📌مهدویت و بازتعریف مفهوم قدرت بر اساس حکمت متعالیه
۱. جهانی که در آن زندگی می کنيم در حال حرکت مداوم و پایدار است و هیچ گاه حرکت و تغییر از آن زائل نخواهد شد؛
۲. حرکت مقول به تشکیک است و دارای انواع و اقسام متنوع و متکثر است.
۳. میزان و کیفیت حرکت به #قدرت وابسته است؛
۴. قدرت فعلیت یافتن شبکه ایِ مجموعه ای از ظرفیتهای متراکم و نهفته در امر متحرک است که امکان فعلیت داشته باشد. این ظرفیت و استعداد گاه در تاثیرگذاری بر محیط پیرامونی، پیشروی و حرکت رو به جلو است و گاه در طاقت، تحمّل، استقامت و تاب آوری است.
۵. در حیات انسانی، قدرت در ظرفیت ها و استعدادهای انسانی و در سرمایه های اجتماعی است و هر امر غیر انسانی (طبیعی و مابعدطبیعی) هم که در نظام معانی انسان هویت و تعیّن یابد، ظرفیت و استعداد و سرمایه انسان محسوب می شود و الا از دایره مؤلفههای قدرت خارج می شود و نمی تواند تکیه گاه حرکت و اقدام باشد.
۶. امور انسانی (سرمایه، ظرفیت و استعداد) در ارتباطات و اتصالات و همچنين در انقطاع ها و گسستهای ارادی، هویت و عينيّت می یابند. این اتصال و انقطاع، تابعی از آگاهی ها و معانی نهفته ذهنیت فردی و فرهنگ عمومی است. بنابراین قدرت تابعی از آگاهی و تعلق ارادی انسان است. به میزان آگاهی و تعلّق ارادی انسان به متعلّق اگاهی، مجال ظهور و بروز او برای اعمال اراده خود و مقاومت در برابر شرایط سخت و ناگوار فراهم می شود.
۶. اتّصال حقیقی انسان به ملکوت و فیض الهی و بهره گیری فرد و جامعه از هدایت تکوینی الهی، تعین بخش به استعدادها و سرمایه هاست و تولید کننده قدرتی بزرگ برای اقدام و حرکتهای بزرگ است.
۷. آموزه مهدویت تنها الگوی اتصال حقیقی و متعیّن انسان به ملکوت و فیض الهی است و بدون هرگونه محدودیت فرهنگی، مذهبی، زمانی و مکانی حقیقتا پشتیبان حیات انسانی و هویت بخش کنشگران اجتماعی است.
۸. راه اتصال حقیقی به ملکوت، فیض و هدایت الهی می بایست از تشخّص و تعیّن برخوردار باشد و صرفا امر ذهنی و آرمانی نباشد، تا حرکت اصیل و اقدام پر انرژی را در پی داشته باشد.
۹. قدرت برآمده از آموزه مهدویت بیش ازآنکه در ابزارها و ساختارها ظهور یابد، سازنده نظامی از معانی و شبکه ای منسجم از مفاهيم و باورهای قلبی است، به تعبیر دیگر مهدویت، یک مفهوم مستقل و مجزا نیست بلکه در درون آن مجموعه ای از معانی و مفاهيم مرتبط و متصل نهفته است که اگر به درستی وارد دستگاه فکري افراد و یا فرهنگ عمومی جامعه ای بشود حوزه معنایی مولّد قدرت را پدید می آورد و از این طريق در اعماق وجود کنشگر نفوذ می کند و شخصیتی متفاو و متمایز از او می سازد که برخی از ویژگی های اینگونه افراد در روایات معصومین (ع) آمده است. باور به مهدویت و ظهور شبکه معانی آن در جان آدمی، کنشگر را به ستون محکمي تبدیل می کند و هر فرد نیروی چهل مرد را در خود احساس می کند با قلبی همچون تکه های آهن محکم که اگر بر کوه های آهنین عبور کنند آنها را خرد می کنند. از مقابله و رویارویی نمی هراسند و تا خداوند راضی نشود از پای نمی نشیند. در پرتو تجلی مهدویت، آنها مردانی شجاع تر از شیر و برنده تر از شمشير می شوند و شعارشان این است که "ای مردم، ای مردم، در راه خدا از هیچ سرزنش انسان پستی نهراسید".
۱۰. آنچه در باب فرد صادق است درباره جامعه هم صادق است. جامعه مهدوی که نظام معنایی برآمده از مهدویت در فرهنگ عمومی آن مستقر شده است، جامعه ای قدرتمند با ساخت مستحکم و پیشرو است و در برابر سختی ها و مشکلات استقامت می کند و از هیچ قدرت مادی نمی هراسد چرا که همواره خود را متّصل به ملکوت عالم و فیض الهی می یابد و از آن بهره معنوی و هدایتی می گیرد.
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌قدرت، ذائقه، رسانه
🔹قدرتمندترین قدرت در هر جامعهای، قدرت #ذائقه_عمومی است که خواستههای خود را بر همه روابط انسانی و معادلات اجتماعی تحمیل میکند. بنابراین اگر امری در جامعه به یک امر عادی و ذائقه (رضایت جمعی) تبدیل شد و نزد اکثریت جامعه از مطلوبیت برخوردار شود، قدرتی را تولید میکند که هیچ قدرت حاکمیتی و قانونی هم نمیتواند در برابر آن بایستاد و فرمانی براند و یا امر و نهیی صادر کند.
🔸قدرت ذائقه عمومی به همان میزان که سازنده نظم جدید اجتماعی و بازدارنده سایر قدرتها است به همان اندازه هم مخرّب نظم موجود و تغییر دهندهی ساختار قدرت است.
🔹 تنها قدرت محدود کننده و تغییر دهندهی قدرت ذائقه عمومی، نفوذ و گسترش یک ذائقه عمومی دیگر در متن جامعه است؛ به هر میزان که نفوذ و پذیرش ذائقه رقیب بیشتر باشد به همان اندازه ذائقه ی مستقر در فرهنگ عمومی محدود خواهد شد.
🔸 ذائقه عمومی و مطلوبیت، لزوما در اختیار عقل و برآیند خردورزی افراد جامعه نیست بلکه در فضای عمومی، قوای شوقیه راهبر ذائقه ها و مطلوبیتهاست. به این معنا که قوای شوقیه به اقتضای طبیعت، تابع عقل و خردورزی نیست بلکه تابع هر آن چیزی است که مطلوب جلوه کند، از این رو #احساس_مطلوبیت مهمتر از حقیقت مطلوبیت است.
🔹 به طور طبیعی ذائقه عمومی آحاد جامعه گرایش به امور محسوس و لذتهای طبیعی هماهنگ با رفاه و راحتی دارد. به همین جهت از میان طرحها طبیعتاً به طرح هایی اقبال نشان می دهند که تامین کننده این گرایش ها و مطلوب ها باشد؛ مگر آن که طرحی ناظر به امور فطری و لذتهای متعالی با نفوذی چند برابر به میدان رقابت وارد شود و با آگاهی بخشی، تقویت عقلانیت و خرد جمعی افقهای بالاتر را به آحاد جامعه نشان دهد که در این صورت امکان اقبال عمومی به چنین طرحی وجود دارد؛ البته این اقبال همواره شکننده و قابل تغییر است، تا هنگامی که آگاهیبخشی و عقلانیت در جامعه وجود داشته باشد و از پشتوانههای فکری معنوی و تربیتی متناسب برخوردار باشد و احساس کارآمدی و سودمندی لازم را به جامعه منتقل کند، این طرح مورد استقبال آحاد جامعه خواهد بود لکن هرگاه از جامعه از عقلانیت متناسب با آن تهی شود و پشتوانههای معرفتی و احساس کارآمدی آن کاسته شود جامعه به همان میزان به وضعیت طبیعی باز خواهد گشت.
🔸 آنچه ببش از هر چیز احساسی را خَلق و یا احساسی را کم رنگ و ضعیف میکند نظام تربیتی و مجموع رسانهها و ابزارهای تبلیغی و ترویجی است. در حقیقت، تربیت و رسانه سازنده احساسات و ذائقه ها در حوزه عمومی است. نظام تربیتی و رسانهها با انتقال و تکرار پیام و بخصوص با محسوس کردن (شنیداری و دیداری ساختن) یک پیام، در جلب احساسات و ساخت ذائقه ها بسیار پرتأثير هستند.
#واقعیت_اجتماعی
#قدرت
#ذائقه
#تربیت
#احساس_مطلوبیت
#رسانه
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/755
📌هویت محور جنگ ارادهها و جنگ روایتها
🔹دواصطلاح جنگ ارادهها و جنگ روایتها از جمله اصطلاحاتی است که ازرواج آنها درزبان فارسی خیلی نمیگذرد اما به سرعت در فرهنگ عمومی مستقر شدهاند و نگاه جدیدی را به رقابتها و تضادهای اجتماعی در سطح جهانی عرضه کرده است.
🔸 دو واژه #اراده و #روایت به عنوان مضافاليه جنگ قرار گرفته است و به جنگ هویت جدیدی داده است و به تبع این هویت جدید صحنه رقابت وابزار درگیری راهم تغییر داده است. در این صحنه، قدرت نظامی و ابزار سخت و کوبنده، محور جنگ وعامل پیروزی نیست بلکه قدرت نرم وپیامهای معنادار اجتماعی با ابزارهای قدرتمند رسانهای تعیین کنندهی ماهیت جنگ وبسیجکننده انسانهاست.
🔹 هرچند در گذشته نیز #اراده عنصر مهم در کنش انسانی محسوب میشد امابه جهت مرجعیت عقل ودین، اراده تابع ظهورات عقل و دین در جامعه بود لذا محور کنش انسانی راآگاهی و #معرفت معرفي ميکردند واز طریق تولید و تعمیق معرفتهای مستدل وواقعنما ( #حقیقت) به دنبال کنترل ارادهها بودند. دراین سنت فکری، #فضیلت اساس حیات انسانی تلقی میشد. لذا سیاست، رقابتها وجنگهای گذشته، بر حول شبکههای معرفتی مستقر درفرهنگ عمومی، هرچند درحد ادعا بر محور حقیقت وفضیلت شکل میگرفت.
🔸اما با پیدایش مدرنیته، #اراده محوریت یافت و مقدم بر معرفت انگاشته شد و معرفت به #روایت تقلیل یافت. در این گشت نظری و تقدم اراده بر معرفت، هویت همهی پدیدههای انسانی نیز تغییر یافت و بر این اساس #قدرت مفهوم محوري انسانشناسی و علوم انسانی و اجتماعی تلقی شد. همه امور، بر حول محور قدرت باز تعریف شد. در این سنت فکری، معرفت به روایت فروکاسته شد که عاری از واقعیت ناب و نفس الامری است. لذا همهی جنگها و تضادهای اجتماعی بر سر قدرت تفسیر میشود و طرفهای دعوا را یک روایت از قدرت در عرض روایت دیگر معرفی میکنند از این رو، هر دو طرف دعوا و جنگ، عاری از حقیقت و فضیلتند و فقط روایتی از از آنها در مسیر کسب قدرتند. بنابراین به تدریج همهی جنگها به جنگ ارادهها و جنگ روایتها مبدل شدند.
🔹 روایتها شبکهای از آگاهی است که هدف آن ساخت اجتماعي واقعیت و جهان معنایی کنشگران و تحریک ارادههای و یا تضعیف انگیزههای آنان است. از این طریق برخی از امور و وقایع برجسته و پر اهمیت میشود و به مسئله اصلی جامعه مبدل میشود. البته همزمان برخی دیگر، کم اهمیت تلقی شده، از صحنه اجتماع حذف و به محاق برده میشود.
🔸هدف نهایی روایتها، ساخت و تقویت برخی از #هویتهای فرهنگی و اجتماعی و همچنین تخریب سایر هویتهای فرهنگی و اجتماعی است. چرا که هویت محور تقویت انگیزهها و تحریک ارادهها است.
🔹هویت فرهنگی و اجتماعی، شناسنامه و سند هویتی هر فرد در متن جامعه محسوب میشود. افراد از آن کسب کرامت و عزت و جایگاه میکنند و بر اساس آن نقش اجتماعی خود را تعریف و کنشهای خود جهت و نظم میدهند. لذا هویت فرهنگی و اجتماعی، موجب ساخت شخصیت قوی در افراد و ساخت واقعیتهای اجتماعی در جامعه میشود و فرد و جامعه را از بیگانگی و پوچی و گسست نسلی میرهاند و با اتصال نسلها و همبستگی کنشگران، امید و اعتماد در جامعه افزون میشود. لذا لایه حقیقی تمدن را هویت فرهنگی میسازد. به عبارت دیگر، قلب تمدن، هویت فرهنگی و تاریخی است که موجب ساخت شخصیت قوی و اتصال تمدنی میشود.
🔸 بنابراین نقطه مهم در جنگ ارادهها و جنگ روایتها، تمرکز بر هویت فرهنگی و اجتماعی است و کسی پیروز این میدان است که بتواند روایتی قدرتمند (هوشمندانه و هنرمندانه) از هویت فرهنگی و اجتماعی و همچنین عقبهی تاریخی و میراثی خود را ارائه دهد و ضمن #اتصال وجودی، از این هویت و عقبهی تاریخی و میراثی، کسب قدرت و عزت و امید و اعتماد کند. همزمان نیز به تضعیف هوشمندانه و هنرمندانهی هویت جبهه مقابل و نفی اصالتهای معرفتی و تاریخی آن و همچنین اثبات ناکارآمدی آن بپردازد.
🔹 مشکل امروز برخی از نسل جوان و افراد جامعه، #انقطاع از هویتهای فرهنگی و اجتماعی خود و غفلت از عقبهی تاریخی و میراث تمدنی جامعه خود است لذا کمترین اتصال وجودی و معرفتی را با آن برقرار کرده است و در عوض، رسانههای داخلی و امپراتوریهای قدرتمند رسانهای روایتی بدیع، جذاب و دوست داشتنی از غرب و کشورهای غربزده و عقب ماندگی جوامع اسلامی ارائه دادهاند که بسیاری از افراد جامعه آن روایت را باور کردهاند.
🔸 امروزه در مسیر اعتلای ایرانی و حرکت در مسیر #تمدن_سازی ما نیازمند به احیای #هویتهای فرهنگی و اجتماعی خود و اتصال وجودی همه اقشار جامعه با آن هستیم چرا که سازندهی جهان معنایی ما و محور کرامت، عزت وقدرت نرم ما درجنگهای شناختی وسرمایه اصلی ما درحضور تمدنی در مقیاس جهانی است.
#جنگ_ارادهها
#جنگ_روایتها
#هویت_اجتماعی
#تمدن
#قدرت
#اتصال_تمدنی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش نوزدهم:
🔹الحاد بزرگترین دستگاه مخرب اخلاق و نافی مسئولیت اخلاقی است که باریشههای معرفتشناختی هم بنیان هستیشناسی و مابعدالطبیعه اخلاق را تخریب میکند و هم زندگی عملی انسان را به ابتذال میکشاند. چرا که نتیجه آن ازخودبیگانگی، پوچگرایی و نیهیلیسم معرفتی و اخلاقی است. نیستانگاری و نیهیلیسم معلول قطع ارتباط با امر مطلق و امر قدسی و بیگانگی با فطرت اصیل و نظم والای جهان و همچنین موقتی شدن ارزشها (بیارزش شدن برترین ارزشها) است
🔸برای گرایش به الحاد ریشه های مختلفي قابل ذکر است اما وجود درد و رنج و مصائب در جهان و ترس از آنها و بیصبری در برابر آنها مهمترین دلیل بر شکاکیت وبدبینی به هستی و اذعان به بیهودگی این عالم و جدیترین عامل گرایش به الحاد و نفی الهیات و اخلاق دینی است.
🔹 جدّی شدن و محوري شدن درد و رنج در زندگی انسان، معلول فلسفه و الهیاتی است که اساس اخلاق انسان را کسب #منفعت بیشتر و #قدرت سلطهگری معرفی ميکند و حیات انسان را به دنیا و بهرهگیری حداکثری از نعمتهای مادی و تسخیر طبیعت محدود میکند و ماورای این جهان محدود و عالم آخرت را نفی میکند و بهشت موعود را در زمین جستجو میکند و انسان به مثابه کارگر مکانیکیوار در کار ساخت این بهشت زمینی تلقی میشود. در چنین فلسفه و الهیاتی هرگونه درد و رنج، مصیبت و کمبودی، شر و مانع منفعت بیشتر تلقی میشود که باید از شرّ آن خلاص شد.
🔸دردوران مدرن ابتدا تصورمیشد که باعلم تجربی منفک از الهیات وعقل خودبینادبشری مستقل از مابعدالطبیعه میتوان ازهمهی دردها ورنجهای این جهان رهاشد و از همین طریق راحتی و رفاه مطلق بر زندگی انسان درزمین وخیلی سریع حاکم خواهد شد. اما هر چه علم جلوتر آمد نه تنها از درد ورنج بشر کم نکرد بلکه بردرد ورنج بشر افزود و بحرانهای بزرگتری را به وجود اورد مانند جنگهای جهانی و قتل ملیونها انسان بیگناه، ترس ازسلاحهای هستهای ومیکروبی، بحران خانواده واخلاق، بحران محیط زیست، انفجار اطلاعات واضطراب ناشی از اخبار ناگوار. در برابر این وضعیت بدون پاسخ، ظهور نیهیلیسم ونیستانگاری امری طبیعی است اما جالب توجه این است که تمدن غرب آن را به حالتی عادی وطبیعی پنداشته وآن را سرنوشت محتوم بشر وپایان تاریخ دانسته است وبراساس نیهیلیسم به وضع ارزشهای جدید مشغول است.
🔸انسان فطرتا میل به راحتی و رفاه مطلق، آزادی مطلق دارد و دربسیاری از اوقات امر مطلق را در این جهان نمییابد ودرعوض درد، رنج وظلم را مشاهده میکند. در این صورت اگر خود را به این جهان محدود کند و امر مطلق و لایتناهی را در این جهان محدود و در امور ناقص جستجو کند لاجرم خلأ درونی، نامیدی و بدبینی بر او حاکم می شود و برای فرار از آن چارهای ندارد جز اینکه فقط خود را مشغول کار و تفریح کند تا به آنها فکر نکند و اگر به فکر و تامل در این امور مشغول شود سراز پوچ گرایی و خودکشی و امثال آن در میآورد. چرا که بدون ارتباط با امر مطلق و قدسی و ایمان درونی برآمده از عشق، و فقط با تکیه بر فکر ریاضیوار مادی و اندیشهی تجربی محدود به طبیعت نمیتوان حقیقت اشیا و معنای زندگی را پیدا کرد و نمیتوان تصویر صحیحی از درد ورنج و مصیبت و همچنین خوف و رجا داشت.
🔹 اما درالهیات توحیدی از جهان، درد ورنج، خوف ورجا همگی معبری برای حرکت وتلاش بیشتر درجهت ساخت حیات ابدی ورسیدن به سعادت وکمال مطلق است.
دردها و رنجها همه ابتلائات برای رشد و حرکت است که بخش زیادی از بزرگی و ضربات آنها ساخته ذهن انسان دنیامدار است و الا آنکه افق ذهنی بالاتری دارد در متن همینها هم زیباییها را می ببیند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
"ما رایت الا جمیلا"
🔸برخلاف نظریههای موجود در فلسفه مدرن که اعتقاد به خدا را منشأ ازخود بیگانگی میدانند در حکمت اسلامی اساس خودیابی و پیدا کردن حقیقت خود اعتقاد به خدای واحد و برقراری نسبت وجودی با او از سر عشق و محبت است که نقطه اوج عبودیت ورهایی ازخودبیگانگی وپوچگرایی واسارتهای دنیوی است.
🔹برخلاف ادیان تحریف شده یهودیت و مسیحیت انسان بردهی خدا ومجبور به بردگی نیست بلکه انسان عاشق خداوند است ودر فطرت جبلی خود درحرکت وجودی وصیرورت به سوی اوست. خداوند نه دربیرون انسان بلکه از رگ گردن به او نزدیکتر است و انسان به هر طرف که نظر کند اورا مییابد. خداوند درقلب انسان است وقلب انسان عرش الرحمن است.
🔸براین اساس پشتوانه اخلاق و قانون ومنشأ الزام ووجوب امری بیرونی و تحمیلی نیست بلکه حقيقتي درونی و برآمده از عشق و محبت قلبی به حقيقتي است که درقلب انسان وجود دارد و ازهرچیزی حتی بدن به انسان نزدیکتر است.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#انسان_مطلوب
#انسان_انضمامی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 چپ_اسلامی
🔹 #چپ_اسلامی متشکل مجموعهای از نیروهای جوان مسلمان است که با اهداف اجتماعی همچون عدالت خواهی و یا ستیز با تمدن غرب، به کنشگری اجتماعی توجه دارند و علوم حوزوی موجود اعم فلسفه و فقه را برای این کنشگری انقلابی کافی نمیدانند و معتقدند که باید طرحی نو در افکند و علوم جدیدی را بر منطق و پایههای نوین تأسیس کرد. از اینرو، به فلسفههای انتقادی غرب چشم دوخته و با الهام از منطق دیالکتیک و فلسفه تضاد و همچنین نگرشهای کلگرایانه و ساختارگرایانه، سعی در بازسازی اسلام برای کنترل مناسبات انسانی و سرپرستی و تصرف معادلات اجتماعی و ستیز با تمدن غرب بخصوص لیبرال سرمایهداری دارند.
🔸 در جریان #چپ_اسلامی، طیفها و گرایشهای مختلفی وجود دارد، اما وجه مشترک همهی آنها تضاد با لیبرالیسم و کاپیتالیسم و گرایش به سوسیالیسم و جامعهگرایی است هر چند ممکن است در ظاهر نوعی غربستیزی مطلق را هم ترویج کنند و مطالعهی آثار غربیان را تحریم کنند. اما با دقت در زندگی و آثار طراحان اولیهی این جریانات روشن میشود که عمده مبانی فلسفی و روشی خود را از جریانهای انتقادی و چپ غربی همچون #دیالکتیک هگل و #فلسفه_شدن مارکسیسم و #اندیشه_انتقادی مکتب فرانکفورت اخذ کردهاند و سعی زیادی داشتهاند تا آنها را با مفاهیم اسلامی تطبیق دهند.
🔹به لحاظ آن مفهوم اسلامی که نقش تعیین کنندهای در صورتبندی چپ اسلامی دارد، برخی از مهمترین جریانات چپ اسلامی از این قرار است:
✔️یک طیف با برجستهساختن مفهوم #توحید به جامعهی بیطبقهی توحیدی میاندیشند و آموزهی توحید را صرفا طریقی برای مبارزه با هرگونه مظاهر سرمایهداری و اشرافیت تفسیر میکنند. توحید الهام بخش مبارزه با ظلم برای تحقق عدالت و جامعهای بیطبقه و نفی استضعاف است.
✔️ طیف دوم بر مفهوم #عدالت_اجتماعی تمرکز دارند و آن را محور همهی مفاهیم دینی و انسانی معرفی میکنند. در این نگرش، عدالت است که دین و آموزههای آن معنا و نظم میبخشد و آنها را صرفا ابزاری برای تحقق عدالت اجتماعی و ایجاد رفاه اقتصادی طبقهی مستضعف و کارگر میدانند.
این طیف منتقد جدی سیاست تعدیل اقتصادی هستند و دولتی شدن تمام مناسبات اقتصادی را راهکار برون رفت از معضلات اجتماعی معرفی میکنند.
✔️ طیف دیگری با برجستهسازی مفهوم #ولایت (حب و بغض) تلقی نوینی از معارف دینی و انسانی عرضه میکنند. اینان با نفی حجیت ذاتی عقل و انکار حسن و قبح عقلی و اذعان به سلطهی حب و بغض ها بر عقل و تقدم اراده بر معرفت، به نفی مدرنیته و همه مظاهر آن میپردازند. اینان با طاغوتی خواندن تمدن غرب، همه علوم و فنون و قوانین آن را نیز تحت ولایت شیطان میدانند. در این نگرش #قدرت تعیین کننده و معنابخش به توحید و عدالت است. به تعبیر دیگر، هر قدرتی تفسیری از توحید و عدالت میدهد لذا بایستی قدرت را به دست گرفت و در مناسبات قدرت، توحید و عدالت و هر مفهوم هستیشناسی و انسان شناسی و فضیلت اخلاقی معنا پیدا کند و الا تحت قدرت و حاکمیت شیطان قرار دارد و حتی توحید و عدالت و فضیلت هم در شبکهی روابط شیطانی و طاغوتی تفسیر میشود همچنان که فلسفه، کلام و علم اصول فقه شیعی تحت حاکمیت باطل یونان و معتزله نظم گرفته است و به مفاهیم و فضایل معنا بخشیده است.
#چپ_اسلامی
#دیالکتیک
#فلسفه_شدن
#تقدم_اراده_بر_معرفت
#اقتدارگرایی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 معناشناسی تک رأی در انتخابات
🔹یکی از اتفاقات عجیب در انتخاباتهای اخیر کشور ما، پدیدهی تک رأی است. به این معنا که در حوزه انتخابیهای که چند نماینده باید انتخاب شود و باید نام چند نفر در برگهی رأی نوشته شود فقط نام یک یا دو نفر نوشته شود.
🔸 پدیدهای که کمتر از منظر انسانشناسی و اخلاقی به آن توجه شده است. در حالی که به حقیقت، تک رأی یک مقولهی اخلاقی و اجتماعی است و ریشه در بنیانهای فکری و فرهنگی کنشگران دارد.
🔹 خیلی خلاصه و بدون مقدمه باید گفت این پدیده، محصول نگاه فردگرایانه و شخص محورانهای است که تمام مصالح عامه و منافع ملی را فدای رسیدن به قدرت و جایگاه اجتماعی میکند و اصلا به این مطلب مهم کار ندارد که انتخابات در فرهنگ اسلامی، یک مشارکت مسئولانه و مسابقهی خیرخواهانه بر پایهی درکی از مصلحت عامه و منفعت ملی و براساس اخلاق جمعی و تشکیلاتی است تا موجبات رشد فکری و فرهنگی افراد را فراهم کند و زمینهی انتخاب صالحان را در میدانهای خدمت و هدایت جامعه ایجاد کند.
🔸 پدیدهی تک رأی که متأسفانه در انتخابات مجلس خبرگان رهبری هم مشاهده میشود ۱. نشانههایی است از غفلت از عقلانیت انقلاب اسلامی و ۲. نبود اخلاق جمعی و تشکیلاتی و فروکاست اخلاق به منفعتطلبی شخصی و حزبی و همچنین ۳. دلیلی محکم است بر نفهمیدن مصالح عامه و منفعت ملی.
🔹این سخن سر دراز دارد تا کی توفیق و فراغتی حاصل شود و تا بتوان از این درد و بحران گفت و گو کرد.
✍ سید مهدی موسوی
#انتخابات
#تک_رأی
#منفعت_عمومی
#مصالح_عامه
#قدرت
#عقلانیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1622
📌 نقش رشد سیاسی در تقویت حکومتها و رسالت دولتها
❇️ پرسش:
سلام استاد،
رهبری گاهی تحلیل سیاسی نداشتن مردم رو دلیل یه سری اتفاقات میافته، گاهی حاکمان رو.
درواقع گاهی نظام اجتماعی بر نظام سیاسی مقدم میشه، گاهی نظام سیاسی بر نظام اجتماعی.
* «آنچیزی که قدرتمندترین آدم تاریخ (امیرالمؤمنین) را آنجور مظلوم کرد نبود تحلیل سیاسی بین مردم بود! »
*«اگر رشد و آگاهی سیاسی به قدر لازم در مردم نبود مردم آن جامعه را نمی توان ملامت کرد حکومتهای آن جامعه را باید ملامت کرد.»
این دو چطور با هم جمع میشن؟
❇️ پاسخ:
سلام علیکم
این دو مطلب کاملا صحیح و هماهنگ و در طول یک دیگر هستند.
✔️در کلام اول از نقش رشد و قدرت تحلیل سیاسی مردم در بقا و قدرت حاکمیت سخن میگوید؛ چرا که قوام هر جامعهای به حضور آگاهانه و مشارکت مسئولانهی مردم در همهی میدانهای اجتماعی است. اگر مردم، حق را از باطل تشخیص ندهند و به مسئولیت و مشارکت خود واقف نباشند اختلاف و تشتت فکری و عملی و ضعف بر جامعه مستولی میشود و پشتوانهی حکومت تضعیف خواهد شد. از اینرو، حاکمیت مظلوم میشود.
در نبود رشد سیاسی است که برخی افراد بیسواد و نبمهسواد تربیوندار و منبری میشوند و مردم را حتی به اسم انقلاب و عدالت به انحراف میکشانند و با بزرگ کردن برخی سو مدیریتها اعتماد عمومی را سلب میکنند و مردم را علیه اصل حاکمیت و همهی مدیران جامعه بر میآشوبند.
✔️ در کلام دوم از شیوه و مسئولیت بصیرت بخشی و رشد سیاسی مردم بحث میکند. یکی از مهمترین وظایف دولتها و نهادهای علمی و فرهنگی هر جامعهای هدایت و راهبری فکری و علمی مردم و رشد سیاسی آنهاست. هر حکومتی برای بقا و تقویت ارکان خود موظف به این مقوله از طریق نهادهای آموزشی و فرهنگی و تبلیغی است.
دولتها موظف هستند با بهرهگیری از ظرفیتهای نهادهای علمی و استفاده از متفکران باسواد و اصیل و خوش آوازه، مسیر هدایت فکری و علمی جامعه را تسهیل کند و زمینه را برای ورود افراد بیسواد و نبمهسواد جنجالی و حاشیهساز تنگ کند.
متاسفانه بسیاری از دولتها و دولتمردان، بجهت نداشتن بصیرت کافی سراغ یک سلسله چهرهها و سلبریتی های سیاسی و هنری و ورزشی میروند و از طریق آنها میخواهند مردم را قانع کنند در حالی که این یک امر احساسی است و در دراز مدت نتیجه معکوس میدهد.
#مسئولیت_اجتماعی
#قدرت
#رشد
#تربیت_سیاسی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1625
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۶ از ۵۰
🔸 استاد مطهری تعریف میکند که براساس همین نگاههای دیالکتیکی و برساختگرایانه و ارادهگرایانه، گروهی از افراد دارای تفکر سوسیالیستی در زمان استالین مدعی شدند که براساس منطق دیالکتیک میتوانند علوم جدیدی مانند #ریاضی و #فیزیک سوسیالیستی را تأسیس کنند که متفاوت از ریاضی و فیزیک سرمایهداری باشد و مدتها هم پولهای هنگفت گرفتند و نظام سیاسی را دوشیدند(فلسفه تاریخ، ج۳، ۷۲ -۷۳). البته استاد مطهری تذکر میدهند که کار علمی غیر از کار تبلیغاتی است. آن افراد به جای اینکه کار علمی کنند به کار تبلیغاتی روی آوردند و الا هیچ علمی را تولید نکردند.
🔹استاد مطهری با صراحت و دقت کامل در مقابل این اندیشهی تبلیغاتی ایستادند و براساس منطق و معرفت شناسی واقع گرا، میان ایدئولوژی و علوم دقیقه تفاوت قائل شدند و فرمودند:
«معلوم است که این حرف به این شکل حرف خیلی بیاساسی است. علم دو جنبه دارد: یک جنبه خود علم، یک جنبه استفادهای که بشر از علم میکند. بدون شک در علوم دقیقه (به قول خود اینها) مثلًا ریاضیات، فیزیک، شیمی، علومی که تحت آزمایش دقیق درمیآید، هیچ وقت نمیتواند وضع اجتماعی تأثیری در کیفیت استنباط داشته باشد. مثلًا اگر در یک کشور سرمایه داری و یک کشور سوسیالیستی با یک مرحله از پیشرفتگی علم راجع به علل سرطان مطالعه میشود، چنین نیست که جبراً اینها دو استنباط مختلف در این موضوع پیدا کنند یعنی او طرز تفکر سرمایه داریاش واقعاً به یک نتیجه برسد و آن دیگری طرز تفکر سوسیالیستیاش به نتیجه دیگری برسد. شنیدم در زمان استالین یکی از دانشمندان شوروی یک چنین ادعای پوچی کرد که من براساس منطق دیالکتیک خاصیت چیزی را کشف میکنم (یک مسئله نظری را به این گونه مسائل مرتبط کرد). مدتی استالین را به همین قضیه سرگرم کرد و او را دوشید. بعد از مرگ استالین او را به زندان انداختند و یک آدم شیاد از آب درآمد.
در اینجور مسائل واقعیت هم نشان میدهد که هیچ گاه اینطور نیست. آیا #فیزیک_سرمایه_داری با #فیزیک_سوسیالیستی دوتا فیزیک است؟ همانطور که فلسفه زندگیشان یعنی ایدئولوژیشان دونوع فلسفه زندگی هست آیا فیزیکشان دو نوع فیزیک است؟ ریاضیاتشان دوگونه ریاضیات است؟ دو جور فکر میکنند؟ آنها درباره مسائل ریاضی یک جور فکر میکنند اینها جور دیگری فکر میکنند؟ اینطور نیست. یا در مسائل قضایی دوجور فکر میکنند؟ نه، یک جور فکر میکنند. بله، در طرز استفاده کردن ممکن است مختلف باشند. آنها یک هدف دارند، اینها هدف دیگر. علم برای آنها ابزار است، برای اینها هم ابزار است. همینطور که اگر دو اتومبیلی که یک نوع ساخت داشته باشند یکی را در اختیار رژیم سرمایه داری قرار بدهید آن را وسیله برای هدفهای خودش قرار میدهد و دیگری را در اختیار رژیم سوسیالیستی، یک نفر سوسیالیست برای هدفهای خودش استفاده میکند، علم هم- نه مرحله کشف حقیقت، بلکه آنجا که به ثبوت رسید و مرحله استفاده از آن به عنوان یک ابزار- البته فرق میکند. هرکسی از هر ابزاری برای هدف و مقصد خودش استفاده میکند. ولی کسی هرگز نمیتواند علم را به حسب مقصد خودش عوض کند و تغییر بدهد. علم تغییرپذیر نیست.» (فلسفه تاریخ، ج۳، ص۷۲ - ۷۳).
🔸ازدیگر نتایج فلسفه شدن، نفی جاودانگی اخلاق و ارزشهای اخلاقی و حقوق طبیعی است. مدعیان فلسفه شدن همچون اشاعره، معتقدند که هیچ امر اخلاقی ثابت و فطری و جاودانه نداریم. اما اینان براین نظر هستند که اخلاق و حقوق نسبی است و تابع شرایط اجتماعی و تناسبات روابط قدرت و سیاست (ولایت؟) است.(ر.ک: م.اثار، ج۱۳،ص۷۰۵ -۷۴۰).
«چیزی که در سوسیالیسم مارکس دیده نمیشود اتکاء به حقوق طبیعی است و این از آن جهت است که به ماتریالیسم دیالکتیک متکی است و روی اصول ماتریالیسم دیالکتیک نمیتواند به حقوقی طبیعی و ثابت متکی باشد.»(نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۹۲)
🔸 از آنجا که فهم انسان تفسيري از جهان مبتني بر اراده است و اکتشاف هم تابعی از اراده است، نقش مفهوم #اراده، #قدرت، #سوژه (فاعلیت) در تفکر غربیان و بخصوص جریانات قارهای و چپ بسیار برجسته است و از این نظر، نکات قابل استفاده از آثار استاد شهید مطهری به دست میآمد.
استاد مطهری میگوید: «این دیالکتیک در عین حال یک خصلت آلمانی دارد، خصلت پرتحرک روان آلمانی در آن هست، برای اینکه وقتی که نشان میدهد که تاریخ را اضداد به جلو میبرند در واقع یک نوع دعوت به پرخاشگری است. از این جهت #فلسفه_قدرت به شمار میرود.»(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۱۴۲).
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1852
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۸ از ۵۰
🔸 با مطالعه آثار استاد مطهری روشن شد که سوبژکتیویته یا اصالت فاعلیت که وجه غالب تفکر مدرن است محصول یک بدفهمی از نسبت اختیار با علیت است که پیش از این اشاعره به آن مبتلا بودند. ایشان در توضیح این بدفهمی از اختیار و تعارض آن با علیت میگوید:
«لازمه فاعل مختار بودن این است که علت در کار نباشد، انسان علت کار خودش نیست، فاعل کار خودش است، خدا هم فاعل عالم است نه علت آن، چون اگر بگوییم علت، معنایش ضرورت ترتب معلول بر علت است، و اگر قائل به ضرورت شویم دیگر فاعل مختار نیست بلکه موجب است، و این همان بحث معروفی است که از قدیم مطرح بوده است. به هر حال فرنگیها عموماً در باب اختیار، اعتقادشان همین است که اگر موجودی مختار باشد، اصل علیت بر وجود او حاکم نیست.» (نقدی بر مارکسیسم ص۱۲۹)
به عنوان یک امر حاشیهای بد نیست که اشاره شود استاد مطهری به کارگیری لفظ «فاعلیت» توسط متکلمین به جای «علیت» را یک بازی لفظی میداند.(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳ص۲۰۸)
🔸 خوب است که در اینجا برخی از عبارات استاد مطهری در تحلیل جریان اراده گرایی و قدرت محوری بیکن را در جهت #مهندسی_جامعه و #تسخیر_طبیعت که بسیار جالب توجه و انذار دهنده است در اینجا نقل شود که عبرت آموز است و برای امروز ما، نفع آن بسیار زیاد است:
🔹«قبل از بیکن، اکابر بشر اعم از فلاسفه و بالخصوص ادیان علم را در خدمت حقیقت گرفته بودند نه در خدمت #قدرت و توانایی؛ یعنی وقتی انسان را تشویق به فراگیری علم میکردند، تکیه گاه این تشویق این بود کهای انسان، عالم باش! آگاه باش! که علم تو را به حقیقت میرساند؛ علم وسیله رسیدن انسان به حقیقت است. و به همین دلیل علم قداست داشت، یعنی حقیقتی مقدس و مافوق منافع انسان و امور مادی بود. همیشه علم را در مقابل مال و ثروت قرار میدادند ... .
🔸بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: اینها برای انسان سرگرمی است که دنبال علم برود برای اینکه میخواهد حقیقت را کشف کند زیرا خود کشف حقیقت مقدس است. انسان علم را باید در خدمت زندگی قرار دهد؛ آن علمی خوب است که بیشتر به کار زندگی انسان بخورد، آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت #مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جای جنبه آسمانی خودش را به جنبه زمینی و مادی داد؛ یعنی مسیر علم و تحقیق عوض شد و علم در مسیر کشف اسرار و رموز طبیعت افتاد برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و به عبارت دیگر رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند.
البته این نظریه از یک نظر خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرد، چرا که علم در مسیر کشف طبیعت برای تسلط انسان بر طبیعت و بهرهمند شدن او از طبیعت افتاد و از این نظر بسیار خوب بود. اما در کنار این، علم دیگر آن قداست و والایی و مقام قدس و طهارت خود را از دست داد. ...
بیکن گفت: علم برای #قدرت و در خدمت قدرت؛ دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر. این نظریه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نکرد. ولی تدریجاً که بشر از علم، فقط توانایی و قدرت میخواست، به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت.الآن چرخ دنیا بر این اساس میگردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست.
عالمترین فرد مثلاً آقای اینشتین است ولی علم اینشتین در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت. اینشتین نوکر آقای روزولت است و نمیتواند نباشد.
چه در اردوگاه امپریالیسم و چه در اردوگاه سوسیالیسم همینطور است، فرق نمیکند، در همه جا علم در خدمت قدرت است. الآن دنیا را قدرت میچرخاند نه علم. این جمله را که میگوییم: «دنیای ما دنیای علم است» باید اندکی تصحیح کنیم؛ دنیای ما دنیای #قدرت است نه دنیای علم، به این معنا که علم هست ولی نه علم آزاد بلکه علم در خدمت قدرت و زور و توانایی.
علم امروز اسیر است و آزاد نیست و لهذا هر اختراع و اکتشافی که در دنیا رخ میدهد، اگر بشود آن را در خدمت زور قرار داد و از آن یک سلاح مهیب خطرناک و وحشتناکی برای کشتن انسانها ساخت، اول آنجا از آن استفاده میشود، بعد در خدمت کارهای دیگر بشر قرار میگیرد؛ یعنی اول در خدمت زور قرار میگیرد، مگر اینکه اکتشافی باشد که به درد زور نخورد. احیاناً در ابتدا اکتشاف را بروز نمیدهند و تا وقتی که لازم باشد، این سرّ را حفظ میکنند برای اینکه «زور» به آن احتیاج دارد.
راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه که ماکیاول و مخصوصاً نیچه گفته است منتهی میشود.» (انسان کامل، م.آثار، ج۲۳، ص۲۴۹ - ۲۵۲)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#اصالت_فاعلیت
#چپ_اسلامی
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1856
📌 آغاز عصر نصرالله و مرگ تدریجی اسرائیل
(تحلیل مقایسه ای عملیات وعده صادق ۲ و عملیات شهادت سید حسن نصرالله)
🔸 تحلیل و مقایسهی موفقیت عملیات جمهوری اسلامی ایران در #وعده_صادق_۲ و عملیات رژیم غاصب اسرائیل در شهادت سید حسن نصرالله، متوقف بر توجه به نوع نگاه هر کدام از دو طرف، به ماهیت #قدرت و عامل اقتدار نظامی و سیاسی است.
🔹در نگاه بسیاری از غربیان و از جمله اسرائیل، ابزار و فناوریها بزرگترین عامل اقتدار در جنگ است و دستبرتر در میدان را کسی دارد که مجهز به پیشرفتهترین ابزار و فناوریهای تهاجمی و دفاعی باشد.
🔸در مقابل، در مکتب انقلاب اسلامی، ابزارها و فناوریها هرچند مهم و اساسیاند و نباید در کسب آنها کوچکترین و تردیدی داشت اما آنچه مرکز ثقل قدرت و عامل اقتدار آفرینی در میدان است، ایمان به خدا و معاد نیروهای میدان و همراهی ملتها و مستضعفان جهان است.
🔹بر این اساس عملیات وعده صادق ۲ و حمله ایران به سرزمینهای اشغالی، برای رژیم صهیونیستی بسیار سنگینتر و نگرانکنندهتر از شهادت سید حسن نصرالله برای جبهه مقاومت است. چون #گنبد_آهنین و مجموعه پدافندی برای اسرائیل، بزرگترین و مهمترین عنصر در قدرت نظامی و اقتدار سیاسی آنها بود که بواسطه آن برای خود یک هیمنهی داخلی و ساخته بود و در رسانهها و مجامع بینالمللی خود را یک رژیم شکستناپذیر جلوه داده بود. اما با عملیات وعدهی صادق ۲ این همینه به طور کاملا فرو ریخت و #گنبد_آهنین به عنوان نقطه ثقل و محور اقتدار اسرائیل #به_درک واصل شد.
🔸در واقع ایران اسلامی با عملیات وعده صادق ۲، توانست ضربهای بسیار بزرگ و جبران نشدنی به رژیم صهیونیزم وارد کند که هیچ جایگزینی ندارد مگر آنکه دست به دامن آمریکا و ناتو شود و به اعتبار آنها بتواند به خود تنفس مصنوعی بدهد.
🔹اما در مقابل، هرچند علامه مجاهد سید حسن نصرالله (رضوان الله تعالی علیه) برای ایران و جبهه مقاومت یک فرماندهی بزرگ و پرچمدار مقاومت بود و شخص او بسیار مهم و محوری بود اما با شهادت او، جبهه مقاومت تضعیف نخواهد شد چون سید حسن نصرالله یک شخص نبود بلکه یک راه و مکتب است که با شهادت، تمام نمیشود بلکه تکثیر میشود و هر جوان مسلمان جبهه مقاومت میتواند به یک سید حسن نصرالله جدید تبدیل شود. بنابراین با شهادت قهرمان مقاومت، خون تازهای در رگهای جبهه مقاومت جاری شد و موفقیت عملیات وعده صادق ۲ و موج شادی همهی مردم منطقه و مستضعفان جهان، نشانهای بر این تازه شدن و آغاز #عصر_نصرالله است.
🔸آیت الله العظمی خامنهای امروز فرمودند:
«اگرچه عزاداریم اما عزای ما به معنی ماتم گرفتن و افسرده شدن و گوشهنشینی نیست بلکه عزای ما از جنس عزای حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است یعنی #زنده_کننده و #پیش_برنده و #شوقآفرین برای کار و پیشرفت است و این پیام باید در دل و جان ما واقعاً نفوذ پیدا کند.» ۱۱مهر ۱۴۰۳
✍ سید مهدی موسوی (دکترای فلسفه علوم اجتماعی)
#قدرت
#مقاومت
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#سید_حسن_نصرالله
#فلسفه_جنگ
#گنبد_آهنین
#عصر_نصرالله
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2121
مثل همیشه:
✔️قرآنی و توحیدی
✔️منطقی و عقلانی
✔️ مطمئن و آرام
✔️پر قدرت و با صلابت
✔️ راهبردی و بلندمدت
✔️وحدت ساز و اجماع آفرین
«در انجام وظیفه نه تعلل میکنیم و نه شتاب زده میشویم.»۱۴۰۳/۷/۱۳
#قدرت
#مقاومت
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#سید_حسن_نصرالله
#فلسفه_جنگ
#عصر_نصرالله
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2123