eitaa logo
366 دنبال‌کننده
129 عکس
41 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
می وزد از ضبط صوت کودکی‌های "پری" های‌های سنج و طبل و روضه‌های "کوثری" چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی آتشی می‌زد به جانم نوحه‌های آذری مثل پرچم‌های بی‌تاب عزا در رقص بود طُرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری چون لباس مشکی‌ام،پیراهنی می‌خواستند از منِ مادر،عروسک‌های پیراهن‌زری خفته بر درگاه مسجد،حالت معراج داشت غرق خاک کفش‌های سینه زن ها، پا دری پای من در گِل فرو می شد،دلم در عشق،تا نوحه‌ای می‌خواند ابری با زبان مادری باز می‌گشتند قزغان های نذری،رو سفید پیش از آغاز محرم از دکان مسگری باد می‌آید ولی این برگ‌های سرخ و زرد می وزد از ضبط صوت کودکی‌های پری پ‌ن:خیلی از روضه های آقای "کوثری" را با صدای خودشان به خاطر می‌آورم...رحمت خدا بر او باد @azam_saadatmand
هوالحق . یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی در روزنامه ی وطن امروز مورّخ ۲۰/تیر/۱۴۰۳. . https://vatanemrooz.ir/?nid=4082&pid=5&type=0 . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالحق . یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی #سرزمین_شعر در روزنامه ی وطن امروز مورّخ ۲۰/تیر/۱۴۰۳.
هوالهادی . شرح یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی در روزنامه ی وطن امروز: . «به نام خداوند جان و خرد» «و از شاعران، گمراهان پیروی می کنند. آیا نمی بینی که آنان در هر درّه ای سرگردانند؟ و چیزهایی می گویند که خود نمی کنند؟ جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام می دهند و خداوند را بسیار یاد می کنند و پس از آن که ستم دیده باشند، داد می ستانند و آنان که ستم ورزیده اند، به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بازخواهند گشت.» قرآن کریم، سوره ی شعراء، آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷، ترجمه ی استاد سیّد علی موسوی گرمارودی از آن روی که شعر را پاسخ تخیّل آدمی به نیازهای عاطفی اش می دانم که در بستر زبانی آهنگین بیان می شود، چنین باوری را پذیرایم که ضمیر شاعر بدان جهت که دمادم با اتّفاق افتاده های بیرونی در چکاچاک است، ویژگی آینگی می یابد و هر رخداد سیاسی یا اجتماعی بر لوح خاطر او به صورت تصویری یگانه رخ می بندد و بر بوم کلام شکل دیداری به خود می گیرد. «و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود» ۱ حال این تصویر، با توجّه به جهان‌بینی شاعر که از اندیشه و اعتقادات و اندوخته های زیستی او جریان می گیرد و نگاه عاطفی او به هستی را شکل می دهد، در آینه ی عاطفه ی هر شاعر غیر مقلّدی دگرگون جلوه می کند. و درست همین جاست که فراوانی تصاویر ساخته شده، شعرها و سوگیری های سیاسی گوناگونی را در ساحت سخن شکل می دهد. حتّی اگر آن تصویر به جامه ی کلام درآمده، عاشقانه هم باشد، گریزی از بیان آشکار و نهان موضع سیاسی نخواهد داشت! چرا که آغاز شعر با واکنشی عاطفی ست نسبت به کنش های جهان درونی و بیرونی. عاطفه ی شاعران نیز پیوند سر راستی با چگونگی نگرش ایشان به الهیات دارد و خدای ناکرده اگر شاعری، الهی نباشد، عواطفش در امور غیر الهی تحریک می شود و شعرش مایه ی گمراهی خواهد بود. از سوی دیگر، ما در قلمروی زیست می کنیم که «شاعران آن وارث آب و خرد و روشنی اند»۲ و اهالی آن از دیرباز تا کنون تمام باورهای خود از سیاست تا مذهب و عرفان و عشق و حتّی روزمرّگی های خود را با صدای شعر بیان می کنند. از فردوسی و نظامی و مولوی و حافظ و سعدی و جامی و صائب و بیدل تا نیما و اخوان و سهراب و قیصر و منزوی و معلّم، همه و همه صداهای گوناگون تاریخ و حماسه و عشق و رنج و شادی اهالی این قلمرو اند. شعر آنقدر برای ایرانیان بزرگ است و در همه ی جویبارهای زندگی ایشان جاری ست که حتّی بستری می شود برای بیان آراء حکمی و فلسفی شان. تا جایی که شاردن فرنگی در قرن هجدهم میلادی پیرامون گلشن راز شیخ شبستر چنین می گوید که: «ایرانیان کتابی دارند که تمام دریافت آن ها خواه در فلسفه و خواه در حکمت الهی در آن جمع شده است و می توان آن را مجموعه ی الهیات این قوم خواند.»۳ با درک والایی و اثرگذاری شعر در ملک زبان فارسی، می توان این پرسش را طرح کرد که چرا صاحبان قدرت در طول تاریخ به شاعران بسیار ارج می نهاده اند؟ شاعران از آن روی که هم بر بینش مردم زمانه نسبت به حکومت وقت و هم بر قضاوت آیندگان از پیشینیان بسیار اثرگذارند و نیز با فتح فرهنگی سایر بلاد، زمینه ی اعمال نفوذ ایران بر آن ممالک را فراهم می آورند، باید مورد توجّه خاص حاکمیّت قرار بگیرند. از سوی دیگر زبان به عنوان مهمترین پایه ی فرهنگی جامعه، بدون حمایت حکومت، مورد هجمه ی بیگانگان قرار می گیرد و فرو می ریزد. کمااینکه در سه قرن نخست اسلامی با حمله ی یهود قبای خلفای عرب پوشیده به ملک فارسی و نیز در روزگار سلطه ی استعمار بر ایران پیش از انقلاب اسلامی، بنای تمدّنی ما در آستانه ی فروپاشی قرار گرفته بود. به گونه ای که در سه قرن نخست هجری زبان رسمی کشور به عربی مبدّل گشت و اگر سامانیان با پاسداشت شاعران و حکمای ایران، به داد زبان فارسی نمی رسیدند و در ادامه بزرگانی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی به نگاهداشت تاریخ و زبان ایران همّت نمی گماشتند، پیوند ما با گذشته ی الهی خویش از میان می رفت و در دستگاه سقیفه محور و یهود ساز اموی و عبّاسی هضم می شدیم و چیزی از ایران و ایرانی و فرهنگ شیعی باقی نمی ماند. همینطور از دوران با شکوه صفوّیه به این سو که سرزمین ما در یوغ بی حکمتان و زن بارگان و بی ریشگان قجر و میرپنج افتاد و غرب گدایی در نهایت خود روی داد و منوّرالفکران درباری با سوزاندن دواوين استادانی چون حافظ به دنبال روشنایی بودند و تاریخ را نه از شاهنامه، که از افسانه های یهودیان می گرفتند و خرد را در آثار فلاسفه ی فرنگی می جستند، بسیاری از شاعران آن زمان قرار خود را در سفارتخانه های آلمان و فرانسه می دیدند. البتّه بودند شاعران ایران دوستی چون نیما و اخوان و سهراب و فروغ و شهریار و رهی و سایه که چراغ ادب فارسی را با روغن جان خویش فروزان نگاه داشته بودند، امّا در نهایت ناامیدی و تنهایی.
میراث
هوالحق . یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی #سرزمین_شعر در روزنامه ی وطن امروز مورّخ ۲۰/تیر/۱۴۰۳.
سپاس ایزد را که پس از طلیعه ی انقلاب اسلامی و برپایی نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران، رهبرانی عنان کار را در این «کهن بوم و بر»۴ به دست گرفتند که هم خود شاعر و ادیب بودند و هم به جایگاه بلند شعر در تمدّن دیرپای ایران آگاهی داشتند و هم می دانستند که احیای تمدّن الهی ایران بدون پاسداشت شعر ناممکن است. این ادراک تمدّنی_ادبی ایشان در نیم قرن گذشته چونان چشمه ای خروشان در کرت کرت این نظام فرهیختگانی جاری شده است و تمامی نهادهای حکومتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا حوزه ی هنری و رسانه ی ملّی و حتّی شهرداری ها و امور مساجد کشور و... هر یک به روشی به کار شعر و شاعران می پردازند. برگزاری انجمن ها و جشنواره ها و همایش های گوناگون ادبی گواه این مدّعاست. یکی از این رخدادهای قابل ستایش ادبی، برنامه ی «سرزمین شعر» است که به تهیّه کنندگی میهن دوست فرزانه، برادر علی زارعان این شب ها از شبکه ی چهار سیما مهمان خانه های ایرانیان می شود. در سرزمین شعر، رسانه ی فراگیر زمانه ی ما در خدمت بنیان تمدّنی ایران زمین قرار می گیرد و در گذر زمان می تواند پیوند اهالی این روزگار را با شعر و شاعران خودشان استوار تر سازد. البتّه این نکته را باید پیش چشم داشت که این سازه ی صدا و سیمایی در آغاز راه است و بخردان نیک می دانند که تنها متن ننگاشته است که بی عیب می نماید. من کمترین که از شاعران دعوت شده به سرزمین شعر نیز بوده ام، برای خوش ساخت‌تر شدن و اثرگذار‌تر بودن این برنامه در میان ساکنان گوناگون زبان فارسی، پیشنهادهایی دارم که فشرده و فهرست وار می گویم: ۱) به جای هشت گروه، سی و سه گروه از سی و یک استان کشور و دو گروه هم از دو کشور تاجیکستان و افغانستان در این مسابقه، به رقابت بپردازند. این رقابت، استان های کنونی و گذشته ی ما را به تحرّک وا می دارد که برای پیشرفت شعر سرمایه‌گذاری کنند. فایده ی دیگر این اتّفاق، آن است که ایرانیان به جای آنکه یک ماه در سال با شعر روزگار خود مأنوس باشند، می توانند هر روز با شعر زمانه انس بگیرند. ۲) نمره ی هر داور بزرگوار پس از شنیدن هر شعر به طور شفّاف بیان شود تا امکان هرگونه فکر ناموزون در ذهن مخاطب که خدای ناکرده به تبانی و تأثیر حبّ و بغض شخصی در قضاوت عزیزان گره می خورد، گرفته شود. ۳) در روند اجرای سرزمین شعر، گروهی از هموطنان شعر دوست ایران زمین حاضر باشند و امکان انتخاب شاعر مردمی در هر برنامه فراهم آید. ۴) در ساخت صحنه و پرداخت تدوین و انتخاب مجری از ذوق شاعران جوان این کهن سرا کمک گرفته شود تا برآیند زحمات عزیزانم، بیشتر جلوه کند. ۵) از آنجایی که شاعران عاطفی اند و طبع شکننده ای دارند، نیک تر آن است که دست اندرکاران پشت صحنه ی برنامه، تا می شود از خود شاعران باشند. چرا که ایشان از خلق هم آگاه ترند و رعایت شأن یکدیگر را می کنند. ۶) اگر قرار است اساتید موسیقی هم در سرزمین شعر حاضر باشند، بهتر است که کنار داوران محترم بنشینند و پیرامون موسیقی شعرها اظهار نظر کنند و حقّ رأی داشته باشند تا هم شأن آن بزرگ نگاهداشت شود و هم شاعران، عیار موسیقایی شعر خود را بسنجند. امید است که سازندگان کاردان این برنامه، پیشنهادهای این کمترین و دیگر شاعران خوب روزگار را در بهبود ساخت سرزمین شعر پیش چشم داشته باشند و مهر الهی هماره راهگشای امورشان باشد. با سپاس و نور ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ اشارات: ۱_ «و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود» حسین منزوی ۲_ « پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند پشت دریا ها شهری است قایقی باید ساخت» سهراب سپهری ۳_ شرح گلشن راز، دکتر کاظم دزفولیان، نشر طلایه، صفحه ۷. ۴_ « ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم » مهدی اخوان ثالث . https://vatanemrooz.ir/?nid=4082&pid=5&type=0 . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۷) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: هنگامی که یاران حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ در کارزار عاشورا دشمن را فراوان یافتند و دیدند که یارای دفع شر از خویش و امامشان را ندارند، برای جان‌نثاری به پیشگاه اباعبدالله _که درود خدای بر او باد_ با یکدیگر به رقابت پرداختند. در همین حین، عبداللّه و عبدالرّحمن فرزندان عزرة غفاری برای شهادت از مولایشان اجازتی گرفتند و به دل میدان زدند. یکی از ایشان در گاه پیکار این شعر را می خواند: آی مردم بنی غِفار و خَندِف و بنی نزار! غيرت عرب چه شد؟ کجاست؟ ماه قوم در محاق ابرهای آتشین گداخت خون در آسمان کربلاست عاشقانه در صیانت از حسین بذل جان کنید! تازه ابتدای ماجراست... . . ۱۸) ابومخنف از فضيل بن خُدَیج الکندی نقل کرد: يزيد بن مهاصر، یا همان ابوالشّعثاء کندی از قبیله ی بنی بَهدَله در پیشگاه حسین _که درود خدای بر او باد زانو زد و صد تیر به سمت لشکر طغیان انداخت که تنها پنج تیر آن به خطا رفت. او که تیرانداز ماهری بود، با انداختن هر تیر می گفت: به هدف تیر اگر دوخته ام از بنی بَهدَله آموخته ام و حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز می گفت: «خدایا! تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.» پس از آنکه تیرهای يزيد به پایان رسید، به شمشیر به دل دژخیمان زد و از نخستین کسانی بود که در رکاب مولایش حسین _که درود خدای بر او باد_ جان داد و آن روز چنین رجزخوانی می کرد: من يزيد ابن مُهاصر ابن شیران دلیر شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر می شناسیدم: همان که سرفراز جنگ هاست در رکاب سیّد السّادات هستم سر به زیر ابن سعد دشمن او را به نحسی می کِشم می کنم زاد و نزادش را به کام مرگ و میر گرگ هم از چنگ من راه فرار امّا نداشت شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر! . . ۱۹) ابومخنف گفت که زهیر بن عبدالرّحمن بن زهير الخثعمی نقل کرد: نخستین شهید از فرزندان ابوطالب در روز عاشورا علی اکبر فرزند حسین _که درود خدای بر او باد_ و مادرش لیلا دختر ابومرّة بن عروة بن مسعود بن معتّب ثقفی بود. آنگاه که به دشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند: من علی ابن حسين ابن علی هستم و شکر نسل در نسل تبارم به پیمبر برسد خلعت ما به زنازاده نیاید هرگز! در شما پشت پدر هم به برادر برسد! صف به صف عاقبت آل ابوسفيان را دیده ام مثل قشونی که به صفدر برسد غیرت کعبه ای ام ابرهه را می بلعد وای اگر دست ابابیل به خنجر برسد تیغ من با سر دشمن سر و سرّی دارد! وای اگر حوصله ی خون خدا سر برسد... ماه در سایه نمانده ست و نمی ماند، آه... دشنه ی شب به تنش گرچه مکرّر برسد کارزاری شگفت درگرفت تا اینکه مرّة بن منقذ بن نعمان عبدي لیثی او را دید و گفت: «گناه عرب بر گردنم باشد اگر پدرش را به عزایش ننشانم.» پس از آنکه با نیزه ای علی اکبر _که درود خدای بر او باد_را به زمین انداخت، لشکریان کفر محاصره اش کرده و هرکس با هرچه داشت، به سوی علی یورش آورد و ارباً اربایش کردند. . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۲۰) ابومخنف از عقبة بن بشير الأسدي نقل کرد: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین _که درود خدای بر ایشان باد_ مرا گفت: «ای بنی اسد! خونی از ما به گردن شماست.» گفتم: «ای اباجعفر! رحمت خدای بر تو! در این باره گناهم چیست؟ کدامین خون؟» گفت: «کودک حسین _که درود خدای بر او باد_ را به نزدش بردند و در آغوش پدر بود که ناگهان تیر یکی از شما جانش را گرفت...» بن بشیر ادامه داد که عبدا... بن عقبة الغنوی با پرتاب تیری ابوبکر بن حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ را به شهادت رساند. پیرامون این روایت ها، بن ابی عقب شاعر می گوید: زور و زر با خون ما در دشمنی افتاده اند لکّه ها بر دامن قوم غنی افتاده اند شرزه های پنجه آلود اسد را دیده ای؟ آبرو را داده، در آبستنی افتاده اند ریزش خون خدا از بس که گردن گیر بود کوه ها از خوفشان در خودزنی افتاده اند تیغ تزویر آمد، امّا زاری از ما سر نزد گرچه با ما زور و زر در دشمنی افتاده اند . . ۲۱) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حمید بن مسلم نقل کرد: سنان بن انس _که نفرین خدای بر او باد_ را گفتند: « تو حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول اللّه _که درود خدای بر ایشان و خاندانشان باد_ و بزرگ عرب را کشتی! او به خواهش این مردم آمد تا ایشان را از حکّام ظلم برهاند. اینک به پیش امیرانت بشتاب و پادافره خویش را از آن ها بخواه! اگر برای ریختن خون حسین _که درود خدای بر او باد_ همه ی بیت المال را به تو دهند، باز هم کم است.» سنان بی باک، شاعر و اندکی عقل کاسته بود. بر مرکبش نشست و برابر خیمه ی عمر بن سعد _که نفرین ابدی خدای گریبانگیرش باد_ ایستاد و با صدای بلند چنین گفت: لگام نقره نمی خواهم! طلا بگیر رکابم را به زور زر مگر اندازم ز پا خیال عذابم را به سر سلامتی ابليس سراب خوردم و گیرا نیست! بیا ز خون خدا پر کن پیاله های شرابم را علاج بی پری خود را سؤال کردم از احوالش شکسته بود ولی بالش، به مرگ داد جوابم را سری برید، دلی خون شد به تیغ، طالع من نحسید! مگر که سعد بگرداند به سکّه بخت خرابم را . . ۲۲) ابومخنف گفت: صقعب بن زهير از قاسم بن عبدالرّحمن _غلام يزيد بن معاویه_ نقل کرد: آنگاه که سر حسین و خاندان و یارانش _که درود خدای بر ایشان باد_ را مقابل يزيد _که نفرین ابدی حق گریبانگیرش باد_ گذاشتند، گفت: بی باده بودم، باد می آورد در کاسه ای از خون خبرها را سربازهایم سرکشی کردند! وقتی جدا کردند سرها را شرب خدا بود و دهانی مست، از ریزش خونش جهانی مست دیوانگی کردم، نفهمیدم سر می کشم جان پیمبر را سر می کشم، امّا نمی کشتم، در کربلا بودم اگر! بودم... . . ۲۳) ابومخنف از ابوجعفر عبسي از ابی العمارة العبسي نقل کرد: یحیی بن حکم _برادر مروان بن حکم_ گفت: شعله ای بر تاک افتاد و شرار از باده ای برخاست آتش ابن زیاد از گور حرمت زاده ای برخاست آفتی زد، هرزه مثل ریگ در مزرع فراوان شد بلعمی در طف برای کشتن یوشع فراوان شد الغرض از رود پیغمبر نَمی باقی نماند، افسوس! کاسه ها خالی تر از خالی شد و ساقی نماند... افسوس! اینجا بود که يزيد بن معاوية _که در آتش قهر الهی مادام باشند_ به سینه ی یحیی کوبید و گفت: «ساکت باش!» . . ۲۴) هشام به نقل از ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از عبدالرّحمن بن عبيد ابی الکنود نقل کرد: آنگاه که صیت شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ بر زبان اهل مدینه پیچید، دختر عقیل بن ابی طالب سربرهنه همراه دیگر زنان سوگواری می کرد و مویه کنان می گفت: ...و سر کشیدید با چه رویی عطش عطش اشک امّتش را؟ پیامبر بی عمامه شد تا به خاک و خون دید عترتش را مدينه تا کربلا رسیده! دری شکسته، سری بریده علی به کوفه چه ها کشیده! دوباره دیدید غربتش را... . . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالمنتقم . خون فلسطین است و عاشوراست در خون پس قدس من تشنه ست... پس سقّاست در خون گیرم که دور خنجر و سر گشته باشد یا اکبر من اصغر اصغر گشته باشد طوفان به قاسم خورد و بیش از یک نفر شد مثل گلی پر پر که پر پر گشته باشد از کربلا تا غزّه تکثیر حسین است آیینه را دیدی مکرّر گشته باشد؟ کم کم نگاه سنگ هم سویش می افتد خواهر اگر دور برادر گشته باشد... گیرم که بعد از کوفه، داغ شام مانده ماه ابوزینب ولی بر بام مانده من مانده ام، خون مانده و شمشیر هم هست ماه کمان ابرو که باشد، تیر هم هست من آمدم تا حرفی از خنجر نماند بر آن سرم تا زیر پایی سر نماند حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم از کربلا می آیم، امّا روی نیزه فکر حسینم باز، حتّی روی نیزه از دردهای امّت آکنده ست خود را از غزّه تا تهران پراکنده ست خود را... . از شعر . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . مثل همیشه از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه علی اکبری، ولی تو بعد قتله گاه علی اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسی خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! تو جلوه گاه رحمت پیغمبری حسین از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین . . جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی، مصادف با ظهر عاشورای سال ۱۴۴۵ هجری قمری، مصلّای قم. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . . تمام دشت روایت از آب می کردند به هر شراره دلی را کباب می کردند شبیه ماهی افتاده در کناره ی رود رقیّه های حرم آب آب می کردند به پیشواز حسین ابرهای خونباری قبای سرخ تن آفتاب می کردند عصا و سنگ و سه شعبه... خدا قبول کند! به هر طریق که می شد، ثواب می کردند سه ساعت است که گودال...لااقل ای کاش برای کشتن مولا شتاب می کردند! سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت چقدر روی تن او حساب می کردند! غروب روز دهم اسب ها امامی را برای گندم ری آسیاب می کردند تو را اگرچه سر صبر کشته اند، امّا به وقت غارت خیمه شتاب می کردند و هرکه گفته... دروغ است! من که می دانم مخدّرات به هر رو حجاب می کردند ولی بمیر مسلمان که مست ها با دست به آیه های نجابت عتاب می کردند شبی به خاک نشستند آسمانی ها که اقتدا به غم بوتراب می کردند . . مرداد ۱۴۰۲ شمسی مصادف با محرم ۱۴۴۵ هجری قمری، امامزاده یحیی بن حسن المجتبی _عليه السلام_ همدان . نقش از نقّاش گرانقدر روزگار ما . @hasankhosravivaghar
هوالمنتقم . از کربلا و صنعا، از مشهد و خمین اند «آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند» . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . غروب روز دهم اسب ها امامی را برای گندم ری آسیاب می کردند . از غزل . . @hasankhosravivaghar
آزادگان عالم در خیمه حسین‌اند 🔹میرزامحمدی با صدایی که غمی سنگین از آن می‌بارد، از حسین می‌گوید؛ از عزیزدُردانه پیغمبر، علی و زهرا، از دُردانه‌ای که در برابر ظلم و بی‌عدالتی‌ فرمود: «نه تسلیم خواهم شد، نه چون برده‌ای فراری خواهم گریخت. دور است از ما، ذلّت». روایت خاطره شیوندی را اینجا بخوانید @Fars_Chb
هدایت شده از مجتبی خرسندی
✔️با افتخار و احترام دعوتید... کانال رسمی اشعار و نوشته‌های https://eitaa.com/joinchat/1769275591C3854861f7b
همچو آن مرد اردیبهشتی گره‌گشا می‌باش 🔹حسرتی که امروز ششم مردادماه هزار و چهارصد و سه بعد از گشت زدن در دالان پر پیچ‌وخم خبرها، با دیدن پوستری برایم جان می‌گیرد. پوستری که از جای خالی یکی از مسافران بالگردِ به مقصد نرسیده یعنی سیّد ابراهیم رئیسی در مراسم تنفیذ فردا حرف می‌زند. و حسرتی که بغض می‌شود و می‌نشیند کنج گلویم. روایت خاطره شیوندی را اینجا بخوانید @Fars_Chb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرشته‌ها! برسانید از این دیار کهن سلام ملت ما را به حوثیان یمن پرچم بالاست 🇮🇷✌️ @mrtahlilgar1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من که هنوز هم کمرم درد می کند 🗣 شعر خوانی جناب آقای خسروی وقار ▪️چهاردهمین نشست شاعرانه مدح امیر، پنجشنبه هجدهم مرداد ماه برگزار می شود. 🆔 @emamateradat
⚡️ دومین همایش بین‌المللی دشمن‌شناسی - به مناسبت سومین سالگرد رحلت استاد محمدحسین فرج‌نژاد 👤سخنران همایش: حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان 🎁به همراه تقدیر از نفرات برتر همایش و اهدای تندیس سال 📆 پنج‌شنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ ⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۹ 📍قم، خیابان شهدا، سالن همایش‌های غدیر 📣شرکت برای عموم آزاد است. 📲کانال مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد: https://eitaa.com/joinchat/1842479109C6a0ba6652b
در انتهای راه «خبرنگاری» خدا را دیده‌ام 🔸محمود صارمی‌ که حتماً در انتهای عشقِ به خبرنگاری خدا را دیده بود که آن‌گونه دل از زمین خاکی کند و بر پیشانی شهادت بوسه زد؛ وگرنه پا گذاشتن در طریقی که برگشتن از آن فقط احتمالی کم‌رنگ بود، هیچ جوری با عقل و منطق جور درنمی‌آمد و یک نوع گذشتن از جان بود. روایت خاطره شیوندی را اینجا بخوانید @Fars_Chb
هدایت شده از خبرنامه شاعران
معرفی برترین‌های کنگره سراسری شعر عاشورایی اختتامیه هفدهمین کنگره ملی شعر عاشورایی در شهرستان قروه در مجتمع فرهنگی، هنری فردوسی شهرستان قروه برگزار شد. معرفی برترین‌های کنگره سراسری شعر عاشورایی به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز کردستان،دبیر کنگره شعر عاشورایی گفت: در این کنگره ۳۲۰ اثر از ۲۵ استان و ۵۳ شهر به دبیرخانه ارسال شد. براساس آرای هیات داوران در بخش شعر عاشورایی حسن خسروی وقار از قم رتبه اول، میثم داوودی از قم رتبه دوم، محمد خادم از اصفهان رتبه سوم را به خود اختصاص داد. همچنین در بخش ایثار و شهادت نیز پروین جاویدنیا از شیراز رتبه اول، عارف ساسانی از مراغه رتبه دوم، امیر رسولی از زنجان رتبه سوم را کسب کردند. در آیین اختتامیه از اشعاری که در شانزدهمین کنگره ملی شعر عاشورایی در سال گذشته به دبیرخانه ارسال شده و تبدیل به کتاب شده بود رونمایی شد. خبرگزاری صدا و سیما کردستان: https://www.google.com/amp/s/www.iribnews.ir/fa/amp/news/4301651 کانال خبرنامه شاعران در ایتا 🔻 @khabarnameshaeranshiz عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۲۵) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جندب الأزدي نقل کرد: پسر مرجانه _که در آتش خشم خدای سرگردان باشد_ پس از شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ از بزرگان کوفه در مجلس مصاحبتی دلجویی کرد. ولی عبیداللّه بن حرّ جُعفی را ندید. تا اینکه پس از چند روزی عبیداللّه نزد او رفت و از بیماری اش برای نبودن در مجلس یاد شده توجیهی ساخت. امّا بن زیاد او را گفت: «بیماری ات دروغ است، تو با دشمن ما بودی!» امّا بن حُر چنین پاسخش داد که «اگر با ایشان بودم، آشکار می شد. چرا که چون منی پنهان نتواند بود!» چندی پس از آنکه جعفی از مواجهت با بن زیاد به سلامت گذشته بود، با یارانش به زیارت قتلگاه حسین _که درود خدای بر او باد_ رفت و این شعر را سرود: امیرالخائنین می گفت عاشورا مرا دیده مرا چونان سواری در مصاف نیزه ها دیده ولی من از طلوع مرگ جا ماندم، نمی دانست قشون حسرتم را در غروب کربلا دیده! و ابری سرخ روی خیمه هایش سایه می انداخت حسین از هر نم خونی که زد، چندین بلا دیده عطش امّا روایت های بغض آلود مشکی بود که دستی را جدا، سر را جدا، تن را جدا دیده تمام سوره ها را آیه آیه بخش می کردند خدا قرآن خود را ارباً اربا در عبا دیده پیمبر اشکی سربازهایی شد که مولا را سر سجّاده هم حتّی سپر بودند با دیده غبار غربتش از چادر زینب به راه افتاد که در طوفان شام آتش بیار کوچه را دیده! زنی پشت در و مردی ته گودال جان می داد مدينه تیغ فتنه خورده، داغ کربلا دیده! کنار تربتش از بس جگر از چشم می ریزم گمانم می شود خونابه آخر در عزا دیده ولی ای کفر! ای کین ردای دین به تن کرده! مسلمان در مصلّایت مسلمانی کجا دیده؟ خلافت را زمین بازی ات دیدی، نفهمیدی به تلبیسی فریبت داده ابليس بلاديده بیا در چنگ مرگ من بمان! راه گریزی نیست که دامن گیری خون را زمانه بارها دیده . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از فراخوان شعر
✔️برگزاری مراسم اختتامیه دومین سوگواره شعر عاشورایی"از فصل به سر رسیدن". دومین سوگواره شعر عاشورایی در ۲بخش شعر فارسی و شعر گویشی (لری و قشقایی) برگزار شد، که تعداد ۱۶۴۷ اثر از ۶۳۱ شاعر به دبیرخانه ارسال شد و با انتخاب هیات داوران متشکل از؛ علی داوودی، قادر طراوت‌پور، فریبا یوسفی، حسن بهرامی، سید اکبر میرجعفری، مصطفی علی پور و سید غفار موسوی، در بخش شعر فارسی تعداد ۲۲ اثر و در بخش گویشی هم تعداد ۱۰ اثر شایسته تقدیر و برگزیده شناخته شدند. این مراسم امروز باحضور شاعران بزرگی نظیر؛ حاج احد ده‌بزرگی، سید اکبر میرجعفری، محمود حبیبی کسبی، قادر طراوت پور، زکریا اخلاقی و شاعران برگزیده از سراسر کشور در محل دانشگاه یاسوج برگزار شد. 🔻شایستگان تقدیر بخش شعر گویشی؛ _حسین سعید نژاد _قاسم بدره _جواد اسلامی _خاطره شیوندی 🔻برگزیدگان بخش شعر گویشی؛ _زهرا محمدی _جبار رضایی _مجید حمیدی _نعمت بهرامی _رسول سنایی 🔻شایستگان تقدیر بخش شعر فارسی؛ _عاطفه جوشقانیان _زهرا سپه کار _دانیال بهادرانی _حیدر منصوری _هادی فردوسی 🔻برگزیدگان بخش شعر فارسی؛ _جعفر عباسی _سجاد عادلی _مهدی جهاندار _حسن خسروی وقار _سعید مبشر _حمید حسینیان _حامد طونی _عباس همتی _مجتبی خرسندی در پایان با اهدای لوح سپاس، تندیس جشنواره و جایزه نقدی از برگزیدگان تجلیل به عمل آمد. همچنین در این آیین از فعالین شعر استان؛ عالمه ممبینی، سحر شریفی، نرگس شرندی، زینب امیدی، حمید آذرگون، علی رحمفتحی، سید یاسر سعادتمهر، رحمت‌اله رسولی مقدم و اردشیر کیانی سروک تقدیر به عمل آمد. کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از شعر هیأت
💠 غبار بهشت «ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیه‌السلام)» 🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگی‌شان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایه‌ها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر می‌کرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آن‌ها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیه‌السلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهما‌السلام) مشرف می‌شدند. از خانواده‌ای ناصبی غیر از این انتظار نمی‌رود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیه‌السلام) و آل علی و مریدان علی بریده‌اند. گذشت تا لطف عام الهی شامل آن‌ها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمال‌الدین روز به روز قد می‌کشید و بزرگتر می‌شد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی می‌سرود. روزی که مادرش احساس کرد جمال‌الدین می‌تواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد. 🔸 همواره کاروان‌هایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعه‌نشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیه‌السلام) می‌شدند و در مسیر خود از موصل عبور می‌کردند. جمال‌الدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروان‌ها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمی‌دانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا این‌که می‌خواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهما‌السلام) است، تا بی‌گدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیه‌السلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیه‌السلام)! چه حکایت غریبی‌ست! 🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آن‌ها به زیارت حسین(علیه‌السلام) می‌روند. همان‌جا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعت‌ها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیه‌السلام) به کربلا. اوقات نفس‌گیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را می‌برند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایده‌ای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعله‌ها غوطه‌ور بود اما احساس سوختن نمی‌کرد، گویا زبانه‌های آتش بر بدن او بی‌اثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم می‌تواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا! 🔸 پس از عمری دشمنی با اهل‌بیت پیامبر(صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه‌و‌آله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هم‌مسلکان سابقش تا حسین(علیه‌السلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیه‌السلام) را دست‌کم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد. این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بی‌تعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیه‌السلام) این است که هر سِحری را باطل می‌کند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود: اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیه‌السلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی. پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیه‌السلام) نشسته باشد، آتش نمی‌سوزاند. 🔹 جمال‌الدین از باورهای اجدادی‌اش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیه‌السلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صله‌ای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعری‌ست؛ صله‌ای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را می‌خواند، ناگاه پرده‌ای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) به جمال‌الدین ‌دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک می‌کرد. ✍🏻 🌐 shereheyat.ir/node/5954@ShereHeyat
هدایت شده از خارج از ساعت اداری
شعرها خاطره ها و دغدغه های محمد توکلی در خارج از ساعت اداری نشانی مجازی: http://eitaa.com/medaadjangi
هدایت شده از آیینه باران
🔹یادداشتی پیرامون یک مجموعه شعر در حال و هوای اربعین حسینی🔹 ۱- "سفرنامه با صاد" کتابی است از آقای سیدمهدی موسوی که مشتمل است بر ۴۰ شعر نیمایی با موضوع سفر اربعین. نشر شهرستان ادب بهار ۱۳۹۶ آن را روانه بازار کتاب کرده است. این کتاب را باید اثری از جنس کتاب "گنجشک و جبرییل" اثر مرحوم سیدحسن حسینی دانست ؛ که آزادبودن قالب و وحدت موضوع آیینی آن شاهدِ صوری و قالبی این مدعاست. ۲-نگاه جامعی که موسوی به مسئله زیارت اربعین داشته سهم عمده ای در جذابیت این کتاب دارد. "سفرنامه با صاد" تلفیقی از مصیبت ، حماسه و عرفان عاشورا ؛ سوز و گداز و عشق جاری در پیاده روی اربعین ؛ نگاه اجتماعی و انتقادی به جهان پیرامون ؛ و پرداختن به مسائل امت اسلام (خانواده های شهدای راه حق ، جانباران ،برائت از آل سعود و...)و رابطه سفر اربعین با این همه است. نه گرایش های اجتماعی او را از حکایت حال و هوای معنوی و روایت سلوک فردی اش بازداشته و نه فرد گرایی ، مانع پرداختن او به تحولات جامعه و تاثیرگذاری جهانی راهپیمایی میلیونی اربعین شده است. ۳-آنچه بر اهمیت و ارزش "سفرنامه باصاد" می افزاید این است که آن نگاه جامع و چندبُعدی ، با توصیفات دقیق و ریزبینانه شاعر همراه شده است.شاعر ذره بین به دست گرفته و از ترسیم هیچ تصویری -ولو جزیی- در سفر اربعین نگذشته است. چه "آسمان تر بودن مسیر پیاده روی از مسیر ماشین رو" ، چه " انعکاس آسمان نیلگون/روی شیشه های استکان چای" و چه "مشت مال گرده ها/شستشوی پای دل سپرده ها" ۴-کتاب "سفرنامه با صاد" قابلیت این را دارد که "نذرفرهنگی" شود و توسط مساجد و هیئات و تشکل های دینی ترویج شود ؛ تا هم مسافران زیارت اربعین را با جلوه های گوناگون این سفر آشنا کند و نگاهشان را عمق دهد و هم جامانده ها از سفر اربعین را با توصیفات دقیقش به آن حال وهوا ببرد. ۵-این یادداشت کوتاه را با خوانش هفتمین شعر این کتاب به پایان می بریم: دشت گامهای جابر و عطیه را یک هزار و چارصد بهار در بغل گرفته است خاک ، زیرپوستش رد پای این دو را هنوز مثل خون تازه حفظ کرده است اولین مسافران اربعین هنوز هم در کنار ما پیاده سیر می کنند از عطیه در خیال خود سوال میکنم: "جابر هزار و چارصد بهار پیش مدفن غریب و بی نشان دوست را بی فروغ دیده اش چگونه یافت؟ با کدام سوی چشم بی امان به سوی کربلا شتافت؟" پاسخ عطیه یک کلام بود: "بوی تربت حسین". https://eitaa.com/joinchat/1849819141C1e2bf9218e
38.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️کلیپ دختران اربعین 🔶کارگردان:محسن شریفزاده 🔵مدیر تولید:خدیجه شقاقی 🔴سرپرست گروه سرود:فاطمه قادری 🔴آهنگساز:داود نعمتی 🔴شاعر:حسن خسروی وقار 🔴تدوین و فیلمبرداری:هاشم پناهی 🔵با مشارکت کانون جوانان اسوه 🔵با تشکر از مسجد جوادالائمه(ع) صفادشت 🔶تهیه شده در حوزه حضرت معصومه(س)_پایگاه کوثر خواهران صفادشت ⭕️لینک دانلود با کیفیت👇👇👇👇 https://uploadkon.ir/uploads/d06b13_24lv-0-٢٠٢٤٠٧١٣٠٩٢٠١٧.mp4 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @hasankhosravivaghar
اربعین یعنی... 🔹یا حسین! اگر ما اصحاب اربعینی در کربلای اندوه، یاریگر تو نبودیم، اما عاشقانه، حسینِ زمانِ خویش را یاریگریم و در صف او برای به پا داشتن حکومت جهانیِ حق ایستاده ایم و لبیک گویان تا پایِ جان در رکاب او خواهیم ماند، تا تکرار نشود داستان فصلِ به سر رسیدن. روایت خاطره شیوندی را اینجا بخوانید @Fars_Chb
هوالغفور . خبر این است که من نیز کمی بد شده ام اعتراف اینکه در این شیوه سرآمد شده ام پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده ام عشق برخاست که شاعرتر از آنم بکند که همان لحظه ی دیدار تو شاید شده ام شعر و عشق این سو و آن سوی صراط اند که من چشم را بسته و از واهمه اش رد شده ام مدّعی نیستم، امّا هنری بهتر از این؟ که همانی که کسی حدس نمی زد شده ام مادرم شاعری و عاشقی ام را که گریست باورم گشت که گمگشته ی مقصد شده ام پیرزن گر چه بهشتی ست، دعایم همه اوست یادم انداخت که چندیست مردّد شده ام یادم انداخت زمان قید مکان را زد و رفت منِ جامانده در این قرن زمانزد شده ام مثل آئینه که از دیدن خود می شکند مثل عکسم که نمی خواست بخندد شده ام لحظه ها نیش به بلعیدن روحم زده اند شکل آن سیب که از شاخه می افتد شده ام همسرم حاصل جمع همه ی آینه هاست حیف من آنچه که او یاد ندارد شده ام . . . راستی چقدر با شعرهایش اشک شدم و چقدر زیستمشان... چند باری به مهر اللّه دیدم استاد را و از مکتبش آموختم. مهربان بود و بی غلّ و غش. درست مثل غزل هایش. خدایش بیامرزاد. . @hasankhosravivaghar
چه خوش‌اقبال است ایران، وقتی صاحبش هستی 🔹و چه احوال خوبی است اینکه می‌توانیم در گوشه‌ای از حرم که امن‌ترین جای دنیاست آرام بگیریم و بی‌هیچ شرمی، سفرهٔ دلمان را پیش صاحبانشان بگشاییم. احوالی که جز در سایهٔ پذیرش ولایت اهل‌بیت دست‌یافتنی نیست، ولایتی که ابتدا و انتهای رستگاریست. روایت خاطره شیوندی را اینجا بخوانید @Fars_Chb
هدایت شده از نگار
در ظلمت کفر، صحبت از دین می‌کرد صبحی که حکایت از فلسطین می‌کرد آزادی قدس را نشانم می‌داد وقتی چشمش جهاد تبیین می‌کرد 🔹سروده آقای حسن خسروی وقار در وصف عکس خاص از بازتاب پرچم فلسطین بر روی پیکر شهید هنیه در عینک رهبر انقلاب 📝 📲 بله | ایکس(توییتر) | اینستاگرام
هدایت شده از نگار
شعر پرچم 19.jpg
1.19M