eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
180 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم نشر ‌ ‌‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌ ‌تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان گل آفتاب ما را، لب کوه سر بریدند نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان؟ نه گلی فقط که نوری، نه که نور بوی باران تو صدای پای آبی، گل آفتابگردان نفس بهار دستت، من و روزگار مستت قدح پر از شرابی، گل آفتابگردان نه گلی نه آفتابی، من و این هوای ابری نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان؟ تو بتاب و گل بیفشان، سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی، گل آفتابگردان ‌ *** ‌ سعید بیابانکی از آن شاعران ناب ودرخشان است؛ شاعری با شعرهایی دلنشین در قالب‌های گوناگون؛ از گرفته تا نیمایی، از طنز گرفته تا شعر آئینی؛ همه فن حریف است! ولی آنچه بیشتر دلها و ذهن‌ها را به خود درگیر می‌کند غزل‌های بی نظیر اوست. غزل‌هایی که به عمق جان تو می‌نشیند. ‌ حالا فکر کنید در"چقدر پنجره" چقدر غزل کنار هم ردیف شده است! ۶۰ غزل بی‌نظیر این را محمدحسین نعمتی و علی داودی از میان شعرهای آقا سعید بیابانکی ما انتخاب کرده‌اند. ‌ ما کتابش را با شکایت از زخم زبان‌های دوستان شروع می‌کند: «بيا كه آينه روزگار، زنگاری‌ست بيا كه زخم‌زبان‌های دوستان، كاری‌ست» و در غزل پایانی از ندیدن محبوبش گله دارد: «چندی‌ست خو گرفته دلم با ندیدنت عمری نمانده است، الهی ببینمت!» خواندنی است! در اولویت قرار گرفتنی است! هدیه دادنی است! و مهم‌تر از همه، داشتنی است... ‌ سروده‌های این شاعر عزیز را میشود مشتی از خرمن غزل‌های این روزها دانست که به شما می‌گوید حال امروز این قالب قدیمی بهتر از قصیده‌ها و مثنوی‌ها است. ‌ حال امروز شعر ما، به لطف این غزل ها خوب است👌🏻 ‌ ‌https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم ‌ ‌ ‌یا مُجیبَ نِداءِ یونُسَ فِی الظُلُمات ‌ ‌ 👇🏻 ‌ آمنتقی نفس عمیقی کشید و گفت: «قندیل‌ها نور دارند ولی آدم باید اوستای مشبک‌سازی باشه تا بتونه طرح‌های منفی رو برش بزنه» تمام توجهش به آمنتقی بود و سر تکان می‌داد. آمنتقی ادامه داد: «آدم‌ها عین قندیل‌اند. حج آقا یونس، نور دارند ولی اوستا می‌خواند که بتواند نورانی‌شان کنه» یونس استکان خالی‌اش را در سینی گذاشت. «وقتی خودشان نور نخواند، به زور نیست بزرگوار.» آمنتقی با لبخند سر تکان داد. «ها، ولی خیلی وقت‌ها هم اوستاها یا نابلدند و یا کم .» ‌ ‌*** ‌ ‌یونس است و نذر می‌کند برای شفای دخترش به سفری تبلیغاتی در روستای دور افتاده‌ای با آداب و رسوم خاص برود. از قسمت‌های دلنشین داستان می‌توان به آن قسمت‌هایی اشاره کرد که ، با تصویرسازیِ مناسبِ ، به خوبی می‌تواند خانه‌های کاهگلی و محیط روستایی را در ذهن خود متصور شود. ‌‌ استفاده از گویش و لهجه خاص محلی در بین دیالوگ‌ها از دیگرجذابیت‌های داستان است و همراهی مخاطب را تا انتهای داستان حفظ می‌کند. ‌ قیاس بین شخصیت یونس و داستان نیز، این اثر را به یک اثر تلمیح‌گونه تبدیل کرده است. هر دوی آنها برای تبلیغ آمده‌اند، هر دو با ذهن‌هایی مملو از رو به رو هستند، هر دو از طرف مردم طرد می‌شوند و باز هم قرعه به نام یونس می‌افتد... یونس نبی به دریا می‌رود و یونس طلبه به چاه... سیاهی چاه، یونس را به سمت سوق می‌دهد ... ‌ ‌ ‌طراحی خلاقانه جلد به خوبی می‌تواند برای هر نوع مخاطبی وسوسه‌انگیز باشد. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب انتشارات به قلم ‌ دل به دلِ که بدَهی، می‌شوی، شاعرِ عاشق، دستت را می‌گیرد و تو را با خود می‌برد به همان‌جا که آمده، همان‌جا که شروع کرده زندگی را: "به دنیا آمدم با گریه‌ای،گویا چنین روزی... به من لبخند زد، لبخند زد چنین روزی اذان صبح بود آری... اذان گفتند در گوشم دل از من برد آن زیبا چنین روزی" بزرگ می‌شود، می‌کند و از همسرش، از عاشقانه‌هایش برایت می‌گوید: "خنده‌هایش کودکانه،گریه‌هایش مادرانه همسر من یک فرشته، از بهشت جاودانه عطر هِل گم می‌شود در عطرِ نابِ دست‌هایش این شرابِ خانگی را دوست دارم ..." شاعر هم دل دارد دیگر.... گاهی می‌شود: ‌ "عمر، آیینه‌ی عذاب شد بعد از تو دلتنگیِ ما شد بعد از تو ای گرم‌ترین سلامِ دنیا! برگرد سرما، سرِ ما خراب شد بعد از تو" کتاب اثر جدید خوش‌ذوق و جوان شیرازی‌تبار، # میلاد_عرفان‌پور است ‌که اشعارش را در سه دفتر گنجانده: دفتر نخست: ‌دفتر دوم: و دفتر سوم: که می‌توان گفت اشعار رباعی ایشان به مراتب قوی‌تر و جذاب‌تر از اشعار دیگر و همچنین باعث شهرت‌شان شده است. خلاصه دل به دل شاعر که بدهی می‌شوی... https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ برای نیلوفر خوشحالم.‌ وقتش رسیده که او هم خوشحال باشد. راستش آنقدرها هم که فکر می‌کردم بدجنس و گنده دماغ نیست. اگر خوب‌ نگاهش کنی، می‌بینی که یک‌جورایی مثل مامان و خاله مهربان است. دلم برایش می‌سوزد .حتما تو این مدت که از خاله و عمو دور بوده حسابی بهش سخت گذشته و غصه خورده. حالا هم که عمو زنگ زده و گفته که هیچی به هیچی؛ همه چیز کشک، پشم... بیچاره نیلو که الکی الکی این همه سختی کشید.... ‌ *** ‌ ، است که بیست و سه فصل دارد و در دوران می‌گذرد... ‌این با دو راوی پیش می‌رود و قصه را از نگاه 《نیلوفر》 و 《سهیل》 بازگو می‌کند که همین نوع پردازشِ جسورانه و باعث این شده است که هم نوجوان ، چه دختر و چه پسر از آن لذت ببرند. ‌ اثری جذاب و خواندنی از سیده عذرا موسوی است ،نخستین رمان نوجوانانه‌ است که در نوشته شده و به چاپ رسیده است. ‌ این نویسنده با استفاده از تکه‌کلام‌ها و لحن‌های مُختَصِ ، به خوبی نشان داده که ارتباطش با این قشر عمیق است و به خوبی توانسته شخصیت‌های داستان را به تصویر بکشد. علاوه بر طرح جلد جذاب و سوال‌بر‌انگیز این کتاب، نثر روان و مخاطب‌شناسی دقیقش، راه را هموار کرد تا در بخش نوجوان در دیده شود و جایزه این قسمت از جشنواره را از آنِ خود کند و اثرِ تقدیری این جشنواره شناخته شود. ‌ جایزه ادبی پروین‌، یکی ازبزرگترین جوایز ادبی کشورمان است که هر دوسال برگزار می‌شود و کتاب‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. کتاب https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌‌فاصله‌ها را پنجره به پنجره می‌شمارم حالا تنها مانده یکی آخرین ایستگاه ‌ این پنجره کرامت توست ‌ اینجا قفل تمام بغض‌ها با نام تو می‌شکند ‌ آنقدر هق‌هق چشم‌ها را شنیده و چشیده است فولادش آبدیده است کاسه چه کنم را به سقاخانه بال پروازم را به کفشداری و دلم را به دلداریت می‌سپارم اشتیاق مرا ببین که در آینه‌ی دیوارها تکثیر شده حالا رسیده‌ام رو به روی خورشید خورشیدی که چشم را نمی‌زند آقا مهمانی پشت پنجره را ببین کوله بار سلام و التماس مسافران را بشنو من اما آمده‌ام فقط بگویم چقدر این همه شاهی به شما می‌آید حالا قلب دومم را از کفشداری میگیرم و سکوت تو سمت چپ سینه ام را سبک می‌کند ‌ ‌*** ‌ تو را همراه می‌کند... تو را با خود همراه می‌کند تا در کمال در شعرهایش قدم بزنی و در روزمرگی‌هایت با فرشته‌های تنگ‌نفسی آشنا شوی که ندارند اما به افتاده‌اند؛ برخی از اثرات گازهای‌شیمیایی، برخی از رنج یورش به داشته‌ها و اعتقاداتشان و برخی از هردو. ‌ انتخاب آن‌هاست. انتخاب آن‌ها که عمری مجاهدت کردند؛ سکوتی که نشان رضایت از شرایط موجود نیست اما صدای و یورش را خاموش می‌کند، خروج از پرده‌دری‌ها را نمایان می‌کند و رسوا می‌کند آنان را که به دنبال شهرت و مقام و ثروت هستند. سکوت اما کجا رنج مجاهده را از بین می‌برد؟ سپیدهایی که تو را با واژه‌ به واژه‌ی شهریار عاشق، منقلب و به تأمل محکوم می‌کند. ‌ شهریار شفیعی در هر قطعه از با جادوی کلمات آن‌چنان به قلبت راه باز می‌کند که بعد از اتمام هر قطعه مشتاق‌تر می‌شوی؛ نه به خواندن قطعه‌بعد بلکه برای غرق شدن چندباره در همان قطعه! ‌ اشعاری که عاشقانه‌هایش بوی ... جنگ و یورش می‌دهد یا صلح و سکوت! نمی‌دانم شاید عاشقانه‌ای از هر دو باشد. ‌صلحی که جنگِ اعتقاد به راه می‌اندازد و سکوتی که یورش می‌برد به افکار آرام درونت. پرچم صلح، است؛ به قول شاملو چون رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمی‌کند. ‌ سپید شهریار، پرچم‌صلح را بخوانید. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ جدا قطعه‌ای از زمانی خاص می‌تواند مهم شود؛ فرق ندارد صفوان یا مکانی غیر صفوان. شخص است فی‌الواقع که آن مکان و آن زمان را مهم می‌کند. حق داری! تو از کل روایات من، مایلی زیاده روایاتی را مسموع بشوی که به طریقی مربوط می‌شوند به سیزدهم تشرین‌الاول هفتادوهشت؛ به اداره انتقالات صفوان؛ به حدود کویت؛ به سیدی که قرار است بعد از سیزده سال تبعید، از عراق خارج شود و تشریف ببرد جهان رامبهوت و متعجب کند. ‌ *** ‌ داستان این از آغاز می‌شود و در همان‌جا خاتمه می‌یابد. قبرستانی با چند هزارسال قدمت که راوی است. روایت‌ها تن به تن نقل می‌شوند و انتقال پیدا می‌کنند. به نسل بعد؛ به کسانی که بعدا خواهند آمد و حتی به گذشتگان. ‌ ‌یکی درسال‌های اخیر مهمان این شده و دیگری هزاران سال میزبان بوده است. روایت‌ها بین ساکنان این قبرستان می‌گردند و هرکس روایت دلخواهش را انتخاب می‌کند. آن را می‌گوید و از آن می‌شنود. ‌ساکنان این قبرستان به روایت‌هایشان می‌کنند و به روایت‌هایشان زنده می‌مانند. ‌ نقطه‌ی پرگار این کتاب، روایت دلخواه پسری شبیه سمیر است. جوانی که در خاک جبهه‌های ، چشم می‌بندد و در خاک ادامه می‌دهد. درحین روایت‌های او از می‌شنویم. از استواری و شجاعتش؛ از ابهت و صلابتش و از آرامش و اقتدار... امامی که اشداء علی الکفار ورحماء بینهم است. روایتی از می‌گوید و مظلومیت روحانی‌های . شاهی را می‌بینیم که گفتگو با چماق می‌کند و مخالفت با تیر؛ منطقش زندان است و سرورش اسرائیل. روایتی از می‌گوید؛ از جوان‌های مشتاق ؛ از پشت جبهه‌ها و حمایت مردم. از شیعه‌های می‌شنویم؛ همسران و مادران دل نگران... ‌و از صدام و خباثت و خباثت و خباثت... کتاب از روایتی شروع می‌شود و به روایت‌هایی ختم می‌گردد. روایت‌هایی که راوی بخشی از تاریخ هستند؛ داستان دو کشور همسایه و دشمنان و قهرمانانشان... ‌روایاتی که خواندنی‌اند و ارزشمند... https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ همه‌ی تنم یکباره خیس عرق شد. حالا درست است که ما بی‌اجازه رفته بودیم بالای پشت‌بام ولی دیگر هم نبودیم. تازه اصلا کفتر چاهی که صاحب نداشت. یعنی صاحبش اولین نفری بود که آن را می‌گرفت. اما خب مصیبت اینجا بود که این را همه اهالی ده باور داشتند الا فیض‌الله، که حالا چماق به دست جلوی بخشداری ایستاده بود. ‌ *** ‌ هادی حکیمیان، نویسندهٔ باغ خرمالو در این ، می‌کوشد که تصویری از زندگی و شرایط حاکم در دوران را مجسم کند. ‌ اولین چیزی که از ابتدای خواندن باغ خرمالو شما را جذب می‌کند شخصیت‌های متفاوت است که توانسته‌است به خوبی فضای روستایی را به تصویر بکشد. ‌فضایی به‌دور از امکانات و با تبعیض فراوان که می‌تواند را به‌فکر فرو برد. ‌ نویسنده هیچ تلاشی نکرده‌است که داستان را معما‌گونه پیش ببرد و از همان ابتدای داستان متوجه‌ خواهید شد که این کتاب حول محور سال‌های واپسین زندگی شخصیتی بی‌توان و مفلوک به نام می‌گذرد. ‌ بازهٔ زمانی این کتاب، همزمان با و اخراج رضاخان است و شخصیت نوجوان این کتاب با چالش‌های پیشروی زندگی‌اش، راوی این کتاب است. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌‌گم کرده ام در غربتی انبوه، انسان را در جنگل پاییز، مفهوم درختان را تقویم های ناگزیرم را بهاری نیست حس می‌کنم هرصبح فروردین زمستان را هفتاد گاو لاغر و هفتاد سال اندوه تعبیر کن ای ! این خواب پریشان را... ‌ *** ‌ در حقیقت ابداع و نوآوری در و آزاد تنها به و و دیگر شعرای این سبک شعری و ادبی مختصر نماند و ما هر روز شاهد رشد و نمایان شدن استعدادهایی درخشان و مستعد در این حوزه هستیم. ‌ در حقیقت شعر نیمایی یا آزاد توانست در مدت زمانی کوتاه مخاطبین خود را پیدا کند و این امر جرأت شاعران این سبک را برای سرودن لوحه‌های ادبی خود با این سبک زیبا دوچندان کرد و این امر به وضوح در دیوان شعر نو "مرور پنجره‌ها" واضح و آشکار است. کما اینکه این نوع سبک مورد ملامت و گاها مذمت شعرای شعر عمودی و سبک قدیم قرار گرفته شده است. ‌ در این کتاب تمام زوایا و موارد تخصصی شعر نو مراعات شده است به گونه‌ای که برخی از صاحب نظران "سید وحید سمنانی" را پدیده‌ای در شعر نو یا نیمایی پنداشتند. ‌ انتخاب لوحه‌های ادبی زیبا و سهل و آسان، فهم آن‌ها را برای هر و و دوستار نو آسان نموده است و این امر، تخصص عزیز در زمینه سرودن را می‌رساند. ‌ را که تصفح نمایید و به غزل های سروده شده آن توجه کنید *عرفان، عشق، وصف زیبایی‌ها و وفاداری* در آن‌ها موج می‌زند و این امر باعث شده که تعداد کثیری از دوستداران و ادب نو این کتاب را مورد مطالعه قرار دهند. ‌ در حقیقت این کتاب و این نوع شعر را می‌توان یک جدید در نو قلمداد کرد چرا که سعی بر آن داشته است که تلفیقی از ادبیات‌نو و آیینی را در ‌سروده‌های خود بکار برد که این امر به نوبه خود باید مورد توجه مخاطبان این عرصه قرار گیرد. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ شعر دریاچه‌ای است که می‌توان روح را از آن سیراب کرد. با شعر می‌توان لابه‌لای عکس‌های‌ قدیمی داخل قدم زد. می‌توان به زنگ انشا برگشت، سر میز آقای ... می‌توان محو تماشای چشمانِ دختر بچه‌ها شد... با حتی می‌توان بابا داشت! ‌ علیرضا قزوه در شعرهایش از صندوقچه‌ای سر در می‌آورد که جوانیِ در آن نهفته است. عکس‌هایی که هر کدام قصه‌ای دارند و غصه‌ای... ‌و در شعرهای دیگرش به موضوع های مختلفی می پردازد. به قدر خنده و شعر همیشه فرصت نیست... کتاب شعر چمدان‌های‌قدیمی گزیده غزل‌های علیرضا قزوه است که توسط موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب به چاپ رسیده است. این کتاب به صورت صوتی، با صدای شاعر هم وجود دارد.‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ عموجان حق داشت. اگر پرونده و روزنامه‌ها منبع استناد من بودند، عموجان آن روزها را به چشم دیده بود. حق داشت در مورد این که بهمن کی بود، شک کند. اطلاعات و یکم تا دهم اردیبهشت ۵۴ را صفحه به صفحه خواندم. تیتر روزنامه‌های چند روز اول اردیبهشت این بود: "مدعی پیامبری کشته شد!" ‌ *** ‌ فواد طلبه‌ی جوانی است که علاقه‌ی خاصی به دارد. عموی فواد که بازنشسته است و از کودکی راهنما و حامی او بوده، وقتی از تصمیم وی برای قاضی‌شدن آگاه می‌شود چند پرونده به او می‌دهد تا هم نظرش را بداند و هم او را محک بزند. ‌ در راستای مطالعه‌ی پرونده‌ها،ماجراهای عجیبی برای فواد پیش می‌آید. بخشی از داستان که مربوط به پرونده‌ی علی‌پهلوی(اسلامی) نوه‌ی رضاخان، بهمن حجت‌کاشانی و همسر وی کاترین عدل است ماجرایی واقعی بوده که در سال ۱۳۵۴ اتفاق افتاده است. ‌ تلفیق هوشمندانه و جالب یک ماجرای واقعی و با تخیل ، به نحوی بر جذابیت افزوده است که خواننده را پای مطالعه‌ی می‌نشاند. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم برگردان انتشارات ‌ ‌ ‌‌‌رمان «من پناهنده نیستم» یکی از بهترین و زیباترین رمان‌هایی است که راجع‌به اشغال توسط صهیونیزم از خانم رضوی عاشور مصری تألیف شده‌است و به لحاظ فرم و محتوی در نوع خود کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیر است. کم‌نظیر به این جهت که نویسنده، خانمی سنی مذهب و اهل قاهره مصر است اما شما با خواندن دقیق و با حوصلهٔ این اثر درخواهید یافت که حریت و آزادگی در این ، موج می‌زند. ‌ خودش را در این اثر فاخر وام‌دار هیچ جریان سیاسی که سال‌ها توسط دولت‌هایی چون اردن، و و گروه‌های سیاسی فلسطینی که صرفاً سوار بر موج حمایت از مردم فلسطین شده‌اند، نمی‌داند و علاوه بر اینکه نقشی برای آن‌ها در قضیهٔ فلسطین قائل نشده‌است، بلکه از تمامی کشور‌های عربی وابسته و نیز گروه‌های سیاسی به‌ظاهر مدافع ملت فلسطین نیز به‌طور جدی و واضح انتقاد کرده‌ و شاید به‌همین دلیل نویسنده محترم از مصر اخراج شده‌است. ‌ * ‌نمونه‌ای از حریت و آزادگی نویسندهٔ محترم را در صفحهٔ ۴۰۵ ملاحظه کنید: کمتر از یک هفته بعد از رسیدن ما به اسکندریه دیدم ابوعمار در کاخ سفید با اسحاق رابین شیمون پرز مصافحه می‌کند. محمود عباس سمت چپش ایستاده بود و رئیس جمهور آمریکا سمت دیگرش. پیمان اسلو را امضا کردند. چند دقیقه بعد از پایان پخش مستقیم برنامه از کاخ سفید، صادق زنگ زد و گفت: دیدی پیرمرد چه کرد؟.... و با تلخی دربارهٔ علاقهٔ ابوعمار به مصافحه با رابین و پرز و شانه‌خالی کردن آن‌ها حرف می‌زد انگار با مصافحه چیزی را به یکدیگر واگذار می‌کنند. «این مسخره بازی را دیدی؟! دیدی چکار کردند؟!» * در بخشی از کتاب، سه عنصر اصلی یعنی سرزمین، مردم و بازگشت حتمی مردم به فلسطین پس از آزادسازی جنوب لبنان توسط حزب‌الله، خودش را بیشتر نشان می‌دهد و نماد هر سه عنصر، کلید خانه‌های فلسطینیان آواره‌ای است که بر گردن زنان این سرزمین خودنمایی می‌کند. ‌ ‌***‌ در صفحهٔ ۴۵۴ میخوانیم: حواسم به آوازها جمع می‌شود، جوان‌ها در اتوبوس ایستاده‌اند و آواز می‌خوانند... یک‌دفعه پیرزنی از روی صندلی‌اش پرید و گفت:«خدا سیدحسن را حفظ کند، اگر او نبود، اگر مقاومت نبود، ما الان نمی‌توانستیم به این خاک بیاییم... صداها بلند شد و برای سید دعا کردند و گفتند انشالله بعدش آزادی فلسطین. یکی از جوان‌هایی که جلوی اتوبوس بود پرید و گفت:«رهبرمان ابوعمار. برای عمار دعا کنید.» یک لحظه تنش شد! ‌ ‌*** خلاصه، رمان «من پناهنده نیستم» در دل خود قصه‌ها و حوادث فراوانی دارد، اتفاقات خوش و ناخوش زیادی را راوی بیان می‌کند. ، مرگ، عروسی و عزا. ‌ پیشنهاد می‌شود این اثر فاخر را که‌ نویسنده‌اش به‌خاطر تالیف و چاپ آن شهروندی خودش را از مصر از دست داده، حتما بخوانید.👌🏻 ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌‌ ‌ موهبتی‌ست از طرف خداوند که.... یا نه! شاید هم عذابی‌ست که گاه و بیگاه بر جانِ انسان نازل می‌شود و خواب را از چشمانش می‌رباید؛ همان چشمانی که به قول عرفا دریچۀ بلایند و به قول رضا یزدانی: ‌ چشم‌ها کتاب‌های قلبِ ماست اشک‌ها خطوطِ این کتاب‌هاست این خطوط گاه‌گاه با دواتِ آه... روی صفحۀ نگاهِ ما نوشته می‌شوند هرچه چشم دید، خواست دل... هرچه خواست دل، همان شدیم... گاه اهلِ زمین و گاه اهلِ آسمان شدیم... آی چشم‌های من!حواستان کجاست؟ باز هم دلِ مرا... تا کجای شهر برده‌اید؟ بازهم دل مرا به دستِ که سپرده‌اید؟ البته همیشه هم نمی‌شود تقصیر را گردن عشق و چشم و نگاه انداخت. عشق همیشه هم عذاب نیست؛ عشق گاهی می‌تواند آن‌قدر مقدس باشد که هر چیزی را متحوّل و متبرّک کند؛ حتی را... حتی کلماتِ برآمده از دل را... ‌ ، مقدس‌ترین نوع عشق است که شاعرِ کتاب ، جامی از آن را نوشیده و به آن مبتلا شده و اشعارش را با نام زیبای آن‌ها متبرّک کرده.... پشتِ درِ خانه هیزمِ شعله‌وری آهِ تو نداشت در دلِ شهر اثری ما دربه‌درانِ خانه‌ات نشنیدیم از این درِ بسته روضه‌ی بازتری.... «صَلَّی اللهُ علیکِ یا فاطمه‌الزَّهرا» https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌‌ ‌داغی‌ست دلم، نهفته مانَد بهتر دردی‌ست دلم، نگفته مانَد بهتر رازی‌ُست... نه... غنچه‌ای... نه... زخمی‌ست دلم یا هر سه... که ناشکفته ماند بهتر . . .‌ ‌دیری‌ست منِ خاک‌نشین پنهانم در نُه‌توی افلاک و زمین پنهانم حتّی خودم از خودم ندارم خبری من رازِ کهِ‌ام که این‌چنین پنهانم ‌ *** ‌ نوعی است که در چهار مصرع سروده شده و جز مصراع سوم، باقی مصراع‌ها هم‌قافیه‌اند. این قالب، یک قالب شعر فارسی است، که در زبان‌های دیگری (از جمله عربی و اردو) نیز مورد استفاده قرار گرفته ‌است. ‌ ‌محمدمهدی سیار یکی از شاعران خوش‌قریحه بوده و شعرهایش از رنگ‌وبوی زیبایی برخوردار است. ‌«یادآوری» یکی از کتاب‌های اوست که با طرحی نو و ابداعی به بازار نشر پا گذاشته و نظر مخاطبان را به خود جلب کرده است. رباعیات عاشقانۀ این حتما به کامتان شیرین خواهد آمد.👌🏻‌ ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ اولش این بود که شهریار رفته بود مصطفی را پیدا کند و ازش عذر بخواهد و بگوید که ببخشدشان. همین. بعد هم برمی‌گشت خانه و با وجدانی آسوده می‌نشست کنار مهری. او هنوز هم فکر می‌کرد اسیر احساساتش نشده در ترک حجله. شهریار واقعأ تحمل این واقعیت ویران‌گر را نداشت که مسبّب اصلی گیر افتادن بهترین و مهم‌ترین دوستش، مهری است. حرکت او با این هدف شروع شد، اما امروز می‌دید که ماجرا به سمت‌و‌سویی غیرقابل‌ باور کشیده شده. حالا اوست و جعفر و شوندی با سرگرد ‌حسن‌خان و سه مرد جوان در خانه‌ای محقّر در محلّۀ نظربیگِ همدان. ‌ *** ‌ تشریف، روایت زندگی سه شبانه‌روز جوانی به نام است که در آستانۀ سال ۵۷ رقم می‌خورد و به نوعی ماجرای ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ تا اعتراضات انقلاب اسلامی سال ۵۷ را در برمی‌گیرد. ‌ شهریار با اعتراف همسرش مهری که مصطفی را به مأموران امنیتی‌ فروخته بود و منجر به اخراجش از دانش‌سرا شده بود، باعث شد ماجراهایی را از پسِ سر بگذراند و در جای‌جای ، در پی یافتن دوست صمیمی‌اش روانه شود تا از او حلالیت بگیرد، حلالیتی که نوعروسش را بخاطر آن تنها بگذارد و گرسنگی و بی‌خوابی و سرما را متحمل شود. ‌ قلم خوب ، تشریف را که رمانی با شخصیت‌های متعدد و ایدئولوژیک با رنگ و بویی ملی و دینی است، بسیار جذاب و خواندنی کرده است. این روایت را در ۱۷ بخش تدوین نموده است و در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به قیمت ۵۵۰۰۰ تومان توسط انتشارات در تابستان ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است. ‌ امیدوارم شما هم تشریف را بخوانید لذت ببرید... ‌ پ.ن: دایرۀ واژگان گسترده این کتاب، ارزش آن را دوچندان کرده است. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌‌ ‌‌‌ «آنجا که نامی نیست»، با طرح جلدی متفاوت و خلاقانه، آخرین کتاب استاد یوسفعلی میرشکاک است که توسط انتشارات شهرستان ادب چندی پیش روانۀ بازار شده است؛ «آنجا که نامی نیست»، مجموعه‌ای از پنجاه‌ودو عشق‌نوشته است که سرشار از ذوق، سلوک و شهود شخصی میرشکاک است. ‌ را شاید بتوان متفاوت‌ترین بعد از نامید، از تفاوت در نوع نگاه به مقوله‌هایی چون ، عرفان، جامعه تا تفاوت در بیان، سلوک و کاربرد قالب‌های شعری برای بیان عقیده و جهان‌بینی‌اش. ‌ میرشکاک در مقدمۀ «آنجا که نامی نیست» می‌گوید: مقدمه را من باید بنویسم. مانده‌ام متحیر که چه بنویسم؟ در آستان زمستان عمر، در میان مجاز و حقیقت، متردد ماندن و ناخواسته دل‌بستن و به ناگزیر دل‌بریدن، تقدیر فردی من بوده است؛ که تا به یاد می‌آورم خود را، جنونمند به یاد می‌آورم. و آنجا که جنون و فقر همتافت می‌شوند، از کاری بر نمی‌آید؛ مگر غزلی چند گفتن و زندگی را برآشفتن و او را سرگردان‌تر و خسته‌تر از همیشه به انزوا راندن. ‌ دو خورشیدیم هر یک در شبی تاریک زندانی طلوعی توأمان را آرزومندان پنهانی حضوری گرمدر سرمای شرم و تلخ ناممکن غیابی سرد با درد دریغ و داغ حیرانی تنی پا تا به سر خواهش، دلی فرجام فرسایش سری افتاده پیش تیغ تقدیر مسلمانی چواخگرپای تا سر التهاب لحظۀ آخر که از ما می‌کند گل جامۀ خاکسترافشانی علاج عشق ممنوعی که ما داریم، خاموشی در آوار فراموشی‌ست زیر با ویرانی چه دست‌آورد هنگفتی‌ست آهی برنیاوردن مبادا سربرآرد تهمت آلوده‌دامانی هرازگاهی نگاهی، ترجمان دوری راهی که طی خواهیم کرد آن را به پای نابه‌سامانی سراپا انتظار وصل بی‌فصلیم در سالی که تا گردن فرومانده‌ست در برف زمستانی رها در باد همچون قاصدک دل‌خوش به پیغامی که پایان می‌پذیرد بی‌گمان روز پریشانی من و امید سقفی گرچه بی‌روزن، ولی با تو چمان تا مرگ در آیینه‌های باغ عریانی چه کردی با دلم ای عشق! ای رسوایی روشن! که شد سیمرغ من تاریکی سردرگریبانی ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
‌‌‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌متن در پیج اینستاگرام باشگاه هواداران کتاب👇🏻 https://www.instagram.com/p/COcRg7XBUiR/?igshid=1ficcddmrlgka
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
‌‌ 👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به‌قلم انتشارات ‌ ‌ ‌در این زمانه نسبتاً مدرن هر کودکی حداقل یک یا چند اسباب‌بازی دارد، در گذشته‌های نه چندان دور، پسربچه‌ها خودکفا بودند و با ذهن خلاقشان اسباب‌بازی می‌ساختند. ‌ یکی از این اسباب‌بازی‌ها تیروکمان سنگی بود که بچه‌ها گه‌گاهی در هنگام ساخت آن به خود آسیب می‌رساندند؛ اما آزار اصلی مربوط به بعد از ساخت این اسباب‌بازی خطرناک بود. از شکستن شیشه‌های همسایه‌ها بگیرید تا اذیت کردن گربه و حیوانات بدبخت دیگر. ‌‌داستان ما هم دربارۀ همین اسلحۀ ساده و پرخطر است که هربار با یک سنگ کوچک، خطرآفرین می‌شود. ‌ یک روز تصمیم گرفتم کتابی جدید که امسال به چاپ رسیده است را بخوانم. پس به پیج‌های کتاب‌فروشی سری زدم و با کتاب جذاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» آشنا شدم. من مجذوب عنوان و تصویر جلد آن شدم. همان‌طور که به خیره شده بودم سؤالاتی ذهنم را درگیر کرده بود که چرا داوود کارخانه اسلحه سازی داره؟ داله چیه؟ داوود کیه؟ چرا به داوود لقب داوود داله را داده‌اند؟ تصمیم گرفتم آن کتاب را سفارش بدهم و به جواب سؤالاتم برسم. مطمئنم این سؤالات هم ذهن شما را درگیر کرده است. پس جواب یکی از آن‌ها را به شما می‌دهم. ‌ داله به شاخه درختی می‌گویند که به شکل حرفV انگلیسی است و از آن برای ساختن تیروکمان سنگی استفاده می‌کنند. هرگز فکر نمی‌کردم جذب کتابی که مربوط به کارهای پسرانه است بشوم. حتی به این فکر کردم که دخترها هم می‌توانند چنین کارهایی را انجام بدهند. تا جایی که یادم است من هم در کودکی از درخت بالا می‌رفتم. حتی یک‌بار هم سعی کردم تا تیروکمان بسازم؛ اما موفقیت‌آمیز نبود. ‌ پس می‌توانیم ثابت کنیم دخترها هم می‌توانند چنین کارهایی را انجام بدهند فقط نیازمند یک ارادۀ قوی هستند. پس از خواندن این کتاب متوجه شدم تصویر جلد و عنوان کتاب به موضوع رمان کاملاً مربوط است و هیچ ناهماهنگی بین آن‌ها دیده نمی‌شود و بسیار خوب می‌تواند مخاطب‌های زیادی را به خودش جذب کند. ‌ این کتاب شیرین و طنز، داستان پسری به‌نام داوود را روایت می‌کند که تصمیم دارد تیروکمان سنگی درست کند که ما در این راه با او همسفر می‌شویم و به حکایت هر تیروکمان نگاهی می‌اندازیم و همراه داوود به بالاترین شاخه هر درخت می‌رویم و داله طلایی را پیدا می‌کنیم. ‌‌ این یادآور امید و پشتکار فراوان است؛ تیروکمان‌هایی که با جان و دل و تلاش‌های فراوانی ساخته شده‌اند. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/