📌 بازخوانی مفهوم فقه فردی و فقه اجتماعی
(نقدی بر یک تقسیم بندی رایج)
⏹️ بخش دوم:
۳. فقه اجتماعی؛ با رویکرد بینافردی در مقابل رویکرد ساختاری و حکومتی:
اگرچه تقسیمبندی فقه به فردی و اجتماعی (به معنای تفکیک مطلق) صحیح نیست، اما میتوان رویکرد دقیقتری را در نظر گرفت که به تفاوتهای عملکردی فقه در طول تاریخ پاسخ میدهد. فقه گذشته ما، اگرچه اجتماعی بوده، اما عمدتاً به «فقه اجتماعی بینافردی» یا «فقه اجتماعی خرد» میپرداخته است. این فقه بر:
✔️روابط میان فردی:
تمرکز بر تعاملات مستقیم میان افراد به عنوان اشخاص حقیقی (مثلاً رابطه خریدار و فروشنده، همسایه با همسایه).
احکام اشخاص حقیقی: بررسی احکام فرد در مقام یک عضو از جامعه و در روابط روزمره.
این رویکرد، ساختارهای کلان اجتماعی، نهادهای حکومتی و مسائل مرتبط با حکمرانی را کمتر مورد توجه قرار میداد.
اما آنچه امروز از «فقه اجتماعی» انتظار میرود، فراتر از سطح بینافردی است؛ این فقه باید با «رویکرد کلان ساختاری و حاکمیتی» به مسائل بپردازد. در این سطح، فقه به:
✔️رابطه افراد در قالب شخصیتهای حقوقی و نهادی:
بررسی روابط افراد به عنوان شهروندان، ذینفعان یک نهاد یا اعضای یک ساختار بزرگتر.
نقش نهادها و ساختارهای کلان اجتماعی: تحلیل کارکرد دولت، سازمانها، قوانین عمومی و تأثیر آنها بر حیات انسانی.
تقسیم مسئولیتها در ساختار حکومتی: چگونگی توزیع وظایف و اختیارات میان مردم و نهاد حاکمیت.
در این نگاه، فقه از “طهارت تا دیات”، به مثابه «قانون جامعه» و «برنامه حکمرانی» تلقی میشود که تحقق آن مستلزم ایجاد و اعمال یک سلسله ساختارها، نهادها و سازمانهای حکومتی یا مردمی با اساسنامه و تشکیلات منظم است.
❇️ریشهیابی جامعهشناختی:
تحولات گسترده در نظام معیشت و ساختار حیات انسانی در جامعه مدرن (مانند ظهور مکاتب فکری جدید، پیشرفتهای تکنولوژیک، پیچیدگیهای روابط اجتماعی، گستردگی ارتباطات انسانی و روابط بینالملل)، نوع حیات انسانی را از یک «حیات بینافردی» به یک «حیات ساختاری و حکومتی» سوق داده است. از اینرو، فقه نیز لازم است علاوه بر توجه به روابط بینافردی در حیات اجتماعی، به روابط کلان ساختاری و خاکمیتی نیز اهتمام ورزد.
🔹با توجه به آنچه گفته شد، تعبیر حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری که از «فقه فردی» در مقابل «فقه حکومتی» یاد میکنند، دقیقتر به نظر میرسد. به عبارت دیگر، میتوان گفت:
فقه فردی در برابر فقه حکومتی قرار میگیرد.
🔸 یعنی فقه اجتماعی، خود به دو رویکرد «بینافردی» (که فقه گذشته عمدتاً آن را پوشش میداد) و رویکرد «ساختاری-حاکمیتی» (که نیاز امروز فقه است) تقسیم میشود.
❇️فقه الاجتماع در عصر جدید؛ سیاستگذاری برای درمان بحرانهای ساختاری و نهادی
فقه اجتماع در دوره معاصر، صرفاً به بیان احکام میان فردی یا توصیههای اخلاقی میان اشخاص حقیقی بسنده نمیکند، بلکه با رویکردی جامعنگر، بحرانها و بیماریهای ساختاری و نهادی جامعه را شناسایی و تحلیل و در درون روابط کلان انسانی و معادلات اجتماعی در مقیاس حاکمیت حل میکند.
این فقه، به منزلهی نظام فکری و عملی، مسئولیت دارد که ریشههای معضلات اجتماعی را در سطوح گوناگون ـ از فروپاشی اعتماد عمومی و ضعف عدالت اجتماعی تا ناکارآمدی ساختارهای مدیریتی و فرهنگی ـ آشکار سازد. پس از مرحله شناخت، به عرصه سیاستگذاری وارد میشود و برای حل این بحرانها، راهبردهای کلان را همراه با برنامههای اجرایی و عملیاتی تدوین میکند.
در این چارچوب، فقه اجتماعی نه تنها نسخهای نظری برای اصلاح جامعه ارائه میدهد، بلکه نقشهی راهی عملی برای بازسازی نهادها، احیای سلامت اجتماعی و تقویت کارکردهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی متناسب با ارزشهای دینی فراهم میآورد.
هدف نهایی از این سیاستگذاریها، تحقق حیات طیبه است؛ زیستی بر پایه عدالت، آزادی مشروع و امنیت انسانی. قرآن کریم این غایت را چنین معرفی میکند:
فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً (نحل/۹۷)
یعنی به هر کس ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، زندگی پاک و سالم میبخشیم. فقه الاجتماع، ابزار سیاستگذاری و اصلاح جامعه برای دستیابی به این حیات است.
🛑 ادامه دارد...
#فلسفه_علوم_انسانی
#وحدت_علوم
#فقه_اجتماع
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2674
📌 بازخوانی مفهوم فقه فردی و فقه اجتماعی
(نقدی بر یک تقسیم بندی رایج)
⏹️بخش سوم:
🔹جمعبندی:
فقه گذشته ما، هرچند اجتماعی بود، اما عمدتاً در سطح بینافردی عمل میکرد و به افراد به عنوان اشخاص حقیقی در تعاملات مستقیم میپرداخت. اما فقه الاجتماع امروز، فقهی است که افراد را به عنوان شخصیتهای حقوقی در روابط سازمانی و غیرمستقیم در نظر میگیرد و به دنبال تدوین احکام و برنامههایی برای حکمرانی صحیح در جامعه پیچیده و چند ساختی و چندلایهی مدرن و پیامدرن است.
فقه اجتماع با الهام از سنت پیامبر اسلام ﷺ و امام علی علیهالسلام، تلفیقی از حکمت نظری و اقدام عملی را در اختیار نهادهای تصمیمگیر قرار میدهد. رسالت آن، هدایت جامعه به زیست شایسته و عادلانه است. این رویکرد، با تکیه بر منابع اصیل دینی و درک عمیق از واقعیتهای اجتماعی، به دنبال ارائه راهکارهایی جامع برای حل بحرانهای ساختاری و نهادی در جامعه معاصر است.
فقه اجتماع، با بازتعریف نقش دین و شریعت در حیات اجتماعی، میتواند جامعه را به سوی تحقق آرمانهای عدالت، سعادت و رضایت الهی از طریق ترسیم شاکله و ساختاری نو از ساختارهای اجتماعی هدایت کند.
🛑 پایان
چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴
#فلسفه_علوم_انسانی
#وحدت_علوم
#فقه_اجتماع
#فقه_الاجتماع
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2675
📌 امکان همکاری در اندیشه و گفتکو
🔹چرا فیلسوف و متفکر بزرگ انقلاب اسلامی توانست با جریان #راست_اسلامی همچون مرحوم بازرگان و انجمنهای اسلامی مهندسان و پزشکان همکاری در فکر و اندیشه کند و سالیان سال با آنها مباحثه و مذاکره کند اما نتوانست با جریان #چپ_اسلامی کوچکترین مباحثه و مذاکرهای داشته باشد؟
🔸مشکل از شهید مطهری بود یا از #منطق_قدرت_و_تضاد چپ اسلامی؟
#چپ_اسلامی
#منطق_قدرت_و_تضاد
#تغییر_و_تغایر
#ستیزه_جویی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2677
📌 از منطق گفتگو استاد مطهری تا بی منطقی جریانهای چپاسلامی
⏹ بخش اول:
🔹شهید مطهری، به عنوان بزرگترین فیلسوف و متفکر انقلاب اسلامی، بنیادهای نظری و معرفتی این انقلاب را بر پایه منطق فطرت و هدایت تبیین کرد و به همین جهت آثار او مرجع و منبع همه انقلابیون اصیل شد. او با استفاده از اجتهاد جواهری و حکمت متعالیه، به شبهات جریانهای ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم پاسخ مناسبی داد. شهید مطهری در میانهی دعوای تحجر و غربستیزی با غربگرایی و خودباختگی، مسیر درست اجتهاد اسلامی و خودآگاهی انقلابی را بر پایه منطق فطرت و هدایت تبیین و تعریف کرد و به فهم عاقلانه از زمان و مکان دست یافت و نسبت صحیح اسلام را با نیازهای زمان تبیین کرد. بر همین مبنا، او مسیر درست انقلاب و انقلابیگری را به رهبران، مبارزان و کنشگران اجتماعی تعلیم داد و به دور از افراط و تفریط بنیانهای فکری و فلسفی انقلاب اسلامی را تبیین کرد. حقیقتاً او متفکر و فیلسوف بزرگ انقلاب اسلامی است.
🔸شهید مطهری تلاش گستردهای داشت تا با همهی گروهها و جریانهای فکری و سیاسی وارد گفتگو شود و در این گفتگو و مذاکره علمی، حقیقت را آشکار کند و جامعیت اسلام را بیان نماید. او به شبهاتی که در ذهن صاحبان این جریانها و فکرها وجود داشت، با دیده فرصت مینگریست و با مطالعه وسیع و تأمل عمیق پاسخهای مستدل و برهانی و قانعکننده را با زبان علمی و منطقی ارائه میداد.
ایشان معتقد بودند که حقیقت، امری نیست که بتوان آن را به زور بر دیگران تحمیل کرد، بلکه از طریق بحث و تبادل نظر آزاد، استدلال منطقی و شفافسازی مفاهیم آشکار میگردد. برای ایشان، گفتگو، ابزار اصلی شناخت و رسیدن به حقیقت بود.
🔸مطهری، تحجر فکری، جمود، سطحینگری و خودشیفتگی را از آفات بزرگ جامعه اسلامی میدانست. ایشان معتقد بودند که این عوامل، مانع از رشد فکری و معنوی جامعه میشوند و زمینه را برای سوءتفاهمها و انحرافات فراهم میکنند.
🔹 او در طول حیات پربارش با گروهها و جریانهای مختلف ارتباط برقرار کرد؛ از گروه فداییان اسلام و شهید نواب صفوی تا هیأتهای موتلفه اسلامی؛ از مدرسه علوی تهران گرفته تا دانشگاه تهران؛ و از انجمن اسلامی مهندسان تا انجمن اسلامی پزشکان؛ با شخصیتهایی چون آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و امثال اینها در نهضت آزادی همکاری علمی کرد و حسینیه ارشاد را برای گفتگو و مذاکره علمی تأسیس کرد و تلاش کرد تا امثال دکتر شریعتی را جذب کرده و وارد گفتگو و مذاکره علمی و فعالیت مشترک معرفتی و اندیشهورزی کند.
🔸 عموم جریانها از استاد مطهری به ه بردند و با دیده احترام به استاد مینگریستند. بهطور مثال، جریان #راست_اسلامی و نهضت آزادی تا آخرین لحظه حیات استاد مطهری با او همفکری، مذاکره و گفتگو کردند. استاد مطهری نیز با روی باز، علیرغم همه اختلافات فکری و سیاسی، در انواع و اقسام مذاکرات، سخنرانیها و جلسات آنها شرکت میکرد و بحثهای خود را ارائه مینمود. او آزادانه، منصفانه و حکیمانه از مبانی اصیل حکمت و فقاهت اسلامی دفاع میکرد و به نقد اندیشههای امثال مهندس بازرگان و امثال دکتر سحابیها و جریان همسوی آنها در موضوعات فلسفی، علمی، دینی و اجتماعی میپرداخت. این اقبال و گشودگی از سوی نهضت آزادی، زمینهساز این بود که استاد مطهری نیز در جلسات و نشستهای آنها وارد گفتگو، مذاکره و مباحثه شود و نقدهای اساسی خود را به اندیشههای آنان وارد کند و پاسخهای آنها را بشنود و از این رفت و آمد علمی، آثار فاخر و ارزشمندی تولید شود.
🔹خلاصه استاد مطهری در عمده این ارتباطات، موفق عمل کرد و تأثیرگذار بود. اما تنها جریانی که با استاد همراهی نکرد، جریان #چپ_اسلامی بود. جریان چپ اسلامی این تحمل و گشودگی لازم را نداشت و اجازه هیچ نقد و بررسی را نمیداد و تحمل نمیکرد کسی آنها را نقد کند و به چالش بکشاند تا زمینه گفتگو و مذاکره علمی شکل بگیرد.
🛑 ادامه دارد...
#شهید_مطهری
#نقد
#چپ_اسلامی
#منطق_قدرت_و_تضاد
#تغییر_و_تغایر
#ستیزه_جویی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2678
📌 از منطق گفتگو استاد مطهری تا بی منطقی جریانهای چپاسلامی
⏹ بخش دوم:
جریان چپ اسلامی، که در دوران مبارزه با رژیم پهلوی و اوایل انقلاب اسلامی حضوری پررنگ داشت، ریشههای فکری و تاریخی خود را در ترکیبی از مفاهیم اسلامی و ایدئولوژیهای چپگرای تضادگرا، به ویژه مارکسیسم و سوسیالیسم، جستجو میکند. این ترکیب، رویکردی منحصر به فرد و گاه متناقض را به وجود آورد که پیامدهای عمیقی بر تحولات جامعه ایران گذاشت.
در این جریان، تغییر و تضاد به عنوان موتور پیشرفت مطرح است. در اندیشه مارکسیستی، تضاد و دیالکتیک، نیروهای اصلی پیشبرنده تحولات هستند. جریان چپ اسلامی نیز این نگرش را پذیرفته و تغییر و تضاد را به عنوان امری ذاتی و امر بنیادین و ضروری در روابط اجتماعی و سیاسی تلقی میکرد.
🔸جریان چپ اسلامی، بر پایه #منطق_قدرت_و_تضاد، خود را حق مطلق میدید و تمام مشکلات جامعه را در کار مسلحانه و مبارزه سخت میدید. با بزرگنمایی دشمن بیرونی، از دشمن درونی و از تحجر فکری نهفته، غفلت کرده بود و به همین خاطر، نوعی خودشیفتگی و خودمحوری را برای خود قائل بود.
🔹حتی تلاشهای شهید مطهری برای جذب دکتر شریعتی و آوردن او به حسینیه ارشاد، خیلی دوام نیاورد و دکتر شریعتی با همین روحیه چپ اسلامی، نوعی خودمحوری و خودبنیادی پیدا کرد و بینیازی خود را در عرصه عمومی از جریان اصیل فکر و اندیشه احساس میکرد و چندان وارد گفتگو و مذاکره علمی و پاسخ به نقدها و شبهات نمیشد.
🔹جریان چپ اسلامی در نسخه #افراطی آن، که شامل سازمان مجاهدین خلق و گروهک فرقان بود، هیچگونه گشودگی لازم را برای بحث، گفتگو، مناظره و مذاکره نداشت و همواره در برابر هرگونه نقد و انتقاد، با واکنش تند زبانی و سپس با استفاده از سلاح، پاسخ منتقدان خود را میداد. آنها با استفاده از قدرت رسانهای و تریبونهای سیاسی و ایدئولوژیکی، تلاش میکردند منتقدان خود را منکوب کنند و با برچسبهای مختلف از صحنه خارج نمایند. با ادعای تفاهم، ضرورت مبارزه و عدم برهم زدن وحدت جبههای، عموم جوانان را نسبت به جریان اصیل انقلاب اسلامی و روحانیت بدبین میکردند و آنها را نسبت به امثال استاد مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و ... ناامید و بدبین میکردند؛ به گونهای که هر کدام از این متفکران بزرگ، در همان سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی توسط #چپ_اسلامی ترور شدند.
🔸منطق قدرت و تضاد حاکم بر جریان چپ اسلامی و تأکید بر تغییر و تغایر و تقدم اراده بر معرفت، آنها را به مذاکره و گفتگو دعوت نمیکند اگر گاهی دم از تفاهم و همجبهگی میزنند فریبی بیش نیست، بلکه منطق تغییر و تضاد، افراد را پای تریبونهای ایدئولوژیکی میکشاند و با شعار، توهین، تخریب و نهایتاً به دست گرفتن سلاح، با مخالفان خود وارد “گفتگو” میشدند. این “گفتگو” نه از جنس گفتگوی زبانی، بلکه از جنس حذف و ترور متفکران بزرگ انقلاب اسلامی در آغازین سالهای نظام جمهوری اسلامی بود.
🛑 پایان.
✍ سید مهدی موسوی
پنجشنبه ۳ مهرماه ۱۴۰۴
#چپ_اسلامی
#منطق_قدرت_و_تضاد
#تغییر_و_تغایر
#ستیزه_جویی
#جریان_شناسی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2679
📌مقدمهای بر پویایی (دینامیک) جریانها در تاریخ و اندیشه
✍ سید مهدی موسوی
⏹ بخش اول:
🔹در مطالعه و تحلیل جریانهای فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، دو اصل بنیادین وجود دارد که درک عمیقتری از چگونگی پیدایش، تکامل و تداوم آنها ارائه میدهد. این اصول، با تکیه بر شواهد تجربی، مطالعات تاریخی و مباحث فلسفه تاریخ، سازوکارهای پیچیده جریانها و مکاتب را آشکار میسازند.
❇️اصل اول: تداوم و پیوستگی جریانها
🔹هیچ جریان فکری و سیاسی یا مکتب معرفتی در خلاء و بدون پیشینه قبلی شکل نمیگیرد. برخلاف تصور رایج که یک ایده یا درک نو از نقطهی صفر آغاز میشود، تمامی جریانها در بستر تکاملی ایدهها و مکاتب پیشین ریشه دارند. به عبارت دیگر، جریانهای جدید نه آغازگر مطلق، بلکه ادامهدهنده، بازسازنده و تکاملبخش مفاهیم و بینشهای گذشته هستند. ممکن است در مقاطعی، درکها و ایدههای پیشین دچار تضعیف یا انحطاط شوند که به ظاهر حذف شده به نظر بیایند؛ اما پس از مدتی، همین مفاهیم یا ایدهها با توجه به تحولات زمانی، مکانی و مناسبات اجتماعی-انسانی، خود را بازسازی و بازتولید کرده و در قالب یک جریان یا مکتب جدید جلوهگر میشوند.
🔹جریانها تنها بر پایه ایدهها و طرحها استوار نیستند، بلکه ریشههای عمیقی در بستر فرهنگی و حافظه جمعی یک جامعه دارند. این حافظه جمعی، شامل اسطورهها، روایتها، نمادها، ارزشها و حتی ناخودآگاه جمعی یک قوم میشود که ایدههای یک جریان را برای نسلهای متمادی زنده نگه میدارد.
🔸بنابراین، در تحلیل جریانها، ضروری است که به این پیوستگیها، ارتباطات و تعاملات میان مکاتب و جریانهای فکری گذشته و حال توجه ویژه شود. بررسی دقیق چگونگی بازسازی و بازتولید یک درک از جهان و انسان، یا یک ایده در حوزههای اجتماعی و سیاسی، پس از دوران ضعف و انحطاط، در بستر زمانی و مکانی جدید، و ارائه روایتی نو از همان دغدغه پیشین، از اهمیت بسزایی برخوردار است. شناخت طرحهای نوین که بر پایه ایدهها و درکهای سابق بنا نهاده شدهاند، کلید فهم ماهیت تحولات فکری است.
❇️اصل دوم: بقاء و عدم قابلیت حذف جریانها
🔹جریانها و مکاتب، حذفشدنی نیستند. این بدان معنا ایست که یک جریان فکری، فرهنگی یا سیاسی، یا یک مکتب ایدئولوژیک، صرفاً با دستورات حکومتی، اقدامات امنیتی یا حتی نقد علمی از بین نمیرود و محو نمیشود. دلیل این بقاء در آن است که هر جریان بر پایه یک درک، طرح، ایده یا ایدئولوژی بنا شده و بخشی از واقعیت، گوشهای از حقیقت و الگویی از زیست را عرضه میکند که دارای لایهای از لایههای حقیقت وجودی است. این ماهیت بنیادین، آنها را از بینرفتنی نمیسازد.
🔸در نتیجه، هرگونه تلاش برای حذف کامل یک جریان یا مکتب، نه تنها بیهوده، بلکه اشتباهی فاحش است. تجربهی تاریخی نشان داده است که چنین اقداماتی اغلب به ضد خود تبدیل شده و منجر به حیات مضاعف و تقویت پنهان آن جریانها میگردد.
🔹 راهکار صحیح، کنترل و مدیریت جریانها است، نه حذف آنها. این امر از طریق تبیین نقاط قوت و ضعف، فرصتها و تهدیدات، و آگاهسازی جامعه نسبت به ظرفیتها و محدودیتهای آنها میسر میشود.
🔹مدیریت و کنترل جریانها، با تمرکز بر شفافسازی و هدایت افکار عمومی، امکان بهرهبرداری از جنبههای مثبت و کاهش تأثیرات منفی را فراهم میآورد.
🔸در صورت حذف ظاهری و جسمانی یک جریان در جامعه، روح آن جریان و مکتب در بستر فرهنگی و اجتماعی به صورت سرگردان باقی میماند. هنگامی که جریان غالب دچار ضعف شده یا در پاسخگویی به مسائل روز اجتماعی کارایی خود را از دست میدهد، همان روح جریان به ظاهر حذف شده، دوباره ظهور کرده و در کالبد یک گروه یا جریان جدید حلول کرده و خود را بازسازی و بازتولید میکند.
به تعبیر بهتر، وقتی جامعه با چالشهای عمیق و ناتوانی مکتبها و جریانهای موجود در حل آنها روبرو میشود، تمایل به بازگشت یا احیای ایدهها و مکاتب فراموششده یا به حاشیه رانده شده افزایش مییابد. در این شرایط، “روح سرگردان” جریانهای پیشین فرصت مییابد تا راهحلهایی نوین (یا بازسازی شده) برای معضلات ارائه دهد و در کالبدی جدید ظهور کند و طبیعی است که مورد اقبال جمعی از کنشگران اجتماعی واقع شود و دوباره وارد مناسبات اجتماعی شود و به تدریج به یک جریان فعال و تأثیر گذار تبدیل شود.
🔸 جریانهای جدید گاه به پیشنه و عقبهی تاریخی خود اعتراف میکنند و به آثار و تراث علمی گذشتگان خود استناد میدهند و شخصیتهای گذشته را به عنوان قهرمان و نماد معرفی میکنند. اما در برخی از موارد به جهت بدنامی گذشتگان و یا القای نوبودگی و جدید بودند، بر عقبهها و ریشه های فکری و تاریخی خود سرپوش میگذارند و ارتباط و اتصال تاریخی با گذشته واقعی خود را منکر میشوند.
🛑 ادامه دارد...
#جریان_شناسی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2680
📌مقدمهای بر پویایی (دینامیک) جریانها در تاریخ و اندیشه
✍ سید مهدی موسوی
⏹ بخش دوم:
❇️نتیجهگیری:
🔹تحلیل جامع جریانها مستلزم درک این نکات کلیدی است:
۱. حذف کامل جریانها امکانپذیر نیست و تصور حذف، نقطهی آسیبپذیری در برابر آن است.
۲. روح جریانهای به ظاهر حذف شده در بستر فرهنگ و جامعه حضور دارد و به دنبال بستر جدیدی برای ظهور است.
۳. رویکرد صحیح در مواجهه با جریانها، کنترل و مدیریت جریانها است.
۴. کنترل و مدیریت جریانها از طریق نقد عالمانه، گفتگوی منصفانه، تبیین حقایق و روشنسازی فرصتها و تهدیدها، بر پایه مطالعات عمیق تاریخی و نگاه آیندهپژوهانه محقق میشود تا ظرفیتهای و محدودیتها، فرصتها و تهدیدهای جریانها مشخص شود و با برنامه و طرح صحیح در جایگاه خود قرار گیرند.
۵ در مواجهه با این پویایی و دینامیکهای پیچیدهی جریانها و مکاتب، نقش نخبگان فکری و روشنفکران و مصلحان اجتماعی بسیار حیاتی است. آنها با توانایی نقد عالمانه، تحلیل عمیق تاریخی و آیندهپژوهانه، و ایجاد بستر برای گفتگوی های انتقادی و کرسیهای آزاداندیشی، میتوانند به جامعه در جهت مدیریت و کنترل جریانها یاری رسانند. این شامل شفافسازی فرصتها و تهدیدها، ارائه تحلیلهای دقیق و آینده بینانه، و جلوگیری از سوءاستفاده از احساسات عمومی توسط جریانهای خاص میشود.
۶. آشکار کردن پیشینههای واقعی و عقبههای فکری و تاریخی هر جریانی و افشای روایتهای ساختگی از عقبهها و قهرمانسازیهای خیالی، مهمترین راهبرد کنترل و مدیریت آن جریان نزد افکار عمومی است.
۷. نقش “رسانه” و “فناوریهای نوین” در بازتولید و انتشار جریانها بسیار مهم است. در عصر حاضر، ظهور و بازتولید جریانها به شدت تحت تأثیر رسانهها و فناوریهای نوین ارتباطی (شبکههای اجتماعی، اینترنت، هوش مصنوعی و…) قرار گرفته است. این ابزارها میتوانند سرعت انتشار ایدهها و قهرمانسازیها و روایتهایی جعلی را به طرز بیسابقهای افزایش دهند و حتی به جریانهای به ظاهر خاموش، فرصت ظهور و بازتولید سریعتر و گستردهتری بدهند. از سوی دیگر، همین ابزارها میتوانند در فرآیند کنترل و مدیریت جریانها نیز نقش ایفا کنند، اما این نیازمند هوشمندی و درک عمیق از ماهیت رسانه و سواد رسانهای است.
🔸خلاصه این نکات مهم، هسته اصلی یک جریانشناسی واقعبینانه و موثر و فعال است.
🛑 پایان
یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۸:۵۲
#جریان_شناسی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2681
📌نقد، زیربنای جامعهپردازی
🎙سید مهدی موسوی
⏹بخش اول:
❇️مقدمه: نقد، شاخص بلوغ اجتماعی و تمدنسازی
🔹یکی از مهمترین نشانههای رشد و بلوغ اجتماعی که زمینه ساز شکلگیری یک جامعه پیشرو و تمدنساز تأثیرگذار بر سایر ملل است، تعمیق و گسترش فرهنگ نقد و انتقاد در فرهنگ عمومی است.
🔸 هرگاه جامعهای ظرفیت نقدپذیری پیدا کند و بتواند خود و متفکران درون خود را به نقد بکشد، آن جامعه بالغ و رشید است. جامعهای که توانایی تحمل حضور موافقان و مخالفان، گروهها، اندیشهها، مکاتب و جریانهای مختلف را در درون خود دارد، موجبات نوآوری، خلاقیت، آزاداندیشی و نظریهپردازی و گفتگوهای فراوان را فراهم میکند. این جریانهای فکری مختلف و نوآوریهای اجتماعی، منجر به کشف علوم و نظریهها، خلق اعتبارات اجتماعی جدید و فتح قلههای بلند میشود. بنابراین، وجود نقد، ضرورتی اساسی برای جامعهپردازی و تمدنسازی است.
🔹یک جامعه تمدنساز، جامعهای است که در آن، نه تنها ایدهها و نظریههای جدید به سرعت ظهور میکنند، بلکه این ایدهها به طور مداوم مورد ارزیابی، پالایش و بهبود قرار میگیرند. این فرآیند مداوم بازنگری و ارتقاء، مرهون حضور فرهنگ نقد سازنده در افکار عمومی است.
🔹جامعهای که قادر به پذیرش و پردازش انتقادات باشد، توانایی انطباق با تغییرات، شناسایی نقاط ضعف پیش از آنکه به بحران تبدیل شوند و بهرهگیری حداکثری از نقاط قوت خود را خواهد داشت. این امر به نوبه خود، منجر به ثبات، پیشرفت و در نهایت، تأثیرگذاری عمیق بر سایر جوامع میشود.
🔸فقدان فرهنگ نقد، جامعه را در معرض رکود، ایستا بودن و در نهایت، زوال قرار میدهد. در چنین فضایی، ایدههای نو سرکوب شده، استعدادها نادیده گرفته شده و جامعه به جای حرکت رو به جلو، درجا میزند. رشد و بلوغ اجتماعی، بیش از هر چیز، در گرو توانایی جامعه برای اندیشیدن انتقادی به خود و دیگران است. این اندیشهورزی انتقادی، نه تنها به نفع فرد، بلکه به نفع کل جامعه و در نهایت، تمدن بشری خواهد بود.
❇️تعریف دقیق نقد: تحلیل متعالی و موقعیتشناسی
نکته دوم این است که نقد به معنای تحلیل درست و صحیح اندیشهها و جریانها بر پایه حقیقت و انصاف ست؛ به این معنا که هم نقاط قوتها شناخته شوند و هم نقاط ضعفها درک شوند؛ هم فرصتها و امکانهای هر جریانی تحلیل شود و هم تهدیدها و فروبستهای آن آشکار گردد.
🔹نقد به معنای تخریب، حذف، منع یا مواجهه پلیسی و امنیتی با اندیشهها و جریانها نیست. نقد یک فعالیت پویای عقلانی متعالی برای تحلیل و ارزیابی اندیشهها و جریانهاست، با هدف جایگذاری هر جریان، موقعیتشناسی هر مکتب و بهرهمندی به اندازه از هر جریان فکری و نظری.
❇️اجزای چهارگانه نقد سازنده:
در نقد سازنده، چهار عنصر کلیدی نهفته است که هر کدام نقش حیاتی در تحقق هدف نهایی نقد ایفا میکنند:
✔️تحلیل درونی و فهم همدلانه:
این مؤلفه بر اهمیت درک عمیق و از درونِ یک جریان فکری یا اجتماعی تأکید دارد. نقدگر باید تلاش کند تا منطق درونی، اهداف، پیشفرضها و زمینههای شکلگیری یک ایده یا جریان را بفهمد. این فهم همدلانه به معنای تأیید یا پذیرش بدون چون و چرای آن ایده نیست، بلکه به معنای تلاش برای قرار گرفتن در جایگاه گوینده یا صاحب آن ایده است تا بتواند با درکی کاملتر به ارزیابی آن بپردازد. این رویکرد، مانع از قضاوتهای سطحی و مبتنی بر پیشداوری میشود.
✔️شناخت قوتها و فرصتها:
یک نقد سازنده، تنها بر ضعفها متمرکز نمیشود، بلکه به طور همزمان، نقاط قوت، ظرفیتها و پتانسیلهای مثبت یک اندیشه یا جریان را نیز شناسایی و برجسته میکند. درک فرصتهایی که یک ایده میتواند برای جامعه یا علم فراهم آورد، بخشی جداییناپذیر از نقد است. این مرحله نیازمند صبر، دقت نظر و نگاهی آیندهنگرانه است تا بتوان ارزش واقعی یک ایده را در بسترهای مختلف سنجید.
✔️شناخت ضعفها و تهدیدها:
در کنار شناسایی نقاط قوت، نقدگر باید با شجاعت و صداقت، آسیبها، محدودیتها، نقاط ضعف و پیامدهای منفی احتمالی یک اندیشه یا جریان را نیز آشکار سازد. این شفافسازی، نه برای حذف، بلکه برای هشدار، پیشگیری و ارائه راهکارهای اصلاحی صورت میگیرد. شناسایی تهدیدها به جامعه کمک میکند تا از انحرافات احتمالی جلوگیری کرده و مسیر خود را به درستی ادامه دهد.
✔️موقعیتشناسی و جایگذاری:
پس از تحلیل درونی، شناسایی قوتها و ضعفها، مرحله نهایی، موقعیتشناسی و جایگذاری صحیح هر اندیشه، فرد یا جریان است. این به معنای درک جایگاه واقعی آن در منظومه فکری و اجتماعی، تعیین میزان اهمیت و تأثیر آن، و در نهایت، بهرهگیری متناسب با ارزش و ماهیت آن است. موقعیتشناسی از تقدیس یا تخریب جلوگیری میکند و اطمینان میدهد که هر عنصر، در جایگاه شایسته خود قرار گیرد و بیشترین فایده را برای جامعه داشته باشد.
🛑 ادامه دارد
#نقد
#تخریب
#تقدیس
#جریان_شناسی
📌نقد، زیربنای جامعهپردازی
🎙سید مهدی موسوی
⏹بخش دوم:
🔹این چهار مؤلفه، در مجموع، زمینه ساز بهرهمندی سازنده از جریانهای فکری، نوآوریها و ایدههای متنوع در جامعه میشود و از تبدیل شدن نقد به ابزاری برای حذف یا ستایش کورکورانه جلوگیری میکند.
❇️دوگانهی افراطی در مقابل نقد: تخریب و تقدیس
در مقابل مفهوم متعالی نقد، دو رویکرد افراطی و نادرست قرار دارند که مانع از شکلگیری فرهنگ نقد سازنده میشوند: تخریب و تقدیس. کسانی که از نقد گریزانند، اغلب در یکی از این دو دام گرفتار میشوند.
⏹۱. تخریب: حذف و انکار
تخریب، رویکردی است که در آن، هدف اصلی، کنار گذاشتن، بیاعتبار کردن یا نابود کردن یک فرد، اندیشه یا جریان است. این رویکرد، ماهیت عقلانی و تحلیلی نقد را نادیده گرفته و به روشهای مخرب متوسل میشود. این روشها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
✔️حذف و کنار گذاشتن:
تلاش برای جلوگیری از شنیده شدن صدای مخالف یا حذف فیزیکی یا رسانهای یک اندیشه.
✔️مواجهه امنیتی و پلیسی:
استفاده از ابزارهای قهری و امنیتی برای سرکوب اندیشهها و جریانها، به جای پاسخگویی منطقی.
✔️نقزنی و شایعهپراکنی:
انتشار اخبار دروغ، نیمه راست یا اطلاعات نادرست برای تخریب وجهه افراد یا ایدهها.
✔️تهمتزنی و افترا:
نسبت دادن دروغ به دیگران با هدف تخریب شخصیت و اعتبار.
✔️پروندهسازی و برچسبزنی غلط:
ساختن اتهامات بیاساس یا اطلاق عناوینی نادرست و سخیف به افراد و جریانها برای بیاعتبار کردن آنها.
این رویکرد، در فضایی که نقد سالم وجود ندارد، به سرعت گسترش مییابد، زیرا افراد به جای تلاش برای فهم و ارزیابی منطقی، به ابزارهای مخرب برای حذف مخالفان خود متوسل میشوند.
⏹۲. تقدیس: ستایش کورکورانه و انکار امکان خطا
در سوی دیگر، تقدیس قرار دارد. در این رویکرد، افراد، اندیشهها یا جریانها به جای نقد شدن، به طور مطلق مورد ستایش و پرستش قرار میگیرند. این افراد یا جریانها به جایگاه انسان کامل یا قهرمان مطلق ارتقاء یافته و هرگونه تحلیل، بررسی اشکالات و بازشناسی محدودیتها از آنها سلب میشود. این رویکرد نیز به همان اندازه مخرب است، زیرا:
✔️منع نوآوری:
با تقدیس یک فرد یا مکتب، زمینه برای ظهور ایدههای جدید و سازنده از بین میرود، زیرا آنچه هست، کامل تلقی میشود.
✔️انکار امکان خطا:
تقدیس، امکان خطا را از افراد و جریانها سلب میکند و این تصور را ایجاد میکند که آنها اشتباهناپذیرند، در حالی که انسان موجودی خطاپذیر است.
✔️مقاومت در برابر تغییر:
تقدیس، مانع از انطباق با تغییرات و نیازهای جدید جامعه میشود، زیرا رویکرد سنتی یا تقدیسشده، همیشه درست فرض میشود.
✔️سرکوب منتقدان:
کسانی که سعی در نقد افراد یا جریانهای تقدیسشده دارند، با برخورد تند و اتهاماتی مانند "ضد انقلاب"، "بیدین" یا "قدرنشناس" مواجه میشوند.
تقدیس، جامعه را از نگاهی واقعبینانه به خود و پتانسیلهایش باز میدارد و آن را در یک فضای آرمانی و غیرواقعی نگاه میدارد که در نهایت به بنبست میانجامد.
❇️تأثیر مخرب دوگانهی افراطی
تخریب و تقدیس، دو مسیر غلط افراط و تفریط در برابر نقد هستند. اگر در جامعهای نقد نباشد، در مقابل، دوگانهی تخریب و تقدیس غالب میشود. در چنین فضایی، یا شاهد شایعهپراکنی، تهمتزنی، برچسبزنی و حذف فیزیکی یا رسانهای هستیم، یا در طرف مقابل، شاهد قهرمانسازی، یگانهسازی و پنداشتن افراد و جریانها به عنوان موجوداتی غیرقابل نقد هستیم. این فضای دو قطبی، جامعه را از سلامت و پویایی لازم برای پیشرفت و تمدنسازی دور میکند.
🛑 ادامه دارد ...
#نقد
#تخریب
#تقدیس
#جریان_شناسی
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2683
📌نقد، زیربنای جامعه پردازی و تمدنسازی
🎙سید مهدی موسوی
⏹بخش سوم:
❇️پیامدهای فقدان فرهنگ نقد
فقدان فرهنگ نقد در یک جامعه، نه تنها مانع از پیشرفت و توسعه میشود، بلکه پیامدهای مخربی را به همراه دارد که سلامت اجتماعی و همبستگی را تهدید میکند. در نبود فضایی برای گفتگوی سازنده و ارزیابی منطقی، جامعه به سمت نوعی فروپاشی درونی حرکت میکند.
۱. تضاد، درگیری و نابودی ظرفیتها
اگر نقد در جامعه وجود نداشته باشد، شکافها و اختلافنظرها به جای آنکه از طریق گفتگو و تفاهم حل شوند، به تضاد و درگیری تبدیل میشوند. این درگیریها، انرژی جامعه را به هدر داده و ظرفیتهای بالقوه افراد و گروهها را از بین میبرد. استعدادها نادیده گرفته شده و هدر میروند، زیرا فضایی برای بروز و شکوفایی آنها وجود ندارد.
۲. از بین رفتن اعتماد و ظهور سالوسی
در غیاب نقد، اعتماد میان افراد و جریانهای مختلف جامعه خدشهدار میشود. به جای صداقت و شفافیت، نوعی "سالوسی" و "چاپلوسی" حاکم میشود. افراد در ظاهر با هم خوب رفتار میکنند، یکدیگر را تأیید کرده و حمایت مینمایند، اما در خفا به توهین، شایعهپراکنی، تهدید و تخریب یکدیگر میپردازند. این تظاهر و ریا، جامعه را به سمت نفاق سوق میدهد که یکی از بزرگترین آفتهای هر جامعه است.
۳. نفاق و رکود فکری
نفاق، جامعه را از خلاقیت و نوآوری باز میدارد. وقتی افراد به جای بیان صریح عقاید خود، مجبور به تظاهر و رعایت منافع شخصی یا گروهی هستند، روحیه آزاداندیشی و جسارت نظریهپردازی از بین میرود. جامعه به سمت محافظهکاری و ملاحظات مصلحتاندیشانه سوق پیدا میکند، جایی که افراد از ترس از دست دادن محبوبیت یا مواجهه با پیامدهای منفی، از بیان نظرات واقعی خود اجتناب میکنند.
۴. پنهان ماندن خوبیها و ضعفها
در چنین فضایی، نه تنها نقاط قوت و فرصتهای یک اندیشه یا جریان به درستی دیده و استفاده نمیشود، بلکه نقاط ضعف و محدودیتهای آن نیز پنهان میماند. این عدم شفافیت، مانع از آن میشود که افراد به نوآوری، بازسازی و بازخوانی خود و یکدیگر بپردازند. بدون آگاهی از ضعفها، اصلاح و پیشرفت ممکن نیست و بدون شناخت قوتها، بهرهبرداری بهینه از آنها صورت نمیگیرد.
۵. از بین رفتن کرسیهای آزاداندیشی
اگر کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی به معنای واقعی کلمه شکل نگیرد، یکی از دلایل اصلی آن، نبود فرهنگ نقد و روی آوردن افراد و گروهها به محافظهکاریهای مصلحتاندیشانه و منفعتگرایانه است. هیچکس نمیخواهد محبوبیت خود را از دست بدهد یا مورد قهر و برخورد قرار گیرد.
۶. برداشت غلط از نقد به عنوان تخریب
در غیاب فرهنگ نقد، هر نقدی در کانتکست و فضای تخریب فهم میشود. هرگونه بیان اختلاف نظر یا اشاره به نقص، به سرعت به عنوان "تخریب" یا "توهین" تلقی میشود. در چنین شرایطی، به جای پاسخگویی منطقی به نقدها، افراد و گروهها به توهین، تخریب متقابل، حذف یا برخورد امنیتی یا اخلاقی روی میآورند. این واکنشهای هیجانی و غیرعقلانی، چرخه مخرب فقدان نقد را تشدید کرده و خطری بزرگ برای هر جامعهای محسوب میشود که خواهان پیشرفت و تمدنسازی است. فقدان نقد، جامعه را به سمت انحطاط سوق میدهد، جایی که حقایق پنهان میمانند و واقعیتها وارونه جلوه داده میشوند.
❇️نتیجهگیری و سخن آخر
همانطور که بررسی شد، فرهنگ نقد نه یک انتخاب لوکس، بلکه یک ضرورت بنیادین برای هر جامعهای است که سودای رشد، بلوغ اجتماعی و تمدنسازی در سر دارد. جامعه بالغ، جامعهای است که نه تنها نقد را تاب میآورد، بلکه خود را آگاهانه در معرض تحلیل و ارزیابی فکری قرار میدهد. این ظرفیتِ پذیرش تنوع دیدگاهها و اندیشهها، آبشخور اصلی نوآوری، خلاقیت، آزاداندیشی و در نهایت، کشف نظریهها و خلق اعتبارات اجتماعی جدید است.
هدف نقد، نه حذف و تخریب، بلکه موقعیتشناسی و بهرهوری حداکثری از ظرفیتهای موجود است. با این حال، فقدان فرهنگ نقد، جامعه را در مسیری انحرافی به دام دوگانه خطرناک تخریب و تقدیس، نابودی استعدادها و زوال اعتماد اجتماعی میاندازد.
سالوسی، چاپلوسی و نفاق به فرهنگ و اخلاق تبدیل میشود؛ لذا افراد به جای جرأت تحلیل، محافظهکاری مصلحتاندیشانه و منفعتگرایی حزبی را پیشه میکنند. همین عدم وجود بستر فرهنگی نقد است که اجازه شکلگیری کرسیهای واقعی آزاداندیشی و نظریهپردازی را سلب کرده است.
در پایان، باید تأکید کرد که در غیاب این فرهنگ بنیادین، هر نقد سازندهای به غلط به عنوان توهین، تخریب یا برخورد امنیتی تلقی خواهد شد که این بزرگترین تهدید برای پویایی و حیات فکری یک جامعه است.
بنابراین، برای عبور از بنبستهای فکری و رسیدن به تمدنی پویا، بازگشت به فرهنگ نقد و تحمل نقدهای عقلانی، یک وظیفه اجتماعی و فکری حیاتی محسوب میشود.
🛑 پایان
✍ دوشنبه ۷ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۴
https://eitaa.com/hekmat121/2684
📌 نفی محافظهکاری و سازشکاری در اقامه حق
قَالَ امام علی (علیه السلام): لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.
(نهج البلاغه حکمت ۱۱۰)
فرمان خدا را تنها كسى مى تواند اجرا كند كه نه سازش كار باشد و نه تسليم و ذليل (در مقابل ديگران) و نه پيروى از طمع ها كند.
❇️توضیح:
حدیث مورد بحث، سه شرط لازم برای اقامهکننده امر خدا را بیان میکند که هر یک پاسخی مستقیم به دو آفت بزرگ: محافظهکاری و سازشکاری است.
✔️لَا يُصانِعُ: مدارا و سکوت نمىكند.
مصانعه همان محافظه کاری و ساختن با دیگران و احتیاط افراطی و دوری گزیدن از مواجهه صریح با انحرافات به خاطر ترس از تبعات آن است.
✔️لَا يُضارِعُ: مشابه نمى شود، يعنى در عمل مشابه اهل بدعت و باطل نمى شود.
مضارعه به معنای شبیه شدن، همرنگ شدن، یا اتخاذ روشها و ابزارهای اهل بدعت و جریان باطل است. این آفت، خطر «استحاله هویت» را به همراه دارد.
✔️لَا يَتَّبِعُ الْمَطامِع: پيرو طمعها نمى شود.
طمع، ریشه بسیاری از سازشها و محافظهکاریها است. انسان طماع، حاضر است حق را معامله کند تا به مقام یا نفعی دست یابد.
🔹محافظهکاری در مسیر حق، واکنشی انفعالی در برابر قدرت اهل بدعت و باطل است. این حالت معمولاً از ترس (از دست دادن امنیت، مال، مقام یا جان) نشأت میگیرد و منجر به سکوت در برابر بدعت و یا ظلم میشود. شخص محافظهکار با خود میگوید: «الان وقت نقد نیست»، «الان وقت مبارزه نیست»، «اگر موضع بگیریم، همهچیز را از دست میدهیم.» چنین فردی عملاً با سکوت و محافظهکاری، زمینه را برای قدرت گرفتن اهل بدعت و باطل فراهم میکند.
🔸سازشکاری و همراهی با بدعت و باطل، خطرناکتر است چون معتقد است: «میتوانیم با پذیرش چند اصل کوچک آنها، در درازمدت تأثیرگذار باشیم.» اما تجربه تاریخی نشان داده است که در این معاملات، همیشه طرف قویتر پیروز شده و طرف حق، هویت خود را از دست داده است. اگرچه سازشکاران ممکن است نتایج کوتاهمدتی به دست آورند (مثلاً حفظ یک صندلی یا کسب یک امتیاز کوچک)، اما این نتایج اغلب ناپایدار و همراه با هزینههای معنوی سنگین هستند.
🔹هرگونه محافظهکاری و سازشکاری در برابر بدعت و باطل، تیشه به ریشه اقامه حق میزند و راه را برای انحراف باز میکند.
🔸مسیر حق، مسیری است که در آن هیچگونه انعطافی در اصول پذیرفته نیست. هرگونه نرمش یا مصالحه با اهل بدعت و باطل، نه تنها سرعت حرکت در این مسیر را کم میکند، بلکه میتواند اصل جهتگیری حرکت و جنبش را به کلی تغییر دهد.
🔹اقامه حق و همراهی با حقیقت، نیازمند مردانی است که نه در برابر بدعت سازش میکنند، نه تسلیم باطل میشوند و نه پیرو هوای نفس و طمعهای خود هستند. این سه شرط، ضامن اصالت، استمرار و موفقیت نهایی حرکت در مسیر الهی است.
🔸اقامهکننده حق باید در عین حال که فعال و تأثیرگذار است، هرگز اصول خود را فدای مصلحتهای شخصی و منافع حزبی و گروهی نکند. حقیقت را بدون پردهپوشی و با وضوح بیان میکند، حتی اگر موجب نارضایتی قدرتمندان شود. این امر مستلزم شجاعت و قدرت درونی است که از تکیه بر نیروهای الهی و تعهد و مسئولیت پذیری سرچشمه میگیرد، نه تکیه بر قدرتهای زودگذر دنیوی یا حمایتهای گروهها و جریانها.
⏹ سه شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۶
#نقد
#بدعت
#تخریب
#تقدیس
#جریان_شناسی
#مسئولیتپذیری
ا•┈┈••✾••┈┈•ا
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2685