🌸
مشترک گرامی🕊
بسته سی روزه شما رو به اتمام است...
پس از پایان حجم باقیمانده
عبادات شما با نرخ عادی محاسبه میشود
دیگر قرائت یک آیه قرآن ، برابر با ختم قرآن نخواهد بود‼️
دیگر نفس هایتان تسبیح پروردگار محاسبه نمیشود‼️
دیگر خوابتان عبادت شمرده نمیشود‼️
تمدید این بسته تا سال دیگر امکان پذیر نیست
از فرصت باقیمانده استفاده کنید✅
و هرگز ناامید نباشید
هیچکس تنها نیست
همراه اول و آخر ، خدا...
«ممنون که همراهید»
#ماه_رمضان
#روز_قدس
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
Joze 25.mp3
4.01M
🎧 تندخوانی جزء بیست و پنجم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2brImlf
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شب اعدام به امام رضا علیهالسلام گفتم من ترسیدم؛ تو که فقط امام خوبا نیستی
🔸قصه عجیب «فری دیوونه» که شب اعدام با زیارت پرچم گنبد امام رضا علیهالسلام شد شیخ فرشید
#ماه_رمضان
بفرست واسه اونی که نا امیده..
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌
چنین روایتی نداریم👇
هر کس نماز قضا بر ذمه اش باشد پیش از ظهر جمعه آخر ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند و در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد یک مرتبه آیه الکرسی و 15 مرتبه سوره کوثر را قرائت نماید ثواب 200 سال نماز قضا را کفایت میکند.”
هیچچیزی نماز قضا را،
به جز خود نماز قضا
جبران نمیکند
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🔴 فرو رفتن غذای باقیمانده بین دندانها
سؤال: در یکی از روزهای ماه رمضان روزه گرفتم ولی دندانهایم را مسواک نزدم، و بدون اینکه باقیمانده غذاهای لابلای دندانها را عمداً ببلعم، خودبهخود بلعیده شده است. آیا قضای روزه آن روز بر من واجب است؟
پاسخ: اگر علم به وجود باقیمانده غذا در بین دندانهایتان و یا علم به رسیدن آن به حلق نداشتهاید و فرو رفتن آن هم عمدی و با التفات نبوده، قضای روزه بر شما واجب نیست.
#احکام_روزه
#ماه_رمضان
💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت بیست و پنج
بالاخره رسیدیم خونه ریحانه اینا...
ریحانه همونطور که خودم حدس زده بودم به مامانم خبر داده بود. و الا از مامانم بعید بود تا الان صدبار زنگ نزده باشه به گوشیم.
رفتیم داخل، بعد از سلام و احوالپرسی رفتم تو اتاق ریحانه.
ریحانه هم با دوتا برادرش یکم شوخی کرد و یه چیزی براشون خریده بود، که من فقط صدای جیغ از سره ذوقشون رو شنیدم.
بعد از مدتی تقریبا طولانی ، ریحانه با سینی چای و بیسکوییت اومد داخل اتاق...
تا سینی رو گذاشت رو زمین ، دکمه ضبط رو زدم....
_ راستی چه خبر از مهسا! معلوم شد کاره کیه؟ چرا کشتنش؟
_ کشتنش؟😅 کی گفته کشتنش
_ همه میگن...باباش گفته که اینا دروغ میگن تومور داشته، سالمِ سالم بود دخترم
_ نه عزیزم کاملا اشتباه به عرضتون رسوندن، دیشب با مامان داشتیم اخبار میدیدیم، که اتفاقا پدره مهسا بود..من آخراش رسیدم، از مامانم پرسیدم گفت:
پدر مهسا بعد از اینکه کمی با جریان همراهی میکنه اعتراف میکنه که دخترش بیماری و تومور داشته. فیلمشم هست توی بیمارستان بالای سر دخترش.
پرونده پزشکی اش که از هشت سالگی عمل جراحی مغز داشته و طی سالهای گذشته، بارها به متخصصان مغز و اعصاب مراجعه کرده هم هست و گذاشتن توی اینترنت ندیدی مگه؟
باباش خودش میگه تو این سال گذشته، چند بار پیشِ پزشک متخصص غدد تو شهر تبریز رفته!
_ اووووَههه...یه باز نشد یه چیز بگم جواب نداشته باشی.. ( توی ذهن بهار: وای اگه راست بگه چی؟ ولی خب همه میدونن کشتنش دیگه. ولش کن باید روی هدفم متمرکز بشم)
بهار تا میخواست حرف بزنه، ریحانه گفت:
- ببین اتفاقا از بس دارم هر روز این چیزارو جواب میدم و پیگیری میکنم، همه رو توی کانال خصوصی ام ذخیره کردن اینم فیلمش..
فیلم رو بهم نشون داد.
بهار( تو ذهنش):
راست میگه واقعا باباش همه این حرفا رو زده و تایید کرده. حالا چجوری ادامه بدم 😥
- از کجا معلوم تحت فشاراینارو نگفته باشه
(خودمم میدونستم دارم چرت میگم ولی..)
ریحانه با نگاه عجیبی بهم زل زده بود که
مادر ریحانه در زد و باظرف میوه وارد اتاق شد.
اَمون ندادم. خواستم نظره مادرش هم بپرسم..
_ خاله قبول دارین هیچ کس دنبال خون مهسا نیست همه شون دستشون توی یه کاسه است، از رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه بگیر تا نماینده ولی فقیه..
_ خاله جان مگه اخبار نمیبینی
- آخه الان کسی دیگه تلویزیون نمیبینه . میگن اینا همش دروغ میگن
- خب حالا راست رو کی میگه؟
گیر کردم لبامو بهم فشردم و چشام گردتر شد.
خاله سارا با لبخند معنا داری ادامه داد:
- حتما من و تو و اینترنشنال!
- خااااله ماهواره داااارییییییین؟!
- نه خاله جان همین تلویزیون داره حرفای اونوری هارو هم نشون میده در کنارش حقیقت رو هم نشون میده.
اتفاقا همه اینایی که گفتی، تو کردستان ، وزیر کشور و سخنگوی دولت همه با دیداربا خانواده مهسا و پیگیری روزانه و علنی در حال رصد و بررسی هستند تا به نتیجه برسه.
- ضرب و شتم چی؟!!!
-هیچ ضرب و شتمی روی مهسا نشده بوده. فیلم کامل زمان دستگیری تا اعزام به بیمارستان که در اومده. توی اینترنشنال و منو تو نشون نمیدن نه؟
ریحانه که احساس غرور خاصی از جوابای مامانش میکرد. زد زیر خنده و گفت:
- صد سال سیاااااه 😂
خاله سارا ادامه داد:
- دخترم، من میدونم چون مردم و معاندین روی این ضرب و شتم، خیلی مانور میدن که به سرش ضربه خورده و بر اثر همون مرده، خیلی ها اومدن توی خیابون.
ولی ماهم عقل داریم باید فکر کنیم توی برنامه دشمن نیفتیم.
حتی پزشک قانونی ایران با حضور 15 دکتر متخصص تایید کردند که هیچ ضربه ای در کار نبوده
ادامه داد و گفت:
- فیلم اینم من دارم که اعلام میکنن همه شون هم توی جلسه بررسی هستن
همین آقای وحیدی (وزیر کشور) که هر روز داره داستان مهسا رو پیگیری میکنه و توی صداوسیما آمارش رو میده گفت:
ادعای مورد ضرب واقع شدن خانم مهسا امینی حین بازداشت کاملاً رد شد و اعلام نظر دربارۀ علت فوت مهسا نیز منوط به اعلام نتایج آزمایشهای تشخیصی پزشکی قانونی شد.
پزشکی قانونی هم که چند روز پیش اعلام موضع کرد .
خونواده ریحانه کلا خیلی دقیق به همه چیز گوش میدن، خاله جوری الفاظ و گفته های وحیدی رو میگفت که مطمئن بودم،یه" واو " هم جانذاشته!
متوجه شدم که خاله سارا با زیرکی چای و میوه به من و ریحانه تعارف کرد و بحث رو برد سمت دانشگاه من و رشته زبان.
- خب بهار خانوم چه میکنی با رشته زبان؟
- وای خاله توی کلاس تک تکم از نظر درک مطلب و مکالمه .. همش استاد تشویقم میکنه
ریحانه:
- وقتی مربی ات مامان جونیه من باشه بایدم همین باشه🙂
دنبال فرصتی بودم که حرف احمدآقا رو وسط بکشم...
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
Joze 26.mp3
3.98M
🎧 تندخوانی جزء بیست و ششم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2bFRHF2
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
#شنبه_های_خانومانه 💐
🦋🦋🦋🦋
در هر جمعے بخصوص جمع خانوادہ همسر، سڪوت ڪردن رو فراموش نڪنین
قرار نیست هر ڪسے هر چیزے میگہ شما هم اظهار نظر ڪنین.
گاهے یہ لبخند سادہ،
گاهے فقط سرتڪون دادن و تایید ڪردن بہ شرط قابل تایید بودن حرفشون
گاهے با یہ سرے الفاظ تعارفے مثلا : نظر لطف شماست، زندہ باشین،ایشاللہ، ماشاللہ و ....
💞اینجورے اولا عاقل تر بہ نظر میایین و
دوما اینڪہ احتمال خطا و سوتے و سوءتفاهم پایین تر میاد
#سیاست_زنانه
#خانواده_شوهر
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱
❤️ @havayeadam 💚
#شنبه_های_خانومانه 💐
💝 #خانمها_بدانند
🔹 خانمهایی که کارمند هستید، مبادا تمام اولویت خود را روی کار کردن در بیرون از خانه بگذارید. فراموش نکنید که اولویت اصلی و اول شما فقط همسرتان هست.
🔸 اگر اولویت اصلی را فراموش کنید روابطتان بعد از مدتی بدون اینکه خود متوجه باشید سرد خواهد شد و شما آنقدر درگیر کار و پول خواهید شد که رفتار لطیف و زنانهتان را از دست میدهید و تبدیل به یک مرد میشوید.
🔹 یادتان باشد این مساله سم زندگی زناشویی است و رفته رفته همسر شما از شما دور خواهد شد. و زندگی زناشوییتان رو به زوال خواهد رفت. پس هیچ چیز در زندگی مهمتر از روابط عاشقانه شما با همسر و حفظ لطافت زنانهتان نیست.
#سم_زندگی
#نکات_آموزنده
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱
❤️ @havayeadam 💚
🔴 قوت غالب در فطریه
کسی که در طول سال، بیشتر برنج استفاده می کند تا نان، آیا باید سه کیلو برنج یا مبلغ آن را برای فطریه بدهد؟
جواب: فطریه اگر از گندم، جو، خرما، برنج و مانند اینها یا پول هر کدام داده شود، کفایت می کند و منحصر به قوت غالب شخص نیست.
#احکام_روزه
#ماه_رمضان
💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
#شنبه_های_خانومانه 💐
🌸 #علائم_راهنمایی زندگی آرام و شاد
🚫 بوق زدن ممنوع:
یعنی مسائل و مشکلاتت را دائما جار نزن و برای دیگران تعریف نکن ،زیرا اگر دوستت باشد غمگین میشود و اگر دشمنت بشنود شاد می شود !
🚫خطر جاده لغزنده است:
یعنی وقتی ناسپاس هستی, وقتی توهین و فحاشی می کنی, انتقاد، قضاوت و تحقير و مقايسه و سرزنش مي كني، باید مراقب باشی زیرا تو در جهانی قرار داری که هر عملی عکس العمل خودش را دارد.
🚫 پیچ خطرناک:
یعنی سرعت خود را کم کنید!!! زندگی هم به کمی شوخ طبعی ،استراحت و تفریح نیاز دارد.
🚫با نور بالا حرکت نکنید:
یعنی هرگز تصور نکن که همیشه حق به جانب توست. اطمینان داشته باش وقتی ماشین مقابل, همسرت است, نتواند خوب ببیند, تو پیروز نیستی؛ چون با تو تصادف می کند!
🚫 خطر سقوط بهمن:
یعنی در جاده زندگی مدام پرخاش نکن. قهر نکن. نق نزن.تو با صدای خطاهای کوچکت باعث می شوی خرده برف ها به هم امیخته و به تدریج به بهمنی بزرگ تبدیل شوند و در نهایت زیر همان خرده برفها در تاریکی و تنهایی مدفون شوی.
🚫 سبقت گرفتن در خوبی آزاد:
یعنی تا می توانی در خوبی ،زیبایی،مهربانی ،محبت و عشق از دیگران سبقت بگیر « والسابقون السابقون اولئک المقربون».
🚫جاده دو طرفه است:
یعنی به دیگران بیندیش و ببین چه خواسته ای دارند . یکه تازی و فقط به فکر خود بودن, ممنوع! منصف باش.
🌸الا بذکر الله تطمئن القلوب
#زندگی_شاد
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱
❤️ @havayeadam 💚
#شنبه_های_خانومانه 💐
🔹زندگی مشترک شما هم جلال دارد و جبروت؛ و هم جمال دارد و جلوه!
💙مرد جلال و جبروت زندگی است
❤️و خانم جمال و جلوه آن!
✔️ خانم لطفا مراقب جلال و شوکت زندگی و غرور مرد خودت باش تا شکسته و پایمال نشود!
✔️آقا لطفا مراقب جلوه و جمال زندگی و گل لطافت و عاطفه بانو باش تا پژمرده نشود!
#همسرداری
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱
❤️ @havayeadam 💚
🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت بیست و ششم
🏠 منزل سپهر (چند ماه قبل از فوت مهسا امینی)
چند سالی از مریضی مامان میگذره، هروقت اسم دوا و درمون میاد، میگه چیزیم نیست..
هر روز ضعیف و ضعیف تر میشه.
بابا از کار افتاده شده، با اینکه جانباز بوده اما پیگیری نکرده و حتی یه کارت جانبازی نداره!
هیچکس سراغی از ما نمیگیره!
سره همین قضیه و وضعیتمون، بابا کلا از انقلاب و آرمانهایی که داشت برگشت!
چندسالی هست خرج خونه ارو من میدم، با کارگری و پادویی این و اون!
مامان فک کرده منم مثل بابا نمیدونم که سرطان داره، اما خب وقتی پول درمونش رو ندارم بهتره خودمو بزنم به ندونستن😔
شاهین یکی از دوستای دبیرستانم که هنوزم باهاش ارتباط دارم همه چی رو درباره خودم و خونواده ام میدونه. خیلی با هم صمیمی هستیم.
(بعد از فوت مهسا امینی)
🏠 سوپر مارکت
داشتم کارتون بيسکوئيت ها رو از ماشین خالی میکردم که گوشیم زنگ خورد. شاهین بود.
_ سلام داداش، خوبی؟
_ سلام سپهر جون، یه مُشتُلُق بده تا خبرمو بگم
بیخود و بی جهت نمیدونم چرا اینقدر یهو خوشحال شدم و گفتم:
_ چی؟ تو بگو
_ تا شیرینی ندی نمیشه
_ وای شاهین تو بگو اگر ارزش داشت شیرینی هم میدم
_ حالا که اینجوریه، ۵۰،۵۰ قبول؟
_ باش قبول
_ یکی از رفیقام تو همین اغتشاشات با چهارتا شعار و بزن بزن، بارشو بسته داره میره آمریکا واسه همیشه
با شنیدن این حرف دود از کله ام بلند شد، یه آن فک کردم کر شدم، گوشام کیپ شد، پرسیدم:
_ چی؟ یعنی چی؟
_ وای چقد خنگی، بابا الان بهترین فرصته، هم پول شیمیدرمانی مامانت جور شده هم میتونی یه خونه بخری واسه پدرومادرت از این مستأجری نجاتشون بدی. واسه خودتم میتونی خونه بخری، ماشین بخری، واااای پسر عالی میشه
از بهت و تعجب حرفهای شاهین، احساس میکردم دارم اشتباه میشنوم، یا شاهین باهام شوخی داره!
_ زر نزن بابا...شاهین اصلا تو اوضاعی نیستم بخوام چرت و پرتهای تو رو باور کنم، کلی کار دارم ، خدافظ
گوشی رو قطع کردم، یه درصد هم شک نداشتم داره سرکارم میذاره...
کارتونی که داشتم میبردم تو مغازه ارو دوباره بلند کردم که شاهین دوباره زنگ زد...
با عصبانیت جواب دادم:
_ بخدا شاهین اینقدر ذهنم درگیره که واقعا وقت واسه مسخره بازی های تو ندارم.
_ خره، یه دقه گوش کن، میگم دوستم الان آمریکاست، مثل اینکه اصلا تو باغ نیستی!
نمیبینی اینهمه شعار و اعتراض و...
تو مملکت نیستی؟ بابا همه اینا پول گرفتن، و الا کی آخه بخاطره مرگه یکی که اصلا هیچیش معلوم نیست اینجوری خودشونو به آب و آتیش میزنن، اینها بابت پولی که گرفتن باید بیان تو خیابون، چهارتا شعار میدن ، کلی دلار به جیب میزنن. این وسط دخترا بیشتر حال میکنن، تو اطلاعیه تازه، هرکس بدون روسری و تیپ ناجور بیاد تو خیابونا، بابت هر دقیقه اش کلی دلار میدن...
دیگه داشت کم کم باورم میشد. آروم شدم.
_ خب من الان باید چیکار کنم؟
_ قربون آدم چیز فهم. ایمیلت رو امشب چک کن.
تلفن رو قطع کرد. با خودم میگفتم یعنی میشه؟ یعنی میشه هم پول درمان مامان جور بشه، هم بتونم خونه بخرم براشون...
با انگیزه و خوشحالی فوری تمام کارتون ها رو پیاده کردم. تو قفسه ها چیدم، انگاری دوپینگ کرده بودم. تند تند کارامو انجام دادم،لحظه شماری میکردم ساعت کاریم تموم بشه، برم خونه و منتظر ایمیل بشم.
🏠 منزل سپهر
ساعت ۸و نیم شب بود ، پیام از طرف شاهین:
" ایمیل"
همین، فقط یه کلمه نوشته بود ایمیل...
فوری ایمیلم رو چک کردم،
تاریخ، ساعت، مکان ، شعاری که باید میدادم. حتی لباس و کلاهی که باید میپوشیدم رو هم نوشته بودن!
با خوندن ایمیل، شوق چند ساعت پیشم جاشو به استرس و اضطراب داد.
اما واقعا چاره ای نداشتم ، باید پول درمان مامان رو جور میکردم، با حقوق چندرغاز من فقط میتونیم از گشنگی نمیریم!
خودمو آروم کردم، مامان اینا داشتن اخبار میدیدن، اغتشاشات رو داشت نشون میداد.
رفتم تو اتاقم، میخواستم به هیچی فک نکنم و ذهنمو خالی کنم.
یه متکا انداختم رو زمین و خواستم فارغ از همه چیز، فقط یه دل سیر بخوابم، حقیقت میخواستم زمان زودتر بگذره و بعد از انجام کارم ، پول بیاد دستم...
فردا اومد و شاهین یه ساعت قبل از قراری که تو ایمیل بود اومد دره خونمون... یه پلاستیک دستش بود. اومد تو...
_ اینا لباساییه که تو ایمیل بود، تو قراره لیدر بشی، باید با بقیه مردم عادی فرق داشته باشی، میخوام ازت فیلم بگیرم. تو چندین برابر اونا قراره پول بگیری ، البته پادرمیونیه منم بی تأثیر نبود. کلی از بدبختی هات گفتم تا این مأموریت رو به تو دادن....
_ دمت گرم
پلاستیک رو ازش گرفتم...
رفتم داخل خونه و پوشیدمشون. شاهین منتظرم موند تا باهم بریم.
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚