eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 سید بن طاووس به فرزندش محمد می‌نویسد؛ مبادا فکر کنی امام زمان علیه‌السلام به دعای تو محتاج است، هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، این که می‌گویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است، و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده می‌شود، زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بسته‌ای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست، به احترام او باب اجابت به رویت گشوده می‌شود و آنگاه خود و همه‌ی کسانی که در حقشان دعا می‌کنی بر خوان احسان او می‌نشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی می‌شوید، چون خود را به او مرتبط کرده‌اید! 📗 فلاح السائل، سید بن طاووس    @hedye110  🔹🔷🌹🔷🔹
باید برای رسیدن به آرامش و صلح با خودتان وقت صرف کنید و تلاش بورزید. این نتیجه یک‌شبه به دست نمی‌آید و ورای آنچه بتوان شرح داد، به پی‌گیری و تلاشی در سراسر عمر نیازمند است. هنگامی که به یکپارچگی عاطفی خود متعهد باشید، باید هر روز به وجود خودتان بیندیشید نه فقط یک‌بار در هفته که به روان‌شناس مراجعه می‌کنید یا برای انرژی درمانی می‌روید و به مراقبه می‌پردازید بلکه هر روز و هر لحظه از آن شماست. شما باید این هدیه را به خودتان تقدیم کنید که برای خود ارزش قائل شوید و از وجودتان مراقبت نمایید. شما هرگز یک کودک را یک روز زیر باران در بیرونِ خانه رها نمی‌کنید، پس چرا کودک درون خود را یک روز، یک هفته، یک ماه یا یک سال بدون توجه و مراقبت تنها می‌گذارید؟! 📓 ✍🏻 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•     @hedye110   🔹🔷🌹🔷🔹
خواندن نماز فرا رسیدن فصل پاییز گناهان ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟ گفتم : چرا این كار را كردى ؟ در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟ گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟ فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. بحار ج 82    @hedye110  🔹🔷🌹🔷🔹
🪴 🪴 🌿﷽🌿 * * * عشوه هاى قُطام بيشتر و بيشتر مى شود، دخترى كه داغ عزيزانش را ديده است، چرا اين گونه دلربايى مى كند؟! تو نمى دانى كه قُطام چه در سر دارد، تو مدهوش او شده اى و اصلاً فكرت كار نمى كند. تو به راحتى مى توانى اندام او را ببينى... آتش شهوت در وجودت شعله مى كشد، چه مى كنى؟! نگاه حيوانى تو به اندام قُطام بيشتر و بيشتر مى شود. نگاه تو ديگر از حريم خود گذشته است... ديگر نمى توانى تاب بياورى، مشتاقانه از جا بلند مى شوى و چنين مى گويى: آيا با من ازدواج مى كنى؟ من تو را خوشبخت مى كنم. هر چه بخواهى برايت فراهم مى كنم. لحظه اى مى گذرد، قُطام به چشمان تو خيره مى شود، وقتى آتش شهوت را در چشمان تو مى خواند تو را كنار مى زند و مى گويد: ــ من خواستگاران زيادى دارم. پسران قبيله ام در آرزوى ازدواج با من هستند، امّا من هميشه آرزو داشتم كه با جوانمردى شجاع و دلاور مثل تو ازدواج كنم. ــ به خدا قسم! من همسر خوبى براى تو خواهم بود، آيا با من ازدواج مى كنى؟ ــ ازدواج با من سه شرط دارد، آيا مى توانى به اين سه شرط عمل كنى؟ ــ تو از من جان بخواه. هر چه باشد قبول مى كنم، قولِ شرف مى دهم. ــ مهريّه من بايد سه هزار سكّه طلا باشد، همه آن سكه ها را بايد قبل از عروسى پرداخت كنى. ــ باشد، عزيزم! قبول مى كنم. ــ بايد در خانه من خدمتكاران خدمت كنند و من كدبانوى خانه باشم. ــ باشد، قبول است. ــ شرط سوّم خود را كه از همه مهمّ تر است، بعداً مى گويم.8 * * * قُطام به سوى اتاق خود مى رود و تو را تنها مى گذارد، تو سعى مى كنى حدس بزنى كه شرط سوّم چيست. در حال و هواى خودت هستى كه صدايى به گوشت مى رسد: ابن ملجم جان! بيا اينجا! نگاه مى كنى، قُطام را مى بينى كه زيباترين لباس خود را به تن كرده است و در آستانه در اتاق ايستاده است. باد گيسوانش را نوازش مى دهد، به سويش مى روى، بوىِ عطر او تو را مدهوش مى كند... بار ديگر آتشِ شهوت در وجودت زبانه مى كشد. نمى دانى چه كنى! عقل از سرت مى پرد، هيچ نمى فهمى ... قُطام مى گويد: ــ و امّا شرط سوّم. ــ بگو عزيز دلم! هر چه مى خواهى بگو. به خدا قسم هر چه باشد آن را انجام مى دهم، فقط زود بگو و راحتم كن، عزيزم! ــ تو بايد انتقام مرا از على بگيرى. بايد او را به قتل برسانى تا بتوانى به من برسى. ــ از اين حرفى كه زدى به خدا پناه مى برم. اى قُطام! آيا از من مى خواهى كه على را به قتل برسانم؟ چگونه چنين چيزى ممكن است؟ نه! نه! هرگز! آفرين بر تو! خوب جواب او را دادى. مى بينم كه هنوز هم مى خواهى با او سخن بگويى: چه كسى مى تواند على(ع) را به قتل برساند؟ مگر نمى دانى كه او شجاع ترين مرد عرب است؟ از من مى خواهى كه على(ع) را بكشم؟ هرگز! او به من محبّت زيادى نمود و مرا بر ديگران برترى داد. اى قُطام! هر كس ديگر را كه بگويى مى كشم، امّا هرگز از من نخواه كه حتّى فكر كشتن اميرمؤمنان را بكنم! آفرين بر تو! خوب جواب دادى، فقط كافى است كه زود از اينجا بيرون بروى. حرام است كه با نامحرمى در يك اتاق خلوت كنى، تا بار ديگر شيطان به سراغت نيامده است و شهوت تو را اسير نكرده است برو، اگر بمانى پشيمان مى شوى. افسوس كه گوش به حرف شيطان مى دهى، او به تو مى گويد: لازم نيست اينجا را ترك كنى، اينجا بمان! تو بايد بمانى و با قُطام سخن بگويى. تو بايد او را هدايت كنى، تو بايد كارى كنى كه او دست از اين عقيده باطل خود بردارد، تو مى توانى او را عوض كنى، اگر تو بروى چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ ـــــــــــــــــــــــــ ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ امروز روز خشم صهیونیسم اسقاطیل است آخه امروز ۲۴ رجب ،سالروزفتح خیبر بدست مولایمان حیدر کرار است. ذوالفقارش كه می‌چرخید می‌گشود از سپاه دشمن بند میل اگر داشت با در خیبر قلعه راهم زجای خود می‌كَند    @hedye110  🔹🔷🌹🔷🔹
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🏴🏴🏴🏴🏴🏴           @hedye110   
💚 در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 سوال کردم خوب کاپشنت چی شد؟ گفت کاپشنم زمان انتقال مجروحان به بیمارستان خونی و کثیف شد آن را لای درختی کنار بیمارستان گذاشتم صادقانه حرف می زد همه چیز را باور کردم پدرش که از وضعیت شهر و شهامت محمد حسین آگاه بود از او خواست به آن محل بروند و کاپشن را نشان بدهد قبول کرد دوتایی راهی بیمارستان کرمان درمان شدند وقتی برگشتند حال غلامحسین اصلا خوب نبود منتظر شدم تا موقعیتی به دست آید و علت را بپرسم محمدحسین مشغول شستن کاپشن بود و همسرم غرق در تفکر کنارش نشستم گفتم آقا غلامحسین چیزی شده که من از آن بی خبرم؟ گفت چیزی نیست به این اتفاق فکر می‌کنم و رفتار این پسر گفتم چی شد؟ کاپشن آنجایی که گفته بود نبود؟ گفت چرا دقیقا همونجا که گفته بود بعد گفت این بچه خیلی مظلوم است در طول مسیر برایم چیزی گفت که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم گفتم بگو من هم بدانم گفت راجع به خودش بود ندانی بهتر است اصرار کردم بگو اینطوری راحت ترم گفت محمدحسین هم مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار گرفته و به خاطر اینکه شما ناراحت نشوی حرفی به زبان نیاورد با شنیدن این سخن از درون داغ شدم ولی خویشتنداری کردم و پرسیدم چیزی هم شده؟ زخمی جراحتی؟ گفت بله سرش شکسته اما خیلی زخم آن عمیق نبوده پیش از آمدن به خانه داخل باغ مجاور خانه موهایش را شسته تا آثاری از خون در آن باقی نماند چنین مسائلی که برایش پیش می آمد مهر و محبتش در دلم بیشتر و بیشتر می‌شد و واقعاً به داشتنش افتخار می‌کردم چیزی نگذشت که کنار پدرش نشست خواهش کرد تا دوباره به مسجد برود گفت پدر درکم کن تا اوضاع شهر آرام نشود توی خانه آرام و قرار ندارم پدر اجازه داد و او رفت شب هنگام که همه آشوب‌ها و ناآرامی‌های به پایان رسید به خانه برگشت در این میان آن کس که از دل من خبر داشت فقط و فقط خدا بود مردم از جو حاکم بر شهر وحشت زده شده بودند شهر بوی خفقان می داد خانواده‌ها سعی می‌کردند از ترس جانشان در مسیر و یا مقابل نیروهای رژیم قرار نگیرند اما عده ای هم بودند که برای مبارزه با ظلم از جان خود می گذشتند شاه که موقعیت خود را در خطر می‌دید مرتب در شهرهای بزرگ حکومت نظامی اعلام می‌کرد دانشگاه‌های تهران به صورت نیمه تعطیل درآمده بود یک روز دخترم انیس خوشحال و شادمان وارد خانه شد و گفت این هفته کلاس های دانشگاه تعطیل شده و به زودی همسرم از تهران برمی‌گردد آقای ناصر دادبین دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران بود و گاهی اخبار انقلابیون را از تهران برای ما می‌آورد برای انیس دوری از همسر آن هم با دو بچه خردسال سخت می گذشت طبیعی بود که او از این پیشامد خوشحال باشد چون یک هفته همسرش در کنارش بود و او راحت‌تر به کار و زندگی اش می‌رسید *مسجد امام* روزها میگذشت تظاهرات مردمی در تهران و سایر شهرها ادامه داشت و هر روز عزیزانی به خیل شهدا می پیوستند در کرمان نیز انقلابیون تصمیم به تجمع گسترده در روز جمعه ۲۴ آذر ۱۳۵۷ شمسی در محل مسجد امام (ملک) گرفتند تا با شرکت در مراسم چهلمین روز شهادت طلبه شهید حسن توکلی مخالفت خود را با رژیم شاه اعلام کنند ناصر آن روزها کرمان بود یک روز قبل از تجمع گفت قرار است همه به صورت انفرادی وارد مسجد شوند و خانم‌ها نیز در این تجمع حضور داشته باشند دوباره نگرانی و دلشوره سراغم آمد به اندازه‌ای دلم گرفته بود که نهایت نداشت بعد از ظهر روز موعود فرا رسید و طبق معمول همسرم به همراه پسرانم در این تجمع شرکت کردند آن روز فقط ذکر گفتم و دعا خواندم حواسم فقط به گذر زمان بود و اصلاً وقایع اطرافم را حس نمی کردم چندین بار در خانه آمدم به کوچه نگاهی انداختم و برگشتم برای دیدن بچه ها لحظه شماری می‌کردم و هزاران فکر و خیال در ذهنم مرور می شد و به خدا پناه می بردم شب بود که همه یکی یکی به خانه برگشتند ولی محمدحسین همراهشان نبود من خبر نداشتم که ناصر هم در این تجمع شرکت داشته هنوز می‌خواستم آنها را سین جیم کنم که در خانه به شدت به صدا در آمد شب پاییزی سردی بود و چون از عصر باران می بارید خیس بودن زمین به سرمای آن افزوده بود در را که باز کردم انیس سراسیمه وارد خانه شد و سراغ ناصر را از ما گرفت وقتی ما را بی خبر دید شروع کرد به بی تابی «مطمئن هستم برای او اتفاقی افتاده تا به حال سابقه نداشته که ما را تا این وقت شب تنها بگذارد» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌺✨ به مناسبت ایام شهادت باب الحوائج، امام موسی الکاظم (ع): 🌺✨ به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود. به هر زحمتی بود، خودش را رساند. امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود. نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان. مناجات امام را می‌شنید: 🌺✨ «خدایا! . . . در فرج منتقم شتاب کن! و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!» 🌺✨ با خودش گفت: «امام چه کسی را دعا می‌کند؟ تحقق کدام مژده را از خدا می‌خواهد؟» سوالش را پرسید . . . 🌺✨ امام کاظم (ع) فرمود: «او، مهدی ما آل محمّد است . . . پدرم فدای او باد! صورتی گندم‌گون دارد؛ اما با این حال، زردی شب‌زنده‌داری در چهره‌اش پیداست! شب‌هایش با رکوع و سجود به صبح می‌رسند . . .‌ اوست چراغ روشنِ تاریکی‌ها . . .‌ پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد . . . 🌺✨ الهی بحق غمدیده زندان بغداد . . . «آخرین غریب آل محمد را از زندان غیبت نجات عنایت  فرما! . . .»  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶