📌 مشکله-ی چپ اسلامی
🔸 یکی از پدیده های نیم قرن گذشته جوامع اسلامی و بخصوص ایران، شکل گیری جریان چپ اسلامی با الهام گیری از ادبیات هگلی - مارکسیستی است که به نقد اساسی بنیانهای تمدن اسلامی و دستگاه فقاهتی و حکمتی اسلام پرداختند و با ادعای عمل گرایی سعی در تأسیس دانش های معطوف به عمل بودند و زیربنای این اتفاق را اسلامی سازی #فلسفه_شدن و تأسیس #فلسفه_چگونگی_اسلامی دانستند که سعی داشتند با مراجعه به کتاب و سنت مشروعیتی برای آراء و اندیشه های هگل، مارکس و نومارکسیستی های غرب هم دست و پا کنند.
🔹 تأکید بیش از اندازه این جریان بر عمل موجب شده که با اذعان به تقدم اراده بر معرفت، بنیاد نسبی-گرایی را در جامعه ایرانی با چاشنی خلوص گرایی و نواخباری گریایجاد کنند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز سعی در تفسیر اراده گرایانه از انقلاب و آرمانهای آن ارائه دهند. تفسیری که بر پایه تضاد و تقابل صورتبندی شده است و راه را برای وحدت گرایی آحاد جامعه و اتصال فطری ملت ها مسدود می کند.
🔸 چپ اسلامی در طول نیم قرن گذشته صورتهای مختلفی داشته است و هر صورتی از آن در برهه ای تاریخ انقلاب اسلامی همراهی کوتاه مدتی داشته است و پس از مدتی این همراهی به #جریان_سوم تبدیل شد و موضعی انتقادی - اصلاحی به خود گرفت و از تغییر عقلانیت انقلاب اسلامی و تأسیس فلسفه و فقه جدید برای توسعه یافتگی و تحقق عدالت سخن به میان آوردند. اما به تدریج با تغییر نسلی در آن جریانها به تقابل روی آورد و عَلَم مخالفت با مکتب فلسفی و فقاهتی انقلاب اسلامی را برداشتند.
🔹 چپ اسلامی در هر دوره ای و بخصوص در معرکه تزاحم-ها و تضادهای اجتماعی در قامت #جریان_سوم ظاهر می-شود و توسعه نیافتگی و عدم تحقق عدالت و تلقی های غرب ستیزانه خود از انقلاب اسلامی را معلول نقص در مکتب فکری و عقلانیت عملی انقلاب اسلامی می دانند و راهی به رهایی از آن را جستجو میکنند. این جریان با سکوت در بر ظلم و ستم هایی که توسط اعتشاش گران به حق اسلام و انقلاب و مردم میشود به برجسته سازی ضعف ها و نواقص می پردازند و حرف های خیالی و اضطراری #عصرت_حیرت و #عصر_عسرت خود را تکرار می کنند. حرف هایی که در طول نیم قرن اخیر هیچگاه به یک طرح درست و درمان برای التیام دردها و درمان بیماری های اجتماعی منتهی نشده است. بلکه بر حیرت و ناامیدی آحاد جامعه افزوده است و امید به پیشرفت و اعتماد به سرمایه های واقعی و هویت تمدنی را تضعیف و تحقیر کرده است.
🔸 در حالی که اگر درست نگاه شود بخشی از ناکامی ها و مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی، مانع تراشی ها و تفسیرهای #اضطراری و غلط از آرمانها و ارزشهای انقلابی و اسلامی است که موجب #دفع_حداکثری سرمایه های اجتماعی شده است و با تصمیمات غلط، اعمال خودسرانه ، تفرقه برانگیز و وحدت شکنانه جریانهای غیر انقلابی و مخالفان خارجی را مدعی و طلبکار کرده اند و انقلاب اسلامی و مسئولان عالی نظام باید چوب ندانم کاری آن تندروی ها و تفسیرهای غلط علم ستیزانه، اخلاق گریزانه و غرب ستیزانه و حتی هویت ستیزانه آنها را بخورند.
#اسلامی_سازی_فلسفه_شدن_هگل
#چپ_اسلامی
#تضادگرایی
#عصر_حیرت
#عصر_عسرت
#جریان_سوم
#عقلانیت
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#اضطرار_اندیشی
#دوره_گذار
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/950
📌 جامعه، معرفت، عمل
بخش دوم
🔹توجه به عمل و بازیابی جایگاه و ارزش آن در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی نیازمند نفی مرجعیت عقل و علم و افتادن در ورطهی ارادهگرایی و نسبیگرایی نیست. همچنین مستلزم مرگ متافیزیک، نفی فلسفهی هستی و بودن و تاسیس فلسفهی شدن و چگونگی نیست. اراده گرایی و ادعای فلسفه شدن معلول یک گسست معرفتشناسانه از حقیقت عقل، علم، فضیلت و عمل است، گسستی که لاجرم به این نقطه رسید که عقل و علم، فضیلت و عمل را به پدیدههایی صرفا فرهنگی و تاریخی در نسبت با مفهوم مرکزی قدرت تقلیل دادهاند و آنرا برساخته کنشگران در موقعیتهای زمانی و مکانی دانستهاند به نحوی که هیچ نفسالامر واقعی و ساخت قدسی و لایه وجودی و حقیقی ندارند.
🔸 در این نگاه عقل و دانش در قلمرو فرهنگ و تاریخ معنا دارد و هیچ نحوه کاشفیت و واقع نمایی را به همراه ندارد. دیگر هیچ ارزشی حُسن ذاتی و هیچ فعلی قُبح ذاتی ندارد، همه حسن و قبح، ارزشها و غیر ارزشها در قلمرو جامعه و فرهنگ تعین و اعتبار مییابند و طبیعتا تاریخی، اعتباری و ارتباطی هستند. هرچند ممکن است همین برساختهها را اصالت دهند و ساختارگرایانه انسان را تابع اراده جمعی و قدرت برتر معرفی کنند.
🔹در این نگرش مدرن، عمل و ارزشهای عملی به حسب ذات خود، هیچ هویت عقلانی و علمی ندارند و علم ناظر به هستی و واقعیت نیز درباره صحت و سقم آنها و حسن و قبح آنها توان داوری و ارزشگذاری ندارند مگر آنکه عقل و علم به مقولات اجتماعی و تاریخی تبدیل شوند ودر نقش ابرمرد نیچه و یا ایدئولوژی برتر از باب (الحکم لمن غلب) و یا از باب منفعت بیشتر، قراردادی وضع و یکی را برتری و دیگری را خانه نشین کند. به تعبیر دیگر، ارادهگرایی و فلسفه شدن، علاوه بر تقدم اراده انسانی بر حقیقت و عقل و علم، در گام بعد قدرت و سیاست را برساختارهای درونی علم و عمل حاکم میکند و اعتبار هر علم و عملی به نسبتی است که با روابط قدرت و سیاست و ابزارهای سلطهی سیاسی(اقتصاد، جنگ، فناوری ...) برقرار میکند. با پذیرش مرجعیت قدرت و اقتدار در برابر علم و تفکر، روزنههای امید برای کشف حقیقت و وصول به آن بسته میشود و اضطرار اندیشی جایگزین تعالی اندیشی میشود.
🔸این گسست معرفتی و تغییر بنیادین در ساختار عقلانیت بشری نه تنها به ارتقا اعتبار حقیقی عمل و قرار گرفتن آن در جایگاه واقعی آن نیانجامید بلکه موجب تضعیف بنیانها و پشتوانههای عقلي و وجودی عمل و فروکاستن آن به ابزاری جهت قدرتطلبی یا رفاه طلبی انسان شده است.
🔹در حالی که فلسفه عمل، ساختن انسان و تعالی وجودی اوست و این جز با متافیزیک و هستی شناسی جامع و جانمایی انسان در شبکهی هستی و تلقی حقیقی از مبدا و معاد انسان و سعادت و کمال نهایی او ممکن نیست.
🔸عمل آنگاه به جایگاه وجودی خود ارتقا مییابد که مبتنی بر فلسفهی هستی، در حکمت یا فلسفهی عملی، وجود شناسی شود و نسبت آن با معنا و حقیقت آشکار شود. فلسفهی عملی دانش عقلي شناخت هستی عمل و بیان عوارض ذاتی عمل (اگاهی، اراده، قصد، معنا) و تبیین عرصههای ظهور عمل (اخلاق، خانواده و اجتماع) است. این دانش با رویکرد عقلي قدرت داوری و ارزشی نظرگاههای مختلف عملی را دارد و به صدور احکام تجویزی عام عمل در عرصههای مختلف (فردی، خانوادگی و اجتماعی) میپردازد و بنیانهای حقیقی همه علوم عملی و انسانی را مستقل از فرهنگها و جوامع اکتشاف میکند. در این صورت پشتوانههای واقعی و عقلي عمل برای پویایی و تعالی مستمر و مقایسه و بازسازی عمل تأمین میشود و از افتادن در ورطه شکاکیت، نسبیگرایی مطلق، قراردادگرایی فرهنگی و قیاسناپذیری جلوگیری میکند.
🔹از این طریق عمل ساحتی عقلي و نظری یافته و تفوق و قدرتی فوق طبیعی پیدا میکند چرا که در حکمت عملی روشن میشود که عمل تدبیری ریشه در عقل عملی دارد و الزاما واکنشی و منفعل در برابر تاریخ و فرهنگ پیرامونی خود نیست. بلکه عمل و اقتضائات عمل ریشه در ۱. فطرت درونی و ۲. سنتهای واقعی تاریخ و جامعه دارد که ثابت و عام لایتغیرند. براین اساس، حکمت عملی، عمل انسانی را به افق جهان مادی فرو نمیکاهد و در دو ساحت ثبات و تغییر و دو عرصه روح و ماده مینگرد. عمل انسان به جهت ثابت و فطری رو به کمال مطلق دارد و به جهت پویایی و تغییر، در سیر و صیرورت وجودی به سمت تعالی و روحانیت قرار دارد.
🔸انسان به جهت صیرورت وجودی، رشد عقلي و قدرت درونی در قبال ساختارها و نظامات اجتماعی لزوما دست بسته نیست و با سازوکار عقلانی میتواند موضعی فعال و تأثیرگذار داشته باشد و به تغییر مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بپردازد.
🔴ادامه دارد....
#حکمت_عملی
#حکمت_مدنی
#فلسفه_عمل
#جامعه
#عمل
#معرفت
#فرهنگ
#اضطرار_اندیشی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/981
📌 از اراده گرایی تا اصالت قدرت
🔹برخی از حرفها و مدعیات مطرح در جامعه، ریشه در اراده گرایی و ادعای تقدم اراده بر معرفت دارد و طبیعتاً دل در گرو اقتدارطلبی دارد. از این رو، تنها نسخهی حل همهی مسایل جامعه را در کسب قدرت و اقتدار میداند و علم و اخلاق و قانون و ولایت را صرفا برساختههای اجتماعی و ابزاری در جهت کسب قدرت معرفی میکند.
🔸این تفکر به ظاهر زیبا اما #خطرناک اگر در جامعهای رسوخ کرد در بلند مدت موجبات گسست اجتماعی و تضادگرایی را در میان نیروها و کنشگران اجتماعی فراهم میکند و همبستگی ملی و اعتماد عمومی را نسبت به ساختارها و قوانین و همچنین نسبت به مدیران و متخصصان سلب میکند.
🔹بزرگترین عامل برای تضعیف سرمایههای اجتماعی و اعتماد عمومی، همین ارادهگرایی و قدرتطلبی مفرط است که نه تنها ریشه در حکمت و معرفت حقیقی ندارد بلکه با حکمت و معرفت عمیق، ستیز ناآشکار دارد و بر احساسگرایی تضادگرایانه و تفاهم اغواگرایانه تاکید دارد.
#تضاد
#عصر_اضطرار
#اصالت_قدرت
#اقتدار_طلبی
#ماکیاولیسم
#ارادهگرایی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#تقدم_اراده_بر_معرفت
●➼┅═❧═┅┅───┄
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 فهم اقتدارگرایانه از ولایت و حکومت، آغاز انحراف امت اسلامی
🔹انحراف از آنجا شروع شد که امامت و خلافت بعد از نبی مکرم اسلام (صل الله علیه و آله) کاملا سیاسی، ارادهگرایانه و اقتدارگرایانه فهم و تفسیر شد. به این معنا که خلافت صرفا ریاست و سرپرستی جامعه و بر عهده گرفتن زمام امور حکومت و سیاست است و هیچ نسبتی با حقایق معنوی و ابعاد وجودی انسان ندارد.
بر اساس چنین فهمی از خلافت و سیاست، در درستی انتخاب پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) در روز غدیر تردید ایجاد شد چرا که اگر خلافت سرپرستی جامعه و برعهده گرفتن امور مادی جامعه است به قدرت و اقتدار متناسب وابسته و در فرهنگ جامعهی آن زمان که هنوز بنیانهای فکری جاهلیت آن زمان حضور فعال داشت، اقتدار در شیخوخیت و قدرت قبیلگی معنا مییافت. با توجه به این فهم، ولایت و امامت به یک امر فرعی و حاشیهای مبدل شد و با خارج کردن آن از اصول عقاید و با «اجتهاد در برابر نص» و تکیه بر تفاهم اجتماعی میان مهاجرین و انصار، مسیر جامعه اسلامی را تغییر دادند و بلغ ما بلغ.
🔸 در حالی که در مکتب فکری حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ولایت و خلافت بر مبنای فهم توحیدی از عالم و آدم و در ادامه رسالت نبوت و هدایت قرار دارد و سرپرستی جامعه و مدیریت امور، فقط هدف متوسط ولایت است؛ آنچه غایت اصلی ولایت و خلافت است تربیت نفوس و هدایت دلها به سمت خداوند متعال در محیط سالم اسلامی است. خلیفه، ولی و امام جامعه محور وحدت قلوب و مانع از افتراق و جدایی امت و موجب نظام اجتماعی است. او قلب تپندهی جامعه است و خون عقلانیت و معنویت و عدالت را در رگهای جامعه به حرکت در میآورد تا همه انسانها تربیت شوند و همهی ظرفیتهای وجودیش اعم از معنوی و طبیعی رشد یافته و شکوفا شود. به همین جهت قدرت و اقتدار در این مکتب فکری به اعتبارات اجتماعی و شیخوخیت و تعصبات قومی و قبیلگی وابسته نیست بلکه به قدرت عقل، حکمت و ایمان و میزان وابستگی به خداوند متعال که منبع همه خوبیها و قدرتهاست مرتبط است. در این نگرش،ولایت و امامت از اصول معارف و عقاید اسلامی، عامل کمال دین، اتمام نعمت و رکن همهی شریعت و تنها طریق اقامهی توحید در همهی شئون اجتماعی و تربیت توحیدی انسان است.
🔹بر این مبنا، حکمت انتخاب الهی و ابلاغ آن توسط پیامبر اسلام (صل الله علیه وآله) در روز غدیر آشکار میشود؛ چرا که به اذعان همهی مسلمین، امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) اعقل، اعلم، اعبد، افضل و اشرف مردم بعد از نبی مکرم اسلام بود و تنها او بود که به تربیت انسان و شکوفایی استعدادها و ظرفیتهای وجودی انسان و هدایت جامعه در مسیر سعادت و فضیلت علم و قدرت داشت.
🔸 حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در اقدامات و خطابههایش، با گریهها و قهرهایش، با بیماری و شهادتش، با نحوه کفن و دفنش، درصدد تعلیم این معرفت بود که:
✔️ اولا ولایت و امامت صرفا یک سرپرستی اجتماعی و اقتدار سیاسی نیست بلکه فراتر از آن و در امتداد نبوت و هدایت در جهت اقامهی توحید و تربیت جامع بشریت است.
✔️ثانیا یک مسئله فرعی و حاشیهای نیست که با اهل حل و عقد مشخص بشود بلکه قوام اسلام و نظام امت است لذا تعیین تکلیف آن بر عهده خداوند متعال و ابلاغ آن در راستای رسالت نبی مکرم اسلام است.
✔️ثالثا قدرت و اقتدار یک امر نسبی و صرفا ارادی نیست بلکه با حقیقت، عقلانیت و حکمت، ایمان و معنویت و اتصال وجودی با خداوند متعال معنا مییابد نه با اعتبار سازی و تفاهم اجتماعی؛
✔️ رابعاً هیچ کس جز حضرت مولی الوحدین علی بن ابی طالب از چنین حقیقت وجودی و شأنیت الهی برخوردار نیست که تربیت انسان و زمان امور به دست او سپرده شود.
🔹 نکته
برای تفصیل این مطلب، مطالعه کتاب ارزشمند امامت و رهبری در اسلام اثر فیلسوف متفکر آیت الله استاد #شهید_مطهری بسیار سودمند است.
#خطبه_فدکیه
#فلسفه_امامت
#ولایت
#حکومت_اسلامی
#تربیت
#هدایت
#سعادت
#نظام_اندیشه_اسلامی
#اراده_گرایی❌
#اقتدار_طلبی❌
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1529
📌 نقش غربستیزان در بیاعتمادی مردم
🔸 ابن روزها در جلسات مختلف با بسیاری از جوانان تحصیل کرده، دانشجویان و طلاب، شنیده میشود که روحانیت ضد علم و تمدن است و کشور را از تمدن و پیشرفت باز داشته است. هر چند این اظهار نظر در ابتدا بسیار عجیب مینماید اما علیرغم پیشرفتهای بزرگ کشور، فضای منبرها و دورههای به اسم بصیرت و ... موهم این توهم خطرناک است.
🔹 براساس رصد میدانی، یکی از علل اصلی بدبینی مردم به جریان انقلابی، گسترش توهم #غربستیزی و #علمستبزی توسط برخی از منبریهای معروف در لایههای مختلف جریان انقلابی و موسسات فرهنگی و مذهبی به اسم فلسفهی ... ، تفکر و علوم نوین، حکمرانی و ... است.
🔸 غربستیزان بر پایهی مبنای وارداتی #تقدم_اراده_بر_معرفت از غرب و #اضطرار_اندیشی، به نفی حجیت عقل و انکار ارزش علم میپردازند و انقلاب اسلامی را صرفا شورشی علیه علم و تمدن جلوه میدهند.
این افراد به تحریف #استکبار_ستیزی به عنوان یکی از اصول انقلاب اسلامی و تبدیل آن به #غرب_ستیزی و #عقل_ستیزی و مبارزه با امپریالیسم مشغولند و چنین وانمود میکنند که تفکر امام خمینی و سایر متفکران مسلمان هم مانند آنها بوده است. لذا مثل آب خوردن تفکر امام خمینی و سایر متفکران اسلامی را تحریف میکنند و آن را به #اضطرار_اندیشی، #غرب_ستیزی و #علم_ستیزی و #عقل_ستیزی و #اراده_گرایی و #اقتدار_طلبی تفسیر میکنند.
🔹 رواج و تبلیغ گستردهی این اندیشهی خطرناک در رسانههای انقلابی و مذهبی و هیئات مذهبی و حتی در برخی از منبرهای اماکن مقدس، موهم ضدیت انقلاب و حوزویان با اساس علم و تمدن شده است و دانشجویان و نسل جوان تحصیل کرده را به انقلابی و آیندهی کشور بدبین ساخته است و از اصل دین و دینداری، انقلاب و انقلابیگری گریزان کرده است و به فرقههای انحرافی و مباحث حاشیهای کشانده است.
🔸امروزه، بسیاری از نسل جوان و تحصیل کرده این احساس را دارد که نظام، روحانیت و مسئولان کشوری با اساس علم، بنیان عقل، ضرورت پیشرفت و ترقی، رشد اقتصادی و نوگرایی و خلاقیت ضدیت دارند و راه هرگونه ارتباط با دنیا را به روی آنها بستهاند.
🔹 امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بارها و بارها تذکر دادند که مقدسین، این مارهای خوش خط و خال، مانع بزرگ پیشرفت و پویایی جامعه هستند و همواره موجب انحراف مسیر صحیح و مشغول داشتن مردم به مسائل فرعی هستند.
🔸 امروز همان مقدسین و مرتجعین دیروز در لباس جدید و با شعارهای جذاب تمدنسازی و حکمرانی، بسیاری از منبرها و رسانههای انقلاب اسلامی را فتح کردهاند و در مراکز تصمیم سازی کشور نفوذ کردهاند و در حال تخریب موریانه وار حکمت و فقاهت انقلاب اسلامی هستند و از وجود اشکالات بنیادین در مکتب امام خمینی و متفکران اصیل انقلاب و پایان ظرفیت آن مکتب و تراث سخن میگویند و به طور علنی برخی از اهل التقاط و استحسانات ذوقی را به عنوان جانشین حکمت و فقاهت انقلاب اسلامی معرفی و ترویج میکنند.
🔹 فلسفه و تفکر انقلاب اسلامی ایران در معرض یک تحریف پنهان و تخریب تدریجی قرار دارد که #غفلت از آن به بهانههایی نظیر استفاده از همهی ظرفیتها و وحدت جبههای، ... موجبات بیاعتمادی عمومی و سوء استفاده غربزدگان را در پی خواهد داشت و نتیجه آن جز پشیمانی در آینده نخواهد بود.
آقایان دلسوز و فهیم، دست و پای انقلاب متعالی و نظام پیشروی اسلامی را از غل و زنجیرهای جهالتِ اضطرار اندیشان و خروج غرب ستیزان و سوء استفاده غربزدگان نجات دهید همانگونه که انبیا علیهمالسلام دست و پای مردم را از غل و زنجیر آزاد کردند.
«وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»
✍ سید مهدی موسوی
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
#مشارکت
#انحراف
#نو_اخباری
#غربستیزی
#غرب_ستیزی
#اضطرار_اندیشی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#عصر_اضطرار
#عصر_عسرت
#عصر_حیرت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1597
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۸ از ۵۰
🔸 با مطالعه آثار استاد مطهری روشن شد که سوبژکتیویته یا اصالت فاعلیت که وجه غالب تفکر مدرن است محصول یک بدفهمی از نسبت اختیار با علیت است که پیش از این اشاعره به آن مبتلا بودند. ایشان در توضیح این بدفهمی از اختیار و تعارض آن با علیت میگوید:
«لازمه فاعل مختار بودن این است که علت در کار نباشد، انسان علت کار خودش نیست، فاعل کار خودش است، خدا هم فاعل عالم است نه علت آن، چون اگر بگوییم علت، معنایش ضرورت ترتب معلول بر علت است، و اگر قائل به ضرورت شویم دیگر فاعل مختار نیست بلکه موجب است، و این همان بحث معروفی است که از قدیم مطرح بوده است. به هر حال فرنگیها عموماً در باب اختیار، اعتقادشان همین است که اگر موجودی مختار باشد، اصل علیت بر وجود او حاکم نیست.» (نقدی بر مارکسیسم ص۱۲۹)
به عنوان یک امر حاشیهای بد نیست که اشاره شود استاد مطهری به کارگیری لفظ «فاعلیت» توسط متکلمین به جای «علیت» را یک بازی لفظی میداند.(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳ص۲۰۸)
🔸 خوب است که در اینجا برخی از عبارات استاد مطهری در تحلیل جریان اراده گرایی و قدرت محوری بیکن را در جهت #مهندسی_جامعه و #تسخیر_طبیعت که بسیار جالب توجه و انذار دهنده است در اینجا نقل شود که عبرت آموز است و برای امروز ما، نفع آن بسیار زیاد است:
🔹«قبل از بیکن، اکابر بشر اعم از فلاسفه و بالخصوص ادیان علم را در خدمت حقیقت گرفته بودند نه در خدمت #قدرت و توانایی؛ یعنی وقتی انسان را تشویق به فراگیری علم میکردند، تکیه گاه این تشویق این بود کهای انسان، عالم باش! آگاه باش! که علم تو را به حقیقت میرساند؛ علم وسیله رسیدن انسان به حقیقت است. و به همین دلیل علم قداست داشت، یعنی حقیقتی مقدس و مافوق منافع انسان و امور مادی بود. همیشه علم را در مقابل مال و ثروت قرار میدادند ... .
🔸بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: اینها برای انسان سرگرمی است که دنبال علم برود برای اینکه میخواهد حقیقت را کشف کند زیرا خود کشف حقیقت مقدس است. انسان علم را باید در خدمت زندگی قرار دهد؛ آن علمی خوب است که بیشتر به کار زندگی انسان بخورد، آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت #مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جای جنبه آسمانی خودش را به جنبه زمینی و مادی داد؛ یعنی مسیر علم و تحقیق عوض شد و علم در مسیر کشف اسرار و رموز طبیعت افتاد برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و به عبارت دیگر رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند.
البته این نظریه از یک نظر خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرد، چرا که علم در مسیر کشف طبیعت برای تسلط انسان بر طبیعت و بهرهمند شدن او از طبیعت افتاد و از این نظر بسیار خوب بود. اما در کنار این، علم دیگر آن قداست و والایی و مقام قدس و طهارت خود را از دست داد. ...
بیکن گفت: علم برای #قدرت و در خدمت قدرت؛ دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر. این نظریه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نکرد. ولی تدریجاً که بشر از علم، فقط توانایی و قدرت میخواست، به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت.الآن چرخ دنیا بر این اساس میگردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست.
عالمترین فرد مثلاً آقای اینشتین است ولی علم اینشتین در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت. اینشتین نوکر آقای روزولت است و نمیتواند نباشد.
چه در اردوگاه امپریالیسم و چه در اردوگاه سوسیالیسم همینطور است، فرق نمیکند، در همه جا علم در خدمت قدرت است. الآن دنیا را قدرت میچرخاند نه علم. این جمله را که میگوییم: «دنیای ما دنیای علم است» باید اندکی تصحیح کنیم؛ دنیای ما دنیای #قدرت است نه دنیای علم، به این معنا که علم هست ولی نه علم آزاد بلکه علم در خدمت قدرت و زور و توانایی.
علم امروز اسیر است و آزاد نیست و لهذا هر اختراع و اکتشافی که در دنیا رخ میدهد، اگر بشود آن را در خدمت زور قرار داد و از آن یک سلاح مهیب خطرناک و وحشتناکی برای کشتن انسانها ساخت، اول آنجا از آن استفاده میشود، بعد در خدمت کارهای دیگر بشر قرار میگیرد؛ یعنی اول در خدمت زور قرار میگیرد، مگر اینکه اکتشافی باشد که به درد زور نخورد. احیاناً در ابتدا اکتشاف را بروز نمیدهند و تا وقتی که لازم باشد، این سرّ را حفظ میکنند برای اینکه «زور» به آن احتیاج دارد.
راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه که ماکیاول و مخصوصاً نیچه گفته است منتهی میشود.» (انسان کامل، م.آثار، ج۲۳، ص۲۴۹ - ۲۵۲)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#اصالت_فاعلیت
#چپ_اسلامی
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1856
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۹ از ۵۰
🔹اگرچه مکتب قدرت و اراده برای فاعلیت انسان اعتبار زیادی قایل است و آن را اصل و محور همهی معرفتها و ارزشهای اخلاقی معرفی میکند، اما بر اساس منطق دیالکتیک که اصل بر تضاد و تقابل است به طور طبیعی ارادهای که برتر از سایر ارادهها و فاعلها باشد، ارادهی غالب میشود و بقیه ارادهها و فعالیتها را تحت تسخیر و ولایت خود در میآورد و یا به گونهای عمل میکند که خودِ افراد عبودیت واطاعت آنرا بپذیرند ومسخر او بشوند. دراینجا نوع خاصی از فاعلیت شکل میگیرد که غیر از فاعل جبری و اکراهی است بلکه محصول اراده وانتخاب خود افراد است که درفلسفه اسلامی ازآن به «فاعلیت بالتسخیر» یاد میشود.(درسهای اسفار، ج۳،ص۶۶) وجریانهای چپ از آن به (فاعل تبعی) یادمیکنند.
🔸استادمطهری درتوضیح فاعلیت بالتسخیر میگوید:
«فاعلیت بالتسخیر یک فاعلیت بینابین است ازاین جهت است که کار این فاعل ازیک طرف شبیه فاعل بالقسر است، یعنی یک قوه ما فوق وجود دارد که اگر این قوه نبود فاعل این کار را انجام نمیداد، و ازطرف دیگر شبیه فاعل بالطبع است که فاعل با یک قوه مافوق اتصال پیدا کرده و حالتش عوض شده است، به این معنا که الان که با آن متحد شده، چنین نیست که فاعل به سبب مثلًا یک ضربه خارجی این کار را میکند بلکه در حال اتصال با قوه ما فوق، با او هماهنگ عمل میکند. ... گاهی افرادی مقهور اراده افراد دیگر میشوند. در مورد افراد دو گونه مقهوریت داریم. گاهی یک فرد، مقهور فرد دیگر میشود به این معنا که مقهور «زور» او میشود. چماق بالای سرش گرفته که باید این کار را بکنی و اگر نکنی چنین و چنان میشود. این حالت، اجبار است. در اینجا اگر این چوبِ بالای سر نباشد او چنین کاری را نمیکند. اما یک وقت هست که یک فرد، مقهور «اراده» فرد دیگر است، یعنی چنان مجذوب او و مرید اوست و چنان تحت تأثیر اوست که هرچه او اراده کند این هم همان را اراده میکند، نه اینکه او بالجبر او را وادار میکند. البته این حالت تا وقتی است که این رابطه محفوظ است، همین قدر که این رابطه قطع شود مثلًا آن شخصی که اراده قاهری دارد از دنیا برود مسیر این فرد هم تغییر میکند و به حال اول برمیگردد. (درسهای اسفار، ج۳، ص۶۶- ۷۷.)
🔹 گسترش اندیشه #اصالت_فاعلیت (سوبژکتیویته) در تمدن غرب از ماکیاولی و بیکن و دکارت و هابز گرفته تا کانت، هگل، مارکس و نیچه، تلاشی بود برای رهایی بشر از مشکلاتی که در قرون وسطی به آن گرفتار بود یعنی از #قسر، #جبر و اکراه؛ اما «از قضا سرکانگبین صفرا فزود» و به مشکلات بزرگترین منتهی شد و به #تسخیر انسان انجامید و به گونهای دیگر انسان را تحت حاکمیت ارادهی برتر و فاعل قدرتمندتر قرار داد اما اینبار با رغبت و رضایت خود افراد، با مسخ و از خودبیگانگی.
به تعبیر دیگر براساس اصالت فاعلیت، انسان دارای اراده و آزاد است اما اراده و آزادی انسان حداکثر این مقدار است که میتواند به ضرورتهای حرکت تاریخ آگاه بشود و خودش را با آن ضرورتها و نظام ارادهی حاکم بر تاریخ و اراده برتر تطبیق بدهد و در برابر آن اطلاعت و پیروی (عبودیت) داشته باشد. از این رو به اقتدارگرایی و محوریت حکومت (اصالت ولایت؟) میانجامد. از این رو، «طراحی و مهندسی اجتماع» از طریق کنترل ارادهها و سرپرستی جامعه توسط دولت بسیار مهم میشود. بنابراین «یکی از عجایب روزگار این است که دولتهایی که به سوسیالیسم و کمونیسم رسیدند بیش از دولتهایی که به این مرحله نرسیدهاند همه چیزشان وابسته به دولت است. این حرفها در تعلیمات مارکس بود و مارکس به قول اینها یک فیلسوف بود، در خانهاش نشسته بود و این حرفها را میزد. لنین وقتی آمد اینها را پیاده کند عملًا دید اینها حرف مفت است؛ اگر دولت نباشد، اگر زور نباشد مگر میشود یک جامعه را نگهداری کرد؟ این بود که جزء تغییراتی که داد مسئله دولت بود، بلکه خشنترین دولتها را اینها به وجود آوردند.» (فلسفه تاریخ، ج۳،ص۲۰۲)
🔸برهمین اساس استاد معتقد است که ادعای اصالت اراده و #فاعلیت به تمرکزگرایی حول دولت (ولایت؟) منتهی میشود و سرانجام به سلب اراده و آزادی افراد و #ساختارگرایی مفرط میانجامد:
«اساساً اراده اعضا و افراد و سازمانها از آنها سلب شود و به شکل ابزارهای بلااراده دربیایند و همه تصمیمها و طرحها و ارادهها از مقامات بالا باشد. تمرکزی که اینها دنبالش میروند ومدعی هستند درکشورهای سوسیالیستی هست،... به صورتی است که برای افراد آزادی به هیچ شکل باقی نمانده است.»(نقدی برمارکسیسم، ص۳۲۱)
🔹بنابراین همهی خوبیها وبدیها محصول دولتها وساختارهاست. اگرساختاری خوب باشد همه محصولات آن خوب است واگر ساختاری بد باشد همه خروجیهای آن بد است.
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#اصالت_فاعلیت
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1860
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۰ از ۵۰
🔹تولد ساختارگرایی از دل ارادهگرایی و اصالت فاعلیت (سوبژکتیویته)، چندان هم دور از ذهن و تعجب آور نیست و باید بدان توجه ویژهای داشت. اما نکته مهم در این ساختارگرایی، تقویت نظریه #کل_گرایی و انداموارگی است؛
«هگل، فیلسوف مشهور آلمان، در فلسفه خود این اصل را مورد توجه قرار داده است. ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس که سخت متأثّر از فلسفه و منطق هگل است، این اصل را به نام اصل «تأثیر متقابل» پذیرفته است. ... همه کسانی که از رابطه انداموارگی و همبستگی و پیوستگی اجزاء جهان سخن گفتهاند در یک سطح سخن نگفتهاند.»(عدل الهی، ص۱۴۱)
از نتایج این نظریه این است که نظام سیاسی و اجتماعی علت حقیقی هر امر علمی، فرهنگی و صنعتی در یک جامعه است و هر محصولی، اختصاص به همان نظام و جامعه دارد و قابل تفکیک نیست. یا همهی آن باید گرفته شود یا هیچ بخشی از آن را نمیتواند أخذ کرد.
🔸کلگرایی هگلی - مارکسی، یک کلگرایی تک ساحتی و تک لایه است، چرا که بر محور اصالت ماهیت و شناخت کیفیات است و وجود و هستی صرفا یک مقولهی ذهنی است. در این نگرش، فهم تشکیکی از هستی و سلسله مراتبی از وجود معنا ندارد، لذا وحدت هگلی محصول تضاد و درگیری و حذف به نحو «کون و فساد» است و صرفا یک تلقی «همه خدایی» از جهان ارائه میدهد که نقص و کمال در هم تنیده است.
🔹در بیان استاد مطهری آمده است:
«نوع دیگر از وحدت وجود این است که یک شیء به دلیل کمال بیفعلیتی و کمال بیرنگی و بی شکلی و نداشتن هیچ چیزی پذیرای همه چیز میشود. چون تعینی از خودش ندارد هر تعینی را میپذیرد. ولی آن تعینی که میپذیرد، آن را ندارد و میپذیرد، که درباره- به قول فلاسفه- ماده اولی یا هیولای اولی چنین چیزی است، یعنی حقیقت بیتعین مطلق، یعنی قوه و استعداد محض که هیچ فعلیتی ندارد. چون هیچ فعلیتی ندارد همه گونه فعلیت را در خود میپذیرد.
مسئله #همه_خدایی_هگل از قبیل نوع دوم است، چون او در فلسفه خودش تصریح میکند که سلسله مراتب تزها و آنتی تزها و این مثلثها که همینطور پیش میرود، هر مرتبه قبل در مرتبه بعد وجود دارد و هر مرتبه بعد هم در مرتبه قبل وجود دارد، از باب اینکه هر ناقص در کامل وجود دارد و هر کاملی هم در ناقص وجود دارد، اما «ناقص در کامل وجود دارد» یعنی کامل مرتبه اعلای وجود ناقص است؛ «کامل در ناقص وجود دارد» از باب اینکه ناقص مرتبه ضعیف وجود کامل است. این مثل این است که بگوییم نور ده شمعی در هزار شمعی وجود دارد، یعنی نور هزار شمعی درجه کامل همین است؛ نور هزار شمعی هم در نور ده شمعی وجود دارد، از باب اینکه این درجه ضعیف آن است. حال، او از باب اینکه خدا را یک حقیقتی گرفته است که آن را یک برنهاده و تز فرض کرده که بعد در مقابلش یک آنتی تز قرار داده و بعد در مقابلش سنتز، [معتقد است[ اینها از یکدیگر جدا نیستند؛ تز و آنتی تز و سنتز مراتب تکامل یکدیگر هستند و بنابراین میشود گفت انسان در خدا وجود دارد، میشود گفت خدا در انسان وجود دارد؛ میشود گفت طبیعت در خدا وجود دارد، یا گفت خدا در طبیعت وجود دارد.»
(ر.ک: فلسفه تاریخ، ج۲،ص۷۴-۷۵)
🔸انداموارگی و کلگرایی هگل و مارکس هم اگرچه در ادعا ارگانیکی است اما بیشتر از کلگرایی و اندام وارگی مکانیکی را نمیتواند توجیه کند. استاد مطهری مینویسد:
«فلاسفه جدید، بالاخص فیلسوف بزرگ آلمان هگل، اصل«انداموارگی» را- یعنی اینکه رابطه اجزای طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است- تأیید کردهاند. هگل روی اصولی به اثبات این مطلب میپردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه او. پیروان مادی هگل یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان «اصل تأثیر متقابل» یا «اصل ارتباط همگانی اشیاء» یا «اصل همبستگی تضادها» به شدت از آن دفاع میکنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات برمیآیند جز رابطه مکانیکی را نمیتوانند اثبات کنند. حقیقت این است که روی اصول فلسفه مادی، این که جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل، رابطه عضو با اندام است غیرقابل اثبات است.»(جهانبینی توحیدی، ص۸۰-۸۱)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#ساختارگرایی
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1865
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۱ از ۵۰
🔹نکته دیگر در این منطق، مشروعیت دشمن تراشی برای دولتها است. «هگل گفته است: دولتها اگر بخواهند موجودیتشان محفوظ بماند باید دشمن برای خودشان خلق کنند.» (نقدی بر مارکسیسم،ص۶۳) براین اساس، بخشی از ماهیت دولتها در تضاد و تقابل مشخص میشود و برنامهها و سازوکارهای مدیریتی و اجرایی آن همواره میبایست در وضعیت جنگی و تقابل با دشمنان طراحی شود.
🔸از دیگر نتایج این دستگاه فکری، مشروعیت و اخلاقی بودن استبداد و استفاده از زور برای برخی از دولتهایی است که به نظر مروجان این تفکر حق است: «از نظر مارکسیسم زوری که استثمارگر علیه استثمار شده به کار میبرد غیراخلاقی است چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقف است، و اما زوری که استثمار شده به کار میبرد اخلاقی است چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحول به مرحله عالیتر است. به عبارت دیگر در نبرد دائمی حاکم بر جامعه که دو گروه با یکدیگر در نبردند، یکی نقش «تز» را ایفا میکند و یکی نقش «آنتیتز» را. زوری که نقش تز را ایفا میکند به دلیل اینکه ارتجاعی است غیر اخلاقی است و زوری که نقش «آنتیتز» را ایفا میکند به دلیل اینکه انقلابی و تکاملی است اخلاقی است. و البته همین نیرو که اکنون اخلاقی است، در مرحله بعد با نیروی دیگری که نقش نفی کننده این را ایفا میکند مواجه میگردد و در آن وقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود. و لهذا اخلاق، نسبی است؛ آنچه در یک مرحله اخلاق است، در مرحله بالاتر و کاملتر ضد اخلاق است.»(جامعه و تاریخ، ص۲۰۸)
🔹 در خلأ عقل و دستگاه معرفتشناختی علم آور و کاشف از واقع، آنچه موجب همگرایی فعالیتهای متنوع و متکثر و همکاری انسانها میشود #تبلیغات و #خطابه و فعالیتهای رسانهای و گروهی خواهد بود که با #تقیه_و_تفاهم، تحریک گرایشها و دستکاری ذائفهها و کار جمعی و حزبی(جبههای) قلوب را تسخیر کند.
🔸استاد مطهری در تبیین شگردهای رسانهای و تبلیغاتی این جریانها مینویسد: «ماتریالیسم در عصر ما- خصوصاً در کشور ما- جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح «تبلیغ» مجهّز شده است؛ از این رو ابایی ندارد که علل گرایشها و اعراضها از مادّیگری را به گونهای دیگر که با هدفهای از پیش تعیین شده سیاسی و اجتماعی منطبق باشد، توجیه و تفسیر نماید.»(علل گرایش به مادیگری،ص۸)
ایشان با اشاره به ضعف منطق جریانهای چپ مینویسد: «کاملاً احساس کردهاند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانالهای انحرافی ایجاد میکنند و مغلطه به کار میبرند.»(علل گرایش به مادیگری،ص۱۳)
شهید مطهری در ادامه مینویسد:
«ماتریالیستهای ایران اخیراً به تشبّثات مضحکی دست زدهاند. این تشبّثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را میرساند. یکی از این تشبّثات «تحریف شخصیتها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیتهای مورد احترام، اذهان را متوجّه مکتب و فلسفه خود بنمایند.»(همان، ص۱۴ - ۱۵) ایشان با اشاره به شگرد چپ اسلامی در ایران مینویسد: «در ایران در یکی دو سال اخیر به نیرنگ تازهای بس خطرناکتر از «تحریف شخصیتها» دست یازیده است و آن تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادّی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است و از عمر آن در ایران کمتر از دو سال میگذرد.»(همان،ص۲۹-۳۰)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#تفاهم
#تقیه_و_تقاهم
#تبلیغات
#خطابه
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1866
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۲ از ۵۰
🔹 نکته مهم در جذابیت این تفکر در جوامع اسلامی، تأکید بسیار زیاد بر عنصر مبارزه و جنگ اضداد در روابط بین الملل و تفسیر تقابلی از تاریخ است و در این مسیر، آموزهی جهاد اسلام را مؤید میآورند و با برجسته کردن جهاد به عنوان یک عنصر دیالکتیکی و جنگ اضداد میتوانند بخشهایی از جوانان جامعهی اسلامی را جذب کنند:
«دیالکتیک که مبارزه و جنگ اضداد را مادر همه چیز میداند، قهراً فلسفهای است که در عمل هم انسان را به مبارزه دعوت میکند و مبارزه را یکی از مقدسترین چیزها میشمارد، و ما هم در کتاب قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) جز و اصولی که به عنوان نتیجه دیالکتیک ذکر کردهایم یکی همین اصل قد است #مبارزه و #جهاد است، و البته این فکر به مسئله جهاد هم خیلی کمک میکند، یعنی یک فکر صد در صد ضد مسیحی است نه ضد اسلامی، چون از نظر اسلام #جهاد خودش یکی از ارکان است و مبارزه اساساً در اسلام قداست دارد، و این را خودشان هم درباره اسلام قبول دارند، و مسیحیها که صلح را به طور مطلق بر هر جنگی و مبارزهای ترجیح میدهند، قهراً این فکر مخالف آنهاست.
این جوانها هم بیشتر گرایششان به دیالکتیک و قهراً ماتریالیسم روی همین حساب است که این فلسفه، #فلسفه_قدرت و #فلسفه_عمل است؛ جوان هم که اساساً آمادگی برای عمل دارد، یعنی در مرحله اول میخواهد فلسفهای به او پیشنهاد بشود که فلسفه عمل باشد (به علت همان نیروی زیادی که در جوان هست)، بعد برایش توجیه درست میکند.
اضافه بر این، اینها مدعی هستند ماتریالیسم دیالکتیک #دانش_مبارزه است (روی این کلمه خیلی باید دقت کرد) یعنی خود مبارزه اگر علمی داشته باشد که چطور باید مبارزه کرد و راهش چیست و در هر مرحله از مراحل مبارزه چه تاکتیکی باید به کار برد، آن همین دانش دیالکتیک است؛ البته ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی دانش مبارزه است یعنی بینش مادی (اقتصادی) دیالکتیک تاریخ.
این مطلب بزرگترین چیزی است که اینها به آن افتخار میکنند و چیزی هم که #جوانهای امروز مطالبه میکنند همین است، میگویند شما باید #تاریخ و #جامعه را طوری برای ما تفسیر کنید که گذشته را تفسیر کند و راه برای آینده هم بگشاید، یعنی درسی باشد که به دست انسان بدهند و بگویند اگر به این درس عمل کنی موفق میشوی.»(نقدی بر مارکسیسم، ص۶۴)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1867