🔰 وحدت هادی و مهدیٌّ الیه
✍ اصغر آقائی
___________________
💠اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
💠خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خداوند به هر چیزی داناست.
🔻آیه مبارک ابتدا «الله» را #نور هستی معرفی میکند. این عبارت دو معنا دارد: ۱) تمام هستی از #منشأ_واحدی است و آن اسم «الله» که جامع جمیع صفات حضرت حق تعالی است؛ ولی معنای دقیقتر اینکه ۲) تمام صفات #حضرت_حق در آسمانها و زمین #حضور دارد، زیرا #نور چیزی است که هر جا باشد، خود اوست که حضور دارد نه چیز دیگری. لذا خداوند نه چون ساعتسازی، ساعتی را ساخته، و خود کناری رفته است و ساعت خودکار کار خویش را انجام میدهد؛ بلکه در تمام هستی چون نوری فراگیر حاضر است.
🔻در ادامه آیه، «نور» الله به چراغی چندلایه تشبیه شده است. اما این «نور» چیست و یا کیست؟
🔻ابتدا باید توجه کرد خداوند در ابتدای آیه، خود را «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» معرفی میکند، ولی در آخر آیه میفرماید «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ» که گویی «نور» در اینجا، غیر از نور اوّلی است؟ آیا اینگونه است؟ یا آنکه این دو، یعنی هادی و مهدیٌّ الیه، یکی هستند و میان آنها وحدتی برقرار است؟
🔻هرچند #سؤالات متعددی اینجا وجود دارد، و پرداختن به همه آنها ممکن نیست؛ اجمالا عرض میکنم، این آیه به مسئله #وحدت_وجود و وحدت بین خداوند و مظاهر او اشاره دارد.
🔻برای تبیین این مسئله وحدت: ۱) باید بدانیم #خداوند وقتی نور هستی شد، یعنی در #تمام_هستی جریان دارد؛ یعنی تمام هستی در عین حالی که کثرت دارد، در «نور» واحدی، وحدت دارند؛ ۲) و این وحدت در یک #مَجمَع، یک مجلا و یا #مظهر واحدی، ظاهر میشود؛ زیرا همچنانکه تمام #اسماء_حق تعالی در #اسم_جامع الله، جمع هستند، تمام هستی نیز باید در مظهری تام، هم جمع باشند و هم به سوی او بروند.
🔻امّا این مظهر و مجمع چیست یا کیست؟ پاسخ واضح است، تنها کسی میتواند مجمع این صفات و اسماء باشد که #مظهر_تام #الله و به تعبیر قرآن، #خلیفه_الله باشد.
🔻و خلیفه الله، #انسان است؛ اما از آنجا که خلیفه، ضرورتا یکی باید باشد، پس در هر عصری تنها و تنها یک خلیفه الله، یا #انسان_کامل وجود دارد، و آن انسان کامل امام علیه السلام است.
🔘 این #بیان اجمالی، نتائجی را همراه خود دارد:
✔️۱) نور در ابتدا و انتهای آیه یکی است، و معنای «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ» این است که خداوند، خود، به سوی خود هدایت میکند؛
✔️۲) میان خلیفه الله یعنی انسان کامل و خود الله، وحدت صفاتی و اسمائی وجود دارد، بنابراين وقتی نور، الله شد و الله به سوی #امام دعوت میکند، این دعوت به سوی خودِ خدا است، و لازمه آن، وحدت میان هادی، مهدیٌّ الیه، یعنی امام، است؛
✔️۳) وقتی انسان کامل، به سوی خود دعوت میکند، این یعنی دعوت به سوی خداوند؛
✔️۴) امام علیه السلام، در تمام هستی، حضور دارد، زیرا میان او و الله، وحدت است، و وقتی الله نور هستی شد، امام نیز #نور_هستی است، و چون نور در تمام لایههای هستی، وجود دارد؛ پس امام علیه السلام نیز در تمام لایهها، به تناسب آن لایه هستی، وجود دارد؛
✔️۵) در اجتماع بشری، به عنوان یکی از لایههای هستی، در صورتی وحدت شکل میگیرد که به سوی انسان کامل حرکت کند؛ ولی چون انسان کامل و امام علیه السلام برای بسیاری شناخته شده نیست؛ هرچند هر حرکتی در #باطن_هستی، هم از امام است و هم به او بازگشت دارد، اما در #ظاهر نیازمند معرفی او به افراد جامعه هستیم.
پس «الله نور السماوات و الارض» را میتوان در قالب و مظهر تام او یعنی انسان کامل و امام علیه السلام تفسیر کرد؛ به این معنا که اگر الله نور هستی، امام هم نور هستی است که فرمود "بکم رزق الوری" و رزق از اصل وجود موجودات تا مسائل دیگر را شامل میشود.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#در_محضر_قرآن
🆔 @hayatemaqul
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 ⸤﷽⸣ 🌱
🔆السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ🔆
♡♡ سلام بر امام مهدى آن كسى كه خداى عز و جل به امتها وعده داده كه عقايد مختلف مردم را به وجود او جمع كند و خلق را از تفرقه برهاند♡♡
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
🌱 ⸤﷽⸣ 🌱
🔆 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ، وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ.
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و به عزّتت مرزهای مسلمانان را محکم و استوار ساز و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش و عطایای آنان را به توانگریات کامل و سرشار کن.
🔆 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ كَثِّرْ عِدَّتَهُمْ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ، وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ، وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ، وَ وَاتِرْ بَيْنَ مِيَرِهِمْ، وَ تَوَحَّدْ بِكِفَايَةِ مُؤَنِهِمْ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْرِ.
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و تعدادشان را بیافزا و سلاحشان را تیز و برّا کن و اطراف و جوانبشان را محکم و نفوذناپذیر ساز و جمعشان را به هم پیوند ده و کارشان را رو به راه کن و آذوقه آنان را پیدرپی برسان و سختیهایشان را به تنهایی کارساز باش و به یاری خود نیرومندشان ساز و به شکیبایی مددشان ده و آنان را در چارهجویی، دقّت نظر عنایت کن.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#روز_موعود
#انتقام
🆔 @hayatemaqul
🌱 ⸤﷽⸣ 🌱
خیبر بار دیگر
شکوه دوباره #علی را
به چشمان خویش دید؛
و شیاطین به حکم
#فَأَتْبَعَهُ_شِهابٌ_ثاقِبٌ
با #شهابهای بهغرّشدرآمده
به اشاره #فرزند_غیورش_علی،
به لانههای عنکبوتیشان پناه بردن؛
و بیپناهان #غزه در ناآرامی آنان،
شبی را به آرامش سر کردند.
آری، تا غرّش #شیران بیشه نباشد،
#آهوان دشت، در آغوش طبیعت،
شادمان نخواهند بود
و شاعران از حرکت خرامان آنان نخواهند گفت.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#روز_موعود
#انتقام
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۴)
✍ اصغر آقائی
____________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۴): در آرزوی فرزند(۱)
🔻#ابراهیم ع و همسرش #ساره مدت زیادی بود که کنار هم زندگی میکردند؛ اما #غمی بزرگ بر قلب آنان سنگینی میکرد. آنان #فرزندی نداشتند تا نور چشمانشان شود و این غصه داشت.
🔻من هیچگاه باورم نمیشد #انسان_کامل غم فرزند داشته باشد تا آنکه آن شب رسید.
🔻شبی از خواب بیدار شدم. تشنه بودم و در پی جرعهای آب که #دعای ابراهیم ع را شنیدم: خداوندا فرزندی صالح به من عطا کن. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»
🔻گویی یکپارچه یخ شده بودم. ابراهیم از خداوند فرزند میخواهد؟
🔻باز آن #موجود همیشههمراهم، در دل آن شب، شروع کرد به سخنگفتن: بارها به تو گفته بودم ابراهیم اهل #توکل نیست؟ او اساساً هیچ #تفاوتی با دیگران ندارد؟ نمیبینی به خاطر یک فرزند چگونه آه و ناله میکند؟ این چه توکّلی است که او دارد؟ آیا این بود #رضا به قضا و قدر الهی؟
🔻بدون آنکه آب بخورم به اتاق برگشتم. امّا خواب از سرم پریده بود. آخر من از ابراهیم، #منادی_توحید، تصور دیگری داشتم. «وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» چگونه میشود او یک خواسته مادّی را چنین ملتمسانه از خدا بخواهد؟
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۵)
✍ اصغر آقائی
____________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۴): در آرزوی فرزند(۲)
... ادامه بخش قبل
🔻صبح روز بعد، دیگر #ابراهیم، آن فرد غرق در اشک چشم نبود، یکپارچه لبخند و مهر شده بود.
🔻او با کاسهای از #شیر که با دستان خودش دوشیده بود، به طرف من آمد. در این مدّت بارها و بارها مرا شرمنده خویش کرده بود. او همیشه میگفت: #مهمان حبیب خداست؛ و مرا چون عزیزکردهی خدا، دوستم داشت. «وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
🔻ابراهیم در حالی که کاسه را داخل سفره میگذاشت، کنارم نشست و دست بر شانهام گذاشت و گفت: فرزندم ... .
🔻تا واژه «فرزندم» را شنیدم، گویی باز تمام ذهنم مشغول التماس و دعاهای دیشب او شد.
🔻با صدای ابراهیم، دوباره هوش و حواسم سر جای خود برگشت. او گفت: پسرم چیزی شده است؟ نمیدانستم بگویم یا نه. در حالی که سراسر وجودم را شرم گرفته بود گفتم: «دیشششببببب ... دعاااااا ... »
🔻کلام بریده، چشمانِ به زیرافکنده، صورت سرخشده، فریاد #قلبی بود که از عظمت چشمان ابراهیم به تپش افتاده بود.
🔻ابراهیم گفت: صبحانه که خوردی با هم صحبت میکنیم.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۵)
✍ اصغر آقائی
____________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۴): در آرزوی فرزند(۳)
... ادامه بخش قبل.
🔻بعد از صبحانه وارد حیاط خانه شدم. #ابراهیم داشت در #باغچه، گلی تازهشکفته را بو میکرد؛ بهار بود و گلهای رنگارنگ.
🔻نزدیک تر رفتم، و شنیدم ابراهیم همراه با بوکردن گل، با او به لطافت، سخن میگوید و سخنانش، هم محبّت بود و شکر بود و شکر.
🔻اینجا بود که باز همان موجود پرغرور همیشههمراهم، گویی این سخن را در تمام وجودم دمید: «ابراهیم فریبکار ریاکار را میبینی؟ اصلا باورت میشود این همان ابراهیم دیشبی باشد. یکی نیست به او بگوید اگر اهل شکری، پس نالهکردنهای دیشبت برای فرزند چه بود؟ آنجا که #سختی هست اهل شکر نیستی؛ اما اینجا که بوی خوش گل مستت کرده است، به شکر میافتی.
🔻در همین اثنا ناگاه #ابراهیم #نگاهی به من کرد و گویی با نگاه او آن #شیطان درونی، پا به فرار گذاشت.
🔻ابراهیم مرا کنار خویش خواند و هر دو روی سکویی نشستیم. او بدون آنکه پرسشی کنم، شروع به صحبت کرد و گفت: فرزندم، چقدر خوب است که بدون #دلیل و منطق، هیچ چیزی را نمیپذیری! راستش خود من هم همینطور هستم و از خدای خویش آموختهام همیشه پرسشگر باشم ... .
🔻من ناخودآگاه میان کلام او پریدم و گفت آری همین است و من حتی قبلا دیدم شما، با اینکه مطمئن بودید #معادی هست، اما باز از خداوند خواستید تا یقین شما را بیافزاید، آری آرییی درست است.
🔻ناگاه به خود آمدم و دیدم ابراهیم، آن کوه استوار، با نگاهی ملیح و لبخندی بر لب به من نگاه میکند. راستش کمی خجالت کشیدم که چرا سخن او را این چنین قطع کردم؟
🔻ابراهیم ادامه داد: این باغچه و گلهای آن را میبینی؟ من که متعجب شده بودم و نمیدانستم مقصود او از این #سؤال چیست، اما میدانستم، حکمتی دارد، گفتم: بله و هیچگاه از زیبائی آن چشمانم سیر نمیشود.
🔻ابراهیم ادامه داد: آری اینچنین است و #خانهای که در آن #فرزند باشد، مانند باغچه پرگل است.
🔻تازه فهمیدم او چه میگوید. بارها بدون آنکه زحمت بیان #شبهاتم را داشته باشم، او خود دلمشغولیهایم را پاسخ داده بود؛ هرچند هیچ وقت احساس نمیکردم که نباید سؤال کنم؛ چرا که از خود او آموخته بودم باید برای #فهم سؤال کرد؛ اما به نظر میآمد، گاه گاهی برخی دلمشغولیهای خاص من را ذهنخوانی میکرد و پاسخ میگفت تا #ذهن اسیر شبهاتِ شیطان شدهام را رهاکند تا به کار ذاتی خود، یعنی #جستجوی حقیقت بازگردد. آری شیطان کارش فریب است و فریب است و فریب «وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
🔻دوباره با تمام وجودم گوش شدم تا از ابراهیم بیاموزم که تنها راه آموختن، #انسان_کامل است و #عقل؛ هرچند تمام آنچه انسان کامل میداند، در عقلِ هیچ کسی نمیگنجد و راهی جز آموختن از او نیست.
🔻ابراهیم گفت: #انسان مؤمن همیشه اهل ناله و دعا در برابر خدای خود است و همه چیز خویش را از او میطلبد؛ و این خواسته خود خداست. پسرم از خداخواستن
منافاتی با #صبر و رضا ندارد. طلب نزد بیگانگان و مردمان عار است؛ نه نزد خداوند مهربان که انسان هرچقدر #داناتر شود، #نیازش را بیشتر به خداوند احساس میکند.
🔻ابراهیم پس از این کوتاهسخن، ایستاده و به سوی درب حیاط به راه افتاد. کنار درب که رسید، به سوی من که ایستاده به قد و قامت او که دیگر سالخورده شده بود، مینگریستم، گفت: پسرم آنچه در #ذهنت میآید، همیشه کار عقل نیست که گاه کار شیطان است و باید خوب بیاندیشی که نشانههای این دو چیست؟
🔻او که درب را بست، من بار دیگر به باغچه و گلی که ابراهیم با او سخن میگفت نگریستم و به او گفتم: چقدر تو خوشبختی که ابراهیم نوازشت کرد و با تو سخن گفت. و گل، بدون آنکه سخنی بگوید، چنین پاسخم را داد: هرگاه زیبائیهای انسان کامل و جهان هستی را ندیدی، و تنها در خود فرورفتی و از این همه زیبائی جدا شدی، بدان که شیطان با تو سخن گفته است؛ که کار شیطان ناامیدکردن و ترساندن و فریبدادن است؛ و کار خدا امیددادن.
🔻و من در حالی که به آن گل زیبا مینگریستم با خود زمزمه میکردم: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (ابراهیم/5)
آری برای فهم و دانش و معرفت باید هم بسیار صبور بود و هم شکور؛ که بدون صبر کسی به علم نمیرسد؛ و بدون شکرگذاری، کسی از علم خویش طرفی نمیبندد.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
⸤﷽⸣
#حکمت_سختیها_و_بلاها
🔅اميرالمؤمنين علی علیه السلام:
💠 «و لكِنَّ اللّهَ يَختَبِرُ عِبادَهُ بِأنواعِ الشَّدائدِ، ويَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المَجاهِدِ، ويَبتَليهِم بِضُروبِ المَكارِهِ؛ إخراجا لِلتَّكَبُّرِ مِن قُلوبِهِم، وإسكانا لِلتَّذَلُّلِ في نُفوسِهِم، ولِيَجعَلَ ذلكَ أبوابا فُتُحا إلى فَضلِهِ، وأسبابا ذُلُلاً لِعَفوِهِ».
💠 «ليكن خداوند بندگان خود را به انواع سختیها مىآزمايد و به واسطه كوششهاى گوناگون به بندگيشان مىكشد و به اقسام ناخوشايندها و ناملايمات مبتلايشان مىكند تا كبر را از دلهايشان بيرون بَرد و فروتنى را در جانهايشان جاى دهد و آن را درهايى گشوده به سوى فضل خود و وسايل آسانى براى بخشش خويش قرار دهد».
📚 نهج البلاغه: خطبه۱۹۲
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#نهج_البلاغه
🆔 @hayatemaqul
🌱 ⸤﷽⸣ 🌱
🔰 پیامبر صلی الله علیه و آله:
💠 أفضلُ الإيمانِ أنْ تَعلمَ أنّ اللّه َ معكَ حَيثُ ما كُنتَ.
🌀 برترين ايمان آن است كه بدانى خداوند همه جا با تو هست.
🔻The best of faith is to know that Allah is with you wherever you are.
🔹 faith: ایمان
🔹 wherever: هر کجا
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾 ⸤﷽⸣ 🌾
#تدبّر_در_قرآن
💠 إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ*أُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ* إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ ۖ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (یونس؛ ۷-۹)
🟢 دو برداشت:
✔️ سه صفت "ناامیدی از رحمت الهی، وابسته به دنیاشدن، و تمام حقیقت خود را در دنیا دیدن"، نتیجه غفلت است.
✔️ ایمان، امری اختیاری است که زمینهسازِ حرکت کمالی انسان به هدایت پروردگار است.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#در_محضر_قرآن
🆔 @hayatemaqul
🔰 سیری در غزلهای حافظ
________________
#غزل_۴
🔻عنوان غزل چهارم: #قلببیتاب
🔺 شرح اجمالی ابیات:
حافظ علیه الرحمه در این غزل با ابیات #هشتگانه به ترتیب بیان میدارد: ۱) ای باد صبا با معشوق ازلی بگو، توحید و عشق تو، من را چنین آواره کوه و دشت کرده است. حال ۲) این معشوق که سراسر شکر است و لطف و جمال، چرا جویای حال عاشق عاکف کوی خود نیست؟ و حافظ در مقام پاسخ این پرسش یا گله عاشقانه ، #چنینمیگوید: ۳) این چه توقعی است از آن بالانشین دارم حُسن او کجا و عندلیب مفلوک کجا؟ که جز آه فراق چیزی ندارد و گویی در این راه جز تسلیم و جاندادن راهی ندارد. حافظ در بیت چهارم به خود #نهیبی میزند که ۴) دل معشوق، با دام و دانه و گفتار تند به دست نمی آید بلکه با رفتار نرم و سخن شیرین میتوان او را به دست آورد. امّا گویی قلب حافظ چون عندلیب #هزاردستان، پر آه است لذا ۵) باز در بیت پنجم به #گلهگزاری باز میگردد. ۶) حافظ در غزل ششم گویی به حکم «و ابتغوا الیه الوسیله» سراغ #دیاریارنشینان و اولیاء میرود و آنان را واسطه قرار میدهد که یاد محبّان باشند. در بیت هفتم وی باز به معشوق التفات میکند و از سر رضا و تسلیم وارد میشود که: ۷) آری میدانم توقع زیادی است از آن معشوق دلفریب، انتظار وفا و مهر داشتن که عاشقکشی کار توست. ۸) حافظ در غزل پایانی به #مدحشعر و ذوق خویش میپردازد.
○○○○○○○○○
پ. ن: شرح واژگان و تعابیر:
🔹صبا: نسیمهای رحمانی
🔹غزال رعنا: محبوب ازلی
🔹عندلیب: هزاردستان، طوطی
🔹سهیقد: بلندقد
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#دیوان_حافظ
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۶)
✍ اصغر آقائی
____________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۵): در آرزوی فرزند(۴)
🔻#ابراهیم باز #مهمان دارد. من دیگر به حضور میهمانان عادت کرده بودم. مهمانانی که یا خودشان میآمدند و یا تقریبا روزی نبود که ابراهیم، دست کسی را نگرفته و با خود برای پذیرای به منزل نیاورد. البته من نیز که برای روزهای طولانی میهمان او بودم، گویی در منزل خود هستم.
🔻روزی مهمانانی #غریبی وارد خانه ابراهیم شدند. من هیچگاه آنان را ندیده بودم و از هیبت آنان توان قدمازقدمبرداشتن و سلامگفتن را نداشتم؛ اما ابراهیم #دواندوان سوی آنان رفت. حتما برای او، مهمانان بسیاری عزیزی هستند. من با خود چنین میگفتم.
🔻ابراهیم که رسید آنان سلام کردند و پاسخ شنیدند. وارد خانه شدند. ابراهیم با آنان شروع به سخن کرد.
🔻مدتی گذشت. ظهر شده بود و زمان پذیرایی بود. #غذا که آوردند احساس کردم #حال ابراهیم کمی دگرگون شده است.
🔻به خود جرأت دادم و علّت دگرگونی حالش را پرسیدم. گفت: نمیدانم، #حسّ_عجیبی به این مهمانان تازهوارد دارم. نمیدانم شاید غذا خوب نشده است یا آن را نپسندیدهاند؟
🔻ابراهیم همیشه دوست داشت بهترین #پذیرایی را از مهمانان خویش داشته باشد و سنگ تمام میگذاشت.
🔻خواستم بگویم که راستش من هم از دیدن آنها، حسی عجیب داشتم؛ اما #کلامم را با زبانم چرخاندم و ته حلقم فرستادم. هرچند سخنم گلوگیر شده بود، اما بهتر از آن بود که به ابراهیم بگویم و با نگاه سنگین او در زمین فرو روم.
🔻او همیشه نسبت به مهمانانش، هر که باشند، #تعصب داشت و ترسیدم نکند این سخنم بیادبی باشد. خب راستش حال ابراهیم مرا نگران کرده بود.
🔻در مدت کوتاهی که با خود #کلنجار میرفتم، صدای ابراهیم مرا بهخود آورد. ابراهیم نزد مهمانان بازگشته بود و اینبار بهگونهای دیگر با آنان سخن میگفت.
🔻ابراهیم در حالی که از #شرم سرش را پایین انداخته بود، به آنان گفت: رفتار عجیب شما من و خانوادهام را نگران کرده است؟ نکند غذا خوب نیست؟ شاید در شأن شما نبود؟ «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ»
🔻آن مهمانان که هیبتشان مرا گرفته بود، این بار لبخندی زیبا و دلشنین بر لبانشان جای گرفت. گویی تمام وجودم با لبخند آنان #آرامش گرفت. چه لبخند دلربایی. اما این آرامش تنها لحظهای با من بود. آنان به ابراهیم مژدهای عجیب دادند: ابراهیم، تو را به فرزندی دانا بشارت باد. قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ
🔻من که چشمانم از حدقه بیرون زده بود، نگاهی به #محاسن سپید ابراهیم کردم. مژده فرزند به یک پیرمرد میدهند!!
🔻راستش نمیدانستم عصبانی باشم یا از تعجّب بخندم. عجب #مهمانان گستاخی. خانه ابراهیم آمدهاند. غذا که نمیخورند هیچ؛ حالا او را به #تمسخر گرفتهاند. دلم برای ابراهیم سوخت و با خود اندیشیدم: باز هم عدهای از مردمان ناسپاس، #قلب ابراهیم را شکستند. آخر خیلیها او را به دلیل نداشتن فرزند به سخره میگرفتند.
🔻با پاسخ عجیب و البته به گونهای توبیخوار ابراهیم بیشتر دلم گرفت. او گفت: مرا در پیری به داشتن #فرزند #بشارت میدهید؟ این چه بشارتی است؟ شما مرا به چه چیزی بشارت میدهید؟ «قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ».
🔻هرچند ابراهیم همیشه مهربان بود و با جاهلان بسیار صبورانه برخورد میکرد؛ امّا گویی این بار خبری دیگر در راه است! میان او و آن مهمانان پرهیبت و عجیب، سرّی بود که من نمیدانستم.
🔻آنان پاسخ دادند: ابراهیم، آیا از رحمت حق تعالی مأیوس شدهای؟ ما #بشارتی حق، از سوی خدای تعالی برای تو آوردهایم. «قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ»
🔻همین کافی بود که نام #خدا در برابر کوه #توحید آورده شود. ابراهیم چون کوهی استوار که زلزلهای عظیم آن را از جای بکند و تکهتکه کند و تمام هستی آن را به باد دهد، محو میشد. در برابر خدا هیچ در هیچ میشد و گویی غلامِ حلقهبهگوشی است که به خدمت ایستاده است.
🔻ابراهیم گفت: از #رحمت خداوند جز گمراهان نامید نمیشوند. «قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» و امید بار دیگر تمام وجود ابراهیم را فراگرفت.
🔻در آن لحظه تنها یک چیز را دوست داشتم: در #چشمان دریایی ابراهیم شنا کنم و با نسیم وزیدهشده در قلب او به پرواز در آیم.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul