eitaa logo
اینجا با هم باشیم⚘️
309 دنبال‌کننده
806 عکس
406 ویدیو
16 فایل
سعی دارم در این صفحه ، مطالبی که مینویسم ، عکسهائی که میگیرم و ... را درج کنم تا بماند به یادگار⚘️ #سید_رضا_متولی
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت هفتم پروین در 17 سالگی در کاخ شاه ساعت هفت صبح بود كه امیرصادقی(راننده شاه) آمد و ماشین وی را به سوی كاخ برد. پری به همراه امیرصادقی به كاخ رسیدند ... امیرصادقی رفت و وی را تنها گذاشت، دستی از پشت به شانه ی پری خورد، برگشت، شخص شاه بود ... بوی شراب و ادكلن در هم آمیخته بود ... برای اولین بار در نزد شاه شراب گیلاس را سركشید ، گلویش سوخت ... سرش گیج رفت ... دومین جام را نیز شاه برایش ریخت ، این بار آرام آرام به گلویش سرازیر كرد .... پس از مدتی به زمین افتاد ... وقتی صبح كه از خواب بیدار شد، دوران كودكی و دوشیزه گی را از دست داده بود ... احساس پلیدی به وی دست داد ... هنوز با اعلیحضرت عقد زناشویی نبسته بود. شاه از پری می خواهد این ماجرا را به كسی ـ حتی پدر و مادرش ـ نگوید تا زمانی با یك تشریفات رسمی مراسم عقد اجرا شود. ادامه دارد
قسمت هشتم زندگی شوم پری اكنون از ماجرای شبی كه در كنار شاه بود یك ماه می گذرد ، وی در این یك ماه دیگر هیچ شبی را در كاخ نخوابیده بود. شاه دستور داده بود در خیابان كاخ، خانه ای برای وی خریداری شود تا نزدیك شاه باشد و هر ماه پنج هزار تومان نیز به مادر پری قرار بود پرداخت نماید تا هزینه زندگی وی تأمین شود. شاه پری را از پرخوری و نوشیدنی زیاد بر حذر می داشت تا همیشه زیبا و خوش اندام بماند ... وی هفته ای سه روز در كنار شاه بود؛ روز های شنبه، دوشنبه، چهارشنبه ... به سفارش شاه ، خیاط و آرایشگر او را هم چون عروسكی در می آوردند تا ساعتی از لحظات شخصی شخص اول مملكت را سرگرم خود كند. پروین غفاری در خصوص هم نشینی با شاه می گفت :".. هنگام صرف شاه آرام آرام مشروب می خورد و گاهی گیلاس مرا هم پر می كند ... گاهی دور از چشم محافظان و زیر درختان بر روی زمین یا نیمكتی می نشستیم ؛ او در چنین مواقعی دست مرا می گرفت و چشم در چشم من می دوخت و سعی می كند مرا به سبك هنرپیشگان آمریكایی ببوسد .. حدود ساعت یازده شب سرگرمی صاحب عروسك تمام شده است و عروسك بایستی به گنجه اش باز گردد." ادامه دارد
قسمت نهم زندگی شوم پری پری می گوید: "من همچون فاحشه ای كه پس از انجام وظیفه اش، دستمزد می گیرد، هدیه های او را در كیفم می گذاردم ... حداقل فایده این طلاجات دلخوشی مادرم بود". مادر پری فكر می كند؛ شاه و پری دوران نامزدی خودشان را می گذرانند، پری یقین دارد كه ازدواجی در كار نیست. شاه به پری می گوید: "می خواهم زیبا و خوش اندام بمانی ... تو نبایستی حامله شوی ... آشفته به سویش برگشتم و فریاد زدم، تو سه ماه است؛ هر چه خواسته ای ... حال می گویی نباید حامله شوی ... اعلیحضرت عزیز من حامله ام ... حامله ... تو نمی توانی با خریدن یك خانه خرابه مرا گول بزنی ... بایستی با من ازدواج كنی ... شاه برگشت و گامی به سوی من برداشت، در چشمانم نگریست ... دستش را بالا برد و بر گونه ام فرود آورد .... احمق دیوانه چرا گذاشتی حامله شوی؟ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای بدست آوردن یک رفیق خوب حتما تلاش و جستجو لازم است؛ اما رفیق خوب رزق است، يعنی باید خدا روزی کند... تورا شکر میکنم ای پروردگار بزرگ که رفقای خوبی را نصیبم کردی آنانکه نعمت شهادت نصیبشان شد و خداکند که همچنان توانسته باشم این رفاقت را نگهدارم😭 مطمئنم که هستند ، چراکه وعده ی خداست شاهدن ،چون شهیدن و هستند چون زنده از زنده هایند . . . آی رفقا ، یادتون نره قرارمون....! شهیدان: سراج موسوی زیبایی نژاد جوان خادم صادق شیرافکن حق نگهدار رضایی و.....😢😢😢
متعهد باشیم ‏توی رفتارمون ‏کارمون ‏رفاقتمون زندگیمون ‏حتی توی کلاممون ‏ما آدمها رو به شکل های مختلف درگیر خودمون میکنیم ‏تعهد خیلی خوبه همیشه امتحان کنیم 🌹
قسمت دهم زندگی شوم پری به شاه گفتم تو این طفل را در شكم من كاشتی ... حال می گویی چرا حامله شده ام ... شاه دستانش را روی شانه من گذاشت... گفت : ببین پروین تو بایستی این جنین را سقط كنی". پری اصرار می كند كه چنین را سقط نخواهد كرد ... اصرار می كند كه شاه او را عقد كند، شاه وی را با طپانچه تهدید به مرگ می كند، ... اما شلیك نكرد ... با طپانچه ضربه ای به شقیقه ی وی زد و فورا به زمین افتاد ... به دستور شاه به خرابه اش برگشت. بعد از برگشت به خانه روز بعد شاه تلفن زد و پری محكم گوشی را به زمین كوبید، و ارتباط شاه و پری قطع شد ... مادر پری از این حركت نگران شد و پری را مؤاخذه نمود كه این چه حركتی بود كه با شاه مملكت كردی ... چهار روز از این جریان درگیری شاه و پری گذاشت، پری بستری بود ، دیگر از دربار صدای تلفن شنیده نمی شد ... ساعت شش عصر زنگ در خانه به صدا در آمده ، امیرصادقی با یك دسته گل با شكوه از طرف شاه به دیدن وی آمد. و گفت: "اعلیحضرت نگران حالتان هستند". ادامه دارد
قسمت یازدهم‌ زندگی شوم پری شیطنت زنانه در وجود پروین دوباره گل كرد ... صحنه سازی كرد ... می دانست كه امیرصادقی این نمایش را به اربابش گزارش خواهد كرد ... پس صحنه را داغ تر كرد ... میان گریه گفت: " به اعلیحضرت بگویید دیگر مرا نخواهید دید ... من خودم را خواهم كشت". هدیه ای كه شاه فرستاده بود كلید و سند یك خانه در خیابان كاخ بود ... به هر حال پری مغلوب شاه شد، سعی كرد او را برای خودش حفظ كند ... و یا این كه از قبل دربار ثروتی برای خود فراهم كند ... پری مجددا از شاه خواست كه وی را عقد كند، شاه هم با یك شرط حاضر شد كه او را به عقد خود در آورد و آن این كه كورتاژ جنینی بود كه در شكم داشت. ... پری شرط شاه را پذیرفت منوط به این كه قبل از عمل به عقد یك دیگر درآیند. ادامه دارد
قسمت دوازدهم زندگی شوم پری شاه با شنیدن این حرف پری به شدت وی را بوسید و گفت :"در یك میهمانی شام تو را عقد خواهم كرد، اما این مجلس خصوصی خواهد بود و به جز نزدیكان من كسی نباید از این سند بویی ببرد". [دراین] زمان فردوست مأمور بود كه در كنار پری باشد و حوائج وی را برآورده كند. شب موعد فرا رسید میهمانان بسیاری در مجلس عقد حاضر شدند، از نزدیكان شاه : اشرف و شمس ، احمدرضا و حمید رضا و محمود رضا از دعوت شدگان بودند؛ اشرف در آن مجلس گفت : "صیغه شدن كوس و نقاره نمی خواهد ". پس از صرف شام اعلیحضرت اجازه دادند كه عاقد حاضر شود، عاقد حسن امامی، امام جمعه تهران بود، چند جمله ای را خواند ... كه پری در آن عالم مستی نفهمید و بعد راهش را كشید و رفت... شاه در آن مجلس به پری گفت :"به كوری چشم فوزیه امشب می خواهم خود را در میان امواج گیسوان پروین غرق كنم ... بعد به دست گره گیسوان مرا رها كرد و موهای انبوه من پریشان شد .... من هم كه نیمه مست بودم دست به گردن او انداخته و ..... ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ستاره های شهر 🎙️ روایت هشتم ❤️ پدران آسمانی 🎉 جشن میلاد باسعادت حضرت امام علی علیه السلام ☑️ مکان: شیراز ، تالار بزرگ حافظ ☑️ زمان : پنجشنبه ، ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ از ساعت ۱۸🕕 🌀 همراه با اجرای متفاوت خوانندگان🌀 ☑️ و برنامه های متنوع فرهنگی ، هنری ☑️ با حضور آحاد مردم قدرشناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر روایت هشتم 《》 همراه با جشن میلاد حضرت امام علی علیه السلام و ایام الله لطفا انتشار دهید🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ستاره های شهر 🎙️ روایت هشتم ❤️ پدران آسمانی 🎉 جشن میلاد باسعادت حضرت امام علی علیه السلام ☑️ مکان: شیراز ، تالار بزرگ حافظ ☑️ زمان : پنجشنبه ، ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ از ساعت ۱۸🕕 🌀 همراه با اجرای متفاوت خوانندگان ☑️ و برنامه های متنوع فرهنگی ، هنری ☑️ با حضور آحاد مردم قدرشناس
قسمت سیزدهم زندگی شوم پری فردای آن روز پری و محمدرضا با هواپیما به بابلسر پرواز كردند، شاه هنگام سفر به این شهر از وی خواست كه در بازگشت از سفر، تا دیر نشده این جنین را از بین ببرد، چرا كه ترس شاه از اشرف بود، اگر اشرف از جریان حاملگی بویی می برد تمام دنیا را خبردار می كرد، او نمی خواهد هیچ زنی در كنار شاه باشد ... اشرف فكر می كرد كه شاه ، پری را برای پر كردن اوقات تنهایی و در غیاب فوزیه به كاخ آورده است. شاه گفت : "چون ترا صیغه كرده ام، اشرف نمی توانست بر چسب هوسبازی و زن بارگی به من بزند ... تو نگران نباش به محض اینكه وضع فوزیه روشن شود ازدواج ها رسمی خواهد شد . شاه گفت : ملكه ی كشوری سراغ داری كه زیباتر از تو باشد " پری به شاه قول داد كه پس از بازگشت از بابلسر نسبت به سقط جنین اقدام خواهد كرد ... شاه تبسمی كرد و گفت : " قبلا سفارش این كار را به پروفسور عدل كرده ام و خود این كار را سر و سامان خواهد داد ... به شاه گفتم یونایی موطلایی تو در خدمت توست ... " پس از بازگشت از سفر ، فردوست به خانه پری در خیابان كاخ رفت و مأموریت داشت كه وی را به نزد پروفسور عدل جهت عمل كورتاژ ببرد . با این عمل ، پری سلامت جسمانی و روانی خود را از دست داد به قول خودش آثار و عواقب آن را هنوز كه هنوز است تحمل می كند ، پس از عمل كورتاژ به دلیل عفونت اعضای داخلی تا لب مرگ پیش رفت و فردوست و ایادی پزشك مخصوص شاه و خود شاه به عیادت وی آمدند. ادامه دارد
قسمت چهاردهم‌ زندگی شوم پری پری هنگام عیادت شاه از وی، به او گفت : " ببین عدل شما با من چه كرده است " شاه منظور پری را از این جمله دو پهلو فهمید و تبسمی كرد و دستان وی را گرفت و از جیب بغلش ، از درون یك جعبه شیشه ای كوچك ، انگشتری با نگین درشت یاقوت كبود بیرون آورد و در انگشتان وی كرد ... و گفت : " پروین سعی كن زود خوب شوی ... خانه قلبم سرد و تاریك است و بیا و گرمش كن ... پس از سقط جنین ، رابطه پری و شاه مستحكم تر شد ، و ماه عسل دوباره شروع شده - عشق شاه زن و هواپیما و رانندگی بود - بزم ها و میهمانی ها برقرار است و جام ها هم به سلامتی شاه و پری تهی می شد ... پری دیگر در صرف مشروبات الكلی حرفه ای شده بود ... آخرین هدیه شاه به پری یك انگشتر با نگین زمرد در شب تولدش بود . شاه از اینكه پری در محافل و مهمانی ها گرم می گرفت ، ناراحت می شد و می گفت : " بعضی وقت ها می بینم تو در محافل و مهمانی ها گرم می گیری و آنها بر دستت بوسه می زنند ؛ اگر روزی بدانم با كسی به جز من رابطه داشته ای زنده نخواهی ماند ، چشم و گوش های من ، كوچكترین حركت تو را به من گزارش می كنند ، همان طور كه از كار فوزیه با خبر شدم هم از كارهای تو با خبر خواهم شد ادامه دارد
قسمت پانزدهم زندگی شوم پری به مروز زمان شاه نسبت به پروین بدبین شده بود و رفتار وی را زیر نظر داشت ، به طوری كه با وجود این كه مسافت بین خانه پری و شاه زیاد بود ، در یك شب تابستانی ... مردی از دیوار خانه او پایین پرید ، شخص شاه بود ؛ اتاق وی را جستجو كرده و به حیاط بازگشت ... پری به شاه گفت : " آیا صحیح است كه شخص شاه از دیوار منزل كسی بالا برود؟" شاه پاسخ داد : "به من گزارش داده بودند كه مردی در خانه شماست." البته در بدبینی شاه نسبت به وی نباید از نقش اشرف غافل بود ؛ پروین در كتاب "تا سیاهی..." نقل می كند : "در شبی من بیرون زیر آلاچیق كنار خواهرم خوابیدم ، یك دفعه از درون اتاق خوابم صدای انفجار نارنجك آمد ، من متقاعد شدم كه اشرف قصد از بین بردن مرا دارد ." ادامه دارد
☑️ گاهی از همه ی دنیا یه فنجون قهوه میخوای و یه دل آروم... ☑️ چند صباحیست که دردی عمیق میخواهد خسته ام کند... ولی کورخوانده!! صبوری میکنم بلطف خدا🤲 و قهوه هم پیشکش😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ستاره های شهر 🎙️ روایت هشتم ❤️ پدران آسمانی 🎉 جشن میلاد باسعادت حضرت امام علی علیه السلام ☑️ مکان: شیراز ، تالار بزرگ حافظ ☑️ زمان : پنجشنبه ، ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ از ساعت ۱۸🕕
...✨ چقدر زیباست درک شدن.... اینکه : گاهی،آشنایی،دوستی،همدمی،همراهت باشد🙄 که تو را درک کند، بداند که تو همیشه ، همان عشق آرام صبوری ، که گاهی بی حوصله می‌شود، فارق از تمام لحظه های آرامش، بهم می‌ریزد🚶‍♀! چقدر خوب است کسی باشد؛ بفهمد! ، بی حوصلگی هایت دلیلی ، جز دلتنگی و خستگی ندارد، به جای ناراحت شدن و اخم کردن، حرف هایت را به دل نگیرد و با محبت آرامت کند... خوب است کسی باشد؛ تورا بپذیرد، کنارت باشد... با همه‌ی بدی ها و بی حوصلگی ها و غر زدن هایت... و یادش نرود ، تو همان خوب همیشگی هستی!! که فقط کمی خسته شده!🙂☁️ @hatef10012
هدایت شده از منصور دلها ♥️
: 🌷🕊🍃 ✍ما صاحبِ آرزویی هستیم که شیرینیِ وصالش را شهدا چِشیده‌اند‌ پنجشنبه هست یاد شون کنیم با ذکر صلوات✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت شانزدهم سرنوشت شوم پری اشرف در یك مهمانی سعی كرد از طریق قهوه پری را مسموم كند كه این دومین سوء قصد به جان وی بود و پری تصمیم گرفت رابطه خود را با اشرف قطع كند. با دسیسه های اشرف كم كم شاه باور كرد كه پری به وی خیانت می كند و شب هایی كه با او نیست با دیگران سر می كند ، این گونه شد كه زمینه اختلاف و درگیری بین شاه و پری پیش آمد . روزی شاه به پروین گفت : " پروین از من سیر شده ای و دلت برای مردان دیگر پر می كشد " اشرف می گفت این دختر خوشگل است و باید بمیرد ، زیبایی شومی دارد . به هر حال ارتباطات و مهمانی های پری با مردان دیگر و بوسیدن دست های وی به وسیله دیگران شاه را رنج می داد و باعث این اختلاف شد ؛ شاه حتی ایادی را نزد وی فرستاد تا از این اعمال دست بردارد ، پری با شیطنت زنانه سعی كرد توجه ایادی را به خود جلب كند و به حالت غش خود را به آغوش ایادی انداخت ، پری از ایادی خواست كه حامی او باشد ؛ دوستی شاه و پری به روزهای پایانی آن رسیده است . وی از ایادی خواست گاه گاهی به عیادتش بیاید و گیلاسی با هم بنوشند . ادامه دارد
قسمت هفدهم زندگی شوم پری شاه از پری قهر كرده بود ، به مدت دو ماهی نه تلفنی و نه حضوری ، ارتباطی با هم نداشتند. پری هم هیچ تلاشی برای تماس با وی نكرد ، برای اینكه می خواست شاه را اذیت كند ؛ مجالس شبانه بر پا بود و شب های پری در كنار دوستانش سپری شد . و تا سپیده دم بانگ نوشانوش بلند بود ؛ بساط قمار و تریاك نیز برقرار و پری هم شمع محفل دوستان بود . مطب دكتر ایادی در خیابان كاخ ، نزدیك خانه پروین بود ، به بهانه عیادت به خانه وی رفت و آمد می كرد ... ایادی پس از اظهار لطف و علاقه و عشق پری به خود ؛ با بی پروایی به خانه وی می آمد ... و جواهراتی به وی داد ... از وقتی كه ایادی مبالغی به پری می داد ، مادرش از وی اظهار رضایت می كرد . در این آشفته بازار قهر شاه و پری ، برادر محمدرضا، یعنی غلامرضا، پروین را به باغ دعوت كرد ، پری هم دعوت وی را اجابت كرد و به باغ رفت و درون اتاقی بزرگ ... روی میز انواع اغذیه و اشربه به چشم می خورد ... در نگاه غلامرضا تمنا موج می زد ... پری به غلامرضا گفت اگر برادرت من و شما را در یك باغ و در یك اتاق ببیند چه خواهد كرد ؟ غلامرضا گفت : هیچ كاری نخواهد كرد . خوشحال هم خواهد شد؛ به او گفتم: نه چنین نیست، من و شما را خواهد كشت. پری با وجود این كه از قیافه ی غلامرضا و ایادی بدش می آمد ، اما به خاطر پول و موقعیت شان آن ها را در میان مشت های خود حفظ كرد. و در چشمهای پری از نفرت شاه و دربار موج میزد ولی.... ادامه دارد
قسمت هجدهم زندگی شوم پری پروین ماجرای فراهم شدن زمینه های ازدواج شاه ثریا را از زبان غلامرضا شنید ، مادر پروین هم این خبر را از طریق فردوست شنیده بود. سرانجام بر اثر تلاش های شمس ، محمدرضا به ازدواج با ثریا تشویق شد ، و در یكی از روزهای مهر ماه 1328 فردوست به خانه پری آمد. او " پیك جدایی " بود ، مقادیری وجه نقد با خود آورده بود و پیغامی از شاه كه همه چیز بین شاه و پری تمام شده است. با شنیدن این خبر پری ، به این حقیقت پی برد كه مأموریت این عروسك موطلایی به سر آمده و حال بایستی لال شود و چیزی از این رابطه و رفت و آمد به كاخ نگوید. آخرین دیدار شاه و پری در مراسم ازدواج محمدرضا با ثریا بود ؛ كه مادر پری دو كارت دعوت را از طریق فردوست به دست آورده بود ؛ و پری سعی كرد با بهترین آرایش در مراسم شركت كند و با همه گرم بگیرد و شاه را رنج بدهد ... شاه با دیدن پری اخمی كرد و تعجب می كند چه كسی او را دعوت كرده است ... سرانجام داستان پری و شاه با ازدواج ثریا به پایان رسید و پری روزهای پس از جدایی را با افرادی چون غلامرضا برادر شاه ، ایادی پزشك مخصوص شاه و خاتم خلبان مخصوص شاه سپری نمود و بعد وارد عرصه سینما شد و به بازیگری پرداخت. ادامه دارد
برنامه مراسم جشن پدران آسمانی به مناسبت میلاد حضرت علی (ع)- ۱۳ بهمن را در تلوبیون ببینید http://www.telewebion.ir/episode/0x54296d2