eitaa logo
حیات معقول
232 دنبال‌کننده
160 عکس
261 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 سنت‌های نادرست، مانع اصلی تعقل ✍ اصغر آقائی ___________________________ 💠 وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ❇️ و چون به آنان گفته شود: از و کتابی که خدا فرستاده، پیروی کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا باید آنها پدران باشند حتی اگر آن پدران و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟ 🔺یکی از که انسان را از باز می‌دارد ماندن در نادرست پیشینیان است. 🔸 در آیات متعددی چنین امری را شنیدن سخن حق بیان کرده است. 🔸در این آیه نیز می‌فرماید آیا باید از نیاکان خویش به هر طریق ممکن کنید؟ 🔹خداوند در ادامه با عطف کلمه «یهتدون» به «یعقلون»، گویی آغاز هدایت را در تعقل معرفی می‌کند. 🔹کسانی که تعقل نمی‌ورزند، در حقیقت از دور هستند و با تعقل فرد وارد اولین مراحل هدایت می‌شود. 💡اما شکستن این تعصب بی‌جا و تبعیت نابخردانه از نیاکان چگونه است؟ 💎 به نظر می‌رسد یکی از روش‌های مناسب برای درهم این‌گونه نادرست، ایجاد در ذهن مخاطب است. 🔺 و جان مخاطبی که تعصبات شده است، موعظه‌پذیر نیست و باید او را با سؤالاتی به‌هنگام به و فطری‌اش بازگردانیم، تا اندک اندک ضرباتی خفیف به او زده شود و در نهایت این ضربات به شکسته‌شدن عصبیّت بی‌جای او ختم شود. 🔅 در حقیقت شما با ایجاد سؤال، و نادرست او را به او نشان می‌دهید. ☑️ مثلا فرد گرفتار در ، چنین مغلطه و استدلال نادرستی در ذهن دارد: ✔️ مقدمه اول: عمل A در نیاکان من سال‌های متمادی جریان داشته است. ✔️ مقدمه دوم: و هرگاه مسئله‌ای سال‌های متمادی میان افرادی جریان داشت باشد، حتما آن درست است و ترک آن نادرست. 🌀طبیعتا نتیجه چنین استدلالی آن است که نباید آنچه از به ما می‌رسد را ترک کنیم. 📌اما با درباره این استدلال، می‌توان نادرست بودن آن را بیان کرد. 🆔 @hayatemaqul
🔰 حیا، ثمره مشترک ایمان و عقل ✍ اصغر آقائی ___________________________ 🌀اگر بخواهیم زندگی را تنها در قالب یک صفت معرفی کنیم، آن صفت می‌تواند "حیا" باشد.‌ 🔺هرچند سخن درباره ، جوانب مختلفی دارد، اما ریشه‌یابی آن در فهم حیای صحیح بسیار موثر است. 🔺در احادیث مختلفی حیا و ثمره و معرفی شده است. 💠 امام علی علیه‌السلام فرمود: العَقلُ شَجَرَةٌ ثَمَرُها السَّخاءُ و الحَياءُ: عقل، درختی است که میوه آن سخاوت و حیاء است. 💠 در حدیثی امام کاظم علیه السلام فرمود: الحیاء من الایمان: حیا از ایمان است. 💡اما عاملِ ثمره مشترک‌داشتنِ ایمان و عقل چیست؟ 💎 برای پاسخ به این سؤال باید گفت: ☑️ وقتی ایمان به معنای مصداق واقعی حقیقت و اصل آن یعنی خداوند است و ☑️ وجود هم به حکم عقل امری بلکه بدیهی است؛ لذا هویت هر دوی آنها با وجود حق تعالی عجین شده است؛ بنابراین هر دوی آنها را به رعایت خداوند در تمام مراتب هستی وامی‌دارند. ♻️ این یعنی چون عقل و ایمان از طرفی تمام را محضر خداوند می‌دانند و از سویی دیگر تمام موجودات را مظهر و او می‌دانند، بنابراین عقل و ایمان عدم رعایت محضر حق تعالی حتی در را نیز خلاف حیا می‌دانند؛ لذاست که در حدیثی حیای فرد نسبت به نیز میوه معرفی شده است. 💠 امام علی علیه‌السلام: حیاء الرجل من نفسه ثمره العقل: حیا از خود، میوه عقل است. ✅ پس: حیا یعنی توجه به رعایت ادب محضر خداوند داشتن و چون در هستی جز خداوند و آثار او وجود ندارد، لذا تمام هستی محضر خداوند خواهد بود پس ثمره ایمان به چنین حقیقتی و پذیرش عقلانی آن، مستلزم ادب محضر خداوند خواهد بود و این یعنی حیا در محضر حق تعالی. 🆔 @hayatemaqul
🔰 نکاتی از شرح دعای سحر امام خمینی رحمه الله علیه ✍ اصغر آقائی ______________________ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ ...؛ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِأَجَلِّهِ ... . 🔻۱. ، هرچه ، به نزدیک‌تر و او بر امور بیشتر است. پس حقیقت وجود همه اشياء است؛ در عين حال كه هيچ يك از آن‌ها نيست؛ به تعبیر عارفان شامخ چون «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها». 🔻۲. عبارت پیشین یعنی: همه جمال و جلال و کمالات آنها در جمع است، اما در عین حال آنها که ظلمت است و نابودی در او نیست؛ که فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ: همه اشیاء نابودند [نه آنکه نابود خواهند شد] مگر وجه او». 🔻۳. لذا پروردگار در ظهور خود، بطون؛ و در بطونش، ظهور است؛ و در رحمتش، غضب و در غضبش رحمت است؛ لذا فرمود: «يَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ وَ يَا ظَاهِراً فِي بُطُونِهِ». از ، عليه الصلاة و السلام نیز نقل است كه فرمود: "سبحان من اتّسعت رحمته لاوليائه في شدّة نقمته واشتدّت نقمته لاعدائه في سعة رحمته‌: پاک و منزه است خدایی که رحمتش در عین شدت عذابش، اولیائش را فراگرفت؛ و عذابش در عین وسعت رحمتش، بر دشمنانش افزون شد." 🔻۴. پس او یعنی انسان نیز چنین؛ یعنی دارنده صفات متقابل الهی است. به موجب همين، حق تعالي به اعتراض كرد كه «مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ: چه چیز مانع تو شد که بر موجودی که با دو دست خویش [یعنی یکی دست جمال و دیگری دست جلال] خلق کردم، سجده کنی؟» 🔻۵. حاصل آنکه هر كه به تعلق داشته جمال است؛ و هر صفتي كه به تعلق داشته باشد، است. لذا تمام درخشندگی موجودات از جمال، و مقهوریت و ستر جمال و مانند آن از جلال الهی است که فرمود: 🔸 جمالك في كل الحقائق سائر***وليس له إلّا جلالك ساتر 🔸 در همه حقائق جمال تو جریان دارد***و تنها پرده‌ای هم که بر جمال توست، جلال توست. 🔻۶. لذا اگر پروردگار با لطف بر قلب سالک تجلی کند باید او را به اسم جمال خواند «اسئلک بجمالک..» و اگر با هیبت و قهر و عظمت تجلی کند باید او را به اسم جلال خواند «اسئلک بجلالک...» ادامه دارد 📚 رک: شرح دعای سحر ص. ۲۶-۲۷ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 شرح دعای سحر: عزّت الهی () ✍ اصغر آقائی _________________________ اللّهم انّي اسئلك من عزّتك باعزّها و كلّ عزّتك عزيزه. اللّهم انّي اسئلك بعزّتك كلّها 🔻 سه معنا دارد: ۱) غالب، ۲) قوی، و ۳) بدونِ معادل و نظیر 🔻 متعال عزيز به است، زيرا او بر همه چيز غالب و قاهر است و سلسله وجود مُسَخَّر امر اوست: «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها؛ زمام اختيار هر جنبده‌اي به دست مشيت اوست». 🔻در : 🔹گاه قوت در برابر ضعف است که (خداوند) از حيث قوّت به این معنا، نامتناهي و فوق نامنتاهي است و در دايره وجود، به جز او، هيچ قوي‌اي وجود ندارد و قوت هر موجود قدرتمندي در ظل قوت او و از درجات قدرت اوست. 🔻 چون در او و وابسته به اويند، بنابراین از جنبه «يَلِي الرَّبي» قوي هستند، ولي از جهات منسوب به خودشان و از جنبه «يَلِي الخَلقي» ضعيف‌اند؛ که فرمود: «‌یا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اى مردم، شما همه به خدا محتاجيد و تنها اوست كه بى‌نياز و غنى و ستوده صفات است.» 🔹 گاه به معنای است: بنابر این معنا نیز خداوند متعال مبدأ آثار نامتناهي است و در وجود غير از او و صفات و آثار او چيز ديگري وجود ندارد و در عالم وجود، جز خداوند ديگري نيست: ولاحول و لا قوة الّا بالله العلىّ العظيم. 📚 شرح دعای سحر/ امام خمینی ره ص‌.۹۴-۹۶ پ.ن. توضیح چند اصطلاح: 🔸 ۱. خداوند بودن: یعنی کاملا در دست قدرت او بودن 🔸 ۲. : موجودی که بودن را از جایی نگرفته است و اقتضای ذات خودش است. 🔸 ۳. جنبه و جنبه : هر موجودی غیر از خداوند دو جنبه دارد: ✔️ جنبه اول یعنی یعنی او تماماً وابسته است؛ تماماً از اوست؛ لذا به تعبیری عین اوست و جدا از او نیست. یعنی در این جنبه به جنبه دارایی او و حقیقت او توجه می‌شود؛ ✔️ جنبه دوم یعنی یعنی او موجودی محدود، هیچ، معدوم؛ هالک؛ و تماماً نداری و مانند آن است. در این جنبه به نداری‌های او توجه می‌شود که بدون جنبه اول، هیچ اندر هیچ می‌شود. ◀️ خلاصه: 🔹 گاه به یک موجود از بالا و از طرف خداوند نگاه می‌شود، که جز خدا هیچ چیز دیده نمی‌شود و همه چیز فانی در او می‌شود؛ و همه وحدت در وحدت می‌شود؛ 🔹 گاه از پایین و از طرف مخلوقات نگاه می‌شود، که در این نگاه، کثرات، تعیّنات، مخلوقات، محدودیت‌ها، ناداری‌ها، کثرت در کثرن، و ... دیده می‌شود. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۱) ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام سوم: با ابراهیم ع (۱) 🔻 ع سال‌ها بعد از طوفان وفات یافت. ده‌ها قرن گذشت و جمعیت اندک همراه وی دوباره گسترش یافتند. من از این قبیله به آن قبیله و از این شهر به آن شهر در سفر بودم، اما هر بار بر غصه‌هایم افزوده می‌شد. پیرو نوح ع آرام آرام کم می‌شدند. 🔻با گسترش زندگی، انسان این موجود و «إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» بار دیگر که حق تعالی بر دوش او نهاده بود را فراموش کرد؛ و ولیّ نعمت، یعنی . و انسانی که از ولیّ خویش دور بیافتد، قدمگاه ، راهنمای او می‌شود و شرک و کفر ثمره پیروی از ابلیس لعین. «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ» 🔻روزی در اندیشه‌ی بودم که صدایی مرا به سوی خود جلب کرد. به گوشه‌ای از آسمان خیره می‌شوم. چهره کریه با قهقه‌‌ای مستانه‌ بر غصه‌هایم می‌افزاید. او خود را پیروز می‌داند. گویی شادمانه‌ای به‌پا کرده و تمام یاران خویش را به جشن نابودی فرزندان بشر فراخوانده است. 🔻منِ خسته از این همه نادانی بشر، به سایه‌‌ای می‌خزم تا لختی بیاسایم. هنوز چشمانم گرم نشده بود که ناگاه یاد روزی افتادم که نوح غصه‌دار برای نجات از غم‌های عظیم دعا کرد و خداوند او را نجات داد «وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ» 🔻از جا می‌جهم. به خود تشری می‌زنم که چرا در میان انبوه اندوه‌، حیات‌بخش انسان‌های کاملی که تاکنون پای درس زندگی آنان بودم را فراموش کرده‌ام؛ آموزه‌ی و ؛ که اگر نبود، حق هیچ توجّهی به بشر نداشت. «مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ» 🔻من با چشمانی اشک‌بار چون آدم ع استغفار می‌کنم و چون نوح به حال آن اقوام در شرک غلطیده غصه‌دار می‌شوم و برای نجات فرزندان آدم دعا می‌کنم. و خدا دعاکردن را بسیار دوست دارد. 🔻با دعا و استغفار و ناله به درگاه حق جانی دوباره می‌گیرم و ، جای خود را به می‌دهد و من دانستم که گاه انسان هرچند خود را در می‌داند اما در عین حال در دامی از دام‌های شیطان افتاده است؛ دام ناامیدی؛ که ناامیدی از شیطان است و امید از ایمان. و من با خود زمزمه می‌کنم: و من بسیار آمرزنده هستم نسبت به هر آنکه ایمان آورده، توبه کرده، اعمال صالح انجام دهد سپس هدایت شود. «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» 🔻و بار دیگر با عمل به آموزه‌ی ، به ایمانی دوباره بازمی‌گردم، که عمل به آموزه‌های ، انسان‌ساز است نه بودن با او. و من از اینکه نعمت‌ بودن با اولیای خدا را، نه به زبان که با عمل به آموزه‌های آنان سپاس گذارده بودم، خوشحال شده، به حکم «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» «إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»، از خداوند خواستم برای ادامه سفر یاریم دهد و مرا در میان آن همه مظاهر ناسپاسی تنها رها نکند. 🔻و من بار دیگر با امیدی برآمده از ایمانی دوباره به شهر باز می‌گردم. 🔻در شهر در حال قدم‌زدن بودم. به هر جا که می‌نگریستم آثار شیاطین انسی و آن خنده‌های پر کبر و مستانه‌شان را می‌دیدم. گویی تمام شهر به دست جنود ابلیس است. شهر فراموش‌شدگان. و خدا هر آنکه او را فراموش کند به عذابی سخت گرفتار خواهد کرد، ذات خود و آنچه برای او آفریده شده است. «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» و چه بد عذابی است، فراموش‌کردن انسانی. 🔻اما دیگر حال من متفاوت بود. هرچند غصه‌دار بودم، اما امیدی در دلم روشن بود و آموخته بودم که هیچگاه زمین از الهی خالی نمی‌شود، و خط توحید هیچگاه یک‌سره قطع نمی‌شود. 🔻و بار دیگر رحیم در میان قهقهه مستانه شیطان و شیطان‌صفتان، کاری کارستان می‎کند و یکی از پیروان خط نوح را وارد عرصه پیکار حق علیه باطل می‌کند. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» 🔻و ، قهرمان توحید و بت‌شکن بزرگ تاریخ، وارد می‌شود. و شیطان فریادی از سر استیصال سر می‌نهد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 توحید افعالی و توکل به خداوند ✍ اصغر آقائی __________________ 🔻 جناب رحمة الله علیه تمام هستی را حق تعالی می‌داند که تنها کسی می‌تواند آن ببیند که سر در چاه نفس و مادّیات فرونبرده باشد. 🔻 وی بیان می‌کند کسانی چون به دلیل آنکه در چاه فروغلطیده‌اند، نه آنان و نه انبیا به کار آنان آید: بلعم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادتها و دین صد هزاران انبیا و ره‌روان ناید اندر خاطر آن بدگمان ... 🔻 فرد متبلا به ، چون در چاه نفس و غرور خویش قرار گرفته است، نه تنها را در گوشه‌گوشه هستی نمی‌بیند؛ که آن را منکر می‌شود: این جهان پر آفتاب و نور ماه او بهشته سر فرو برده به چاه که اگر حقست پس کو روشنی سر ز چه بردار و بنگر ای دنی 🔻 این و فرد، سبب می‌شود، ، و ‎_بین شود و و مشکلات، راهزن او شوند: هین مگو کاینک فلانی کشت کرد در فلان سالی ملخ کشتش بخورد پس چرا کارم که اینجا خوف هست من چرا افشانم این گندم ز دست ... 🔻 وی مستمر و بر اساس دیدن و حق تعالی در تمام هستی را داروی این ناامیدی می‌داند: چون دری می‌کوفت او از سلوتی عاقبت در یافت روزی خلوتی جست از بیم عسس شب او به باغ یار خود را یافت چون شمع و چراغ گفت سازندهٔ سبب را آن نفس ای خدا تو رحمتی کن بر عسس 🔻 و در نهایت بسیار زیبا هستی را می‌داند: ناشناسا تو سببها کرده‌ای از در دوزخ بهشتم برده‌ای بهر آن کردی سبب این کار را تا ندارم خوار من یک خار را در شکست پای بخشد حق پری هم ز قعر چاه بگشاید دری 🔻 و چنین نگاهی به هستی سبب می‌شود که فرد خدابین، محدود در نشود؛ و در همه جا را حضرت حق بداند: تو مبین که بر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
🔰شرک و فسق ✍ اصغر آقائی ____________________ 🔻شاید کلمه «مشرک» در نگاه اوّلی برابر با «فاسق» باشد. به همین دلیل بسیاری افراد، حتی مسیحیان و اهل کتاب را فاسق معرفی می‌کنند. اما آیا چنین است یا مسئله دقیق‌تر از این نگاه بدوی است؟ 🔻با توجه به تعریف دقیق در معنایِ و انکسار ، چه حقّی که و چه حقّی که ، پیشنهاد می‌دهد، تمام افراد به هر میزان دریافتی که از حق داشته، در برابر آن استکبار نورزیده، تواضع می‌کنند، هستند. 🔻لذا ، یا ، از باب مثال، تا وقتی که حقی چون ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام برای آنان آشکار نشده باشد، و حق‌بودن آن را در مرتبه‌ای از درک و معرفت، دریافت نکرده باشند، امّا به هر حقّی که از طریق عقل و یا شرع به آنها رسیده، اعتراف‌کرده، در برابر آن تواضع می‌کنند، اینان مرتبه‌ای از ایمان را داشته، در دایره وسیع ایمان هستند. 🔸فراموش نکنیم، هرچند مؤمن واژه‌ای است که کاربرد در مثلا پیدا کرده است؛ امّا حقیقت این است، بر اساس تعریفی که از ایمان عرض شد، ایمان امری است که مراتب گوناگونی از تا را در بر می‌گیرد. 🔹 تفاوت مشرکی که در برابر احکام عقلی خویش مانند ، با مشرکی که به احکام عقلی عمل نمی‌کند این است که آن مشرک اوّلی، مؤمن به ایمان باطنی است؛ و این ایمان، روزی چه در این دنیا و چه در که روز آشکارشدن باطن‌هاست، ، آشکار شده نجاتش خواهد داد. ✔️بنابر این مقدمه: هر فرد مشرکی تا آن زمان که شرک را دریافت نکرده باشد، و در نیز بر خویش عمل نکند، او نه به دلیل این شرک، و نه به دلیل عمل خویش، فاسق محسوب نخواهد شد؛ مگر آنکه هم به خویش و هم به خویش تن‌ دهد که سخن دیگری است. به تعبیر دیگر عنوان مشروط به است؛ حال چه علمِ حاصل از عقل و چه علم حاصل از شرع، و یا هر دو. 🔻بر این اساس می‌فرماید: 💠 كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (توبه/8) 💠 چگونه [مشرکان بر پیمان خود پایبندند؟] و در صورتی که اگر بر شما چیره شوند، نه [پیوندِ] خویشاوندی را در حقّ شما رعایت می کنند، نه پیمانی را!! شما را با زبانشان خشنود می کنند، ولی دل هایشان [از خشنود کردن شما] امتناع دارد و بیشترشان فاسقند. 🔻 در این آیه خداوند را معرفی کرده است؛ آنانی که اوصافی چون دارند؛ لذا شرک و فسق ندارند. ▫️پ.ن: شاید در نگاه فردی که در جامعه ایمانی رشد کرده است، تصور اینکه فردی غیرعقلانی بودن شرک را دریافت نکرده باشد، بعید به نظر برسد؛ اما باید افراد را در محیط‌های خود دید و خود را جای آنان گذاشت. حتی اگر این فرض نیز درست باشد، باز نکته پیش‌گفته در تعامل با مشرکان بسیار مفید خواهد بود. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 وحدت هادی و مهدیٌّ الیه ✍ اصغر آقائی ___________________ 💠اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 💠خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست. 🔻آیه مبارک ابتدا «الله» را هستی معرفی می‌کند. این عبارت دو معنا دارد: ۱) تمام هستی از است و آن اسم «الله» که جامع جمیع صفات حضرت حق تعالی است؛ ولی معنای دقیق‌تر اینکه ۲) تمام صفات در آسمان‌ها و زمین دارد، زیرا چیزی است که هر جا باشد، خود اوست که حضور دارد نه چیز دیگری. لذا خداوند نه چون ساعت‌سازی، ساعتی را ساخته، و خود کناری رفته است و ساعت خودکار کار خویش را انجام می‌دهد؛ بلکه در تمام هستی چون نوری فراگیر حاضر است. 🔻در ادامه آیه، «نور» الله به چراغی چندلایه تشبیه شده‌ است. اما این «نور» چیست و یا کیست؟ 🔻ابتدا باید توجه کرد خداوند در ابتدای آیه، خود را «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» معرفی می‌کند، ولی در آخر آیه می‌فرماید «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ» که گویی «نور» در اینجا، غیر از نور اوّلی است؟ آیا اینگونه است؟ یا آنکه این دو، یعنی هادی و مهدیٌّ الیه، یکی هستند و میان آنها وحدتی برقرار است؟ 🔻هرچند متعددی اینجا وجود دارد، و پرداختن به همه آنها ممکن نیست؛ اجمالا عرض می‌کنم، این آیه به مسئله و وحدت بین خداوند و مظاهر او اشاره دارد. 🔻برای تبیین این مسئله وحدت: ۱) باید بدانیم وقتی نور هستی شد، یعنی در جریان دارد؛ یعنی تمام هستی در عین حالی که کثرت دارد، در «نور» واحدی، وحدت دارند؛ ۲) و این وحدت در یک ، یک مجلا و یا واحدی، ظاهر می‌شود؛ زیرا همچنانکه تمام تعالی در الله، جمع هستند، تمام هستی نیز باید در مظهری تام، هم جمع باشند و هم به سوی او بروند. 🔻امّا این مظهر و مجمع چیست یا کیست؟ پاسخ واضح است، تنها کسی می‌تواند مجمع این صفات و اسماء باشد که و به تعبیر قرآن، باشد. 🔻و خلیفه الله، است؛ اما از آنجا که خلیفه، ضرورتا یکی باید باشد، پس در هر عصری تنها و تنها یک خلیفه الله، یا وجود دارد، و آن انسان کامل امام علیه السلام است. 🔘 این اجمالی، نتائجی را همراه خود دارد: ✔️۱) نور در ابتدا و انتهای آیه یکی است، و معنای «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ» این است که خداوند، خود، به سوی خود هدایت می‌کند؛ ✔️۲) میان خلیفه الله یعنی انسان کامل و خود الله، وحدت صفاتی و اسمائی وجود دارد، بنابراين وقتی نور، الله شد و الله به سوی دعوت می‌کند، این دعوت به سوی خودِ خدا است، و لازمه آن، وحدت میان هادی، مهدیٌّ الیه، یعنی امام، است؛ ✔️۳) وقتی انسان کامل، به سوی خود دعوت می‌کند، این یعنی دعوت به سوی خداوند؛ ✔️۴) امام علیه السلام، در تمام هستی، حضور دارد، زیرا میان او و الله، وحدت است، و وقتی الله نور هستی شد، امام نیز است، و چون نور در تمام لایه‌های هستی، وجود دارد؛ پس امام علیه السلام نیز در تمام لایه‌ها، به تناسب آن لایه هستی، وجود دارد؛ ✔️۵) در اجتماع بشری، به عنوان یکی از لایه‌های هستی، در صورتی وحدت شکل می‌گیرد که به سوی انسان کامل حرکت کند؛ ولی چون انسان کامل و امام علیه السلام برای بسیاری شناخته شده نیست؛ هرچند هر حرکتی در ، هم از امام است و هم به او بازگشت دارد، اما در نیازمند معرفی او به افراد جامعه هستیم. پس «الله نور السماوات و الارض» را می‌توان در قالب و مظهر تام او یعنی انسان کامل و امام علیه السلام تفسیر کرد؛ به این معنا که اگر الله نور هستی، امام هم نور هستی است که فرمود "بکم رزق الوری" و رزق از اصل وجود موجودات تا مسائل دیگر را شامل می‌شود. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul