eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اسوه بودن پیامبر (ص) (1⃣) ✅💐 خلق عظیم 💐✨ پیامبر اعظم(ص) به دلیل بهره‌مندی از «خُلقٍ عَظیم» و «رَحمَةٌ لِلعَالَمین»، نمونه و الگوی مکارم اخلاقی برای تمام انسان‌ها در تمام دوران‌ها هستند. ایشان به عنوان بهترین و کامل‌ترین اسوه راستین بشریت، نسبت به تمام مردم بسیار دلسوز، صمیمی و مهربان بودند. 💐✨ یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌های خاتم الانبیاء(ص)، خلق عظیم ایشان است که خداوند آن را به عظیم وصف می‌کند و عظیم به این تعبیر می‌شود که چیزی بزرگ‌تر و برتر از آن نیست: 💐💫 وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (آیه 4 سوره قلم) و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری! ✅💐 در ميان صفات و ويژگى‌هاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. ✅💐 كلمه خُلق به صفاتى گفته مى‌شود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمى‌شود. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
میخواهم بروم که بازویم را میگیرد،حس میکنم خون در رگ هایم منجمد میشود:به من دست نزن دستم را به شدت عقب میکشم. میگوید:باشه باشه،فقط یه سوال،چرا؟ :_چی چرا؟ چرا حاضر شدی پشت :+ پا بزنی به پدر و مادرت و دوستات و همه چی رو فراموش کنی و بشی یه آدم دیگه؟ :_فقط فکر کردم :+به چی؟ :_به خدا :+نیکی...بس کن :_هرطور مایلی،میخوای باور نکن... دوباره میخواهم بروم که میگوید:قبلا ما خیلی با هم صمیمی بودیم،یادته که؟ :_بودیم...الان خیلی چیزا عوض شده :+من عوض نشدم :_بس کن دانیال لبخند میزند:خدارو شکر،فکر کردم اسمم رو هم فراموش کردی... )یک قدم به طرفم میآید( نیکـــی...من همون دانیالم...هنوز همونقدر دو ِست.... :_بسه..لطفا.... و به سرعت به طرف ساختمان حرکت میکنم. به طرف میزها میروم. بچه ها،جفت شده اند و میخواهند برقصند... خدایا،من میان این همه تفاوت چه میکنم... فریبرز،لایعقل شده،تلوتلو میخورد:نیکی...قبلا که خیلی خوب میرقصیدی،الان چی؟ دانیال بالای سرم میایستد،به پسرها اشاره میکند تا فریبرز را ببرند. کنارم مینشیند. :_میدونم خیلی فرق کردی نیکی میخواهم بلند شوم اما کیفم را میگیرد:بشین... :+علاقه ای به شنیدن حرفات ندارم... :_نمیبینی...هیچکس تو حال خودش نیست...من که اینجا باشم نمیتونن اذیتت کنن،تحملم کن. به خاطر خودت...من اصلا حرف نمیزنم.... راست میگوید،اینجا امن نیست.... ناچار مینشینم... میز های اطراف تقریبا خالی شده اند...صدای موزیک،از دور میآید.. دانیال میگوید:شنیدم...رفتی لندن :_آره یه مدت اونجا بودم... :+چی شد یه دفعه رفتی؟بی خبر؟ :_یهویی شد دیگه :+پیش عمومحمودت رفته بودی؟ :_عمومحمود؟؟نه عمو وحیدم..مگه عمومحمود منو میشناسی؟ :+آره،مگه کسی هست که نشناسدش؛یکی از مهم ترین سرمایه دارای بخش خصوصیه، مثل بابات،مثل بابام... :_شما الان چی کار میکنی؟ لبخند میزند،گرم،صمیمی:خوبه که یادت افتاد از منم بپرسی..هیچی تو این دو سال درسم تموم شد، الان پیش بابا،تو کارخونه مشغولم... :_موفق باشید :+ممنون،تو چی؟یادمه اون موقعها نمیدونستی تو دانشگاه چی بخونی!خانم وکیل یا خانم فیلسوف؟ :_نمیدونم.... لبخند میزند. یکی از خدمه جلو میآید و به دانیال میگوید:آقای مهندس با شما کار دارن. :_الان میام.. بلند میشود:من الان میام،از اینجا تکون نخوری. سری تکان میدهم. همین که دانیال میرود،پریا کنارم مینشیند:چی شد؟ :_چی؟ :+دانیال چی بهت میگفت؟؟ :_چیز خاصی نگفت... :+نیکی چرا خودت رو زدی به اون راه؟؟ از وقتی تو رفتی دانیال پاشو تو یه مهمونی هم نذاشت،مدام این طرف و اونطرف دنبالت میگشت. چون مامان و بابات هیچی به کسی نمیگفتن. واسه این مهمونی هم،سه چهار بار مامان و بابام زنگ زدن به مامانتینا، خواهش کردن هرطور شده تو رو بیارن.البته مامان و بابات نمیدونن اصرار ما،به خاطر دانیال بود. وقتی بهش گفتم تو اومدی،کم مونده بود پرواز کنه. :_چی میگی پریا؟؟ :+دیدم چقدر سرد باهاش حرف میزدی. اذیتش نکن؛این دو سال خیلی تنها بود.... اوه دنیال اومد،من اینجا نباشم بهتره. پریا سریع بلند میشود،دانیال جلو میآید . :_پریا چی میگفت؟؟ جوابش را نمیدهم... نمی دانم چه باید بگویم...اصال نمیدانم اآلن چه حالی دارم...گیج و منگ شده ام. من به این مهمانی دعوت شده ام،تا پسر میزبان،بار دیگر به جمع دوستانش بازگردد... جز طعمه شدن مگر معنای دیگری دارد.... بلند میشوم،بدون فکر،بدون تأمل،حتی نمیدانم میخواهم چه کنم...حس میکنم مغزم یخ زده. ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_عجله_در_کارها_حجت_الاسلام_رفیعی.mp3
2.54M
♨️عجله در کارها 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
همه شاگردان دور استاد حلقه زده اند، يكى با صداى زيبا، قسمتى از آيه 30 سوره بقره را مى خواند: (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...): وقتى كه فرشتگان به خدا گفتند: ما تو را تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم. اكنون استاد چنين سخن مى گويد: فرشتگان هم عبادت خدا را به جا مى آورده و نماز مى خوانند، البتّه نماز هر گروه از فرشتگان با نماز گروه ديگر فرق مى كند، مثلاً نماز فرشتگان آسمان اوّل، اين است كه به سجده بروند. اين مطلب در حديثى از پيامبر آمده است. امروز مى خواهم حديثى را براى شما بگويم كه آقاى سعيدبن جُبير آن را نقل كرده است، گوش كنيد: يك روز، عُمَر به مسجد مى رفت تا مثل همه مسلمانان در نماز جماعت شركت كند. همه مردم از خانه هاى خود بيرون آمده بودند تا به مسجد بروند و پشت سر پيامبر نماز بخوانند. عُمَر وقتى به مسجد مى رفت، نگاهش به مردى افتاد كه در گوشه اى نشسته بود. عُمَر به او گفت: موقع نماز است و هنوز اينجا نشسته اى؟ آن مرد در جواب گفت: كار خوب من براى تو چه فايده اى دارد؟ تو اگر كار خوبى داشته باشى، براى خودت خوب است! عُمَر ناراحت شد و او را كتك زد، بعد از آن، عُمَر به مسجد رفت و با پيامبر نماز خواند. وقتى نماز تمام شد، عُمَر نزد پيامبر آمد و ماجراى آن مرد را تعريف كرد. پيامبر به او سخنى گفت، عُمَر فكر كرد بايد تا آن منافق را به قتل برساند، براى همين با عجله از جاى خود برخاست تا نزد آن منافق برود. پيامبر عُمَر را صدا زد و گفت: "اى عُمَر! بازگرد! همانا غضب و خشم تو، مايه عزّت اسلام است، خشنودى تو، همان حكم خداست! اى عُمَر! خدا نيازى به نماز انسان ها ندارد، در آسمان ها، فرشتگان همواره مشغول نماز هستند و خدا را عبادت مى كنند. عُمَر به پيامبر گفت: اى پيامبر! نماز فرشتگان چگونه است؟ پيامبر سكوت كرد و به او جوابى نداد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و به پيامبر چنين گفت: "اى پيامبر! به عُمَر سلام برسان و به او خبر بده كه نماز فرشتگان هر آسمان با آسمان ديگر تفاوت دارد، نماز فرشتگان آسمان اول، سجده مى باشد، نماز فرشتگان آسمان دوم، ركوع مى باشد...". وقتى سخن استاد به اينجا مى رسد، او بحث را تمام مى كند، گويا او خسته شده است. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 در چند مقام فرموده اند صدایتان را بلند نکنید. ۱. در محضر رسول خدا صلوات الله علیه ۲. در نزد ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین. ۳. در مسجد مگر برای ایراد خطابه. ۴. در نزد پدر و مادر و استاد. 🌸 شان پدر و مادر و استاد هم شان رسول خدا و ائمه معصومین علیهم السلام است. هم شان خانه ی خداست. 👌 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
همسفرم! آيا موافقى با هم اندكى تاريخ را مرور كنيم. بايد به بيست و شش سال قبل برگرديم تا حوادث سال سى و پنج هجرى قمرى را بررسى كنيم. عثمان به عنوان خليفه سوم در مدينه حكومت مى كرد. او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم از اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند، از عثمان ناراضى بودند. به مردم مصر بيش از همه ظلم و ستم مى شد، امّا سرانجام صبر آنها لبريز شد و در ماه شَوّال سال سى و پنج هجرى به سوى مدينه آمدند. آنها خانه عثمان را محاصره كردند و اجازه ندادند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد. حضرت على(ع) براى دفاع از عثمان، امام حسن و امام حسين(ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد. محاصره بيش از دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت، امام حسن و امام حسين(ع) و گروه ديگرى از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند. جالب اين است كه خود بنى اُميّه كه طراح اصلى اين ماجرا بودند، مى خواستند كه با از ميان برداشتن عثمان به اهداف جديد خود برسند. روز هجدهم ذى الحجّه مروان منشى و مشاور عثمان، به او گفت از كسانى كه براى دفاع او آمده اند بخواهد تا خانه او را ترك كنند. عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است، از همه آنهايى كه براى دفاع از آنها آمده بودند خواست تا به خانه هاى خود بروند. او به همه رو كرد و چنين گفت: "من همه شما را سوگند مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد".219 امام حسن(ع)فرمود: "چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى؟" عثمان در جواب ايشان گفت: "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى. من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود". آخرين افرادى كه خانه عثمان را ترك كردند امام حسن و امام حسين(ع) بودند. حضرت على(ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن(ع) شد، به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد. امام حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت، امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند. شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند. محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد. عثمان و خانواده او به شدت تشنه بودند، امّا شورشيان، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد. آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: شايسته نيست كسى مورد غبطه قرار گيرد، مگر كسى كه همتش خودش باشد در اين كه از خودش حساب كشى كند و خودش را مؤاخذه نمايد و در اصلاح خود بكوشد.✨ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_مسئولیت_اعضای_بدن_آیت.mp3
3.56M
♨️مسئولیت اعضای بدن 👌 بسیار شنیدنی 🎤 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸