🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت بیست و یک
🏠 منزل بهار
امروز با حامد قراره جایی بریم، که بگن برای رفتن باید چیکار کنم ، هرچی گفتم تلفنی بگو گفت باید حضوری بیای!
الانم دارم آماده میشم برم، از دره اتاق یواش اومدم بیرون تا گرفتار سین جیم های مامان نشم.
فوری از خونه رفتم بیرون...
خودمو رسوندم سره قرار ، حامد با یه لندکروز مشکی اومد دنبالم. سوار شدم. ..
خیلی صمیمی سلام و احوال پرسی کرد، وقتی بهم دست داد گفت...
_ چقدر سردی دختر...استرس داری؟
_ بله، خییییلی😰
_ بیخود، استرس معنی نداره، داری روز به روز به آرزوت نزدیکتر میشی...
بعد از نیم ساعت رسیدیم به یه ساختمون، وارد پارکینگ شدیم..
وقتی ماشین رو پارک کرد، سمت آسانسور رفتیم، طبقه ۵ رو زد ، در حالیکه استرس داشتم، هی نگام میکرد و چشمک میزد...
وقتی به طبقه پنجم رسیدیم، یه واحد بیشتر تو طبقه نبود که درش باز بود. وارد خونه شدیم و حامد در رو پشت سرم بست...
یه چند دقیقه روی مبل نشستیم که دو مرد تقریبا درشت هیکل از توی اتاق اومدن بیرون. دست یکیشون یه کیف سامسونت بود. بلند شدم و سلام کردم..
اون مردی که کیف دستش نبود گفت:
_ گرین کارتت دست منه ، از الان خودتو تو آمریکا ببین. فقط باید چندتا کار کوچیک کنی ..
هم خوشحال شدم هم یکم نگران، چون نمیدونستم ازم چی میخوان
_ سردار رحمانی، پدر دوست صمیمیت، زیادی تو کاره ما دخالت میکنه، نقشه هامونو نقش برآب میکنه، ایران چندسال پیش باید تجزیه میشد نظام باید از هم پاشیده میشد، این رحمانی موی دماغ شده!
تنها چیزی که ازت میخوایم اطلاعات گرفتن از دخترشه، باباش کجا کار میکنه ، چیکار میکنه، کی میره، کی میاد ! همین...
برای این کار یک هزارم پولی که در پایان کار قراره گیرت بیاد رو الان بعنوان پیش پرداخت بهت میدیم.
در همین حال اون مردی که کیف دستش بود، کیف رو باز کرد، پر از دلار...
چشمام گرد شد، اصلا باورم نمیشد، خوشحال شدم اما ترس عجیبی ته دلم بود..
از توی جیبش یه گوشی گرفت سمتم.
همون مردی که اول صحبت کرد ادامه داد:
_ سیم کارتت رو میندازی توی این. تمامی تماسهات از طریق ما شنود میشه، هرموقع پیش دختره رحمانی رفتی گوشی رو بذار کنارت. نیازی نیست کاری کنی فقط از کیفت درمیاری.
خب ظاهرا کارایی که ازم میخواستن خیلی ساده بود، اطلاعات گرفتن از دوست صمیمیم،در برابر اینهمه پول و گرین کارت...
اصلا باورم نمیشد😊 یعنی به همین راحتی رفتنی شدم☺️
گوشی رو ازش گرفتم، کیف رو به سمتم گرفت، یه نگاه به حامد انداختم، حامد با سر اشاره کرد که بگیر...کیف رو هم گرفتم، اومدم بشینم که دوباره ادامه داد:
_ یه کار دیگه هم ازت میخوایم. اینکه ایمیلت رو هرروز چک کنی، باید طبق ساعت و مکان هایی که برات ارسال میکنیم بری تو خیابون ،
بدون روسری، بهتره با تیشرت و شلوار باشی، از خودت سلفی بگیر ، فیلم بگیر و برامون ارسال کن..
بابت هر عکس و فیلم ۱۰۰ دلار به حسابت واریز میشه، کارت حساب ارضی توی سامسونتت هست.
هرکاری برامون انجام بدی، به شب نرسیده، پول اون مأموریت تو حسابته...
کارتو درست انجام بدی، توی اغتشاشات آینده هم ازت کمک میگیریم...
تو خیالم چقد دلم سوخت واسه اُمُلیِ ریحانه، ببین چقد اینا مهربونن، چقد راحت پول میدن...
کیف رو برداشتم و خواستم به سمت در برم که گفت:
_ از توی کیف ، کارت عابر بانک رو بردار، این کیف پیش ما میمونه تا تمامیه مأموریت هات رو درست انجام بدی.
وقتی حرفاش تموم شد ،با حامد برگشتم همونجایی که قرار گذاشته بودم.
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
4_293413254921716282.mp3
4.12M
🎧 تندخوانی جزء بیست و دوم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2bFRxNP
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
⭕️ آرامش پدر و مادر بزرگترین دلیل سلامت جسم و روان کودک خواهد بود.
✅ پدر و مادر نگران، مضطرب یا عصبی باعث ایجاد اضطراب، نگرانی، احساس بیچارگی و افسردگی در فرزندشان می شوند.
#سه_شنبه_های_تربیتی
#فرزندپروری
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🔰در مواقعی که کودکتان استرس دارد اينگونه رفتار كنيد:
🔻سعی کنید با کودک خود حرف بزنید و به او نشان دهید که او را درک میکنید.
🔻احساسات او را به زبان آورید و درباره آن با او صحبت کنید.
✅برای مثال به او بگویید: «به نظرم ناراحت هستی. میتونی علتش را به من بگی»
👈🏻 یا «به نظر میرسه هنوز بابت این اتفاق نگران هستی.»
✅ هرگز کودک را سرزنش نکنید و سعی نکنید احساس او را ناچیز بشمارید.❌
👈🏻 به او نگویید: «هنوز هم ناراحتی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟!»
🔻به گونهای با او حرف بزنید که کودک بداند میخواهید با شما دربارهی اضطرابش صحبت کند.
#سه_شنبه_های_تربیتی
#تربیت_کودک
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
❇️ چرا کودکم دروغ میگوید؟😔
👈 اگر کودکان میدانستند پس از اعتراف به خطای خود از مجازات و توبیخ مصون خواهند بود کمتر به دروغگویی متوسل میشدند!!
♦️ در حقیقت توبیخ و تنبیه بزرگترهاست که میتواند کودکان را به دروغگویی سوق دهد!
✅ بنابراین باید با کمال صداقت، اعتراف کرد که در این مورد هم مربیان و والدین هستند که کودکان را وادار به دروغگویی میکنند.
⭕️ کودک به تدریج با تجربههای مختلف در این زمینه متوجه میشود که راستگویی اسباب زحمت میشود و دروغگویی برعکس آن سودمند است در واقع کودک برای دفاع از خود به دروغ متوسل میشود.
#سه_شنبه_های_تربیتی
#فرزند_پروری
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🖤خوشـــا بحال آنان که
در شب قــــــدر
بهترین تـقــــدیــر نصیبشان شد🖤
💠 شهیدان ما از خداوند مهربان خود، نشان قبول مجاهدتِ درازمدت خود را دریافت کردند و هماکنون در جمع اولیاء و صلحاء، متنعم به نِعَم الهیاند.
💠 رژیم خبیث صهیونیستی به دست دلاورمــردان ما مجـازات خواهد شد.
✍ قسمتی از پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب
#شب_قدر
#ماه_رمضان
🖤 دورهمی حــواے آدمی ها 🖤
🖤 @havayeadam 🖤
🔴 مسافرت در رمضان
كسى كه در ماه رمضان مسافرت كرده، آيا علاوه بر قضا، بايد كفّاره هم بدهد؟
ج) خير، تنها قضاى روزهها واجب است و كفّاره ندارد؛ ولى اگر قضاى روزهها را تا ماه رمضان سال بعد به تأخير اندازد، به جهت تأخير، بايد براى هر روز يك مد طعام كفّاره بدهد.
#احکام_روزه
#ماه_رمضان
🖤 دورهمی حــواے آدمی ها 🖤
🖤 @havayeadam 🖤
⚛لطفا به خاطر عجله داشتن، استقلال کودکان را نگيريد و شخصا خودتان كارهايشان را انجام ندهيد.
⚛کودکان نياز به تمرين دارند تا مهارتهای حركتیشان پيشرفت كند و هول كردن، غر زدن، داد زدن و دعوا كردن شما باعث افزايش سرعت آنها نخواهد شد، تنها روی اعتماد به نفس و حرمت كودكان تاثير خواهد داشت.
#سه_شنبه_های_تربیتی
#فرزندپروری
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
▪️شب قــــدر دارد از راه میرسد
و من باور دارم
هر کس در این شب،
جز تو را آرزو کند،
"قــــدر" شناس نیست...
▪️بازنده کسی بُوَد که در لیلهی قــدر...
در لحظه به لحظهاش دعاخوان تو نیست!
🖤 مـهـــدی جان!
لیلةالقدر تویی! قـدر نمیدانیمت...
الـهـــی بـالحجــة... 🤲
#شب_قدر
#ماه_رمضان
#امام_زمان عج
🖤 دورهمی حــواے آدمی ها 🖤
🖤 @havayeadam 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شعر بی نظیر در مدح مولا🥰
🌴شاعر: حسن بهاری🖋
🌴 یه دقیقه اولش رو ببین، اگر تونستی بقیه اش رو نبین😊
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت بیست و دو
وقتی از ماشین حامد پیاده شدم، تازه فهمیدم که قراره براشون چیکار کنم!🤦🏻♀️
سردار رحمانی؟!!!
وای من چرا قبول کردم؟!
اگه خودم لو برم چی؟!!
اصلا مگه بابای ریحانه سردار بوده؟!
یعنی من الان باید جاسوسی کنم؟!
وااای اگه ریحانه بفهمه چجوری توی روش نگاه کنم؟! مامانش چی 🤦♀️
مخم داشت از اینهمه سوال و بهت و حیرت منفجر میشد؛ چیکار کنم؟ واقعا کارم درسته؛
البته خب کاره خاصی نیست ک...
دارم به رویام نزدیک میشم، ولش کن، عذاب وجدانِ الکی دارم... با چارتا اطلاعات دادن که مشکلی برای کسی پیش نمیاد...اتفاقی نمی افته
اینقدر ذهنم درگیر بود که نفهمیدم کی رسیدم خونه. انگار کل روز رو در حال بارکشیدن بودم از خستگی بدون اینکه لباسامو عوض کنم روی تخت بیهوش شدم.
🏠 منزل بهار
با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم
هوا روشن بود
اونقدر فکر و خستگی داشتم که تا صبح فردا یه ریز خوابیده بودم.
گوشی رو برداشتم
شماره ناشناس بود، جواب دادم. اصلا مهلت نداد حتی بگم " بله "...!
_ امروز میری خونه دوستت، ایمیلت رو ببین و دریافتش رو اطلاع بده.
بعد قطع کرد، در حد چند ثانیه...
ایمیلم رو دیدم...
تصویر بابای ریحانه رو فرستاده بودن که تایید کنم همونه... ولی با لباس نظامی بود
برنامه و ساعت ورود و خروج از منزل رو خواسته بودن، اینکه خونشون سیستم امنیتی داره یا نه، اینکه اسلحه همراهش هست یانه، و در نهایت من باید زمان خروجش از کشور رو میفهمیدم و اگر حرفی توی خونه در مورد اغتشاشات میزنه رو ضبط کنم. حرفای ریحانه و مامانش همه رو ضبط کنم و بفرستم.
همونجا خشکم زد، هم نمیدونستم دارم چیکار میکنم هم انگار میخواستم تا تهش برم که خلاص بشم از این کشور.
خودم رو هی توجیه میکردم که اگه بابای ریحانه از همون آدما باشه که بر علیه زنها داره کار میکنه پس شاید کارم درست باشه. از طرفی تا الان چنین چیزهایی رو توی رفتارشون ندیده بودم.
با ناباوری از کاری که قبول کردم، دستورالعمل هارو مرور کردم و پاشدم تا چیزی بخورم و برم سمت ریحانه.
بهش زنگ زدم، بیمارستان بود!
ای بابا، حالا تا بیمارستان باید برم🤦🏻♀️
یه اسنپ گرفتم سمت بیمارستان خاتم الانبیا.
خب الان من برم، حتما کار داره، نمیتونه بشینه با من حرف بزنه، واااااای از این سردرگمی 🤦🏻♀️
اصلا نمیتونم تصمیم درست رو بگیرم.
تو گیجیِ خودم سیر میکردم که راننده گفت رسیدیم، همینجا پیاده میشین؟
گوشیم زنگ خورد باز یه شماره ناشناس دیگه!
با اشاره به راننده اسنپ گفتم چند لحظه صبر کنه
برداشتم گفت:
-یادت نرفته که کجا میخواستی بری؟
- نه، ریحانه یعنی دختر آقای رحمانی توی بیمارستان خاتم کار میکنه الان اسنپ..
هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت:
- اسنپ گرفتی؟! احمق شدی؟ از این به بعد با ماشینای عبوری میری و ردی از حرکاتت جا نمی گذاری.
- خب من که نمیدونستم
- بار آخرت باشه زودتر پیاده شو
از همون بیمارستان هم شروع کن، شیفت کاری، مسئول بخش، مسئولیتش، اتاق کار و .. همه رو دربیار بفرست.
تماس که قطع شد اضطرابم بیشتر شد. چیزی نیست اینا رو که همه میدونن ... خودمو آروم کردم😰
از ماشین پیاده شدم، به ریحانه زنگ زدم.
خوشبختانه موقع ناهار رسیدم.
یه ساعتی حداقل وقت دارم. نباید اَمون بدم هم باید کاری کنم که بتونم برم خونه شون هم از کار و بارش بپرسم.
ریحانه اومد دم در دنبالم، با هم رفتیم تو یه اتاق بزرگ ، یه میز بزرگ بود که ۷،۸ نفردور میز نشسته بودن، مشغول خوردن غذا...
ریحانه همون موقع که بهش زنگ زده بودم، فهمید میخوام بیام، واسم غذا گرفته بود، بابا لامصب اینقد خوب نباش😢
تو دلم خیلی ناراحتش بودم. یعنی اگر من اطلاعاتی که اونا میخوان رو بگیرم چی میخواد بشه؟ ممکنه ریحانه ، پدرش رو از دست بده؟؟!!😰
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
انشاءالله امشب...
در صفحهی آخر مقدراتمان
ملائکه این جمله را بنویسند:
"مُحِبِّ امیرالمومنین است
عاقبتش ختم بهخیر است"
🖤الهی بعلیٍ...🤲
#شب_قدر
#ماه_رمضان
#شهادت_امام_علی ع
🖤 دورهمی حــواے آدمی ها 🖤
🖤 @havayeadam 🖤