eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی زیبا از فیلم امام علی (علیه‌السلام) برایم نعلین زرد تسمه چرمی میخری؟ نه امیرزاده پا برهنه دیده‌ای؟ در دولت علی(ع) معجزه‌ها می‌بینی، تو بچه جان والی پا برهنه دیده‌ای؟!! •|🌻|•_↯✨↯_             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ❤️🌷🔷🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
✋🏻💚 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى... 🌱سلام بر تو ای یادگار امیرالمومنین . سلام بر تو و بر روزی که زمین درد کشیده را، با عدالت علوی التیام خواهی داد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس 🌹به نیت ظهور قائم آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
در شبِ چشمانش غرق میشوم. مردمکهایش تلوتلو میخورند و میلرزند.غصه ی عمیقی درونشان نشسته. دلیلش را نمیدانم.مسیح نگاهش را از صورتم میگیرد. آهی میکشد و حرکت میکند. شانه به شانه اش راه میافتم. به نظرم به سکوت احتیاج دارد.سکوت و هوای آزاد... یک لحظه،یاد صحنه ای که دیدم میافتم. مسیح،محکم آرش را به مبل چسبانده بود و هر لحظه ممکن بود،با فشار دستش،او را خفه کند. آرش دست و پا میزد و سعی میکرد از زیر دست مسیح فرار کند. کنجکاوی مثل پرندهای در قفس،خودش را به در و دیوار مغزم میکوبد و سعی دارد در قالب سوالی،از دهنم بیرون بجهد. اما حالا نباید چیزی بگویم.باید صبر کنم تا مسیح خودش لب بگشاید. بین او و آرش هرچه که گذشته،من حق را به مسیح میدهم. دست هایم را جلوی دهانم حلقه میکنم و نفسِ سوز سرمای اسفند به عمق استخوانم مینشیند. نفس گرمم ر ا درونشان بازدم میکنم. بعد با دستهایم خودم را بغل میگیرم. مسیح آرام میایستد. تا میخواهم برگردم و ببینم چرا ایستاده،کتش روی شانه هایم مینشیند. بی هیچ حرف و کلامی... دوباره راه میافتد. من،همچنان سر جایم ایستاده ام. نگاهی به کت و نگاهی به مسیح میاندازم. پاتند میکنم و کنارش میرسم. همقدم با او حرکت میکنم. میخواهم چیزی بگویم،اما قبل از من، صدای خشدار مسیح بلند میشود. :_سردم نیست نیکی... این یعنی هیچ نگویم. به آرامش نیاز دارد. به سکوت.. دیگر هیچ نمیگویم. با دست،دو طرف کت را میگیرم و به خودم نزدیکتر میکنم. بوی عطر مسیح،در بینی ام میپیچد. تلخ،اما ملایم... حتی عطرش هم با تمام عطرهای دنیا فرق دارد. نفس عمیقی میکشم و بوی او را با تمام وجود وارد ریه هایم میکنم. ... چشمهایم را میبندم و غرق آرامش و امنیتِ کنار او بودن میشوم هوا سرد است و مسیح فقط یک پیراهن در تن دارد. میایستم،کت را از روی شانه ام برمیدارم و مسیح را صدا میزنم. :+مسیح؟ مسیح یکطرفی به سمتم برمیگردد. دستم را دراز میکنم تا کت را بگیرد. نگاهی به من و نگاهی به کت میاندازد.سر تکان میدهد :_نیکی،سردم نیست... و دوباره پشت به من میکند. آشفتگی و عصبانیت از تمام حرکاتش پیداست. و بدتر اینکه من دلیل هیچکدام را نمیدانم. بازهم به طرفم برمیگردد. :_منتظر چی هستی؟ نگاهش میکنم. به خودم میآیم. کت را روی شانه هایم میاندازم.چند قدم،فاصله ی بینمان را پر میکنم و دوباره کنارش میایستم. مسیح راه میافتد،من هم همشانه اش. آنقدر اخم بین ابروانش عمیق است که جرئت نمیکنم چیزی بگویم. میدانم میخواهد قدم بزند تا عصبانیتش فروکش کند. تا به خانه برسیم چیز دیگری نمیگویم. ⚘⚘⚘⚘⚘ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
⛔️گفتن راز خیانت است، و راز خود حماقت🤐 💠امام علی علیه‌السلام: لاَ يَسْلَمُ مَنْ أَذَاعَ سِرَّه سالم نمى ماند که رازش را سازد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💕کودکانی که کمتری دارند ، یاد می‌گیرند باشند. آن‌ها با ، حتی یک تکه چوب ، می‌توانند کرده، کنند و باهوش‌تر شوند.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
سوال یک دختربچه ۹ساله شیعه ازمدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:* ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه... و به بچه ها میگه: بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم... حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟ آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟ *جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:* برو فردا با ولی‌ات بیا کارش دارم!!! دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!! *مدیرگفت:* پس چرا ولی‌تو نیاووردی؟ مگه نگفتم ولی‌تو بیار؟ *دانش آموز گفت:* این ولیه منه دیگه... *مدیر عصبانی شدوگفت:* منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟ *دانش آموز گفت:* نشد دیگه... اینجا میگی ولی یعنی سرپرست... پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻 *بنازم به این بچه شیعه* 👏🏻👏🏻 اگر شیعه‌ای و عاشق علی و ولایت علی هستی تا میتونی این مطلب رو ارسال کن *یـــــــــــــــــاعلـــــــــــــــــــــــــــــی* *قول بده اگه خوندی تو هر گروه هستی پخش کنی.*📖👏🕋تمام لذت عمرم همین است که مولایم امیر المومنین است             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✾ ✾ ✾ ══════💚══   هشدار كه هرگز به جز این برادرم كسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بری كسی جز او روا نباشد.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✾ ✾ ✾ ══════💚══   هان! بدانیدجبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن كه با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
یاعلی ذکر قیام قائم است... سلامتی و تعجیل در فرج سه گل صلوات🌹 اللهم عجل لولیک الفرج             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
Ali.Fani.Heydar.Mp3.256kbps_p30download.com.mp3
8.15M
عالی اعلا حیدر والی والا حیدر حکم تو حکم یزدان شاه بی همتا حیدر 🎤 با صدای برادر علی فانی             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
★ صدای بوق ممتد از خیابان میآید. از خواب میپرم. کمی طول میکشد تا به یاد بیاورم،کجا هستم. همه جا تاریک است. بلند میشوم و از پنجره،نگاهی به بیرون میاندازم. خیابان خلوت است. گوشی را از روی پاتختی چنگ میزنم. یازده و چهل و سه دقیقه ی بامداد. فقط ده دقیقه خوابیده ام... دیشب،که خسته و کوفته بعد از پیادروی نیمساعته به خانه برگشتیم،مسیح برای فرار از سوال و جواب من، "شب بخیر" گفت و به اتاقش پناه برد. من هم ناچار،به اتاقم آمدم و آنقدر این پهلو و آن پهلو کردم تا خوابم برد. هیچوقت خانه را اینقدر خفقان آور حس نکرده بودم احساس میکنم گلویم خشک شده. نگاهی به ظاهرم در آینه میاندازم.. موهای آشفته،پیراهن و شلوار راحتی. آهی مٻکشم. چادر رنگی ام را سر میکنم و از اتاق بیرون میروم.در یخچال را باز میکنم. بطری آب را بیرون میآورم و به عادت همیشگی ام آن را سر میکشم. بچه که بودم،مامان از این کار نفرت داشت و بعد از ورود به خانه ی مسیح این فانتزی کودکانه سر باز کرده! صدای آه و ناله، توجهم را جلب میکند. بطری را آرام پایین میآورم و گوشهایم را تیز میکنم. صدا از اتاق مسیح است. بطری را داخل یخچال میگذارم و پاورچین پاورچین به طرف اتاق مسیح میروم. در اتاقش نیمه باز است و نصف تختش دیده میشود. نزدیک اتاق که میشوم صدای ناله اش را بهتر میشنوم. خفیف و آرام،آه میکشد و ناله میکند. دستم را روی دیوار میگذارم و کمی به جلو خم میشوم. آرام میگویم:مسیح... خودم صدای خودم را به سختی میشنوم. جواب نمیدهد. کمی بیشتر به جلو خم میشوم. نور از شکاف بین در و دیوار وارد اتاق شده و کمی از صورتش را روشن کرده. دوباره صدایش میزنم،اینبار کمی بلندتر :مسیح.. باز هم جوابم را نمیدهد. صدای آه و ناله اش قطع میشود. نگران چشم به صورتش میدوزم. مردد،نگاهی به اطراف میاندازم. در را کمی فشار میدهم تا بیشتر باز شود و پای راستم را داخل اتاق میگذارم. صدای نفسهایش آرام و آرامتر میشود. نگران به طرفش میروم. دانه های درشت عرق روی پیشانی اش نشسته. کمی خم میشوم و صدایش میکنم. جواب نمیدهد.تنفسش،کمکم آرام میشود. نگران صدایش میزنم :مسیح... پسرعمو... جواب نمیدهد. دستم را جلوی بینی اش میگیرم و چشمانم را میبندم. بازدمش،آرام و با کمترین شدت ممکن به دستم میخورد. نفس راحتی میکشم . کنارش روی تخت مینشینم. دوباره صدایش میزنم:پسرعمو...مسیـــــــح... نگران نگاهی به دستش میاندازم. همچنان پاسخ نمیدهد. دستم را مردد بالا میآورم.نگاهی به صورتِ آرام،اما سرخ مسیح میکنم. همان لباسهای دیشب را بر تن دارد. میان تردید و استیصال،پشت انگشتانم را چند ثانیه روی پیشانی اش میگذارم. از برخورد با پوست مسیح،گر میگیرم و سریع دستم را عقب میکشم. طفل معصوم!در کوره ی تب میسوزد. نگاهش میکنم. بلندتر از قبل صدایش میزنم:مسیح...جواب نمیدهد،حتی تکان نمیخورد. دمای بدنش خیلی بالاست.. نگرانم.از تشنج کردنش میترسم. چادرم را زیر گلویم سفت میکنم. بلندتر میگویم:مسیح.. بالش زیر سرش را تکان میدهم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
خدای من در هر ثانیه‌ای که می‌گذرد بی شمار نعمت بر من ارزانی می‌کنی تپش قلب ، دم و بازدم. دیدن ، شنیدن ، لمس کردن ، نبض زدن‌ها پلک زدن ، فکر کردن و … نعمت های بیشماری که از شمردن آن‌ها ناتوانم خدایا شکرت برای هر آنچه که به ما بخشیدی ⭐شبت در پناه خدا و سرشار از آرامش🌙 ⭐️✨🌟💐🌷🎍   @hedye110
🌷🌹💐 👇👇
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 💐🌴🌳❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
💐🌿صبح را با سلام بر امام زمان(عج) آغاز میکنم 🍃سلام بر توای عزّت‌بخش اهل ایمان و همه آنان‌که ناتوانشان شمردند، سلام بر تو ای خوارکننده کافران گردنکش و ستمکار السَّلام عَلیکَ یا صاحِب الزَّمان❤             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اینبار مسیح،آرام چشمانش را باز میکند. انگار از یک خواب طولانی بیدار شده. چشمانش را میگرداند و روی صورتم متوقف میکند. لبهایش مثل دو تکه چوب خشک از هم باز میشوند و به سختی نامم را میخوانند :_نیکی.. :+مسیح،تب داری... چشمهایش را میبندد و باز میکند. به سختی،آبدهانش را قورت میدهد و انگار تازه هشیار میشود. :_نیکی..تو اینجا چی کار میکنی؟ نگاهی به اطراف میاندازد. صدایش گرفته. قلبم میلرزد. دستم را بالا میبرم و کلید برق را فشار میدهم. اتاق غرق نور میشود. :_چرا نخوابیدی؟؟ :+مسیح،پاشو باید بریم دکتر... :_خوبم من... :_وقتی میگم پاشو ، رو حرف من حرف نباشه لطفا بگید چَشم.. مسیح با تعجب نگاهم میکند و پشت دستش را روی پیشانی اش میگذارد. توجهی به او نمیکنم. بلند میشوم.آمرانه و محکم میگویم :+تا دو دقیقه ی دیگه جلو در منتظرتون هستم. اشکالی ندارد حتی اگر از لحن و الفاظ دیکتاتور مآبانه ام ناراحت شود. نگران سلامتیش هستم و هیچ چیزی برایم مهمتر از صحت جسمی اش نیست؛ حتی ناراحت شدنش از من. وارد اتاقم میشوم و در را میبندم. قبل از هرچیز،موبایلم را برمیدارم و شماره ی آژانس را میگیرم. برای پنج دقیقه ی دیگر به مقصد درمانگاه،تقاضای تاکسی میکنم و به سمت کمدم میروم. پالتوی بلند کبریتی توسی ام را میپوشم و روسری ساده ی سرمه ای سر میکنم. موبایل و کیف پولم را برمیدارم و چادرم را سر میکنم. مسیح بیحال روی مبل نشسته،کاپشن کرم پوشیده و پیراهن و شلوار قهوه ای روشن. همان لباسهایی که دیشب،برای مهمانی آرش و مهوش پوشیده بود. دستش را روی دسته ی مبل تکیه گاه سرش کرده و چشمانش را بسته. رنگش پریده و گاهی سرفه های خشک میکند. به طرف اتاقش میروم. بعدا بابت این،بی اجازه وارد شدن حتما از او معذرت خواهی میکنم. در کمدش را باز میکنم. رگالها و چوب لباسیها را کنار میزنم،اما دریغ از یک شالگردن. با عجله،به طرف اتاق خودم میروم و از کمد،شالگردن راه راه زرشکی سرمه ای ام را برمیدارم. فکر نمیکنم خیلی دخترانه به نظر برسد. وارد سالن میشوم و کنار مسیح میایستم. همچنان بیحال،سنگینی و همه ی وزنش را روی دست چپش حایل کرده و متوجه حضور من نشده. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
دل به طهورای ولایت برید حاجت خود به باب حاجت برید نگویم این را که خدا عالم است باب حوائج به خدا کاظم است             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباهله "قسمت اول" دکتر خویی مدت فایل"۵۰و'۱   @hedye110