eitaa logo
366 دنبال‌کننده
129 عکس
41 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
کانال اشعار خانم‌های شاعر: مهدیه اکبری @ATAMMAN زینب نجفی @eitaaparvanegi بهجت فروغی مقدم @behjatf فاطمه عارف‌نژاد @fatemeh_arefnejad صفیه قومنجانی @nabzeghalam مارال افشون @poem12 فائزه زرافشان @faeze_zarafshan الهه بیات مختاری @aboajor عاطفه خرّمی @atefe_khorrami ناهید خلفیان @andisheysabz معصومه گودرزی @baresh_haye_ghalamman عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam مهتا منتظر @delnvshtMahta پریسا مصلح @khatdl سعیده کرمانی @kaftarchahiemamreza محنا امیری @mohanaamirii ملیحه آخوندی @seshanbee عاطفه‌سادات موسوی @atefesadatmoosavi ام‌البنین بهرامی @omolbaninbahrami مهتاب بهشتی @tarranemah معصومه‌سادات اسدیان @sher_zad مریم کرباسی نجف‌آبادی @maryam_karbasi_najafabadi طیبه عباسی @TaiebeAbbasi زهرا علیپور @zahraalipoor19 انسیه‌سادات هاشمی @folanipoem اعظم سعادتمند @azam_saadatmand ام‌البنین مبارز @sadatmobarez زهرا سپهکار @zahra_sepahkar سیده‌نرگس هاشم‌ورزی @snhashemvarzi راضیه مظفری @roozikenemidanam نگین نقیبی @najvayebaran معصومه شریف @masoome_sharif الهه سلطانی @elahesoltani هدیه ارجمند @hediyearjmand خدیجه خداکرمی @sogandbarqalam عاطفه جعفری @pishaninevesht رقیه سعیدی @saeidikimya زهرا حاجی‌پور @niloofaranehha مرضیه موفق @Ghoghnooooooos صدیقه اژه‌ای @SheidayeEsfahani کانال اشعار آقایان شاعر: سیدمحمدرضا شمس @shamssaghi مهدی جهاندار @mehdi_jahandar علی مقدم @sheikh_ali_moghaddam محمدجواد منوچهری @gida13 حسن زرنقی @h_zarnaghi احمد رفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei اشعار عاصی @ashare_asi محسن علیخانی @MohsenAlikhanySher محمد عابدی @Abedi_Aaeini علی سمرقندی @alisamarqandi محمد درّودی @darroudishaer میلاد عرفان‌پور @erfanpoor مجید بوری @majiidboori1371 مهدی شریفی @ashaarsharifi مهدی کبیری @mehdikabiri_qom محمدحسن محمدی @najvaydel1402 مهدی طهماسبی @tasvireshafagh احمد ایرانی‌نسب @ahmadiraninasab میثم رنجبر @meysamranjbar_channel حسین سنگری @hosseinsangari اسماعیل علیخانی @sherkadeh محمدحسین ملکیان @faraz_malekian مجتبی خرسندی @Mojtaba_khorsandi محمدتقی عارفیان @SharheAtasheDel محسن درویش @mohsen_darvish_harandi محمدمعین پوریلان @moeinpooryalan حسین مرادی @moradipoet حسن شیرزاد @sharh_sib یوسف رحیمی @Yusof_Rahimi محسن قاسمی @mohsenghasemi110 حسینعلی زارعی @saredustansalamat علی‌اصغر شیری @aliasgharshiri سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی @gardoune عباس جواهری رفیع @denj_tanhaii مسعود یوسف‌پور @yosefpoor_ir احمد علوی @ahmadealavi سروش وطن‌پور @soroush_0301 محمدهادی شریفی @mohammadhadisharifi محسن ناصحی @nasehi_mohsen محمدرضا ترکی @faslefaaseleh محمدمهدی سیار @mmsayyar مرتضی درزی @avayesokut حسن خسروی وقار @hasankhosravivaghar محمدحسن بیات‌لو @mohamadhasanbayatloo محمد خادم @khadempoet علیرضا مهران @alirezamehran_3 علی سلیمیان @alisalimian_poem محمدحسین انصاری‌نژاد @delnakhahi امیرحسین هدایتی @ashareamirhosienhedayati احسان نرگسی @ehsannargesi مهدی پرنیان @sheikh_ghm حامد طونی @hamedtooni احمد شهریار @ahmedshehryar1 امیرحسین پاسبان @apasban مهدی زارعی @mahdi_zarei_shaer عباس احمدی @abbasahmadi57 علی‌محمد مؤدب @alimohammadmoaddab رضا یزدانی @rezayazdaanii سیدعسکر رئیس‌السادات @daftareshereman محمدرضا قاسمیان @azsabuyeeshgh محمدرضا کاکایی @mohammadrezakakaei قاسم صرافان @GhasemSarafan علیرضا شیدا @faramooshnashodani حسین جعفری @robaei علی ذوالقدر @ali_zolghadr سجاد محمدیاری @sajjadmohammadyari محمد ثاقبی @SheerSaghebi محمدحسین رشیدی @meeghat
هوالشّاهد . . پرپر زدنت میان آتش را دید از داغ تو در خودش دمادم پیچید در سوگ تو آن شب آسمان تا دم صبح سر بر دامانِ کوه، خون می‌بارید ... در خود پیچید تا سحر از سر درد طوفان از کوه، بوی غم می آورد آن شب که تمام آسمان گریان بود در سوگ تو ماه روضه خوانی می‌کرد . بانو . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از میراث
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود . از شعر . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . به . ۲ ای با من از پگاه نخستین! پگاه باش شب تا هنوز مانده، به پا خیز و ماه باش ای ماه! در حصار کس هیچ کس نمان شب تا هنوز مانده، بتاب! از نفس نمان شب تا هنوز مانده و صبح شب است باز شب _این شب فریب_ شب چلچراغباز گم کرده است قافله آنک امیر را شب مانده، مِه گرفته سراسر مسیر را شب ساری است و بستری از کوکب است شب شب هرچه هم بزک شده باشد، شب است، شب! سرما به ما زده ست که گرم تب آمدیم صبحیم و بیمناک ظلومان، شب آمدیم ای ماه! _با توأم_ تو خودت باش و ماه باش در صبح شام، غربت ما را گواه باش در راه حیله بود، خدا بود هر کسی قبله قبیله بود، خدا بود هر کسی تنها هراسناک و برادر؟ دریغ ما آغوش مادرانه ی خواهر؟ دریغ ما تنها و بی پناه پدر _وای من_ پدر در راه راه مانده و درمانده ی سفر بدر منیر مرده به افسون ابرها صبح پناه برده به تاریک قبرها پروازی گرفته به تنگ نشستگی رنج به اوج رفته، شکوه شکستگی! آوخ که از همیشه غمین تر پدر چقدر از هرکه زخم خورده، ولی از پسر چقدر! عمر است و شوم بختی فامیل ها زیاد هابیل ها فزون شد و قابیل ها زیاد القصّه جهل قوم به مقصد ادامه دار در مکّه مانده رنج محمّد ادامه دار صبح فریب بر همه امّت رکب زده آنک پدر حصاری شیخان شب‌زده! بغض اند و در گلوی پدر گیر کرده اند «طفلان ره نگر که چه با پیر کرده اند» چون کودکان فریفته ی به به اند، حیف! _دردا_ برادران همه طفل ره اند، حیف! دین را _دریغ_ موجب تاراج دیده اند عمّامه را عمارتی تاج دیده اند کعبه ست چون کنیسه به چشمان لوچشان اشراقی اند و جانب غرب است کوچشان هر کس هر آنچه خواست، بگوید! خدا یکی ست در خاندان مصطفوی مصطفی یکی ست فیِ اللَیلَهِ المبیت کَما اللّهُ نورهُ وَالصُّبحُهُ قَریب و دلیلی ظهورهُ وَالشَّمسِ وَالقَمَر، سحر شب نماندنی ست از آسمان که نور بریزد سبو سبو نور از محمّد، آینگی نیز با علی یا مرتضی محمّد و یا مصطفی علی القصّه در طریق علی باش و ماه باش مقصد شهادت است اگر، سر به راه باش در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود تا قبله قبله است، چه سود از قبیلگی؟ مقبول نیست سبحه و طامات حیلگی راهی شویم تا ملکوت خدا شدن در خاندان مصطفوی مصطفی شدن من خواب دیده ام که در او فانی ام، چقدر؟ حیرت دمیده از دم عرفانی ام چقدر شکر خدا در آتش این عشق سوختم هرم لبش نشسته به پیشانی ام چقدر! سرد فراق و موسم دلتنگی ام گذشت گرم سماع و مست غزلخوانی ام چقدر آنقدر او شدم که مرا من نمی شناخت آنقدر او شدم که نمی دانی ام چقدر دیشب من و امام خدا را یکی شدیم سرمستی ام ببین که جمارانی ام چقدر! راهی مدید مانده ولی تا خدا شدن در شام قوم _نور شدن_ مصطفی شدن هان ای تو یادگار پدر در زمان ما ای ماه ماه و وارث خورشیدی خدا! حتّی به قدر پرتو بی رنگ کوکبی مگذار در محاق بدارد تو را شبی نور خدا چنان که تو را دیده، بینمت ماه خمین! کاش پسندیده بینمت القصّه شب به راه اگر، بی نفس مشو ای ماه! _با توأم_ تو کسی! هیچ کس مشو ای با من از پگاه نخستین! پگاه تر نور از علی ست، محو علی باش و ماه تر . . خرداد ۱۳۹۷ . @hasankhosravivaghar
25.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بزرگداشت خادم الرضا علیه السلام 🔸️هیئت خادم الرضا علیه السلام 🔸️باشعرخوانی : حسن خسروی وقار ▪️محفل ارادت شاعران ، خادمان فرهنگی و اجتماعی سرزمین خواهر خورشید لینک با کیفیت : https://aparat.com/v/uqg2l1i 1403/03/06 📎هیئت خادم الرضا را دنبال کنید @khademalreza_qom
🌹 ناتوانی جنگ دارد در تنِ من با جوانی من جوانی را نمی‌بینم حریف ناتوانی کار اگر بالا بگیرد طاق من پایین می‌آید آی پیری! پس کجایی تا کنی پا در میانی @ashareamirhosienhedayati
هوالشّاهد . . غاصبان تیغ و دستار سیادت مرده اند کعبه خالی مانده و اهل عبادت مرده اند پشت میدان عمل رزمندگان ادّعا در خیال خویش از شوق شهادت مرده اند هرکجا شد، جبهه ای را با دهان وا کرده اند! فاتحان سفره از فرط رشادت مرده اند ناامیدی از دوای دوست را آموختم از مریضانی که با زهر عیادت مرده اند منّت پرواز دارد آسمان و نسل من بال خود را بسته، در اوج سعادت مرده اند قدسم و در حصر... امّا در مسیرم بارها زائران با نیّت عرض ارادت مرده اند مرگ من عادی نخواهد شد برای هیچ کس گرچه گاه جنگ، یاران طبق عادت مرده اند غزّه جان! با ساغر خون بر خرابی ها برقص! نارفیقان تا که می بینند شادت، مرده اند زخم های فتنه در چشمم روایت می کند از امیرانی که با تیر حسادت مرده اند ای وطن! در جشن آزادی به اشکی یاد کن از اسیرانی که در غربت به یادت مرده اند بارالها! چشم ناداران شادی های ما باد روزی شان ببینیم از حسادت مرده اند . خرداد ۱۴۰۳ . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . . به رود رود شهادت که هانی است قتیل همیشه در جریان است مسلم بن عقیل ببین که از سر دارالاماره ی کوفه هنوز خون خدا می چکد به روی سَبیل هنوز چک چک شمشیر و چاک چاک لباس برای کوچ از این خاک می زنند رحیل قدم قدم همه از جور حاکمان گفتند نمی رسد مگر اندوهشان به گوش دلیل؟ برادران که سواران اسب مرگ شدید! مگر نه جان شما را قبیله اند کفیل؟ ولی به درهمی از حقّ خون کنار کشند! که در تعبّد دنیا شدند عبد ذلیل پری گشوده، ز دام تعلّق آزادید! به پیشواز شما آسمان شده ست گسیل یزید، ابرهگی را به گور خواهد برد حسین، کعبه و امسال، سال عام الفیل . . بهمن ۱۳۹۹ . برگرفته از . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از خارج از ساعت اداری
"سلمانی" بلند گفتم فدای نامت شوم خمینی و بعد خواندم شهادتینی همین که تیغش دوید سمتم صدای بی سیم حاجی آمد -شدیم قیچی، کجاست نیرو؟! همین که قیچی گرفت در دست به موی خیسم کشید شانه و بوسه ای زد به دست هایم که وصله کردم به دشت عباس (۱) و گفت: «لعنت به این زمانه» به احترام لباس رزمم نخواست مُزدی جوان مردم هنوز در سال شصت مانده ۱. دشت عباس، از مناطق عملیاتی دفاع مقدس است. http://eitaa.com/medaadjangi
23.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️نماهنگ کاری از گروه سرود مصباح 🔻شاعر: تنظیم و میکس:امیرمحمد شیرزاد مدیر تولید:حسین جعفری کارگردان:ابوالفضل خواجه بچه تصویربردار و تدوین: ابوالفضل خواجه بچه 🔺تهیه شده در مرکز آفرینش های فرهنگی هنری بسیج استان تهران با مشارکت مسجد جامع خامس آل عبا ملارد با تشکر از گردان فاتحین ملارد . به امید تجلّی کامل در ظهور منجی مان و تشکیل حکومت به دست پر توان امام زمان (عج). _______________ گروه سرود مصباح https://eitaa.com/groh_sorod_mesbah . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
49.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالعزیز . من شرابم، شادی ام، شیون نمی آید به من رودی از روحم، سراب تن نمی آید به من . از غزل . شعرخوانی در پیشگاه امام پایداری ها، حضرت آیت الله خامنه ای. ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ شمسی مصادف با نیمه ی رمضان ۱۴۴۴ قمری. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
مهربانی یکی از خوشنویسان خوب کشورم به غزل
هدایت شده از میراث
به . . من شرابم، شادی ام، شیون نمی آید به من رودی از روحم، سراب تن نمی آید به من هر قبایی را که خیّاط تعلّق دوخته ست تن زدم، امّا سر سوزن نمی آید به من از پیمبر منبری حتّی نمی آید به شیخ مسجدم، امّا امام من نمی آید به من! بارها دنیا به من رو کرد، امّا... بگذریم! خواب هم در حجله ی این زن نمی آید به من شهر خاک خانه ها را بر سر خود ریخته ست کوچ! همراهم بیا! مسکن نمی آید به من سرنوشتم زورقی بر موج گیسوی کسی ست غرقه ی او گشته ام، من من نمی آید به من در شب تاریک و بیم راه و خوف بی کسی غیر او از وادی ایمن نمی آید به من چشم را بر هم زدم، انگار در طور من است او «تراني» گفت و دیدم «لن» نمی آید به من! «گرچه اسرار الهی را در او دیدم، ولی» گفتن این حرف ها اصلا نمی آید به من! پادشاهی مهربان است و پناهم می دهد از جوار رحمتش رفتن نمی آید به من «اشکم و از گوشه ی چشم یتیم افتاده ام» در جهان بی علی ماندن نمی آید به من پشت سر ردّ اُحُد بر گُرده بود و پیش رو تیغ می بارد اگر، جوشن نمی آید به من عابسی شو، مست شو، با خنجر کوفی بگو شادمان باشد که پیراهن نمی آید به من چون نسیم آزادم و هرجا که باشم، باز هم اهتزاز پرچم دشمن نمی آید به من تا کجا باید سرم روی تنم زاری کند؟ تیز کن شمشیر را! گردن نمی آید به من کربلایی زخم روی پیکرم رقصید و باز از سماع تیر، دل کندن نمی آید به من با رفیقان شهیدم عهد در خون بسته ام! بی کفن می مانم و مدفن نمی آید به من . . مرداد ۱۴۰۱ . @hasankhosravivaghar
18.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالنّور . ⭕️نماهنگ 🔶ویژه عید سعید غدیر خم 🔵کاری از گروه سرود آوای آفتاب 🔴کارگردان:محسن شریفزاده 🟣شاعر: 🟣آهنگساز:داود نعمتی گلستان 🟣مدیر تولید:پروین کمالی 🟣تصویر بردار:امیر محمد اسدی 🟣تدوین: امیر حسین اسدی 🔷با مشارکت کانون جوانان اسوه ♦️با تشکّر از حرم شهدای گمنام سرآسیاب 🔵پخش از رسانه ی ملّی لینک دانلود با کیفیت بالا👇👇👇 https://uploadb.me/dokdlww71tck/toloo noor.mp4.html ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ راستی «در غدیر اگر گرفته دست خویش را علی مرتضی محمّد است و مصطفی علی» ای کاش آهنگ ساز عزیز ما با تغییر مصرع نخست این بیت، تلاش دختران علوی سرزمینم را کم جلوه نمی کرد. یا علی. . @hasankhosravivaghar
🔴ششمین همایش ادبی 🔸باحضور: دکتر حسین محمدی مبارز،سید سکندر حسینی بامداد، سید علی نقیب، سیده تکتم حسینی، حسن خسروی‌وقار، مجتبی خرسندی، حمزه محمودی، سید اعلا امیری، سید حسین فصیحی، محدثه نبی حسینی 🔹مجری: سید رضا هاشمی فرهام 🔰با شعرخوانی شاعران حاضر در جلسه 🔻زمان:چهارشنبه ۶تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ 🔺️مکان:حوزه هنری استان قم، طبقه ۳، سالن مهر https://t.me/adabiatayniafg
هوالنّور . از دل جنگل انبوه، مرا می خوانَد کسی از آن طرف کوه، مرا می خواند راوی از رایحه ی گُل نَفَسش آکنده است خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است آبِ واریخته از کوزه، به ظرف آمده است و روایتگر ما باز به حرف آمده است همه ققنوسیم، خاکستر ما می گوید فصل کوچ است، روایتگر ما می گوید.... . استادم . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالنّور . از دل جنگل انبوه، مرا می خوانَد کسی از آن طرف کوه، مرا می خواند راوی از رایحه ی گُل نَ
هوالشّاهد . 🔺 بیانیه جمعی از اهالی شعر و ادب در حمایت از دکتر : 🔸بسم الله الرحمن الرحیم 🔸«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم» (آیه ۱۱ سوره رعد) 🔸ملت شریف ایران در آستانه انتخابی بزرگ قرار گرفته است، انتخابی که به فرموده مقام معظم رهبری هم حق و هم تکلیف الهی است. اما مهم‌ترین مساله در این میان، داشتن حجت برای انتخاب اصلح است. بهترین راه برای شناخت فرد اصلح تطبیق نامزدها و برنامه‌هایشان با شاخصه‌هایی است که قانون اساسی و مقام معظم رهبری ارائه داده‌اند. ما بر این باوریم که جناب آقای دکتر جلیلی و برنامه‌های ایشان در بین نامزدهای محترم ریاست جمهوری بیشترین انطباق را با این معیارها دارد. ایشان مطابق شاخصه‌های مقام معظم رهبری، فردی «کارآزموده، امین، حافظ استقلال اقتصادی سیاسی و فرهنگی کشور، مبارزه کننده با مفاسد اقتصادی، ترجیح دهنده منافع عموم مردم بر منافع خواص، وفادار به قانون اساسی، مؤمن به حقوق مردم، مدافع حقوق ملت در عرصه بین المللی و مراقبت کننده از منافع ملی» است. لذا شاعران امضاء کننده این بیانیه، با در نظر داشتن این خصایص و دیگر ویژگی‌های ایشان از جمله انطباق برنامه‌ها و شعارها با قانون اساسی، سیاست‌های کلی ابلاغی مقام معظم رهبری و اسناد و قوانین بالادستی، تقوا و تکلیف مداری، پرهیز از دادن وعده‌های غیر قابل اجرا، سابقه مدیریت کلان راهبردی، تاکید بر شایسته سالاری و لزوم استفاده از نظرات کارشناسان؛ دکتر سعید جلیلی را نامزد اصلح می‌دانیم. 📝 حاج علی انسانی، علیرضا قزوه، محسن حسن زاده لیله کوهی، عباس باقری، مصطفی محدثی خراسانی، غلامرضا کافی، حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی، سید سلمان علوی، مریم سقلاطونی، محمدسعید میرزایی، علی‌محمد مودب، امیر عاملی، رضا شیبانی اصل، عبدالحمید انصاری نسب، سعید سلیمان پور ارومی، یوسف رحیمی، رضا خورشیدی فرد، حامد حجتی، پروانه نجاتی، مرتضی طوسی، مبین اردستانی، رضا نیکوکار، جواد شیخ الاسلامی، سید محمد بابامیری، رضا یزدانی، حسن خسروی وقار، نغمه مستشار نظامی، سید علیرضا شفیعی‌، محسن کاویانی، میلاد حبیبی، عباس همتی، زهرا محدثی خراسانی، سعید تاج‌محمدی، سیده فرشته حسینی، علی مقدم، محمدحسین مهدویان، محمدمتین کریمی، محمدحسین یادگاری، مینا شیرخان، عاطفه جوشقانیان، فاطمه نجفی، کمیل باقری، سید علی حسنی، معصومه صاحبی، فاطمه اعتمادی، مریم جعفری، محمدحسین ابراهیمی، فاطمه سادات حسینی، امیرحسین دوست زاده، مریم فردی، سمیه خردمند، سید امین غضنفری، ریحانه کاردانی، خاطره شیوندی، فرزانه قربانی، نرگس سادات میرمحمدی، طاهره سادات ملکی، راضیه جبه‌داری، علی حقیقی، ابوالفضل صدقی، علی بهاری، محمدرضا طالبی، صدیقه سادات علوی، ریحانه ابوترابی، رحيمه مهربان، احمد رفیعی وردنجانی، سارا رمضانی، زهرا آراسته نیا، محدثه خاکزاد، مبین رستمیان، مجتبی کریمی، زهرا شرفی، فاطمه غلامی، هدیه ارجمند،کبری قالینی نژاد، مرضیه موفق شورچه، عفت نظری، علی اکبر عرب، راضیه رجایی، زهرا حاجی پور، کاظم رستمی، مائده هاشمی، مرضیه ذاکری، مهدی کبیری، فاطمه سادات پاد، حسن عباسی، مصطفی کارگر، امیرحسین برزگر، صامره حبیبی، مرتضی عباسی، محمد زارعی، حسین جهانگیری، منصوره محمدی مزینان، آمنه شهسوار نسب، علی اکبر فرهنگیان، علی حسینی اصیل، حامد مفرحیان، حسین صادقی، حسین احمدی، عصمت دهقانی، زینب ناجی، مرتضی پیرزاده، زهرا فرقانی، طاهره ابراهیم نژاد آکردی، البرز بهرامی، فهیمه انوری، ملیحه رجایی، آرزو علیدوستی، فاطمه عارف نژاد، زهره کاظم زاده، سمانه آتیه دوست، فیروزه کوهیانی، محمد شهبازی، محمدحسن افتخاری پور، علیرضا بیاتانی، سید محمود موسوی صدیق، محمد حکم آبادی، طاهره هشجین، آزاده فرزام نیا، محمد نوروزی، مهران ساغری، سمانه نیکدل، محمد مهدی احمدیان، فروغ زال، بهزاد توفیق فر، محمد سلامی، مریم بسحاق، محمدحسین عظیمی، محمدرضا شکیبایی، احمد احمدی، طیبه محمودی، امین شفیعی، سید مجتبی نوروزیان، میثم خنکدار، مجتبی فلاح نیا، مهرشاد واحدی، بهار ایمانی راد، مجید یوسفی و لطیفه نجاتی، امّ البنین بهرامی و... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
من به باران تند و نم‌نم تو دشتهای همیشه خُرّم تو کوه‌های سفیدِ پابندت لاله‌های دمیده از غم تو من به آن رودها که می‌ریزند پای سرسبزی مصمّم تو من به هر جاده‌ای که همراه است با قدم‌های سخت محکم تو من به هر روستا به هر شهرت به تمامیّت معظّم تو من به هرکس که با تمام وجود مانده پای سُرور و ماتم تو به خروش سفید و قرمز و سبز به شکوه سه رنگ پرچم تو من به عشق تو رأی خواهم داد به بلندای اسم اعظم تو... @azam_saadatmand
هوالشّاهد . . یکی نقشۀ کار را می‌کشید یکی طرح تکرار را می‌کشید یکی از سحر گفت و از روشنی یکی هم شب تار را می‌کشید یکی طرح و برنامه و راه داشت یکی حجم دیوار را می‌کشید یکی از کله‌گوشۀ گل سرود یکی شوکت خار را می‌کشید یکی گفت از روزگار وصال یکی حسرت یار را می‌کشید یکی گفت از افتخار و جهش یکی ذلّت و عار را می‌کشید یکی دولت سوم شیخ بود یکی گوش اشرار را می‌کشید یکی در فضایی که ترسیم کرد همه کوشش و کار را می‌کشید، یکی نیز می‌گفت "ناممکن" است به سر ابر انکار را می‌کشید یکی انتظار ثباتی که نیست در آشفته‌بازار را می‌کشید پس از نقشۀ حذف یارانه‌ها سکوت خریدار را می‌کشید! یکی بر ورق "مار" را می‌نوشت یکی صورت مار را می‌‌کشید! استاد . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس!» آقا سعید جلیلی سلام! واللّه که رئيس جمهور شدن تنها دانش و فضل نمی خواهد، سیاست و تدبیر و درایت و تعامل هم می خواهد. راستش را بخواهی، ما این انتخابات را به پزشکیان و دار و دسته ی اصلاح طالبانش نباختیم، به شما باختیم! ای کاش در این ده سالی که برای امورات مملکت برنامه ریزی می کردی، ده روز برای رأی آوردن وقت می گذاشتی. ای کاش فنّ مناظره و هنر ارتباط گیری با لایه های گوناگون اجتماعی را می آموختی. ای کاش می دانستی که مردم فقط همان چهارده میلیون ایرانی مذهبی و انقلابی و فرهیخته نیستند. ایران است و مستضعفین و سرمایه داران و هنرمندان و باحجابان و بی حجابان و غرب گدایان و استقلال خواهانش. سلبریتی ها و مسجدی هایش. رئیس جمهور باید از چنان جامعیّتی در گفتار و کردار برخوردار باشد که بتواند بیشتر ایرانیان را در پیشبرد امور، با خود همراه کند. نه اینکه با تأکید بر نظرات خویش و عدم پذیرش انتقادات دوستانه، یاران را هم برنجاند. «چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم مقام حرم نخواهد ماند» امیدوارم در دو سه سال آینده برای درمان این دردها تلاش کنی و بیشتر به کار ایران بیایی. حالا چرا دو سه سال؟ چون به گمان من کمترین با توجّه به سستی ها و ضعف های شخصیتی و مدیریتی جناب پزشکیان و نیز شیاطین به اصطلاح، اصلاح طلب دور و برش و نفوذ عمیقی که روی او دارند، ایران را دچار بحران های گوناگون سیاسی و امنیتی خواهند کرد و به احتمال قریب به یقین این دولت، دولت مستعجل خواهد بود. امّا اصلاح طلبان! اين جماعت رانت خوار قدرت جویی که هماره عنان کار را در جمهوری اسلامی با عوام فریبی به دست داشته اند و شگفتا که همیشه در مقام معترض و متعرّض به نظام مقدّس هم بوده اند، مرا به یاد این آیات روشن سوره ی بقره می اندازند: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿١٠﴾ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿١١﴾أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١٢﴾ در دلِ آنان بیماریِ [سختی از نفاق] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماری‌شان افزود، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می‌گفتند، عذابی دردناک است. (۱۰) چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید، می گویند: فقط ما اصلاح گریم! (۱۱) آگاه باشید! یقیناً خود آنان فسادگرند، ولی درک نمی کنند. (۱۲)» گمانم این است که استیضاح پزشکیان و حکم به عدم کفایت سیاسی اش، پایان عمر سیاسی این جماعت منافق خواهد بود. به امید سلامتی شما در پناه امام زمان (روحی فداه) و ساختن ایرانی سربلند و سرافراز. حسن خسروی وقار ۱۶ تیر ۱۴۰۳ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالعزیز . بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، الفتی افتاد. شبانروزم عجین بود با اشک بر حسین _که درود خدای بر او باد_. برآیندش شد ترجمه ی آزاد شعرهای منقول در آن. اگر خدای بخواهد، برخی از آن شعرها را به همراه برش هایی از مقتل ابومخنف که آن هم با ترجمه ی آزاد و کوتاه نگاشت این کمترین همراه است را در صفحه ی نشر خواهم داد. امید که به چشم امام زمان مان بیاید. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . ۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت: حسین _که درود خدای بر او باد_ را دیدم در مسجد مدینه که با دو مرد بساط مصاحبت گسترانده بوده و گاه به این و گاه به آن رو می کرد و تمثیل بن مفرّغ را می خواند: «در پی آهو دویدم صبح را رام من بود و نمی ترساندمش در کمین من پلنگ مرگ بود ماه بودم، سوی خود می خواندمش» . . ۲) ابومخنف از حارث بن کعب والبي از عقبة بن سمعان نقل کرد: ... آنگاه که ابن عبّاس از آهنگ حسین _که درود خدای بر او باد_ به سوی کوفه اطمینان یافت، عبداللّه بن زبیر را گفت: « تنها شدی و لانه شد آخر برای تو پرواز کن از این پس و آواز هم بخوان آهنگ کوفه کرد حسین و به گوش باش! در گوشه ی حجاز بزن، از حرم بخوان » . . ۳) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: ... حسین _که درود خدای بر او باد_ در ذی‌حُسُم برخاست و پس از حمد خدای گفت: «کارها چنان شده ست که می بینید. دنیا دگرگون گشته و نیکویی از آن رخت بربسته و جز مقدار ناچیزی چنان آب ته مانده ی ظرفی از آن نمانده ست. زندگی آنسان پست گردیده که به چراگاه کم مایه و زیان باری می ماند. آیا نمی بینید که حق را معطّل گذاشته و بر گرداگرد باطل آمده اند؟ در چنین روزگاری مرگ، مؤمن را سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری نمی بینم.» ... سپس حُر با حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین گفت که: «خدا را! خدا را! به فکر خود باش. بر آنم که اگر با ایشان بجنگی یا با تو بجنگند، کشته خواهی شد.» حسین _که درود خدای بر او باد_ با او گفت: « مرا از مرگ بیم می دهی؟ آیا جز کشتن من کار دیگری هم می توانید کرد؟ فقط سخن آن برادر اوسی که آهنگ دیدار رسول خدا _صلّی الله علیه و آله و سلّم_ را داشت و پسرعمویش او را از کشته شدن می هراساند را برایت بازگو می کنم: گاه پیکار است، خواهم رفت! پیشاپیش من مرگ هم باشد، برای پهلوانان عار نیست دل که چیزی نیست، جان را بذل و بخشش می کنم سر بخواهد؟ «با کریمان کارها دشوار نیست» دامن گردنکشان را خون ما خواهد گرفت اشک های دوستان ما که بی مقدار نیست!» . . ۴) ابومخنف به نقل از قدامة بن سعید بن زائدة بن قدامة الثقفي گفت: « کارزاری میان مسلم و هفتاد یا هشتاد نفر از اوباشِ بن زیاد از قبیله ی قیس در پیشگاه همان خانه ای که پناه تنهایی آن مرد خدا بود، به راه افتاد. بکیر بن حمران احمری با ضربتی لب بالای مسلم را گسست و دو دندان جلویش را شکست. مسلم نیز چنان با ضربتی سخت به سر و شانه اش زد که نزدیک بود تا میانه اش را بشکافد. وقتی دشمنان، مسلم را اینسان دژم و پیکارجو یافتند، به بام خانه ها رفتند و سنگ و آتش به رویش باراندند. امّا جنگ آموز علی از پای نمی نشست و بر معرکه می پیچید و چنین رجز می خواند: «جهانی بود و جانی بود و مرگی بود و جنگی بود فغانی بود و نانی بود و نامی بود و ننگی بود تنور حرص اگر گرم است، آنک سرد باید شد و جان را در ازای نان نداد و مرد باید شد به خورشیدی که از کوفه بتابد، احتیاجم نیست که چونان سکّه ی عهد علی دیگر رواجم نیست که راز مرگ را در کربلا مکشوفه می بینم علی نشناس های شام را در کوفه می بینم ولیّ الله کافر دیده و شیطان مسلمانش فریبش را نخواهم خورد، زرکوب است قرآنش! نبیند کس که در بند قفس افتاده می میرم که من دلبسته ی آزادی ام، آزاده می میرم» . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . ۵) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: طرمّاح با چهار نفر از کوفه به سوی حسین _که درود خدای بر او باد_ آمدند و در منزل عُذیب الهِجانات دیدارش کردند. طرمّاح هنگامی که سوار بر مرکبش بود، چنین نغمه سرایی می کرد و این شعر را برای حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز خواند: وقتی که من می رانمت، پروانه ای در باد باش باید ببینی نور حق را در طلوع کوکبش نقش فتوّت در میان پرچمش افتاده است آزادگی تصویر تاری از غبار مرکبش چشم جهان را با مداد مرگ، رنگی می کند صبح شهادت طرحی از یک ماه خونین در شبش او را خدا با قصد خیری از حجاز آورده، پس اینک سراپا گوش باش از شور يارب یاربش حسين _که درود خدای بر او باد_ گفت: «امیدوارم آنچه از از جانب خدای به ما می رسد، به نیکی باشد. چه در خیل کشتگانش باشیم و چه در خیل پیروزمندانش.» ... سپس از آن آمدگان پیرامون کوفه پرسید. مجمّع بن عبداللّه عائذی گفت: «بزرگان کوفه را با حقّه ی زر فریفته اند تا از کنار تو پراکنده گردند. دل هایشان با تو و شمشیرهایشان بر تو کشیده خواهد شد...» پس از این گفتگوها بود که طرمّاح از مولایش اجازتی خواست که آذوقه هایی را به اهل خانه اش در کوفه برساند و به سوی امام بازگردد. اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ فرمود: «زود باش که خدایت بخشش آورد.» امّا طرمّاح وقتی آمد که کار از کار گذشته و آب ها بر زمین ریخته شده بود... . . ۶) ابومخنف گفت: حارث بن کعب و ابوالضّحّاک از از علی بن حسین بن علی _که درود خدای بر او باد_ نقل کردند: در شب عاشورا که در بستر بیماری بودم و عمّه ام زینب _که درود خدای بر او باد_ از من پرستاری می کرد، پدرم این شعر را می خواند: اُف بر تو ای دنیا! که سور نارفیقانی از دشمنانم در بساط خاصه ات داری حتّی حواست نیست! از دستت نیفتد باز خون عزیزان مرا در کاسه ات داری هم زندگی از جاده ای رد شد که من رفتم هم مرگ با من راه آمد، بیمی از جان نیست! اشک من از چشم خدا جایی نیفتاده ست در بستر این روزها سیلاب تاوان نیست پدرم این شعر را دو سه باری خواند و دانستم منظورش را. بغضی گلویم را فشرد، امّا نگذاشتم که گریه ام بیاید و سکوت کردم. بی گمان شدم که بلا باریده ست. عمّه ام نیز این شعر را شنید و از آن روی که زنان دل نازک اند، نتوانست از گریه خود را نگه دارد و دامن کشان و سربرهنه به سوی پدرم رفت و گفت: « ای وای از این مصیبت! کاش مرده بودم! مادرم و پدرم و برادرم رفتند، حالا نوبت توست؟ ای جانشین رفتگان و فریادرس نامدگان!» حسین _که درود خدای بر او باد_ به او نگاه کرد و گفت: «مبادا شیطان شکیبایی ات را بفرساید!» زینب _که درود خدای بر او باد_ گفت: «پدرم و مادرم به فدایت، آیا چشم انتظار کشته شدن هستی...؟» امّا گریه امان نداد سخنش را ادامه دهد. حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز گریست و گفت: «اگر مرغ قطا را آرام بگذارند، می خوابد.» عمّه ام گفت: «ای وای بر من، آیا جان تو را به زور می گیرند؟ این سخن بسیار دل‌شکسته ام کرده و جانم را می آزارد.» آنگاه به خود لطمه زد و گریبان چاک داد و بیهوش بر زمین افتاد... . . ۷) ابومخنف از ابوجناب نقل کرد: هنگامی که عبداللّه بن عُمَیر کلبی که به همراه امّ وهب به کربلا آمده بود، به میدان زد و يسار _غلام زياد بن ابي سفیان_ را با یک ضربه به دوزخ انداخت، سالم _غلام عبیدا... بن زیاد_ به وی حمله ور شد و با شمشیر به دستان سپر شده ی کلبی ضربتی سخت وارد آورد و انگشتان دست چپ او تکّه شد. در این حال، پهلوان کلبی به کارزار با او برآمد و او را هم روانه ی آتش قهر خدای ساخت. عبداللّه در حال بازگشت از نبرد، چنین رجز می خواند: در دشت بلا گرگ‌شکارم، بشناسید! از تیره ی کلب است تبارم، بشناسید! جنگ است اگر، سینه دران است غرورم مرگ است اگر، ناله نیاید سر گورم! ای امّ وهب! دار شوم ددمنشی را با نیزه ی خود راست کنم کج روشی را آیات عذابی به سر کاخ دمشقم از کوخ جنون آمده ام، مؤمن عشقم . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . . ۸) ابومخنف گفت: یوسف بن يزيد از عفیف بن زهير بن ابی الأخنس که از شاهدان کارزار کربلا بوده، نقل کرد: پس از آنکه جناب بریر، يزيد بن معقل را با شمشیری که در سرش کرد، به طبقات الجحيم فرستاد، رضي بن منقذ عبدي با او به جنگ برخاست. پس از چندی که غبار کارزار بر شده بود، بریر بر سینه ی رضي نشسته و داشت کارش را به سرانجام می رسانید. در همین هنگام ابامنقذ دهان به بیم گشود و از دیگران کمک خواهی کرد. اینجا بود که کعب بن جابر بن عمرو ازدی نیزه ای به قفای قاری قرآن خیمه های حسین _که درود خدای بر او باد_ فرود آورد... آن گاه که کعب از کربلا به کوفه بازگشت، زنش یا خواهرش نوار، او را سرزنش کرد و گفت: «تو دشمن فرزند فاطمه _که درود خدای بر او باد_ را یاری داده و آقای قاریان قرآن را کشتی. خدای را سوگند که هرگز با تو سخن نخواهم گفت.» کعب بن جابر در پاسخ او به شعر چنین گفت‌: اگرچه مرا سرزنش کردی، امّا بگو تا بگویم چه رفته ست بر او حسین عطش بود و رگبار نیزه تلاقی خون بود و امواج گیسو بیا تا بگویم چه زجری کشیده ست گلویی سفید از سیازخم چاقو سپر شد که تیری حرم را نبیند! ندیده ست چشمم از آنگونه ابرو اگر کودکان در پناه عبایش... اگر جوجه ها زیر بال و پر قو... زمین خورده از درد می پیچد، انگار به چنگال کفتار افتاده آهو و از پیش ما اشکیانش به آهی گذشتند، امّا نرفتیم از رو سر دین و دنیایمان اختلافی ست چنان مسجدی ساده با برج و بارو خدا را به یک خرقه هم می فروشیم عَبید طریق عُبیدیم، هو هو به شمشیر من ردّ خون برير است چو رنگ اناری که مانده به چاقو اگر تیزی ام عشوه می کرد، می مرد به نازی ابامُنقِذ ماجراجو . . ۹) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد: شنیدم که کَعب در دوران امارت مصعب بن زبیر از وفای به عهد خویش می گفت و بر آن بود که در کار خیر شتافته ست و به هیچ روی بدکاری اش را پذیرا نبود. در همین باره، رضي بن منقذ شعری دارد که پنداشته اند در پاسخ به احوالات و بیانات کعب بن جابر سروده است: پیمانه را مشکن! گر سنگ هم باشی امّا خدا می خواست در جنگ هم باشی دلخونی ات کم بود، دلتنگ هم باشی دیوانگی کردم! شوری به سر دارم، سرگیجه می گیرم بر خوان بِن جابر وقتی نمک‌گیرم گیرم خدا می خواست... نفرین به تقدیرم! از من چه می خواهد؟ هرکس خماری کرد، افتاد و منگ افتاد نامم به مستی رفت، امّا به ننگ افتاد بین من و ساقی یک روز جنگ افتاد در جام من خون بود ابروش چین برداشت، دنیاش درهم شد بی آب بود، امّا بی آسمان هم شد یک ماه در گودال... نامش محرّم شد ای کاش می مردم... . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرچه مرا سرزنش کردی اما بگو تا بگویم چه رفته‌ست بر او حسین‌ِ عطش بود و رگبار نیزه تلاقی خون بود و امواج گیسو شعرخوانی در ویژه‌برنامه «ردیف اشک» عرض ارادت جلسه خانه شعر و ادبیات به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) و یاران باوفای ایشان … تیرماه ۱۴۰۲ مصادف با محرم‌الحرام ۱۴۴۵ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۰) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد: عمرو بن قَرَظَة بن کعب انصاری که از شهدای کربلا بود، در میدان کارزار و در پیش چشم حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین رجز می خواند: گاه جنگ آمد و دیدند انصار رفت جانم به تمنّای حسین مژه را خواب کنم، می خواهم روی چشمم بشود جای حسین آبرو باشد اگر، می ریزم همه را یکسره در پای حسین . . ۱۱) ابومخنف گفت: نضر بن صالح ابوزهیر عبسی نقل کرد: آنگاه که مردان سرگرم کارزار بودند، حُر پیشاپیش ایشان یورش می برد و این شعر عنتره را خطاب به دشمن می خواند: گردن کشی کردی، نفهمیدی تن می زنی مرگ مرا، امّا با نیزه می دوزم بر اندامت پیراهن خونخواهی خود را! . . ۱۲) ابومخنف از نُمَیر بن وعله نقل کرد: ایّوب بن مِشرَح الخیوانی می گفت: «سوگند به خدای پس از آنکه اسب اسب حر بن يزيد ریاحی را با تیری هلاک کردم، حر چونان شیری از روی آن جست و شمشیر به دست می گفت: مرکبم کشته شد، ولی غم نیست! خون من پایدار و تازنده ست دامنت را گرفته مرگ، چقدر مردگانی تو را برازنده ست! زندگی در حصار بازی بود هر که آزاده نیست، بازنده ست» . . ۱۳) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: شهادت حبیب بن مُظاهر برای حسین _که درود خدای بر او باد_ بسیار گران آمد و گفت: «پاداش خود و یارانم را از خدای خواهانم.» حُر در این هنگام رجز می خواند و می گفت: قسم به خون _این رمنده از تن_ که سوی هَیجا اگر بتازم لگام شمشیر را بگیرم، به سوی دشت ظفر بتازم چو گردبادم که از محیطم خسان خصمی گریزشان نیست اگر چنان تلّ هیمه باشد، به سان ابر شرر بتازم شهادت است و حکایتی خوش، ولی به نقل است کارزارم به خير هم جان نمی سپارم! مگر به این خیل شر بتازم همچنین می گفت: ندیده ست و نمی بیند! کسی دیگر نخواهد دید منا و مکّه از آن ها گرامی تر نخواهد دید نبرّی فتنه را، خون می بَرد چشمان حیدر را بیا شمشیر من حارس شو ناموس پیمبر را . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۴) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: حر به همراه زهير بر دشمن بسیار می پیچیدند. گاهی که یکی از ایشان در تنگنا می افتاد، دیگری به تاخت می رفت و او را می رهانید.... رجز زهير در کارزار کربلا اینگونه بود: من زهیرم _پسر قَین_، لب چاقویم می چکاند به در و دشت سر دشمن را سبط خونین خدا! آمده ام بگذارم «زیر شمشیر غمت رقص کنان گردن را» همچنین جناب زهیر بن قَین در صحنه ای از عاشورا که کمی غبار نبرد فروکش کرده بود، دستش را بر شانه ی اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ گذاشت و گفت: بتاب نور خدا! شب نگشته خواهی دید صباح امّت ما _جدّ خود_ پیمبر را به کربلا اسدالله آمده ست انگار به صف شدند ملائک حضور صفدر را چقدر شوق تو در آسمان طنین انداخت ببین به هم زدن بال های جعفر را! خوشا خوشا به تو ای جان! که می کِشی امروز به یاد کودکی ات در بغل برادر را . . ۱۵) هشام بن محمد از ابومخنف از یحیی بن هانی بن عروة نقل کرد که نافع بن هلال در صحنه ی نبرد کربلا چنین رجزخوانی می کرد: من به قربان علی رفتم و شُکر زنده ام باز به تلقین علی شتر فتنه به دستش پی شد جملی هستم و بر دین علی . . ۱۶) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد: هنگامی که مولا حسین _که درود خدای بر او باد_ بر آن شد که نماز ظهر را اقامه کند، حصین بن تميم به طعنه گفت که: «نماز شما در پیشگاه خدای پذیرفته نیست!» حبیب بن مُظاهر او را گفت: «تو می پنداری که نماز خاندان پیامبر در پیشگاه حق _جلّ جلاله_ پذیرفته نمی شود و نماز تو ی الاغ مقبول می افتد؟!» حصین با حبیب به نبرد آمد و حبیب با ضربتی اسب او را نواخت. حصینِ به زمین خورده را یارانش رهانیدند البتّه. در همین حین حبیب می گفت: ما بیش از این بودیم اگر _آوخ!_ چه می کردید؟ با لشکری از شیر در مسلخ چه می کردید؟ چون روبهان آنک فراری می شدید از هم در خیمه ی شب رفته، تاری می شدید از هم از هر شغالی دیده بودم، کمترید امّا همچنین سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد که حبیب حسین _که درود خدای بر او باد_در کارزار عاشورا چنین رجز می خواند: من حبيب ابن مُظاهر ابن هَیجا خون جنگی در رگم از پیش بوده از سواران قدیم تیره ام بود جدّ من با مرگ قوم و خویش بوده گیرم اسبان شمایان بیش باشد در مصاف ما که از سگ کمترانید! حق زره بند و وفا هم خنجر ماست خير از ما و شما خیره‌سرانید . . . @hasankhosravivaghar