📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۰ از ۵۰
🔹تولد ساختارگرایی از دل ارادهگرایی و اصالت فاعلیت (سوبژکتیویته)، چندان هم دور از ذهن و تعجب آور نیست و باید بدان توجه ویژهای داشت. اما نکته مهم در این ساختارگرایی، تقویت نظریه #کل_گرایی و انداموارگی است؛
«هگل، فیلسوف مشهور آلمان، در فلسفه خود این اصل را مورد توجه قرار داده است. ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس که سخت متأثّر از فلسفه و منطق هگل است، این اصل را به نام اصل «تأثیر متقابل» پذیرفته است. ... همه کسانی که از رابطه انداموارگی و همبستگی و پیوستگی اجزاء جهان سخن گفتهاند در یک سطح سخن نگفتهاند.»(عدل الهی، ص۱۴۱)
از نتایج این نظریه این است که نظام سیاسی و اجتماعی علت حقیقی هر امر علمی، فرهنگی و صنعتی در یک جامعه است و هر محصولی، اختصاص به همان نظام و جامعه دارد و قابل تفکیک نیست. یا همهی آن باید گرفته شود یا هیچ بخشی از آن را نمیتواند أخذ کرد.
🔸کلگرایی هگلی - مارکسی، یک کلگرایی تک ساحتی و تک لایه است، چرا که بر محور اصالت ماهیت و شناخت کیفیات است و وجود و هستی صرفا یک مقولهی ذهنی است. در این نگرش، فهم تشکیکی از هستی و سلسله مراتبی از وجود معنا ندارد، لذا وحدت هگلی محصول تضاد و درگیری و حذف به نحو «کون و فساد» است و صرفا یک تلقی «همه خدایی» از جهان ارائه میدهد که نقص و کمال در هم تنیده است.
🔹در بیان استاد مطهری آمده است:
«نوع دیگر از وحدت وجود این است که یک شیء به دلیل کمال بیفعلیتی و کمال بیرنگی و بی شکلی و نداشتن هیچ چیزی پذیرای همه چیز میشود. چون تعینی از خودش ندارد هر تعینی را میپذیرد. ولی آن تعینی که میپذیرد، آن را ندارد و میپذیرد، که درباره- به قول فلاسفه- ماده اولی یا هیولای اولی چنین چیزی است، یعنی حقیقت بیتعین مطلق، یعنی قوه و استعداد محض که هیچ فعلیتی ندارد. چون هیچ فعلیتی ندارد همه گونه فعلیت را در خود میپذیرد.
مسئله #همه_خدایی_هگل از قبیل نوع دوم است، چون او در فلسفه خودش تصریح میکند که سلسله مراتب تزها و آنتی تزها و این مثلثها که همینطور پیش میرود، هر مرتبه قبل در مرتبه بعد وجود دارد و هر مرتبه بعد هم در مرتبه قبل وجود دارد، از باب اینکه هر ناقص در کامل وجود دارد و هر کاملی هم در ناقص وجود دارد، اما «ناقص در کامل وجود دارد» یعنی کامل مرتبه اعلای وجود ناقص است؛ «کامل در ناقص وجود دارد» از باب اینکه ناقص مرتبه ضعیف وجود کامل است. این مثل این است که بگوییم نور ده شمعی در هزار شمعی وجود دارد، یعنی نور هزار شمعی درجه کامل همین است؛ نور هزار شمعی هم در نور ده شمعی وجود دارد، از باب اینکه این درجه ضعیف آن است. حال، او از باب اینکه خدا را یک حقیقتی گرفته است که آن را یک برنهاده و تز فرض کرده که بعد در مقابلش یک آنتی تز قرار داده و بعد در مقابلش سنتز، [معتقد است[ اینها از یکدیگر جدا نیستند؛ تز و آنتی تز و سنتز مراتب تکامل یکدیگر هستند و بنابراین میشود گفت انسان در خدا وجود دارد، میشود گفت خدا در انسان وجود دارد؛ میشود گفت طبیعت در خدا وجود دارد، یا گفت خدا در طبیعت وجود دارد.»
(ر.ک: فلسفه تاریخ، ج۲،ص۷۴-۷۵)
🔸انداموارگی و کلگرایی هگل و مارکس هم اگرچه در ادعا ارگانیکی است اما بیشتر از کلگرایی و اندام وارگی مکانیکی را نمیتواند توجیه کند. استاد مطهری مینویسد:
«فلاسفه جدید، بالاخص فیلسوف بزرگ آلمان هگل، اصل«انداموارگی» را- یعنی اینکه رابطه اجزای طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است- تأیید کردهاند. هگل روی اصولی به اثبات این مطلب میپردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه او. پیروان مادی هگل یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان «اصل تأثیر متقابل» یا «اصل ارتباط همگانی اشیاء» یا «اصل همبستگی تضادها» به شدت از آن دفاع میکنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات برمیآیند جز رابطه مکانیکی را نمیتوانند اثبات کنند. حقیقت این است که روی اصول فلسفه مادی، این که جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل، رابطه عضو با اندام است غیرقابل اثبات است.»(جهانبینی توحیدی، ص۸۰-۸۱)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#ساختارگرایی
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1865