eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
180 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
همه ما به نسبت طول عمر و خواست ذهنی مان و در جهان خویشتن، یکبار میتوانیم تجربه زیستی و محدوده ای از سواد را کسب کنیم. هر کتاب خوب، خود جهانیست و مطالعه آن ورود به جهانی دیگر با کسب تجربه زیستی خاصه آن است. انسان چطور میشود تشنه تجربه های بزرگ نباشد و سالهای عمر خویش را بی تفاوت از شگفتی های انسانی و زیستی موجود در لابلای صفحات کتابها بگذرد و عبور کند؟! انسان بی کتاب میتواند تا مرزهای وسیع سواد پیش رود اما به نسبت تجربه زیستی اش قطره ای حکمت هم کسب کند. اما انسان اهل کتاب انسانیست عمیق، حکمت دان و بشر فهم! هر چند با دایره سواد محدود! افسار گسیختگی بشر و و فراموش کردن تجربه های تاریخی و عقبگرد های فرهنگی، فرزند مردمان بی کتاب است و مولد همه اینها اقتصاد بیمار است! که مردمان را مجبور میکند همه روح و جان خویش را برای بقا و معیشت هزینه کنند! ‌ ‌‌ 👌🏻📚‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ مجموعه کتاب به قلم انتشارات (‌ ) ‌ ‌ ‌از زمانی که یادم میاد، بچگیم با خاطرات و مادربزرگم از زمان همراه بود. روزهایی که همه تلاششون رو می‌کردند تا شر یه و دروغگو رو از سر بچه‌هاشون کم کنند. از عمر و جوونیشون تا و جانشون رو تو این گذاشتن تا یه و آزاد رو برای بچه‌ها و نوه‌هاشون درست کنند. هر موقع که به ایام می‌رسیم یاد خاطرات و گاهی تلخ پدربزرگم میوفتم که با ذوق برامون تعریف می‌کرد که چه هایی به خرج دادن تا اون حاکم ظالم رو بیرون کنن از ها و هایی که کردن تا های بامزه‌ای که تو تظاهرات میدادن. ‌ ‌شعارهایی مثل: ‌ ‌+ما می‌گیم نمی‌خوایم، عوض می‌شه! ما می‌گیم خر نمی‌خوایم، پالون خر عوض می‌شه! ‌ ‌+نه شاه می‌خوایم نه شاپور لعنت به هر چی مزدور یا شاه فراری شده سوار گاری شده اما داشتم به این فکر می‌کردم، کم‌کم سایه اون نسل زحمت‌کش داره از سر بچه‌ها و نوه‌ها و نتیجه‌هاشون کم میشه... دیگه داره صدای خاطره‌گویی بامزه پدربزرگ و ها خاموش میشه ‌ پس ما باید چیکار کنیم...؟! ماهایی که زمان و زحمت‌های پدر بزرگ، مادربزرگامون رو به چشم ندیدیم، چجوری باید برای بچه‌ها و نوه‌هامون از شجاعت و تلاش صحبت کنیم؟! ‌وقتی دوستم بهم گفت که چطوری باید برای بچم از انقلاب بگیم، این خطر رو خیلی خوب حس کردم. ‌ چند روزی فکرم مشغول بود و داشتم تو بین ، دنبال کتابی می‌گشتم که بتونم به دوستم معرفی کنم که با یه مجموعه برای و آشنا شدم. مجموعه کتاب شاه فراری شده، یه اثر جذاب هست که با زبان کودکانه خاطرات جالب رو نوشته تا بتونه کودکان رو با شجاعت یه سری که خیلی هم ازشون دور نیستن آشنا کنه. ‌ این مجموعه 12 جلد داره که هر جلد 16 صفحه داره و با عکس‌ها و نقاشی‌های کودکانه قشنگ، توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم مترجم نشر ‌ ‌‌ ‌ 👇🏻 در اوایل اکتبر سال ۱۸۵۸، یک بخاری که پرچم بر بالای آن در اهتزاز بود در جزیره ظاهر شد و در خلیج الگور مانور داد. کونگری و رفقایش بلافاصله متوجه شدند که آن یک کشتی است و جرات حمله به آن را نداشتند. بعد از مخفی‌کردن تمام علائم حضورشان و مسدود کردن دهانه‌های غارها، عقب نشستند و منتظر شدند تا کشتی برود. آن کشتی سانتا فو بود که کارشناسان را از بوئنس‌آیرس برای ساخت به جزیره استاتن آورده بود تا محل مناسبی برای ساخت آن را انتخاب کنند. *** فانوس‌دریایی آخر دنیا یکی از آثار زیبای نویسنده‌ی توانای است که داستان آن، ماجرای سه نگهبان یک فانوس دریایی واقع در سواحل است که از بد حادثه، گروهی از شرور و جنایت‌کار که سالها بود در جزیره‌ی استاتن گیر افتاده بودند، با ورود یک کشتی و به گِل‌نشستن آن، به آن حمله‌ور شده و اهالی آن را به قتل رسانده و کشتی را هم غارت کردند. آنها برای فرار از جزیره با نقشه‌ی از پیش‌طراحی‌شده به فانوس دریایی حمله کرده و دو نفر از نگهبانان را به قتل رساندند. واسکوئز تنها بازمانده‌ی این حادثه، برای نجات جان خودش به داخل آن جزیره‌ی متروک و خالی از سکنه پناه می‌برد و تا آمدن گروه نجات، می‌ماند. ادامه ‌ی داستان وقایع بین واسکوئز و دزدان دریایی است؛ وقایعی همراه با ترس، امید، هیجان، ناامیدی، تلاش برای بقا و انتقام.... https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #رقیه_بابایی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
‌ ‌‌بارها این وعده الهی را شنیده‌ایم "شکر نعمت، نعمتت افزون کند‌" پس می‌شود از این شاه کلید استفاده کرد برای بیشتر شدن نعمت‌هایی که دوستشان داریم و چه نعمتی بهتر از کتاب و کتاب‌خواندن! ‌‌ کتاب همان نعمت بی‌پایانی که هیچ جایگزینی ندارد و کتاب‌خواندن نعمتی دیگر که می‌شود ساعت‌ها از آن گفت و نوشت. البته همه می‌دانیم تا رسیدن به قله‌های این مسیر خیلی راه داریم و گِله و حرف زیاد است اما نباید از مسیرِ آمده هم غافل شویم. ‌ ‌در چند سال اخیر شاهد رشد کتاب‌های خوب و ارزشیِ زیاد بوده‌ایم. شاهد قدم گذاشتن نویسنده‌های جوان در این عرصه و اعتماد ناشران به قلم آن‌ها. ‌ ‌شاهد افزایش کتابفروشی‌های تخصصی و معتبر و شاید مهم‌تر از همه این‌ها، شاهد حضور کتابخوان‌های حرفه‌ای در بین نوجوانان و جوانان. کتابخوان‌هایی که خیلی خوب کتاب می‌خوانند و حتی خیلی خوب‌تر نقد می‌کنند. کتابخوان‌هایی که با دغدغه و انگیزه و بدون هیچ چشم‌داشتی کتاب معرفی می‌کنند و آن را در فضاها و مکان‌های مختلف نشر می‌دهند. ‌‌ البته باید یادآوری کرد که تمام این اتفاق‌های خوب در شرایط معمولی اتفاق نیافتاده، بلکه با وجود یک رقیب جدی به نام "فضای مجازی" بوده است! اما باز با وجود این رقیب، پا پس نکشیدند و این تهدید را تبدیل به فرصت کردند برای ترویج هر چه بهتر و بیشتر کتاب و کتاب‌خوانی... ‌ پس بار دیگر شکر این نعمت و آینده روشنی که برای آن می‌بینیم را به جا بیاوریم به امید آنکه شکر نعمت نعمتت افزون کند! ‌ ‌ ‌‌‌ 👌🏻📚‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم ‌ دل به دلِ که بدَهی، می‌شوی، شاعرِ عاشق، دستت را می‌گیرد و تو را با خود می‌برد به همان‌جا که آمده، همان‌جا که شروع کرده زندگی را: "به دنیا آمدم با گریه‌ای،گویا چنین روزی... به من لبخند زد، لبخند زد چنین روزی اذان صبح بود آری... اذان گفتند در گوشم دل از من برد آن زیبا چنین روزی" بزرگ می‌شود، می‌کند و از همسرش، از عاشقانه‌هایش برایت می‌گوید: "خنده‌هایش کودکانه،گریه‌هایش مادرانه همسر من یک فرشته، از بهشت جاودانه عطر هِل گم می‌شود در عطرِ نابِ دست‌هایش این شرابِ خانگی را دوست دارم ..." شاعر هم دل دارد دیگر.... گاهی می‌شود: ‌ "عمر، آیینه‌ی عذاب شد بعد از تو دلتنگیِ ما شد بعد از تو ای گرم‌ترین سلامِ دنیا! برگرد سرما، سرِ ما خراب شد بعد از تو" کتاب اثر جدید خوش‌ذوق و جوان شیرازی‌تبار، # میلاد_عرفان‌پور است ‌که اشعارش را در سه دفتر گنجانده: دفتر نخست: ‌دفتر دوم: و دفتر سوم: که می‌توان گفت اشعار رباعی ایشان به مراتب قوی‌تر و جذاب‌تر از اشعار دیگر و همچنین باعث شهرت‌شان شده است. خلاصه دل به دل شاعر که بدهی می‌شوی... https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ هر تمدنی مرکب از اجزای پراکنده نیست که بتوان بعضی را کرد و بعضی را واگذاشت. شما می‌دانید که اگر را به هر اندازه بپذیرید ناخودآگاه خانواده‌تان نیز به همان اندازه اسلامی می‌شود و اگر تمدن غربی را بپذیرید به همان اندازه خانواده‌تان غربی می‌شود و اهداف غربی را در زندگی دنبال می کند. ‌اگر تمدنی آمد با تمام لوازم و مظاهرش می‌آید و خانواده یکی از مظاهر و هر تمدنی است و نه جزئی از آن و لذا اگر فرهنگ و تمدنی را پذیرفتیم حتماً خانواده به شکلی که در آن تمدن هست خودش را به صحنه می‌آورد. ‌ *** ‌ در دنیای جدید، تعریف دیگری از خود دارد و به تبع آن زن نیز، معنی دیگری به خود گرفته است. هجمه‌های وارده در به بنیان و پایه اصلی آن 《زن》است. ‌ ‌به اعتقاد ، اگر در ، وجهه و چهره زن تخریب شود، آن جامعه به تباهی می‌رود؛ با در نظر گرفتن همه این امور، باید بستر مناسبی در راستای تعریف جدید از زن و راه‌های ارتباط با او فراهم شود که علاوه بر حفظ جایگاه و شان او از بروز بحران و تخریب و جلوگیری شود. ‌ ‌این در حالی است که در متون اسلامی، مکررا به حفظ تاکید شده شده، نمونه آن " زیر پای مادران است" و "اَلمَراه ریحانه" که اگر مادران جامعه درست عمل نکنند؛ جامعه به جهنمی تبدیل می‌شود که نه مرد می‌تواند ادامه حیات دهد و نه زن. ‌ کتاب حاضر، مجموعه چند سخنرانی از است که در آن‌ها از زوایای مختلف موضوع زن و خانواده مورد بررسی قرار گرفته است. ‌ضمیمه‌ی این کتاب هم پاسخ به سوالاتی که در مورد از ایشان شده است. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #حاتم_ابتسام https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
  پس نویسنده‌های خوب کجای مجلس نشسته‌اند؟ نویسنده خوب خیلی کم شده...چرا؟ چون سریع لو می‌روند و دیگر نمی‌ارزد که کسی خطر کند و بروند دنبال نویسندگی! این است که هی کم و کمتر می‌شوند. ‌ماجرا این است که قبل‌ترها نویسندگان مأمور مخفی بودند. خیلی یواشکی مأموریت تولید کتاب را به‌عهده داشتند و احدی هم نمی‌دانست این بنده‌خدایی که فلان کتاب را نوشته کدام یک از خلایق است که در خیابان و این‌طرف و آن‌طرف می‌بینیم. همین مخفی‌بودن کار نویسنده را راحت می‌کرد؛ هر چه دلش می‌خواست می‌نوشت و در آرامش زندگی‌اش را می‌کرد. ملت کتابخوان هم در مخیله‌شان از آن کسی که راقم آن سطور کذایی بود، تصویری رؤیایی می‌ساختند و حسابی از فکر کردن به آن نویسنده و لذت احتمالی مصاحبت با او هوایی می‌شدند. معمولاً هم خیلی بهتر از آنچه بودند تصور می‌شدند و این قسمت هیجان‌انگیز ماجرا برای نویسندگان بود. ‌ تا اینکه این فضاهای‌مجازی آمد و کار خراب شد. دیگر نویسندگان نتوانستند دوام بیاورند. خودشان کلاه لبه‌دار گنده و عینک دودی را کنار گذاشتند و درِ صندوقچه‌ای که نباید را باز کردند. آن وقت نورش هم چشم خودشان هم چشم مخاطبانشان را زد. ناگهان نویسندگان از آن حالت پرواز و مخفی درآمدند. طوری شد که از هر گروهی در این پیام‌رسان‌ها یا شبکه‌های مجازی که رد می‌شوی می‌بینی ای بابا این که فلانی است و بعضاً یک لگدی هم به او می‌زنیم یا ماچی حواله‌اش می‌کنیم. ملت فهمیدند نه بابا از آن تخیلات درباره نویسندگان هم خبری نیست و مثل ما روی پا راه می‌روند و روی سرشان شاخ ندارند. آن بندگان خدا که تا دیروز گوشه‌ای نشسته بودند و نان و ماستشان را می‌خوردند، دیگر آسایش ندارند و تا یک خط مطلب منتشر می‌کنند از زمین آسمان سرشان نازل می‌شوند و برایشان می‌نویسند که ای وای چه نایس؟ چقدر خوبی بود! چقدر لعنتی بودی! نویسنده‌ی کی بودی تو؟ استاد کجا کلاس می‌ذارید؟ و الخ. ‌ ‌خلاصه این‌طوری شد که نویسندگان درست‌وحسابی جای آنکه درِ صندوقچه‌ی نباید را ببندند و بنشیند پای قلم و دفترشان، دفترشان را بستند و دیگر ننوشتند. از آن طرف هم خیل آنان که با این طور نظرات و توجهات عشق می‌کردند به سمت نویسندگی گسیل شدند و این شد که نویسنده خوب که سرش به کار خودش باشد کم بود، کمتر شد و تا دلتان بخواهد فعال فضای‌مجازی زیاد شد. ‌ ‌‌‌ 👌🏻📚‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم ‌ ‌ ‌ 👇🏻 یک بار که به منزل شخصیت برجسته سوری رفته بودم، در آنجا با فردی به نام (حاج ربیع) آشنا شدم. هم در این دیدار، موهای خود را به تیغ و قیچی من سپرد. شخصیت سوری، آن روز هنگامی که (حاج ربیع) پای تیغ سلمانی‌ام نشست، به او گفت :اگر حسان می دانست که سر تو 25 میلیون دلار می‌ارزد، با همان تیغ سلمانی اش، گردنت را می‌زد! ‌ *** ‌ 《خورشید در سایه》کتابی است که در ۹۸ مورد عنایت واقع شد. ‌ ‌این ۳۶۶صفحه‌ای در سه بخش به شرح زندگی‌نامه ، پرداخته و تصاویری از زندگی ایشان را ضمیمه کتاب کرده است. ‌ زمانی‌که غرفه‌داران نمایشگاه کتاب برای آقا توضیح دادند که قرار است یک نسخه از کتاب را برای بفرستند، ایشان هم امضای آشنایشان را بر پیشانی کتاب نهادند. ‌ شکی نیست که شخصیت‌های تاثیر‌گذار و پراهمیتی مثل و شهید عماد مغنیه در سرتاسر جهان، مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفته و از محبوبیت خاصی برخوردار هستند. ‌‌ تلاش این بزرگواران در برقراری و در میان کشورهای اسلامی، نقطه عطفی در معاصر و گام نخست انقلاب اسلامی است. ‌ رویداد های چند سال اخیر منطقه، مخصوصا شهادت سردار دلها و یار باوفایش شهید ابومهدی ،بر لزوم اتحاد کشور های اسلامی و اهمیت رهبری، گواهی می‌دهند. ‌ در این کتاب "الهه آخرتی" با بررسی تمام سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های فارسی و عربی به بررسی ابعاد شخصیتی شهید مغنیه پرداخته است. ‌‌ اگر چه که کتاب در ویراست اول خود، از ضعف نگارشی برخوردار است و به دلایل سیاسی-امنیتی هنوز هم نا گفته‌هایی درباره شهید وجود دارد. ‌ ابعاد شخصیتی شهید عماد مغنیه همچنان پنهان است و او خورشید در سایه است. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به‌ قلم ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌بلا را ما نمی‌‏کنیم. غالباً خودش سرزده می‌‌‌‏آید و ماهیچه‌‏های کرخت و خواب‌‏آلود را به تحرک وا‏ می‌‏دارد. بلا می‌‏آید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظه‏‌ای که همگان در شهری پُر پیچ‌‏وخم و خاموش گم‌‏وگور شده‏‌اند و بی‌‏مقصد به دیوارهای‌بلند روزمرگی می‏‌خورند، فتنه‏‌ای جرقه می‌‏زند و «وقت» و هنگامه‌‏ای تجلی می‌‏کند تا چشم‏‌ها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و را از سر بگیرند. ‌ ‌*** ‌ ‌ارتداد، جدیدترین وحید یامین‌پور، یک است. اثر جدید وحید یامین‌پور، وقایع و اتفاقات سال ۱۳۵۷ را روایت می‌کند اما این‌بار نه آن‌طور که گذشت و می‌دانیم و انتظارش را داریم. ‌ در بهمن‌ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفتِ ارتداد، انقلاب پیروز نشده و مردمی که هنوز ده روز هم از برگشتن امام‌شان نگذشته، قتل‌عام شده‌اند. به خوبی توانسته مخاطب را با روزهایی که در مقابل بوده، آشنا کند. ‌ قصه‌ای که وحید یامین‌پور روایت می‌کند در عین خیالی‌بودن، جذاب و خواندنی‌ست. راوی این داستان، مردی عاشق‌پیشه و محزون از گذشته است. حزنی که در تمام کتاب تلنگریست برای ما که اگر نبود، چه اتفاقی رخ می‌داد. ‌ کتاب ارتداد وحید یامین‌پور، نه فقط یک رمان عاشقانه، بلکه کتابی ، سیاسی و پندآموز است. ‌ خوندن این کتاب رو از دست ندید👌🏻 ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
‌ ‌کار نویسنده این است که ترکیب مفاهیم و کلمات را طوری بچیند که جمله‌ها به رقص دربیایند و خواننده را به تحسین وادار کنند. محتوایی خوب در قالب جمله‌هایی که اتفاقا زیبا و درست هم باشند، اما منجر به تصمیمی در قلب خواننده نشوند، با گزارش‌های روزنامه تفاوتی ندارد. ‌‌ یک کتاب بعد از تمام شدنش تازه باید در ذهن مخاطبش شروع شود. خواننده با بستن کتاب باید بلند شود و برود پی ایده‌ای که در خلال خواندن، در ذهنش شکل گرفته و نرم نرم به تصمیم تبدیل شده. ‌ ‌باید قبل و بعدش با خواندن آن کتاب فرق کند. باید بتواند به بقیه توصیه‌اش کند و حتی مثل فیلم سینمایی برایشان تعریف کند. باید به وجد بیاید از رقص جمله‌ها و ایستاده برایشان کف بزند. وگرنه برود روزنامه بخواند، بهتر است.... ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ 👌🏻📚‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ برای نیلوفر خوشحالم.‌ وقتش رسیده که او هم خوشحال باشد. راستش آنقدرها هم که فکر می‌کردم بدجنس و گنده دماغ نیست. اگر خوب‌ نگاهش کنی، می‌بینی که یک‌جورایی مثل مامان و خاله مهربان است. دلم برایش می‌سوزد .حتما تو این مدت که از خاله و عمو دور بوده حسابی بهش سخت گذشته و غصه خورده. حالا هم که عمو زنگ زده و گفته که هیچی به هیچی؛ همه چیز کشک، پشم... بیچاره نیلو که الکی الکی این همه سختی کشید.... ‌ *** ‌ ، است که بیست و سه فصل دارد و در دوران می‌گذرد... ‌این با دو راوی پیش می‌رود و قصه را از نگاه 《نیلوفر》 و 《سهیل》 بازگو می‌کند که همین نوع پردازشِ جسورانه و باعث این شده است که هم نوجوان ، چه دختر و چه پسر از آن لذت ببرند. ‌ اثری جذاب و خواندنی از سیده عذرا موسوی است ،نخستین رمان نوجوانانه‌ است که در نوشته شده و به چاپ رسیده است. ‌ این نویسنده با استفاده از تکه‌کلام‌ها و لحن‌های مُختَصِ ، به خوبی نشان داده که ارتباطش با این قشر عمیق است و به خوبی توانسته شخصیت‌های داستان را به تصویر بکشد. علاوه بر طرح جلد جذاب و سوال‌بر‌انگیز این کتاب، نثر روان و مخاطب‌شناسی دقیقش، راه را هموار کرد تا در بخش نوجوان در دیده شود و جایزه این قسمت از جشنواره را از آنِ خود کند و اثرِ تقدیری این جشنواره شناخته شود. ‌ جایزه ادبی پروین‌، یکی ازبزرگترین جوایز ادبی کشورمان است که هر دوسال برگزار می‌شود و کتاب‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. کتاب https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ هر نسیمی که نصیب از و ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از که یک‌مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سُرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد آنگاه که از درد به خود میپیچد ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد کوتاه ولی حرف به اندازه‌ی باید این قائله را “آه” به پایان ببرد شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد! ‌ *** ‌ عنوان عجیبی است. چرا !؟ نویسنده‌اش را می‌شناسیم. ست. همان که از گذاشتن واژه‌ها روی هم خانه‌ای برای افکارمان می‌سازد، همان که را اگر مثل دارو، تلخ باشند در معجونی از جملات شیرین به خوردت می‌دهد. همان که کلمات را چون گلوله‌ای به ذهنت شلیک می‌کند؛ وقتی می‌گوید سرمه‌ای، باید چشم بچرخانی میان ابیاتش تا منظورش را بفهمی. ‌ عاشقانه‌ای ساده و بی آلایش است. از سرمۀ چشم معشوق گرفته تا تکاندن سرمه‌ای رنگش. از یعقوب و درد فراق یوسف، تا زلیخا و درد ، از شیری که آهو شده و سایر تمثیلات عاشقانۀ پر شیطنت... ‌ با وجود اینکه این ابیات پر از عشق است، در عین حال طنازی شیرینی، زیرکانه به آن ضمیمه شده است. ‌ خلاصه هم عنوان عجیبی‌ست و هم کتابی‌عجیب! بدون‌اغراق را که باز کنی، تا تمام نشود، نخواهی بست!!! ‌ قطعا برای تزریق در روزهای پر دغدغه پیشنهاد مناسبی است👌🏻 ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #محمدعلی_جعفری https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
آقا! یک کم به زندگی‌ات هم برس! سال 82 برای گذران اوقات‌فراغت رفتم توی یکی از این کلاس‌های تابستانه ثبت‌نام کردم. اسمش دل‌انگیز بود: . بین کلاس‌ها می‌رفتم از پشت پنجره مدیر؛ قایمکی زل می‌زدم به یک جفت مرغ عشق داخل قفس آویزان از سقف و بیتی که روی تخته‌سیاه با نستعلیق نوشته بودند: از درس و بحث و مدرسه‌ام حاصلی نشد؛ کی می‌توان رسید به دریا از این سراب! ‌ نه وجه تسمیه را می‌فهمیدم نه می‌دانستم شاعر این شعر کیست! گفتند: امروز کلاس دارید! مربی‌اش جوان تپل و ریشوی اصفهانی بود! گفت از کلاس بیاید بیرون بریم توی محوطه! همه را دور حوض گردِ پر آب نشاند و گفت: اگرم دوست دارید پاچه‌ها رو بزنید بالا و بذارید تو آب! ‌ ذهنم درگیر موضوع کلاس بود! یادم نیست چه گفت؛ فقط می‌دانم آخر کلاس همه بچه‌ها ته دلشان قیلی‌ویلی می‌رفت برای شهدا. گذشت! آخر دوره، همان مربی تپل ریشوی اصفهانی مسابقه کتابخوانی راه انداخت. جایزه‌اش برام مهم بود: "مشهد" ‌ ‌شدید بی‌پول بودم. قصد کردم هرطور شده توی مسابقه اول شوم. یکی دو هفته‌ای فرصت بود. هی حالا می‌خوانم حالا می‌خوانم؛ شد دو ساعت مانده به مسابقه. ‌ ظهر تابستان، تک و تنها بودم توی خانه. وضو گرفتم و نشستم پای کتاب: "اینک‌شوکران؛ منوچهر مدق به روایت همسر" ‌ ‌بازم حس و حالم یادم نیست. فقط انگار همین دیروز بود؛ از نصفه به بعد خاطرات فرشته همسر منوچهر، مسابقه را فراموش کرده بودم؛ فقط گوله‌گوله اشکم می‌ریخت روی کتاب. یک‌ربع مانده بود به شروع مسابقه. نشستم پشت موتور هوندای آبی‌ام و د بگاز. تخته‌گاز رفتن، بهانه خوبی بود که بقیه گریه‌ام را بگذارند پای رد سفید گوشه چشم هر موتورسواری. ‌‌ وقتی نشستم روی صندلی‌های مخملِ جگری سالن آمفی‌تئاتر، هنوز رد اشکِ رویِ صورتم را حس می‌کردم. تندتند گزینه‌ها را تیک زدم. حتی جواب تنها سوال تشریحی را هم ننوشتم که "هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو!" ‌ زود زدم بیرون. پای موتور روی سنگ جدول خیابان نشستم. به بهانه پاک‌کردن سر شمع موتور، بغض سینه‌ام را باز خالی کردم. الان که برمی‌گردم و به آن روزها نگاه می‌کنم؛ می‌بینم اول‌شدن توی آن مسابقه و مشهد مفتکی خیلی اتفاق مهمی نبوده. اتفاق خاصش؛ نمک‌گیر شدنم بود. اینکه یک کتاب پای من را به مسیر جدیدی باز کرد. خوره کتاب شهدا شدن! ‌ پ.ن: خیلی‌ها می‌نالند که مردم ما کتابخوان نیستند. همیشه گفته‌ام: ماها بلد نیستیم مردم را کتابخوان کنیم. اصلا خیلی‌ها خاطره خوشی از کتاب‌خواندن ندارند. ‌اگر یکی مزه کتاب خوب رفت پای دندانش، دیگر باید جلویش را بگیرند که آقا! یک کم به زندگی‌ات هم برس! ‌ ‌ ‌ 👌🏻📚‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/