا می آیم، امّا روی نیزه فکر حسینم باز، حتّی روی نیزه از دردهای امّت آکنده ست خود را از غزّه تا تهران پراکنده ست خود را» سال ها پیش موسیقی شگفت که در نگاه من صدای دربندان غزّه ست را شنیدم و شاید هر هفته با آن فریاد شده ام. دلم می خواهد موشکی باشم در دستان مجاهدان حماس و با انفجارم شیطان یهودی را به روزگار پیش از خلقتش بازگردانم. دعایم کنید. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar