eitaa logo
حیات معقول
221 دنبال‌کننده
144 عکس
216 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ما عشق را پشت در این خانه دیدیم 🔸زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت. ❤️‍🔥❤️‍🔥 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نسخه‌ای بسیار قدیمی از در یهودیان قاهره چه می‌کند؟ 🔻 پاسخ این پرسش را در کلیپ ببینید. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۹) ✍ اصغر آقائی ___________________ 🌀 گام سوم: با ابراهیم ع (۹): آتش افروخته 🔻 که ابراهیم را خوب می‌شناخت و پیش از این یک بار طعم شکست در برابر سخنان متین او را چشیده بود، «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» دستور داد او را دستگیر کنند. 🔻 که با ملکوت آسمان، بیشتر از از زمین، انس داشت، اکنون میان سربازان نمرود قرار گرفته است. او را به زندان شهر بردند و من ناامید به خانه برگشتم. «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» 🔻به خانه که رسیدم سکوت خانه برایم سنگین بود. حال و هوای کاری را نداشتم. هنوز ساعتی از دوری ابراهیم نگذشته بود اما بی‌تاب او شده بود. نمی‌دانستم تا این حد دوری برایم سخت می‌شود. از خانه بیرون زدم. 🔻هر گوشه شهر سخن از ابراهیم بود. عده‌ای خوشحال از آنچه برای ابراهیم اتفاق افتاده است و عده‌ای دلگیر بودند؛ و بسیاری هم مشغول زندگی روزمره خویش بودند. 🔻حال غریبی داشتم. گویی در میان مردگان قدم می‌زدم. در این حال و هوا بودم که ناگاه فریاد جارچی را شنیدم: ای اهالی شهر مژده مژده! به زودی آرامش به شهر بازخواهد گشت! ابراهیم، دشمن خدایان به سزای گستاخی‌های خویش خواهد رسید. بزرگ فراهم آورده، ابراهیم را در آن خواهیم افکند. 🔻مردم در تکاپو افتاده از هر جا که می‌توانستند هیزمی انبوه فراهم آوردند و در میان‌رودان نزدیک معبد شهر اور انباشتند. گویی سوزاندن مخالفان امری عادی برای آنان بود. 🔻روز موعود فرا رسید. از آن هیزم انباشته می‌شد حدس زد که چه آتش بزرگی خواهد شد. من روی سکویی نشسته بودم که ابراهیم را آوردند. 🔻در این اثنا صدای چرخ‌هایی عظیم به گوشم رسید. سر که چرخاندم، تمام وجودم را بهت گرفت. اولین باری بود که منجنیقی از نزدیک می‌دیدم. چرخی عظیم با پرتاب‌گری بلند. 🔻به دستور هیزم‌ها را آتش زدند. پس از مدت کمی آتش گُر گرفت و شعله‌های آن فریادکنان رو به آسمان بودند. صدای سوختن آن همه هیزم با شعله‌های سر به فلک کشیده .... نهههههههه باورم نمی‌شود. با خود گفتم دیگر کار ابراهیم تمام است. قلبم به تپش افتاد، لبانم خشک شد و آهی تفت وجودم را فراگرفت. 🔻ابراهیم که از روبه‌رویم گذشت نگاهی به چهره او کردم. چقدر آرام و پرقرار بود. و من باز از انسان کامل در تعجب شدم. ناخواسته بلند فریاد زدم ابراهیییییمممم ... اما ترس از نمرودیان بار دیگر زبان در کامم چرخاند و نتوانستم از یاری و محبّت خویش به او بگویم. باز کم آوردم و شرمسار شدم. آری یاری انسان کامل، نفسی با بصیرت، قلبی صبور، و نشاطی روزافزون می‌خواهد؛ که من نداشتم. 🔻در همین تب و تاب بودم که ناگاه دیدم ابراهیم روی خویش را به سوی من چرخاند و با لبخندی پرمعنا با من سخن گفت. هرچند حرفی نزد؛ اما در طول سفر آموخته بودم که هرگاه با خود یکی‌به‌دو می‌کنم و خود را در برابر حق و انسان کامل شرمسار می‌بینم؛ همین تواضع و سرفرودآوردن در برابر حق، انسان کامل را به همراه می‌آورد. او با لبخند خویش، مرا بار دیگر استوار کرد و امیدوار به مسیر حق. ریشه دوانده در لبخند رضایت انسان کامل، همیشه رهگشاست. 🔻 آماده پرتاب بود و من چشمانم را به آن دوخته بودم. نفس‌ها در سینه حبس شده بود. 🔻با اشاره نمرود منجنیق ابراهیم را رها کرد و او در میان آتش قرار گرفت. ناخودآگاه چشمانم را بسته، سر به زیر افکندم و اشک چشمانم جاری شد. 🔻با خود گفتم ای کاش می‌شد آن آتش را با اشک‌هایم خاموش کنم؛ ای کاش می‌شد ... . 🔻در این حال بودم که ناگاه فریادی مرا به خود جلب کرد. چه اتفاقی افتاده است؟ بوی خوشی همزمان با آن صدا به مشام می‌رسید. صدا بلند و متعجب می‌گفت: بنگرید بنگرید! آتش آتش ... تا سرم را به سوی آن آتش و شعله‌های بلندش برگرداندم، خداااااااااای من اثری از آتش نیست ... «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ*وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ» 🔻 اما قلب من با دیدن گلستانی که جای آتش قرار گرفته بود هنوز آرام نشده بود. 🔻آن لحظه که ابراهیم در آتش افکنده شد، با خود گفتم این چه است در او؟! گاه ابراهیمی در آتش افکنده می‌شود؛ گاه دربی می‌سوزد و گاه خیمه‌گاهی و گاه گیسوانی ... 🥺 🔻من دور از چشمان ابراهیم به یاد آن سوخته‌جان‌های تاریخ بغض کرده، گریستم. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
هدایت شده از عکس‌نوشت🌿
⸤﷽⸣ 🕊️🕊️ ذکر زینب در این روزها، دعایی است که بارها آن را، در خلوت مادر با خدای خود، شنیده است: "اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ خدایا مرا مشغولِ کاری کن که برای آن خلقم کرده‌ای" و زینب می‌داند غمگساری پرشکوه، خلق شده است؛ و زینتِ پدر، صبورانه به‌پا می‌خیزد؛ تا تکیه‌گاهِ قلب پدر، غمگسار حسن و شکوهِ خفته در حماسه کربلا شود، و صدای آن غمگسار پرشکوه، هنوز می‌آید: "مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا". . عکس‌نوشت🌿 اینجا‌ دل‌نوشته‌ها‌ در قاب‌ تصاویر، قلب‌ و روحت‌ را‌ به‌ جستجو‌ در معنای‌ زندگی‌ دعوت می‌کند. @aksneveshtnoora
34.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 کمی طولانیه ولی ارزشش رو داره👌 حتما ببینید حال دلتون رو خوب می‌کنه ♥️ با عشق امام رضا علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام، را با هم تجربه کنیم♥️ 🌱 🌱 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ 💠 ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! 🔻 خداوند کریم، در این آیه سؤالی می‌پرسد که می‌داند انسان در پاسخ به آن شرمسار می‌شود؛ 🔻 امّا چون او است و شرمساری بنده خویش را نمی‌خواهد، پاسخ را به انسان القا می‌کند و آن حق تعالی است. 🔻 آری کریم‌بودن او سبب شده است انسان فریفته دنیای کوچک خود شود، و در برابر خداوند کریم، مغرورانه سپاسگزار نباشد. 🔻 و انسان همچنان مغرور و ناسپاس است.😔 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 خداوند پس از آنکه می‌فرماید "وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا: و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابی!" در آیه بعد چنین می‌گوید: 💠 وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا 💠 با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می‌خوانند، و تنها رضای او را می‌طلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است. 🔻 نتیجه این است: لازمه پناه‌بردن به خداوند، دو چیز است: ✔️ ۱) همراهیِ صبورانه با راستین است؛ کسانی که آنان شیفته حق تعالی است؛ ✔️ و ۲) دوری از اهل دنیا و هواپرستان است. 🔻و مصداق بارز چنین مؤمنانی است؛ لذا لازمه پناه‌بردن به خداوند، قرارگرفتن در سایه امام علیه‌السلام است. 🍃🍃 یا صاحب الزمان ادرکنی🥺 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 گروهی از فرشتگان چون ظاهری از انسان، این موجود تازه‌به‌دوران‌رسیده را دیدند، گویی مغرورانه گفتند: "ما هستیم و عبادت می‌کنیم" 🍃🍃 و خداوند گفت: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید 🍃🍃 🔻 و انسان در طول تاریخ، با و ، هنوز فرشتگان را پشیمانِ سخن خویش می‌کنند. ☘ و انسان، هنوز تا تمام‌وجه ، در راه است؛ و ظهور یعنی زمانی که فرشتگان، تمام‌قد، به خویش در برابر افتخار خواهند کرد ☘ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ با تبریک پیامبر بزرگ الهی حضرت به پیروان راستین او ☘ سخنان بازیگر سریال در نوع خود جالبه و میزان مخالفان اسلام رو نشون میده ☺️: بعضی فقط برای یک روز مسیحی میشن و کریسمس جشن میگیرن از فرداش باز بی خدا میشن! ▫️از نشانه‌های زندگی عاقلانه و الهی، دوری از و واضح و شیطانی است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 ... حدس من ‏‎ ‎‏درست بود. معلوم شد یک برای اولین بار به داخل آب‌های ‏‎# ‎‏خلیج‌فارس آمده و ما را کرده است. مسئولین در آن وقت شب که ‏‎ ‎‏امام معمولاً ملاقاتی نداشت با حالتی نگران خدمت امام رسیدند. 🔻 امام خمینی ره به آنان گفت: اگر من جای ‌شما بودم وقتی سر و کله اولین ناو جنگی امریکایی در آب‌های‌‎ ‎‌خلیج‌فارس ظاهر شد همان وقت آن را با موشک می‌زدم تا ناو دومی ‎‌جرات نکند بعد از او وارد خلیج‌فارس بشود ... . ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شکوه در ، نه به‌ درمسیربودن، که عاقلانه‌ درآن‌بودن است؛ 🔻 و نشانه‌ی این عاقلانه، و است. ✅ خداوند فرمود: 💠 وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا 💠 و اینکه اگر آنها [= جنّ و انس‌] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۰) ✍ اصغر آقائی ______________ 🌀 گام سوم: با ابراهیم ع (۱۰): جدال احسن 🔻چند روزی از آن واقعه عظیم گذشته بود و همه جا سخن از ابراهیم بود. خاموش‌شده، هرچند شعله‌های نفرت بسیاری را با خود فروخورده بود، اما حرص و طمع سرمایه‌داران و کاهنان، همچنان شعله می‌کشید. 🔻روزی با نشسته بودیم. از هر دری سخن می‌گفتیم. حقیقتش را بخواهید، من پرسشگر بودم و او با متانت پاسخ من را می‌داد. 🔻در میان گفتگو ناگاه یاد چند روز پیش افتادم. پس از حادثه گلستان‌شدنِ آتش، راستش من هم کمی قوت قلب گرفته بودم و گاه‌گاهی به اطراف شهر و مناطق مختلف آن سری می‌زدم. 🔻به ابراهیم گفتم من فکر می‌کردم همه مردمان شهر اور و بابل و این اطراف هستند؛ اما در یکی از گردش‌هایم، عده‌‌ای را دیدم که پیش از طلوع آفتاب رو به مشرق نشسته‌اند. ابتدا گمان کردم به تماشای طلوع آفتاب نشسته‌اند. اما با طلوع آن دیدم همه به یک باره به سجده افتادند. ابراهیم که گویی بار دیگر تمام غصه‌های عالم بر قلب او سنگینی می‌کند، سری تکان داد و گفت آنان خورشید را خدای خود می‌دانند و آهیییییی کشید و سکوت کرد. 🔻آن شب گذشت و من باز هم طبق عادتِ این روزهای اخیر، به گردش رفتم. این بار خواهرزاده ابراهیم نیز با من آمد. 🔻در بین راه به لوط گفتم: دیشب هنگام سخن گفتن با ابراهیم، وقتی صحبت از این قوم خورشیدپرست شد، او آهیییی از عمق جان کشید؛ احساس کردم چیزی بر قلب او سنگینی می‌کند. 🔻لوط که در مهربانی به دایی خویش ابراهیم رفته بود، لبخندی زد و گفت: چند وقت پیش بود، اگر یادت باشد او چند روزی به اطراف شهر رفت. گفتم آری خوب به یاد دارم. او گفت: ابراهیم به سفری تبلیغی به میان اقوامی مشرک رفته بود. اگر مایل هستی از خود او بشنویم؟ گفتم: بسیار هم عالیییی. و هر دو به باغی در همان حوالی رفتیم. 🔻ابراهیم مشغول آبیاری بود. سلام کردیم. ظهر بود. چند قرص نان و مقداری ماست غذای آن روز بود. پس از صرف غذا، لوط گفت: دایی جان، این مهمان عزیزمان، کنجکاو است که بداند در آن سفر تبلیغی میان اقوام و مانند آنها چه گذشت؟ 🔻ابراهیم نگاهی مهربان به من کرد و به لوط گفت مقداری آب برایش بریزد. پس از خوردن آب گفت: وقتی میان قبیله رسیدم تقریبا هوا گرگ و میش شده بود و ستاره قطبی چشمک‌زنان نمایان شده بود. فریاد زدم: ای مردم خدای من این درخشان است. «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ». آنان بهت‌زده من را نگریستند. گفتم: این چه نگاهی است؟ اشکال دارد خدای شما، خدای من هم باشد؟ آنان که گوییی سخن مرا باور کرده‌اند به عبادت خود مشغول شدند. 🔻کم کم پای ستاره‌های دیگر نیز در آسمان باز شد و من گفتم: فکر می‌کنم خدایم باشد بهتر است. آخر مگر می‌شود خدا این همه رقیب داشته باشد. دانستم، ماه بهتر است. خدای من ماه است؛ آن هم ماهی با این نور بسیار. «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» 🔻من ناگاه سخن ابراهیم را قطع کردم، و با تعجب گفت: به همین راحتی گفتید ماه‌پرستم؟ مگر می‌شود؟ 🔻گویی جاهلانه‌ام باز درک و فهمم را دزدید و فراموش کردم با ، که عقل کل است، سخن می‌گویم. 🔻ابراهیم گفت: کمی صبر کن جانم. و ادامه داد: نزدیک صبح شد. با اشعه‌های خورشید ستارگان و ماه کم کم بی‌فروغ شدند. من گفتم: ای مردم خورشید بهتر است و بزرگتر. این خدای من است. 🔻ابراهیم با خنده ادامه داد: مردم که از این همه بی‌ثباتی و از این خدا به آن خدا پریدن من خسته شده بودند، گفتند ابراهیم ما را به سخره گرفته‌ای. هر یک از قبائل ما خدایی مخصوص قبیله خویش دارد، یکی ستاره و یکی ماه و یکی خورشید. پدران ما چنین بوده‌اند. اما تو چرا این شاخه به آن شاخه می‌کنی؟ تا غروب با من سخن گفتند. و گفتند تمام این خدایان، نمایندگان خدای رحمان هستند. من چیزی نگفتم. غروب که شد گفتم: آخر چرا این خدایان، این همه ناپایدار هستند؟ مگر می‌شود چنین موجودات زودگذری، جای خدا یا همراه او باشند؟ من از این معبودهای زودگذر بیزارم. «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» 🔻تازه متوجه شدم، هدف او از همراهی با آن قوم، بازگرداندنِ آنان به عقل و منطق بود ... اما جهل و خرافه ریشه‌دوانده در قلب و ذهن انسان‌ها چیزی نبود که به راحتی از آنان جدا شود؛ به ویژه خرافاتی که با نفاق کاهنان همراه شده بود... . 🔻 و بار دیگر بلورهای چشمان ابراهیم، از قلب حزین او برایم گفتند. و سفر ادامه دارد... . ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 هر چیزی نشانه‌ای دارد، و یکی از نشانه‌های در احادیث بیان شده است‌. 🔻 اما چرا؟ پاسخ اجمالی این مسئله در جایگاه زنان در هستی نهفته است. 🔻 زن در هستی تمام‌نمای صفات الهی است. خداوند کانون مهر است و زن نیز چون او کانون مهر است. 🔻 لذا دوست‌داشتن زنان، یعنی دوست‌داشتن جمال و جلال حق تعالی. 🔻 امام صادق عليه السلام فرمود: 💠 اَلعَبدُ كُلَّما إزدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً، إزدادَ فِى الإيمانِ فَضْلاً. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💠 هرچه زن دوستى بنده افزايش يابد، برايمانش افزوده مى شود. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔻 اما نشانه محبت واقعی زنان چیست؟ بر اساس روایات هر میزان ایمان فردی بیشتر شود، برخورد او با زنان، خواهد بود. 🔻 پس اگر کسی زنان را از آن جهت که جلوه‌ خداوند هستند تکریم کند، برخورد او با زنان مختلف، به تناسب رابطه آنها با او، جلوه‌های مختلفی خواهد گرفت. این سخن بدین معناست که برخوردِ محبت‌آمیز و کریمانه با مادر، یا با همسر و یا با زنان دیگر به تناسب روابط مختلف می‌شود. 🔻 پس اگر محبت و رفتار کریمانه نسبت به هر یک از زنان، جای دیگری بنشیند، نه این ، الهی است؛ و نه این ، کریمانه. 🔻 لذا در احادیث تصریح شده است که به زنان تنها انسان‌ِ پَست، توهین می‌کند و شأن او را رعایت نمی‌کند. ☘ میلاد را خدمت تمام بانوان، مادران و زنان فرهیخته کشورم، به ویژه اساتید محترم تبریک عرض می‌کنم ☘ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 نتیجه است؛ 🔻به همین علت علامه محمد تقی جعفری (ره) هنگام وداع با همسرش گفت: "چهل سال هم‌کاروانم رفت ... ." 🔻 و پیامبر عشق و عقل و رحمت فرمود: 💠 خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِنِسَائِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِنِسَائِی 💠بهترین شما، کسى است که نسبت به همسرش نیکورفتارتر باشد، من بهترین شما نسبت به زنان خویش هستم. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... بچها گناه ندارن؟ 😭 🔻 امام على عليه السلام: 💠 اَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلومِ: بهترين عدالت يارى مظلوم است. 🔻 ... و صبح عدالت نزدیک است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاطم را در این شعر حماسی ببینیم. 🔻قلّه باشد استعاره از ظهور ♡ السلام ای محور هنگامه‌اش ♡ ♡ ای همه حرف وصیتنامه‌اش ♡ ♡ دید آرامی نشد آشفته او ♡ ♡ ای ستونِ خیمه‌ئی که گفته او ♡ ♡ یارت ای یار خراسانی چه شد ♡ ♡ ای صبا دست سلیمانی چه شد ♡ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 داستان ... همچنان تازه است🥺🥺💔💔 🔻 و اینک دخترکی با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی ... و چه داستانی است داستانِ دخترک و گوشواره با صورت نیلی 😭 🔻 ... و منتقم آه‌های خفته در سینه در راه است.🥺🤲🥺 اللهم عجل له الفرج ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 وقتی قلبت از دوری با آه‌های تفتیده پرتپش می‌شود، چشمان نگرانت را مأمور عقل خویش کن، تا دوست را همین حوالی بیابد. همین کافیست برا 🔻 و خداوند فرمود: 💠 سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ 💠 به زودی نشانه‌های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می‌دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
هدایت شده از عکس‌نوشت🌿
⸤﷽⸣ 🕊️🕊️ وقتی آسمان هنگام غروب خورشید، بر پیکر نیمه‌جان او می‌نشیند، خورشید با خون قلب تفتیده خویش، بر صافی قلب آسمان داغدیده می‌نویسد: آه آه از فراق دوست، و هر دو در فراق مهدی، به سوگ نشسته، چشمان خویش را خون‌فشان می‌کنند؛ این است راز غروب‌های غم‌انگیز جمعه‌. عکس‌نوشت🌿 اینجا‌ دل‌نوشته‌ها‌ در قاب‌ تصاویر، قلب‌ و روحت‌ را‌ به‌ جستجو‌ در معنای‌ زندگی‌ دعوت می‌کند. @aksneveshtnoora
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی نروم جز به همان ره كه توام راهنمائی همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم كه به توحید سزائی تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری احد بی‌زن و جفتی، ملك كامروایی نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت تو جلیل الجبروتی،‌ تونصیر الامرایی تو حكیمی، تو عظیمی، تو كریمی، تو رحیمی تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی بری از رنج و گدازی، بری از درد ونیازی بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی بری از خوردن و خفتن،‌بری از شرك و شبیهی بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطائی نتوان وصف تو گفتن كه در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نیایی نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبود خلق و تو باشی نه بجنبی نه بگردی، نه بكاهی نه فزایی همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بكاهی، همه كمّی تو فزایی احدٌ لیس كمثله، صمدٌ لیس له ضدّ لِمَنْ المُلك تو گویی كه مرآن را تو سزایی لب و دندان «سنائی» همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 چرا صاحبان قدرت در غرب دوست ندارند کسی مسلمان باشد؟! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
یاد خدا ۷.mp3
12.12M
🔻 عشق و رفاقت با خداوند، نتیجه . 💠 يَا خَيْرَ مَنْ خَلَا بِهِ وَحِيدٌ، وَيَا أَعْطَفَ مَنْ أَوَىٰ إِلَيْهِ طَرِيدٌ 💠 ای بهترین کسی که شخص تک و تنها با او خلوت کند و ای مهربان‌ترین کسی که انسان رانده به‌جانب او روی می‌آورد. 🥺🥺🥺 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 علیه‌السلام ✔️ خطبه‌ای پر از علم و فهم و عقلانیت و تبیین حقائق ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul