eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش دهم: 🔹هر حرکت و کنش انسانی را نمی‌توان اخلاقی دانست. لذا این پرسش مطرح می‌شود که پابه و پشتوانه فعل اخلاقی چیست؟ اخلاق در زندگی و جامعه زمانی محقق می‌شود و به یک عامل تعیین کننده تبدیل می‌شود که از منطق، پایه و ریشه درست، محکم و مستدل برخوردار باشد و الا به امری تزئینی و شعاری تبدیل می‌شود به نحوی که بدترین ظلم‌ها و جنایت‌ها به اسم اخلاق انجام پذیرد. 🔸میان و فرق وجود دارد. تمایل محصول میل انسان به یک پدیده‌ی خارجی است در میل نوعی کشش و نیروی جاذبه نهفته است که وقتی پیدا شد انسان را به صورت طبیعی به سوی آن پدیده می‌کشاند. اما مطالبه محصول اراده و انتخاب انسان است. اراده رابطه انسان با پدیده‌ها نیست بلکه سنجش‌ و تشخیص مصلحت‌ها و کنترل میل‌ها و ضد میل‌ها همچون تنفر و ترس و مانند آنهاست. از اینرو عمل اخلاقی نه ناشی از تسلط یک میل (مانند عاطفه، شهوت، غضب و ترس) بلکه محصول یک انتخاب و مطالبه‌ی ارادی است‌ که‌ بعد از تمایل و شوق در محیط نفس ناطقه شکل می‌گیرد. 🔹لذا انسانها دو گونه اند: ۱. متحرک بالاراده و ۲. متحرک بالشوق والمیل. برخلاف حیوان که همیشه متحرک بالمیل است. 🔸متحرک بالاراده نیز دو دسته است: ۱. متحرک بالاراده بر پایه منفعت طلبی، ۲. متحرک بالاراده بر پایه عشق و دلدادگی. 🔹آن دسته ازکنش‌های انسان که بر پایه‌های طبیعی ومعمول زندگی استوار است وبا یک سنجش اولیه انسان به آن اقدام می‌کند را نمی توان کنش اخلاقی دانست و به تعریف و تمجید از آن و تعظیم و بزرگداشت عامل آن پرداخت. چرا که مقوله‌ای طبیعی است نشانه‌ای از بزرگی و انتخاب ارادی پیچیده از میان چند مسیر متقابل در آن وجود ندارد. 🔸 به طور نمونه انسان به صورت طبیعی در پی رفاه، سود و منفعت بیشتر و گریز از زیان و سختی بیشتر برای خودش است. فعل برآمده از این گرایش و انتخاب، "فعل طبیعی" خواهد بود هرچند اگر دراین فعل سطحی از کمک و خدمت به دیگران هم وجود داشته باشد اما انگیزه وقصد اصلی از فعل رانفع طلبی برآمده از اقتضای طبیعی شکل می‌دهد. هرچند این فعل از دایره‌ی فعل اخلاقی خارج است اما في نفسه (لو خلی و طبعه) نه سزاوار تعظیم و تحسین است و نه قابل سرزنش و تنبیه. 🔹 نکته مهم که زیاد مغفول واقع می‌شود این است که منفعت خواهی و خودخواهی صور و سطوح مختلفی دارد و به اقتضا درک از خود و توسعه‌ی خود، نفع‌طلبی و خودخواهی هم توسعه می‌یابد. گاه خود محدود به خود شخصی است که طبیعتا نفع طلبی شخصی قصد کنش و حرکت انسان خواهد بود، اما گاهی خود توسعه یافته و اهل منزل را شامل می‌شود و آنها نیز در دایره خود تعریف می‌شوند لذا نفع طلبی هم توسعه می‌یابد و منافع خانواده نیز جزئی از منافع و مقاصد خود قرار می‌گیرد. گاه خود در محدوده حزب و گروه تعریف می‌شود لذا نفع گروهی و حزبی میزان منفعت طلبی و خودخواهی انسان است. اما گاه از این هم فراتر می‌رود و خود در دایره‌ی ملیت و جغرافیای سرزمینی معنا می‌شود طبیعتا دایره نفع طلبی هم توسعه می‌یابد و فرد خودخواهی و منفعت طلبی خود را در افق منفعت ملی و خود سرزمینی جستجو می‌کند. همه این صورتها، در دایره (فعل طبیعی) قرار می‌گیرند که اقتضای طبیعت منفعت طلبی آدمی است. لذا همه‌ی مفاهیم اخلاقی و ارزشی همچون عدالت، آزادی، امانت، نظم، راستی، عفت و مانند آن در پرتو همین طبیعت بازتعریف و در نظام دانایی جایگذاری می‌شوند. البته چون منفعت‌طلبی در دایره درک از خود و میزان توسعه‌ی آن قرار دارد، صور مختلفی از منفعت طلبی و کنش برآمده از آن وجود دارد. 🔸 یک نوع از منفعت طلبی ، منفعت‌طلبی هوشیارانه است که منافع را نه در افق فردی بلکه در افق اجتماعی و نه در کوتاه‌مدت بلکه در بلندمدت تفسیر می‌کند. چرا که معتقد است: انسان در زندگی اجتماعی و در ارتباط با دیگران درریک بازه زمانی بلند مدت می‌تواند به منافع بیشتر دست پیدا کند براین اساس یک سلسله قواعد ارزشی و رفتاری را به صورت قراردادی تعیین می‌کنند تا با رعایت آنها تضاد و تصادم را به کمترین حد برسانند و امکان دست‌یابی به سود و منفعت را برای طرفین قرارداد بیشتر کنند. 🔹 درمنطق اخلاق مکرمت‌محور نیز خود انسان باید خود را پیدا کند واز طریق بازشناسی شخصیت انسانی واقتضائات وجودی، خود را توسعه دهد وازدایره تنگ وتاریک طبیعت، منفعت وسرزمین خارج شود ودر شعاع بی‌نهایت قرارگیرد تابه بزرگی وکرامت نفس نائل آید. این برآمده از حرکت ارادی مبتنی بر فطرت عشق و دلدادگی به کمال مطلق و زیبایی نامحدود است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش یازدهم: 🔹 در این نگرش، انسان واجد فطرت عشق به کمال و عظمت است واین فطرت ازنقص متتفر و ازحقارت نفس ومهارت نفس پرهیزدارد وبر تقویت عظمت وکرامت نفس تاکید دارد واز پستی، حقارت، عجز وذلت پرهیز می‌دهد بر این اساس توسعه‌ی خودي نه توسعه‌ی کمی وبه اعتبارات پیرامون است که موجب خودبینی و غرور و تکبر می‌شود که خود نشانه عجز و پستی است، بلکه توسعه‌ای کیفی و مبتنی براتصال وجودی به حقیقت و ارتقای بینشی وگرایشی است. دراین صورت انسان از هرگونه خودبینی و منفعت‌طلبی رهامی‌شود ودر افقی دیگر به پدیده‌ها ومنافع می‌نگرد وگرایش‌های خود را تنظیم می‌کند. آن افق معنایی متعالی که ریشه در نفس ناطقه و فطرت انسان دارد وهماهنگ با ویژگی‌های وجودی و روحانی و غایت خلقت انسان است پایه و پشتوانه اخلاق و مسئولیت اخلاقی است. 🔸 از اینرو، همه‌ی فضایل اخلاقی برتقویت عظمت وکرامت نفس و توسعه کیفی خود و بازیافتن شخصیت انسانی خود است وهمه رذائل اخلاقی ازآنجهت رذیله هستند که در جهت پستی، خواری، عجز وذلت نفس وغفلت از خود حقیقی وساخت خود غیر اصیل وعاریتی قرار دارند. براساس این بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، همه رذائل اخلاقی همچون نفاق، حیله‌گری، مکاری، فریبکاری، اغفال حریف، تهمت و غیبت ناشی از ضعف و ناتوانی و عدم احساس کرامت، قدرت و شخصیت است. امام علی(ع): ✔️الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ. ✔️ ألا إن الصادق على شفا منجاة وكرامة، ألا وإن الكاذب على شفا مخزاة وهلكة. ✔️لا يكذب الكاذب إلا من مهانة نفسه عليه. 🔹 بر پایه‌ی این بنیاد اخلاقی، تکلیف داشتن و مسئول بودن یکی از نشانه‌های کرامت و بزرگی و قدرت انسان است برخلاف برخی که آنرا کلفت و مشقت می‌دانند وازآن فرار کی‌کنند. ازاینرو انسان اخلاقی، انسان مکلف وانسان مسئول است ودر پذیرش مسئولیت وانجام تکالیف درپی سازندگی وتوسعه کیفی خود است. 🔸ازآنجا که گرایش، محبت وقرب انسان به هر پدیده‌ای مستلزم نیاز انسان به آن وبازتعریف خود در نسبت باآن پدیده است لذاموجب خضوع وخشوع انسان نسبت به آن پدیده می‌شود. واحساس بزرگی نسبت به مادون آن می‌شود، براین اساس بزرگی انسان به اندازه مطالبات و تمایلات اوست. این مطلب دربحث حشرنفوس حکمت متعالیه اثبات شده است ودر روایات معصومین نیزآمده است: ✔️الرجل على دين خليله ✔️من أحب أحدا حشر معه ✔️من احب شيئاً حشره اللّٰه معه ولو كان حجراً ✔️المرْءُ مَع مَنْ أَحَبَّ ✔️أنت مع من أحببت ولك ما اكتسبت ✔️مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ تا در طلب گوهر کانی کانی تا در هوس لقمهٔ نانی نانی این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی آنی 🔸 اگرانسان به سمت محدود تمایل داشته باشد ومحدود رامطالبه کند به همان میزان خود رامحدود تعریف کرده است اما اگربه سمت نامحدود وکمال مطلق میل داشته باشد و کمال مطلق را مطلوب و مطالبه خود بداند به همان میزان خود رانامحدود تلقی کرده و به سمت نامحدود و کمال مطلق حرکت می‌کند طبیعتا امور محدود او را مشغول نمی‌کنند واز حرکت باز نمی‌دارند. زیرا اصالت و استقلال و موضوعیت امور محدود نفی می‌شود و نقش ربطی، طریقی و ابزاری پیدا می‌کنند و همه‌ی این امور محدود در نسبت با نامحدود معنا و هویت پیدا می‌کنند. امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: ✔️مَن‌ كَرُمَت‌ عَلَيهِ‌ نَفسُهُ‌ هانَت عَلَيهِ شَهوَتُهُ. هر كس براى خودش ارزش قائل باشد، شهوتش نزد او بى ارزش مى‌شود. ✔️من كَرُمَت عَلَيه نَفسُهُ هانَت عَلَيهِ الدُّنيا. هر كس براى خودش ارزش قائل باشد، دنيا نزد او خوار مى‌شود. ✔️مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ، لَم يُهِنها بِالمَعصِيَةِ. هر كس براى خودش ارزش قائل باشد، آن را با معصيت، بى‌ارزش نمى‌سازد. 🔸بنابراین انسانی که به خود توسعه داده و کرامت، ارزش و بزرگی خود را درک کرده باشد خود را با همه شرایط تطبیق نمی‌دهد بلکه شرایط را با خود منطبق می‌سازد و پیرامون خود را تغییر می‌دهد. امام علی در منشور تربیتی خود (نامه ۳۱) می‌نویسد: ✔️ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِب، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسکَ عِوَضاً؛ وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً امام صادق عليه السلام فرمودند: ✔️إِنَّ اللّه فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها وَلَم يُفَوِّض إِلَيهِ أَن يَكونَ ذَليلاً أَما تَسمَعُ اللّه تَعالى يَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ)؟ فَالمُؤمِنُ يَكونُ عَزيزا وَلا يَكونُ ذَليلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَِنَّ الجَبَلَ يُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لايُستَقَلُّ مِن دينِهِ بِشَىْءٍ 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش دوازدهم: 🔸تمام احساسات و ارزش‌های اخلاقی از پیدا کردن خود واقعی و احساس کرامت، شرافت، عزت، قدرت و عظمت درونی خود و پرهیز از نقص، ذلت و پستی نفس ناشی می‌شود لذا مجموع روایات اخلاقی بر محور خودشناسی و احساس کرامت و عزت در خود واقعی و کنار زدن خود مجازی و اعتباری و تعصبی تأکید دارند. روایات جهان نفس، شکستن خودي و نفی خودبینی درواقع شکستن این خود مجازی و اعتباری (برآمده از تعصبات قومی، قبیله‌گی و یا جاه و مقام و ثروت و شغل و مدرک=ر.ک: خطبه قاصعه) و زنده شدن به خود واقعی وحقیقی است، نه اینکه انسان به ذلت وپستی و حقارت روی آورد که در تضاد با محکمات کتاب و سنت و عقل است. 🔹شرط همه‌ی حرکت‌ها وهنجارها، قوانین و آزادی‌های اجتماعی محفوظ ماندن کرامت وعزت انسان و عدم لطمه خوردن آن است. 🔸 پس مهم آن استکه انسان خود را و عالی بودن و زیبا بودن و بنیاد کرامت و ارزش خود را بشناسد و بر اساس آن حرکت و زندگی خود را تنظیم کند. ✔️يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ(ال عمران ۱۰۵) الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ✔️ المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أنفَعُ المَعرِفَتَينِ . ✔️ أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ. ✔️أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ و وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ. ✔️غايَةُ المَعرِفَةِ أن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ. ✔️مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ. ✔️أفضَلُ العَقْل مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ ، فمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ ، و مَن جَهِلَها ضَلَّ. ✔️ نالَ الفَوزَ الأكبَرَ مَن ظَفِرَ بِمَعرِفَةِ النَّفسِ. 🔸خلاصه کرامت وعزت نفس جز با معرفت نفس وشناخت حقیقت انسان ومنشأ کمالات و زیبایی ممکن نیست. استاد شهید مطهری می‌نویسد: (معرفة النفس، خود کافي است براي تشخيص ملائمات و منافرات آن. آگاهي و معرفت به نفس به عنوان چنين گوهري، خود الهام بخش فجور و تقوا. چون نفس از سنخ وجود و هستي و حقيقت است با هرچه بر ضد حقيقت باشد و از نوع باطل و پوچي و عدم باشد مغاير است، چون از سنخ قدرت و ملکوت است با عجز و ضعف و مهانت و هرچه از اين سنخ است مخالف است، چون از نوع قداست است با هرچه آلودگي به ماده و طبيعت و اخلاد الي الارض و خاکي شدن و دنيازدگي است مغاير است، چون از نوع حريت است و عين اختيار و آزادي است بر ضد مملوکيت و اسارت و محدوديت است (اعم از اسارت داخلي يا خارجي) و چون از نوع علم است بر ضد جهل است، چون از نوع نور است بر ضد ظلمت است، چون از نوع حيات است بر ضد موت و مردگي و جمود و انجماد است، چون از نوع رحمت است بر ضد امساک و انقباض است، و چون از نوع عظمت است بر ضد حقارت است.)"یاداشت ج۶ص۴۹۵" 🔹خود حقیقی انسان، نه برآمده جسم و از ابعاد جسمانی و طبیعی انسان است بلکه خود حقیقی ریشه در روح و نفس ناطقه انسانی دارد که مجرد از جسم است و به عالم مجردات تعلق دارد، به کمال مطلق و حقیقت نامحدود تمایل دارد و از نقص و عجز و ذلت متنفر است. خود واقعی انسان قوا و استعدادهای ذاتی (عقل، فطرت، اراده‌ی اخلاقی) و غایت و مقصود نهایی اوست. 🔸 این نفس که جوهری ملکوتی، نفخه‌ی الهی و از "امر رب" است و به طور فطری و جبلی تمایل به خداوند متعال دارد چرا که او کمال مطلق و حقیقت نامحدود و بری از هرگونه نقصی است. 🔹 انسان فطرتا به کمال مطلق و نامحدود تمایل دارد و آن را می‌طلبد و در نسبت با آن خود را تعریف می‌کند و استعدادها و هویت خود را تعیّن می‌ببخشد. لذا به هر آنچه رو می‌کند و در طلب آن حرکت می‌کند از آن جهت است که آن را مصداقی از کمال می‌پندارد. حتی کمال محدود را نه از جهت محدودیت بلکه از جهت کمال بودن آن و بدون لحاظ نقص و محدودیتش مطالبه می‌کند. 🔸 بر این اساس انسان در هر حرکت به سوی هر کمال و زیبایی و حقيقتي همواره به طور ناخوداگاه در حال حمد و ثنای الهی و پرستش خداوند متعال است. 🔸 بيان علامه طباطبایی در اقامه برهان عقلى اينكه هر ثناء و حمدى به حمد خدا منتهى مى‌شود: "برهان‌هاى عقلى قائم است بر اينكه استقلال معلول در ذاتش و در تمامى شئونش همه بخاطر وبوسيله علت است، وهر كمالى كه دارد سايه‌ايست از هستى علتش، پس اگر براى حسن و جمال، حقيقتى در وجود باشد، كمال آن، و استقلالش از آن خداى واجب الوجود متعالى است، براى اينكه او است علتى كه تمامى علل به او منتهى مى‌شوند. وثنا وحمد عبارت از اين است كه موجود با وجود خودش كمال موجود ديگرى را نشان دهد، البته موجود ديگرى كه همان علت او است، و چون تمامى كمالها از تمامى موجودات به خداى‌تعالى منتهى مى‌شود، پس حقيقت هرثناء وحمدى هم به او راجع مى‌شود، و به او منتهى مى‌گردد، پس بايد گفت‌(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ)." 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش سیزدهم: 🔹میل فطری به خداوند متعال و حرکت ناخوداگاه به سمت او و پرستش و تقدیس ناهوشیارانه، یک ظرفیت و استعداد فوق العاده مهم است که اگر آگاهانه شود تحولی در باطن انسان و توسعه در خودي او ایجاد می‌شود و چارچوب شخصیتی جدیدی برای انسان ساخته‌ می‌شود.(حیات طیبه) 🔸 تنها پشتوانه‌ای که می‌تواند انسان را از قیود منفعت طلبی و خودبینی آزاد کند و تعلقات دست وپاگیر انسان رانسبت به پدیده‌های محدود کنار بگذارد تأله وتوحید که نتیجه این رهایی از تعلقات ونفع‌طلبی‌ها وخودبینی‌ها، خروج از ظلمت و ورود به وادی نور، عظمت و کرامت و استغنای نفس (حیات طیبه) است. 🔹ازآنجاکه یکی ازمحورها و اصول مهم نظام اخلاق اسلامی "توجه نفس" و و نیت_صادقانه ونفی هرگونه شرک است این مهم جز با احساس کرامت و عزت نفس و استغنای از دیگر مخلوقات میسر نمی‌شود ✔️الْحَمْدُ للهِِ الَّذي وَكَلَني اِلَيهِ فَاَكْرَمَني وَلَمْ يكِلْني اِلَي النّاسِ فَيهينُوني حمد متعلق به خدایی است که مرا به خودش حوالت داد (حواله کرد) و مرا محترم ساخت و به مردمان واننهاد که مرا خوار و خفیف سازند. 🔹 انسان به واسطه فراموشی خدا، حقیقت خود را فراموش می‌کند وبا غفلت از کرامت و شخصیت خود است که خود را نیازمند دیگر مخلوقات می‌پندارد و با ایجاد تهی‌شدن درون و غلبه احساس نیاز به دیگران و با گسترش نیازها و ارتباطات، طبیعتا محبت ذهنی و مسانخت خلقی و رفتاری با اهل دنیا شکل می‌گیرد در نتیجه به صورت تدریجی وارد دایره اهل فسق می‌شود و به اخلاق اهل فسق در می‌آید: ✔️وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (حشر ۱۹) ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻣﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ شدند، ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺎﺳﻘﺎﻧﻨﺪ. انسان فاسق، ازنظر اعتقادی فردی راست اندیش است، ولی درمقام عمل، انسانی راست کردار نیست. انسان زمانی به فسق متهم می‌شود که درجامعه، رفتارهای ضد عقل وشریعت و ارزش‌های اخلاقی را انجام دهد. 🔹از معصوم نقل شده است: ✔️«...فَکُلُّ مَعصِیَةٍ مِنَ المَعاصِی الکِبارِ فَعَلَها فاعِلُها او دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجَهَةِ اللَّذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغَالِبِ، فَهُوَ فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الایمانِ بِجَهَةِ الفِسقِ؛ فسق عبارت است از هر نوع نافرمانی خدا که از معاصی بزرگ باشد و شخصی که اقدام به آن کرده و مرتکب چنین گناهی شده، انگیزه‌اش لذّت‌جویی، شهوت و غلبه تمایلات نفسانی باشد. چنین کاری، فسق و فاعل آن فاسق بوده که به جهت فسقش از ایمان خارج است.» در حدیثی از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) درمورد نشانه‌های فسق و فاسق نقل شده است: ✔️عَلامَةُ الفاسِقِ فَاربَعَةٌ اللَّهوُ وَاللَّغوُ والعُدوانُ والبُهتانُ؛ نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، دشمنی وتهمت. 🔸درآیه دیگر درتبیین مسخ انسان وچیرگی شیطان برانسان، نشانه آنرا فراموشی ذکرخدا معرفی می‌کند: ✔️اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَاللَّهِ أُولَٰئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ(مجادله ۱۹) ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﺮﺁﻧﺎﻥ ﭼﻴﺮﻩ ﻭﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪﻩ ﻭﻳﺎﺩﺧﺪﺍ ﺭﺍﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺷﺎﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﺰﺏ ﺷﻴﻄﺎﻧﻨﺪ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﺣﺰﺏ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻳﺎﻥ ﻛﺎﺭﺍﻧﻨﺪ. 🔹ازاین آیات به خوبی استفاده می‌شود که ورود به دایره اهل فسق، اخلاق فاسقانه و حزب شیطان نتیجه مسخ انسان وفراموشی خود واقعی وکرامت حقیقی نفس است و فراموشی خود نتیجه فراموشی خدا و غفلت از یاد خداوند ودلبستن به غیر ووابستگی به پدیده‌ها محدود، ناقص وزوال پذیر است. 🔸بنابراین برای ارزش‌های اخلاقی همچون عدالت، صلح راستی و صداقت و اثبات جاودانگی و محوریت آنها درحیات انسانی جز خداباوری و تأله نمی‌توان هیچ مبنا وپشتوانه‌ای یافت والا به امور تزئینی ویا اموری نسبی وموقتی (قراردادی) تقلیل می‌یابد. همه‌ی پشتوانه‌های ادعایی دیگر همچون محبت، معرفت، وجدان، طبیعت، آزادی ورهایی زمانی می‌توانند پشتوانه وبنیاد اخلاق باشند که برالهیات وجهانبینی توحیدی وفطرت کمال‌مطلق خواهی وتوحیدی انسان مبتنی باشد والا بدون این، همه‌ی آنها درتوجیه وتبیین اخلاق ناکارآمد هستند وبه هیچ وجه نمی‌توان حسن وقبح عقلي ارزش‌ها، الزام اخلاقی وضمانت اجرایی آنهارا تبیین فلسفی کرد. 🔹 دراین رویکرد، اخلاق دارای بنیاد مابعدالطبیعی واقع‌گرا و برهانی است وبه مبدأ ومعاد هستی وبه غایت وجایگاه انسان درهستی مرتبط است. از اینرو، عقل می‌تواند ازطریق شناخت روابط هستی وانسان، کمال وحسن ارزش‌ها وافعال را دریافت کند و از نقص وقبیح بازشناسد والبته وحی راهنمایی عقل دراین فراینداکتشافی است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش چهاردهم: 🔹 براساس اصالت وجود و حرکت جوهری، ملکات نفسانی واخلاق، انسان وموجب خروج از نقص و اشتداد وجودی است لذا ملکات نفسانی به کمال و نقص متصف می‌شوند برخلاف اصالت ماهیت که ملکات نفسانی عوارض ذات محسوب می شوند و از این جهت به حسن و قبح متصف می‌شوند. 🔸بنابراین مهمترین خصیصه ارزش‌ها و افعال اخلاقی، کمال بودن آنهاست و چون مصداقی از کمال است موجب تمایل و کشش انسان به سمت آنها می‌شود. البته کمال بودن گاه به اعتبار حسن و زیبایی است گاه به اعتبار مطلوبیت و کارآمدی، گاه به اعتبار حقیقت بودن و مقدس بودن است. بنابراین در اخلاق پیش از هر پرسشی باید از کمال و نقص بودن ملکات ورفتارها پرسش شود و به تبع آن از حسن وقبح، مطلوبیت و منافرت، خیر و شر و امثالهم پرسش کرد. 🔹 کمال بودن یک ملکه اخلاقی و ارزش رفتاری در ملایمت آن با فطرت انسان و سعادت حقیقی اوست به نحوی که سازنده‌ی وجودی و موجب کرامت و توسعه‌ی کیفی خود انسان و خروج از پستی‌ها(لئامت) نواقص و آزادی و رهایی از شوائب نفسانی و اسارت‌های درونی و بیرونی (طهارت وشست‌شوی جان) شود. علاوه بر این، کمال امری پایدار و همیشگی است وموجب سرور وافتخار همه‌ی وجدانهای بیدار وحتی همه‌ی انسانها است. یعنی همه بروجود آن مسرورشوند و افتخار کنند وازاتصاف به ضد آنها ابا داشته باشند. 🔸 شناخت کمال و نقص یک شناخت واقعی و مبتنی بر نوع هستی شناسی و انسان شناسی است. تقلیل هستی به جهان ماده و تقلیل انسان به طبیعت و ابعاد جسمانی طبیعتا در شناخت انسان از و نقص تأثیر دارد و کمال و نقص صرفا در نسبت انسان با طبیعت و در محدوده‌ی دنیا تعریف و مصداق‌یابی می‌شود. از اینرو، متعلق کمال‌خواهی و تنفر انسان ازنقص، درهمین محدوده مشخص می‌شود وبالاتر ازآن نادیده گرفته می‌شود. ازاینرو، کمالات غیر مشهود و غیبی در دستگاه محاسباتی کنشگر نادیده گرفته می‌شود. 🔹 با نادیده گرفته شدن ابعاد غیبی هستی و انسان و غفلت ازکمالات غیرمادی، عنصر معنا از روابط موجودات، مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی حذف می‌شود و همه چیز در تحت قوانین طبیعت، مکانیکی‌وار تعریف و تفسیر می‌شود و انسان هم به عنوان یک ماشین پیچیده موضوع شناخت کمّی و تجربی قرار می‌گیرد. از آنجا که شناخت کمّی و تجربی راهی به درون حقیقت انسان و به مبدأ و معاد آن ندارد، فقط امکان شناخت پدیدارها و ظهورات رفتاری را دارد. از این رو، جوهر و ذات انسان از دایره‌ی معرفت علمی تتظیم‌گر خارج می‌شود و به تدریج هم اصل وجود آن نفی می‌شود. با نفی جوهر و ذات‌ موجودات و خصوصا انسان، طبیعتا حکمت، مابعدالطبیعه و الهیات منتفی و از دایره معرفت علمی تنظیم‌گر و مداخله‌گر خارج می‌شود(سکولاریسم). باخروج حکمت، مابعدالطبیعه و الهیات ازدایره‌ی علم(معرفت تتظیم‌گر زندگی)، معرفت کمی و تجربی جایگزین آن می‌شود و عهده‌دار نظام‌بخشی، هدایت‌گری، تنظیم‌گری، مداخله‌گری و مدیریت در همه‌ی ساحت‌های حیات انسانی می‌شود؛ معرفتی که هیچ راهی به جوهر وذات وغیب ومعنا ندارد و شبکه‌ی علم را بر بنیاد پدیدارها و ظهورات رفتاری پایه‌گذاری می‌کند. 🔸 ماهیت کمال در علم تجربی به (معیشت)، (منفعت)، (سود) و رفع نیازهای محسوس و مادی فروکاسته می‌شود. عقل نیز متکفل شناخت و تتظیم همین کمالات می‌شود. محبت انسانی و وجدان اخلاقی هم درهمین چارجوب و فقط برای تنظیم معیشت وزندگی این جهانی است تازندگی بر این کره خاکی رابرای انسان، راحت‌تر ومرفه‌تر سازد. این خطمشئ گذاری موجب تلقی ماشینی ازانسان ومکانیکی به هستی و سرگرم شدن به تولید فن‌آوری‌های پیشرفته برای تسخیر طبیعت می‌شود. لذا هم وغم انسان می‌شود صنعت و طبیعت. صنعت بدون معنا، به افزایش قدرت وتوسعه‌طلبی کمی می‌انجامد. 🔹ناتوانی علم تجربی از درک تمایلات فطری و نیازهای حقیقی و عجز آن در معنا بخشی به زندگی و شورافرینی در حرکت، موجب بحران معنا و بی‌بنیادی اخلاق می‌شود. 🔸بحران معنا ریشه درغفلت ازخودحقیقی وفطرت توحیدی ومعرفت الهی دارد. بحران معنا ریشه‌ی همه‌ی بحران‌های انسان واجتماع است که ناشی از غلبه علم تجربی ومحدودیت شناخت ازحقایق وغفلت ازحقایق مطلق وغیبی می‌شود. وموحب تولید فناوری‌های مخرب برای توسعه‌طلبی درمسیر تمایلات طبیعی می‌شود. 🔹محدود سازی قلمرو حرکت وکنش انسانی نگرش مکانیکی و ماشینی به حیات و انسان موجب بی بنیادی ارزش‌های اخلاقی می‌شود واگر از اخلاق هم سخنی گفته شود منافقانه است. ✔️وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ (طه ۱۲۴) ﻭﻫﺮﻛﺲ ﺍﺯیادﻣﻦ ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺗﻨﮓ [ﻭﺳﺨﺘﻲ] ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺭﻭﺯﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش پانزدهم: 🔹توجه نفس 🔸 عمل انسان چند لایه دارد: ۱. حرکات جوارح، ۲. صورت و ساختاری که حرکات جوارح را نظم می‌بخشد، ۳. نیت و قصد کنشکر از عمل که موجب تحریک قوای شوقیه و اراده می‌شود. 🔹روح و جوهر عمل را نیت وقصد عامل از آن عمل می‌سازد و آثاروجودی، تربیتی وسازندگی هر عملی به روح آن عمل است وتا هرزمانی که این نیت وقصد باشد عمل وآثار وجودی وتربیتی آن هم هست والا با غفلت از نیت و قصد، عمل از روح خود تهی شده و به عادت تبدیل می‌‌شود در این صورت هیچ اثر وجودی و سازندگی برچنین عملی مترتب نیست. ازاینرو، توجه دائمی ومستمر نفس به نیت وقصد عمل و معانی نهفته در آن علاوه بر صورت‌دهی ونظام بخشی به حرکات جوارحی، موجب سازندگی روح وتوسعه‌ی کیفی خود می‌شود. ✔️قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَ نِيَّاتِكُمْ." ✔️عَنِ اَلنَّبِيِّ: إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ اِمْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ. ارزش اعمال فقط‍‌ بستگى دارد به نيت هر كس آنچه را نيت نموده نصيبش ميگردد در مسأله حركت و هجرت هر كس بانگيزه الهى و قصد ديدار رسول خدا مهاجرت كند چنين هجرتى بطرف خدا و رسول است و هر كس به منظور رسيدن بدنيا و يا دستيابى بزنى و ازدواج با او مهاجرت كند چنين هجرتى به طرف خدا نيست و بطرف همان هدف است." ✔️قَالَ اَلنَّبِيُّ: نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ ✔️ امام رضا: نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ لِأَنَّهُ يَنْوِي خَيْراً مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ اَلْفَاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ كُلُّ عَامِلٍ يَعْمَلُ عَلَى نِيَّتِهِ وَ نَرْوِي نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ لِأَنَّهُ يَنْوِي مِنَ اَلْخَيْرِ مَا لاَ يُطِيقُهُ وَ لاَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ رُوِيَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اَللَّهُ فِي رِزْقِهِ وَ سَأَلْتُ اَلْعَالِمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ: خُذُوا مٰا آتَيْنٰاكُمْ بِقُوَّةٍ قُوَّةُ اَلْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةُ اَلْقُلُوبِ فَقَالَ جَمِيعاً وَ قَالَ لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِيَّةٍ وَ لاَ نِيَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ وَ نَرْوِي حُسْنُ اَلْخُلُقِ سَجِيَّةٌ وَ نِيَّةٌ وَ صَاحِبُ اَلنِّيَّةِ أَفْضَلُ وَ نَرْوِي مَا ضَعُفَتْ نِيَّةٌ عَنْ نِيَّةٍ . 📌 نیت و تولید قدرت 🔸 نیت و قصد عامل، تولید قدرت و نیرو هم می‌کند و جسم را به حرکت و عمل وا می‌دارد و در مسیر حرکت هم احساس ضعف و خستگی نمی‌کند. امام صادق عليه ‏السلام می فرمايد: ✔️ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ؛ اگر انسان نسبت به چيزى تصميم قوى داشت، بدنش احساس ضعف نمی كند. 🔹هر کنشگری براساس هدف، آرمان و نیت، مسیر حرکت خود را بر‌می‌گزیند از این رو، این آرمان و هدف فرمانده درونی و جهت دهنده به تمام حرکات انسان از نظر فردی و اجتماعی است. 🔸بر این اساس نباید سنجه‌ی سنجش قدرت و نیروی کنشگر را توان و نیروی جسمی آنها دانست بلکه می‌بایست بر توان ونیروی باطنی برآمده از هدف و آرمان تکیه کرد. بنابراین هرچقدر آرمان و هدف بزرگتر و تعلق و توجه نفس به آن بیشتر باشد، نیرو و قدرت انسان فزون‌تر خواهد بود. 1⃣ آرمان مطلق و نامحدود توان و قدرت نامحدود ایجاد می‌کند ازاینرو، انسان به کنشگری فعال، پرانرژی وامیدوار به آینده مبدل می‌شود. برای او حرکت دائمی است وهیچ مانعی او را باز نمی‌دارد. 2⃣ آرمان محدود، توان وقدرت محدود درانسان ایجاد می‌کند. ازاینرو، میدان حرکت محدود است و حرکت موقتی و پررقابت است و به سرعت باید به هدف مورد تنازع دست یافت. لذا زمان و سرعت در این جهان بسیار مهم است. 3⃣ آرمان وهدف بی‌ارزش، توان وقدرت انسان راتضعیف می‌کند و او رابه پیرو وتابع بودن برای درک لذت‌های جاری زندگی می‌کشاند. 🔹 از آنجا که غفلت و فراموشی طبیعت آدمی است وبا اشتغال به قصد و عملی از ساير قصدها و اعمال غافل می‌شود عنصر تذکر ویادآوری به گونه‌های مختلف درونی وبیرونی درنظام اخلاقی تعبیه شده است. ذکر، دعا، موعظه ونصیحت، هنر و تبلیغ، مجالست بااهل معنا، مطالعه وقرائت مستمر، امربه معروف ونهی ازمنکر، حتی کفارات وتعزیرات هرکدام طریقی برای یادآوری وتوجه دوباره‌ی نفس به قصد وحقیقت عمل وخروج از غفلت وفراموشی است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش شانزدهم: 🔸 عامل اصلی در تغییر و سازندگی حیات انسانی، عاملیت انسان ونیروی عقل، محبت و اراده‌ی مسئولانه است. نه شرایط اجتماعی ومحیط پیرامونی بگونه‌ای که عاملیت،عامل ثانوی ومحصول شرایط پیرامونی تلقی شود. 🔹 درواقع هردوعامل موثرند ونقشی مهم در سازندگی حیات انسانی وسیر تکاملی بشریت دارند و سازنده تاریخند‌. اما نقش اصلی ازعاملیت انسان ونیروی عقل، عشق واراده‌ی اوست که پیشران حرکت انسان وتاریخ است. اما شرایط اجتماعی ومحیط پیرامونی و نیروهای مادی و معنوی می‌توانند با عاملیت انسان جهت وصورت متفاوت بدهد وبستر مناسبی برای عاملیت فراهم کنند. 🔸نکته مهم این است که شرایط ومحیط پیرامونی خودمحصول عمومی شدن و فراگیر شدن بخشی از عاملیت انسانی به صورت فرهنگ(نظام معنایی) وساختارهای عینی است که به کنترل ومدیریت سایر عاملیت‌ها می‌انجامد. 🔹 دراین صورت نمی‌توان حکم مطلقی برای نسبت میان عاملیت تک‌تک افراد و شرایط‌پیرامونی عرضه کرد. زیرا براساس کیفیت عاملیت کنشگران، میزان و نوع تاثیرگذاری و یا تأثیرپذیری آنها بر شرایط پیرامونی متفاوت است. در مجموع عواملی چند در کیفیت و قدرت عاملیت انسان موثر است که مهم‌ترین آنها از این قرار است: ۱. احساس کرامت، بزرگی وعظمت روحی؛ ۲. رشد فکری وشعور اجتماعی؛ ۳. داشتن هدف، مقصد، آرمان واقعی وارزشمند؛ ۴. قدرت عشق وایمان به حقايق وآرمان‌ها؛ ۵. اعتماد به امدادهای غیبی وعناصر جبران کننده‌ی خلأها وعقب‌ماندگی‌ها؛ ۶. خوش‌بینی واعتماد به نظم آفرینش، قوانین حرکت، نیروها، امکانات وهمراهان؛ ۷. امید به پیروزی وتحقق اینده‌ی روشن. 🔸 چنین کنشگری می‌تواند بابهره‌گیری از امکانات، فرصت‌ها و استعدادهای دیگران، درمحیط پیرامونی حضور فعال و پویا و اثربخش داشته باشد وشرایط رادگرگون وفضای مناسب را برای زندگی وحرکت بهتر فراهم سازد. 🔹 همه‌ی این ویژگی‌ها در پرتو و تأله میسر است. توحید انسان را به عاملیت موثر وسازنده (قیام) در همه‌ی ساحت‌های زندگی دعوت می‌کند. 🔸 دردرون قیام وحرکت توحیدی دوحرکت نهفته است: ۱. اثبات حقیقت متعالی، یکی‌سازی درون و بیرون در پرتو حقیقت واحد وتلاش برای اقامه و تحقق عینی آن حقیقت درجان آدمی ومحيط اجتماعی؛ ۲. نفی باطل و تخریب و رهایی از روابط غلط و نامتوازن تصلب‌یافته درجان آدمی(ملکات اخلاقی) و محیط اجتماعي( فرهنگ و ملکات اجتماعی). ✔️"قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ(سبا ۴۶) 🔹 در نظام اخلاق توحیدی، عاملیت انسان به عاملیت فردی فروکاسته نمی‌شود بلکه انسان موجودی اجتماعی است و در بستر حیات اجتماعی است لذا عاملیتش دو لایه است یعنی علاوه بر ، و مشارکت فعال و پویای جمعی مردم هم بسیار مهم است. میان این دو قسم از عاملیت روابط متقابل و تاثیر و تأثر متقابل وجود دارد. 🔸 کنشگران فردی بر اساس نظام اخلاق توحیدی، از چنان توسعه‌ی کیفی در خود برخوردارند که می‌توانند رابطه‌ای متقابل بر پایه محبت، ولایت و اخوت برقرار کنند. 🔹هنگامی که مجموعه‌ای از عامل‌های فردی بر پایه اهداف و آرمان‌های مشترک نوع خاصی از نظام‌معنایی و روابط انسانی را در یک شبکه‌ی اجتماعی(جامعه)به وجود می‌آورند و درآن نیرو و قدرت جدیدی متولد می‌شود که حاصل جمع جبری نیروهای فردی نیست؛ بلکه ایجاد هویتی جدید است که امکان‌هایی را برای انسان فراهم می‌سازد و تحولات بزرگ درحیات انسانی را به وجود می‌آورد. 🔸عاملیت جمعی دربستر حیات اجتماعی نیازمند به نظم‌ها و رویه‌های مشترک بیناذهنی است که امکان عاملیت جمعی و همکاری و مشارکت فعال وهم‌افزا رافراهم کند. لذاعاملیت جمعی برپایه‌ی اهداف و آرمان‌ها و ارزش‌های مشترک، هم ساختارساز است و هم ساختارشکن است. یعنی نظم‌ها، رویه‌های مشترک وساختارهایی رامتناسب با اهداف وآرمان‌ها به وجود می‌آورد و نظم‌ها و ساختارهای غیر متناسب و غیر هماهنگ بااهداف وآرمان‌های جمعی راحتی اگرمتصلب هم شده باشد درهم می‌شکند وآنها را تغییر می‌دهد. 🔹براساس لایه‌ی قدرت و کیفیت عاملیت فردی حداقل سه نوع عاملیت جمعی ممکن است: ۱. فعال، پویا و سازنده وپیشرو ۲. فعال، پویا، مخرب وعقب برنده؛ ۳. منفعل، ایستا وپیرو. نوع اول ازآنِ عاملهایی است که ازثبات شخصیت و سلامت واستقامت درفکر وعمل برخوردار است. نوع دوم از آنِ عامل‌هایی است که ازثبات وقدرت شخصیت برخوردار است اما از سلامت فکری و عملی برخوردار نیستند و حرکت جمع را به انحراف می‌کشاند. نوع سوم عامل‌هایی هستند که ازثبات شخصیت واعتماد به نفس ضعیفی برخوردارند و هیچ طرحی برای حیات وزندگی خود ندارند وهمواره چشم به طرح ودست دیگران دارند. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش هفدهم: 🔸 نظام اخلاق توحیدی به عاملیت جمعی هم توجه ویژه‌ای دارد. یعنی بخش مهمی ازاصول و ارزش‌های اخلاقی دربستر جامعه متولد می‌شود وبرای تنظیم درونی انسان درروابط اجتماعی است. یعنی اگر جامعه نبود این ارزش‌های اخلاقی هم ظهوری نداشت. از جمله مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی در جامعه ولایت واخوت است: ✔️إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(الحجرات ۱۰) 🔸 ریشه این اخوت واتحاد را دروحدت قلوب برآمده ازایمان وعشق فطری درآنها باید جستجو کرد. زیرا به واسطه ایمان وباور به مبدأ واحد از امور متکثر واختلاف جدا شده وبه وحدت ملحق شده‌اند. براین پایه، مؤمنان عقل وجان دیگری پیدا می‌کند که سازنده عقلانیت توحیدی است وغیرمؤمنان از آن تهی هستند. مؤمنان معدود لیک ایمان یکی جسمشان معدود لیکن جان یکی غیرفهم وجان که در گاو وخرست آدمی را عقل وجانی دیگرست جان حیوانی ندارد اتحاد تو مجو این اتحاد ازروح باد جان گرگان وسگان هریک جداست متحد جانهای شیران خداست 🔹 وهر آنچه موجب تضعیف اخوت واعتماد وهمبستگی جمعی می‌شود خلاف اخلاق وارزش‌های انسانی ومانع عاملیت جمعی است. مواردی همچون: اختلاف افکنی، تفرقه، دروغ، غیبت، تهمت، بهتان، سوءظن: ✔️"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ (الحجرات ۱۲) 🔸 بخشي ازاین رحمت ومحبت شامل مخالفان درون شبکه‌ی ارتباطی مؤمنان نیزمی‌شود. امام علی (ع) درنامه به مالک می‌نویسد: ✔️وأشعِرْ قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، والمحبَّة لَهُم، واللُّطفَ بهِم ، ولاتَكونَنَّ علَيهِم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ أكلَهُم ؛ فإنَّهُم صِنفانِ: إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ. يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ وتَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، ويُؤتى على أيديهِم في العَمدِ والخَطأِ فأعطِهِم مِن عَفوِكَ وصَفحِكَ مِثلَ الّذي تُحِبُّ وتَرضى أن يُعطِيَكَ اللّه‏ُ مِن عَفوِهِ وصَفحِهِ، فإنَّكَ فَوقَهُم ، وَوالِي الأمرِ علَيكَ فَوقَكَ. واللّه‏ُ فَوقَ مَن وَلاّكَ. 🔹 درمواجهه بادشمنان نیزاصل عدالت، اصل محوري است ودر هیچ شرایطی نباید ازدایره‌ی عدالت خارج شد. بنابراین دشمنی هم دشمنی مبتنی بر کرامت، عظمت و بزرگی روح است و به پستی و لئامت نمی‌گراید: ✔️"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (المائده ۸) 🔸براین پایه، جنگ ودشمنی نمیتواند برپایه کینه‌های شخصی باشد ونمی‌توان اجازه تمسک به امور، شیوه‌ها وابزارهای پلید، پست و خبیث و ناجوانمردانه را داد زیرا همه‌ی اینها ریشه درحقارت وضعف نفس وخروج از دایره‌ی عدالت دارد. بلکه جنگ مردانه ومبارزه‌ی جوانمردانه بر پایه مروت، کرامت، عزت وحماسه نتیجه‌ی اجتماعی این نظام اخلاقی است. همانگونه که در سیره امام علی(ع) و امام حسین(ع) تجلی کامل یافته است. 🔹بنابراین دوگونه مسئولیت اخلاقی در جامعه براساس عاملیت جمعی ومناسبات پیرامونی وجود دارد: ۱. مسئولیت اخلاقی برپایه ولایت واخوت درشبکه‌ی ارتباطی مؤمنان وهمراهان؛ ۲. مسئولیت اخلاقی برپایه‌ی عزّت، حماسه وعدالت نسبت به مخالفان و دشمنان. آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرفست بادوستان مروّت بادشمنان مدارا این شعر حافظ رامی‌توان خلاصه‌ای از اساس اخلاق وزندگی اجتماعی ونوعی مهارت ومدیریت زندگی درچارچوب کرامت نفس وبزرگی انسان به حساب آورد. 🔸 امیرمومنان علی علیه السلام در باب مروت می‌فرماید: ✔️"اَلمُروءَةُ اجتِنابُ الرَّجُلِ ما يَشينُهُ و َاكتِسابُهُ ما يُزَيِّنُهُ؛ مردانگى، دورى كردن انسان است از آنچه مايه ننگ اوست وبه دست آوردن آنچه كه باعث آراستگى اوست." 🔸 امام علی(علیه السلام) درتوضیح مدار می‌فرماید: ✔️"دارِ النّاسَ تَأمَن غَوائِلَهُم وَتَسلَم مِن مَکایِدِهِم؛ با مردم مدارا کن، تا ازگزندهایشان درامان باشی واز نیرنگهایشان سالم بمانی." 🔹 مسئولیت اخلاقی درهر دومورد آن دارای اصول وقواعد مشترک ومتمایزی است که پیامدهای فقهی وحقوقی مختلفی رادارند. لذالازم است به اشتراکات، تمایزات وپیامدهای آنها عنایت ویژه‌ای بشود. 🔴ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی برحکمت عملی) بخش هجدهم: 🔹 مسئولیت اخلاقی تعدادی باید و نبایدهای صرف نیست که به صورت تجزیه‌ای راهبرکنشگر اخلاقی باشد؛ یعنی درهرموقعیتی، کنشگر براساس اگاهی و تعقل مسئوليت خود را تشخیص وباید ونباید خاص آن موقعیت راازخفای ذهن به سطح اشکار آن بکشاند وکنشی انجام دهد. هر چند برخی از مردمان چنین می‌کنند اماکنش اینها ازثبات واتقان برخوردار نیست بلکه همواره یک وجود داردکه مجموعه‌ای ازارزش‌ها وقواعد رفتاری به گونه‌ای درکنار هم قرار گرفته‌اند که یک سامانه‌‌ی فکری، گرایشی ورفتاری راپیشنهاد می‌دهد. شکل‌گیری هرنظامی ازمسئولیت اخلاقی متوقف برنوعی مابعدالطبیعه والهیات بنیادین وتلقی‌ای از سیرحرکت تکاملی وانحطاطی بشر است. 🔸نمونه‌ی این نظام اخلاقی رادر می‌توان مشاهده کرد که نمونه نظام ازمسئولیت اخلاقی است. دراخلاق سرمایه‌داری برپایه شبکه‌ی مفهومی منفعت بنیان، صورتی هماهنگ ازهمه مفاهیم وارزشهای اخلاقی ارائه شد که موجب تقویت بنیان توسعه‌ی منفعت محور شده است. حتی مفاهیم وارزش‌های سنتی را نیز در درون خود هضم کرده وازنو بازسازی کرده است لذا به ساخت برای بنیادگذاری اخلاق سرمایه‌داری منتهی شده است تاموجب توجیه گرایش‌ها و کنش‌های انسان در جهت تصرف بیشتر طبیعت وکسب منافع وسیع‌تر باشد. چراکه درجامعه‌ی الهیات‌محور مسیحی و یهودی(قرن۱۶ تا۱۸ میلادی) بدون پشتوانه‌ی الهیاتی امکان طرح اخلاق وتوسعه‌ی منفعت محور ودنیا‌مدار وجود نداشت، مگرآنکه نوعی زیرساخت فلسفی-الهیاتی برای آن دست و پا شود. ازاینرو بخش اعظم تلاش متفکران عصر رنسانس وعصر روشنگری بازخوانی دوباره متون مقدس وبازسازی معرفت دینی باظرفیت پشتیبانی ازتوسعه‌ی مدرن درلایه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شد. پروتستانتیسم وتجدیدنظرهای لوتر، کالون وآراسموس واتباع هریک درالهیات کاتولیک به تبع پژوهش‌های طبیعیاتی جدید، تلاش‌هایی برای ارائه‌ی دستگاه الهیاتی نوین وپایه‌گذاری اخلاق جدید بودکه لاجرم به بسط سرمایه‌داری، مدرنیته و توسعه‌ی مادی وغفلت ازمعنویت، جهان غیب ومابعدالطبیعه شد. 🔹البته طبیعت مباحث الهیاتی شکل‌گیری نوعی نگرش تاریخی به حیات انسان وسیر تکامل وانحطاط اجتماعی و تمدنی است، براین اساس، به تدریج نوعی تاریخ و ریشه‌های معرفتی نیز برای اساس سنت یهودی- مسیحی برای آن تهیه شد. به‌گونه‌ای که سیر تاریخ بشریت وجامعه‌ی انسانی درمسیر تکامل مادی وسرمایه‌داری تفسیر شد، تفسیری که حداقل دوثمر برآن مترتب شد: ۱. بازخوانی تاریخی امر اخلاقی ودینی واثبات اینکه میراث بشری درمرحله تکاملی وافسونزدایی وخرافه‌زدایی ازآن به مدرنیته منتهی شد ومدرنیته سرآمد همه‌ی دوره‌های بشری ومیراث برهمه ارزش‌ها وقواعد رفتاری است، به تعبیر دیگر همه میراث بشری (اخلاقی، دینی و فلسفی) درشرق وغرب، بخشی از گذشته دنیای جدید غرب است که به (ساینس) منجر شده است وعلم تجربی زیرساخت همه‌ی ارزشها، هنجارها، قوانین وساختارهای توسعه‌یافته است. ۲. ازاین روایت الهیاتی-تاریخی برای شدن آینده وفعلیت امکان‌ها درمسیر توسعه‌ی مدرن بهره شد ودرنهایت به تولید برای شناخت چگونگی شدن‌ها ومدیریت تغییر وتکامل انسان درجامعه وتاریخ منجر شد. 🔸خلاصه درپرتو پیشرفت‌های طبیعی، الهیات پروتستانتیسم وفلسفه‌ی مدرن تاریخ از سوی متفکران غربی تلاش زیادی برای بازخوانی نظام اخلاقی وطرح زیرساخت‌های جدیدی برای مسئولیت اخلاقی شد که نقطه مشترک عموم آن‌ها قطع رابطه اخلاق بامابعدالطبیعه وجهان غیب ودست‌وپا کردن بنیاد علمی ویا تاریخی برای آن بود. 🔹 امانکته مهم این است که تلقی مدرن ازاخلاق ومسئولیت اخلاقی به صورت یک منظومه و شبکه طراحی شده است وبه اعتبارات اجتماعی ولایه‌های هنجاری، قانونی و ساختاری جامعه نیز تسری پیدا کرده است و نظامات هنجاری، قانونی وسازمانی متناسب باخودرابه صورت مستمر وپویا، تولید وتجویز کرده است. 🔸این ویژگی اختصاصی به اخلاق سرمایه‌داری ندارد بلکه هرنظام اخلاقی کل‌نگر که ریشه درزیرساخت‌های معرفتی وتمدنی باشد چنین خواهد بود. ازاینرو، الهیات توحیدی سازنده‌ی نظریه‌ای درمسئولیت اخلاقی است که به همه‌ی اعتبارات اجتماعی درمسیر ایجاد حیات توحیدی جهت می‌دهد وهنجارها، قوانین فقهی-حقوقی ونظامات انسانی و اجتماعی(تعلیم وتربیت، فرهنگ، سیاست، اقتصاد، صنعت وفن‌اوری) راپیشنهاد می‌کند. 🔹نکته مهم درالهیات توحیدی این است که همه اعتبارات وقوانین فقهی وحقوقی برنامه‌ی عملی برای تحقق مسئولیت اخلاقی است. یعنی بسترساز حیات طیبه توحیدی و تسهیل‌گر بندگی خداوند و نفی عبودیت غیرخدا است. اتصال وجودی زندگی متناهی انسان به حیات پاک غیرمتناهی است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش نوزدهم: 🔹الحاد بزرگترین دستگاه مخرب اخلاق و نافی مسئولیت اخلاقی است که باریشه‌های معرفت‌شناختی هم بنیان هستی‌شناسی و مابعدالطبیعه اخلاق را تخریب می‌کند و هم زندگی عملی انسان را به ابتذال می‌کشاند. چرا که نتیجه آن ازخودبیگانگی، پوچ‌گرایی و نیهیلیسم معرفتی و اخلاقی است. نیست‌انگاری و نیهیلیسم معلول قطع ارتباط با امر مطلق و امر قدسی و بیگانگی با فطرت اصیل و نظم والای جهان و همچنین موقتی شدن ارزش‌ها (بی‌ارزش شدن برترین ارزشها) است 🔸برای گرایش به الحاد ریشه های مختلفي قابل ذکر است اما وجود درد و رنج و مصائب در جهان و ترس از آنها و بی‌صبری در برابر آنها مهمترین دلیل بر شکاکیت وبدبینی به هستی و اذعان به بیهودگی این عالم و جدی‌ترین عامل گرایش به الحاد و نفی الهیات و اخلاق دینی است. 🔹 جدّی شدن و محوري شدن درد و رنج در زندگی انسان، معلول فلسفه و الهیاتی است که اساس اخلاق انسان را کسب بیشتر و سلطه‌گری معرفی مي‌کند و حیات انسان را به دنیا و بهر‌ه‌گیری حداکثری از نعمت‌های مادی و تسخیر طبیعت محدود می‌کند و ماورای این جهان محدود و عالم آخرت را نفی می‌کند و بهشت موعود را در زمین جستجو می‌کند و انسان به مثابه کارگر مکانیکی‌وار در کار ساخت این بهشت زمینی تلقی می‌شود. در چنین فلسفه و الهیاتی هرگونه درد و رنج، مصیبت و کمبودی، شر و مانع منفعت بیشتر تلقی می‌شود که باید از شرّ آن خلاص شد. 🔸دردوران مدرن ابتدا تصورمی‌شد که باعلم تجربی منفک از الهیات وعقل خودبینادبشری مستقل از مابعدالطبیعه می‌توان ازهمه‌ی دردها ورنج‌های این جهان رهاشد و از همین طریق راحتی و رفاه مطلق بر زندگی انسان درزمین وخیلی سریع حاکم خواهد شد. اما هر چه علم جلوتر آمد نه تنها از درد ورنج بشر کم نکرد بلکه بردرد ورنج بشر افزود و بحرانهای بزرگتری را به وجود اورد مانند جنگ‌های جهانی و قتل ملیونها انسان بیگناه، ترس ازسلاح‌های هسته‌ای ومیکروبی، بحران خانواده واخلاق، بحران محیط زیست، انفجار اطلاعات واضطراب ناشی از اخبار ناگوار. در برابر این وضعیت بدون پاسخ، ظهور نیهیلیسم ونیست‌انگاری امری طبیعی است اما جالب توجه این است که تمدن غرب آن را به حالتی عادی وطبیعی پنداشته وآن را سرنوشت محتوم بشر وپایان تاریخ دانسته است وبراساس نیهیلیسم به وضع ارزش‌های جدید مشغول است. 🔸انسان فطرتا میل به راحتی و رفاه مطلق، آزادی مطلق دارد و دربسیاری از اوقات امر مطلق را در این جهان نمی‌یابد ودرعوض درد، رنج وظلم را مشاهده می‌کند. در این صورت اگر خود را به این جهان محدود کند و امر مطلق و لایتناهی را در این جهان محدود و در امور ناقص جستجو کند لاجرم خلأ درونی، نامیدی و بدبینی بر او حاکم می شود و برای فرار از آن چاره‌ای ندارد جز اینکه فقط خود را مشغول کار و تفریح کند تا به آنها فکر نکند و اگر به فکر و تامل در این امور مشغول شود سراز پوچ گرایی و خودکشی و امثال آن در می‌آورد. چرا که بدون ارتباط با امر مطلق و قدسی و ایمان درونی برآمده از عشق، و فقط با تکیه بر فکر ریاضی‌وار مادی و اندیشه‌ی تجربی محدود به طبیعت نمی‌توان حقیقت اشیا و معنای زندگی را پیدا کرد و نمی‌توان تصویر صحیحی از درد ورنج و مصیبت و همچنین خوف و رجا داشت. 🔹 اما درالهیات توحیدی از جهان، درد ورنج، خوف ورجا همگی معبری برای حرکت وتلاش بیشتر درجهت ساخت حیات ابدی ورسیدن به سعادت وکمال مطلق است. دردها و رنجها همه ابتلائات برای رشد و حرکت است که بخش زیادی از بزرگی و ضربات آنها ساخته ذهن انسان دنیامدار است و الا آنکه افق ذهنی بالاتری دارد در متن همینها هم زیبایی‌ها را می ببیند: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست "ما رایت الا جمیلا" 🔸برخلاف نظریه‌های موجود در فلسفه مدرن که اعتقاد به خدا را منشأ ازخود بیگانگی می‌دانند در حکمت اسلامی اساس خودیابی و پیدا کردن حقیقت خود اعتقاد به خدای واحد و برقراری نسبت وجودی با او از سر عشق و محبت است که نقطه اوج عبودیت ورهایی ازخودبیگانگی وپوچ‌گرایی واسارتهای دنیوی است. 🔹برخلاف ادیان تحریف شده یهودیت و مسیحیت انسان برده‌ی خدا ومجبور به بردگی نیست بلکه انسان عاشق خداوند است ودر فطرت جبلی خود درحرکت وجودی وصیرورت به سوی اوست. خداوند نه دربیرون انسان بلکه از رگ گردن به او نزدیکتر است و انسان به هر طرف که نظر کند اورا می‌یابد. خداوند درقلب انسان است وقلب انسان عرش الرحمن است. 🔸براین اساس پشتوانه اخلاق و قانون ومنشأ الزام ووجوب امری بیرونی و تحمیلی نیست بلکه حقيقتي درونی و برآمده از عشق و محبت قلبی به حقيقتي است که درقلب انسان وجود دارد و ازهرچیزی حتی بدن به انسان نزدیکتر است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیستم: 🔹هر نظام اخلاقی نوع خاصی ازنظام حقوقی و قانونی رابرای سامان دادن به زندگی اجتماعی درپی دارد. به تعبیر دیگر مسئولیت اخلاقی مجموعه‌ای ازمسئولیت‌ها و تکالیف اجتماعی را اقتضا دارد. توضیح اینکه از یک منظر، انسان دارای دو ساحت است: ۱. ساحت نفس الامری و ثبوتی: در این ساحت همه انسانها در مقام خلقت (وضع طبیعی) دارای فطرت واحدند و طبیعتا یک نوع واحد (امة واحدة) هستند و همه‌ی افراد این نوع دارای یک غایت و مسیر زندگی هستند و از يک نظام و ساختار وجودی و ویژگی‌های هویتی و استعدادی برخوردارند. در این ساحت به انسان ممکن و انسان مطلوب پرداخته می‌شود از ابن رو، نوع انسان موضوع حکمت عملی است و نتایج آن عام و شامل است و با تغییر فرهنگها و جوامع و همچنین گذشت زمانه دگرگون نمی‌شود. در این لایه، اصول کلی اخلاق و قواعد عام کنش انسانی در وضع مطلوب تحلیل و بررسی می‌شود. ۲. ساحت عینی و اثباتی: در این ساحت، انسان موجودی است که (در قوس صعود) به عنوان مخلوق این جهانی پا به دنیا گذارده(جسمانیة الحدوث) و از ابتدا یک حیوان کامل است این انسان تحقق یافته عینی به تدریج میراث دار نوع خاصی از تربیت و فرهنگ تاریخی می‌شود. موضوع اين ساحت از حکمت عملی، انسان طبیعی است که در بستر تاریخ و جامعه، میراثدار نسل‌های پیشین است ث که در مقطعی از تاریخ و جغرافیا به عرصه حیات دارای زمان و مکان پا گذاشته است و طبیعتا به سرعت جزئی از این مقطع خاص تاریخی شده است و در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی آن مشارکت داده می‌شود و خود را نیز در متن زمان و مکانی که قرار دارد می‌شناسد و به کنش و واکنش می‌پردازد. از این طریق، انسان طبیعت و بخش‌هایی از فطرت خود را شکوفا می‌سازد. 🔸 انسان انضمامی، موجود زنده‌ای است که درجهت رفع نیازهای طبیعی و فطری خود در متن جامعه ودرادامه حرکت تکاملی وانحطاطی بشر پیش از خود، نوع زندگی خود انتخاب وپیروی می‌کند. حیات این انسان سرشار از معانی و ساختارهایی است که درطول تاریخ به نام علم، هنر، آداب، فرهنگ وقانون تکوّن و تصلّب یافته است. انسان انضمامی تعین یافته را نمی‌توان مستقل از این پیشینه ومیراث رسوخ یافته در نفس ناطقه وفرهنگ محیطی اوشناخت. 🔹شناخت سیر حیاتی انسان وعناصر دخیل درتعین یافتگی انسان یکی از پیش‌نیازهای حرکت و تکامل آدمی است. لذا یکی ازمباحث مهم تأثيرگذار بر اخلاق و زندگی انسان شناخت ادوار تاریخ وتاریخ ظهورات انسان وسیرتحولات فرهنگی، سیاسی واجتماعی جوامع است. این خط سیر تاریخی یکی ازمنابع مهم معرفت بشری درتحلیل اموراخلاقی وزندگی انسان است. 🔸 انسان انضمامی به اعتبار تلقی‌اش ازنیازها وشرایط محیطی وموقعیت تاریخی وجغرافیایی ازتنوع وتفاوت‌های بینشی، گرایشی و کنشی برخوردار است. این تفاوت‌ها جهان‌های معنایی متفاوتی را خلق می‌کند به این معنا که در هر کدام از این جهان‌های معنایی ممکن است که اشیا و پدیده‌های مشترک از معنا و جایگاه متفاوتی برخوردار باشند. در جهانی یک پدیده‌ زیبا و حسن تلقی شود و در جهان دیگر زشت و قبیح معرفی شود و در جهان دیگر امر ناشناخته و مجهول دانسته شود. تنوع و تفاوت جهان‌های معنایی تنوع و تفاوتهایی را در نظامات اخلاقی و حقوقی ایجاد می‌کند. 🔹 تنوع‌ها وتفاوت‌ها نیز می‌تواند به اختلافات وتضادها بیانجامد. چراکه هرکس براساس تلقی ویژه خود، پدیده‌ها ووقایع راتفسیر ونسبتی باآن‌ها برقرار می‌کنند. بخصوص زمانی که این نسبت رابطه‌ای با رفع نیازهای انسان و گرایشات کمال گرایانه و زیاده‌خواهانه‌ی او ارتباط داشته باشد. ازآنجا که انسان میل به راحتی ورفاه بیشتر دارد به بهره‌گیری بیشتر ازمنابع ونعمت‌های دنیا اقبال پیدا می‌کند وچون تصاحب وملکیت یک نفر ویا يک جمعیت خاص موجب محدودیت بهره‌گیری ازآن منابع وسرمایه‌ها برای دیگران می‌شود، لاجرم رقابتی سخت میان افراد برای تصاحب منابع وسرمایه‌ها شکل می‌گیرد وطبیعتا این رقابت‌ها بواسطه تلقی‌های مختلف، به اختلاف وتضاد می‌انجامد. هرچقدر این منابع محدودتر وکم‌یاب‌تر باشد ازاهمیت وارزش بیشتر برخوردار می‌شود ورقابت برای تصاحب آنها تنگاتنگ‌تر و پیچیده‌تر خواهد شد لذااختلافات وتضادهای بزرگتر وپیچیده‌تری میان افرادایجاد می‌شود. 🔸پس فطرت ثانوی وطبیعت حیات اجتماعی انسان انضمامی رقابت، اختلاف وتضاد است که موجب غفلت ازفطرت اولیه‌ی انس ووحدت واخوت می‌شود. 🔹 درچنین فضایی، اخلاق فطری ومسئولیت برآمده ازوجدان انسانی به تنهایی نمی‌تواند راهبر انسان دررقابت‌ها، اختلافات وتضادهای اجتماعی باشد بلکه علاوه برالزام درونی، به الزام وکنترل بیرونی ضابطه‌مند نیاز است که محور این ضابطه‌مندی است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و یکم: هم دوشی اخلاق و قانون در سامان اجتماعی 🔹 خلاصه هدف اخلاق عبارت است از: تحول باطنی انسان و تغییر جهت میل انسان از امور طبیعی محدود به کمال مطلق است. به نحوی که انسان از محدودیت‌ها و اسارت‌های دست و پاگیر رهایی یابد و در درون خود ملکه‌ی کرامت و احساس پایدار بزرگی وبزرگواری را ایجاد کند. این احساس نوعی مسئولیت‌پذیری و کنترل و الزام درونی را اقتضا می‌کند که انسان را به انجام برخی از کنش‌های خاص تحریک واز انجام کنش‌های مقابل آنها برحذر می‌دارد. 🔸براین اساس، کنش‌های انسان به دو دسته تقسیم می‌شود: ۱. کنش‌های کرامت‌محور و عزت آفرین، ۲. کنش‌های لئامت‌محور و ذلت‌آور‌. 🔹 از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و در متن مجموعه‌ای از مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی کنشگری می‌کند رعایت کنش‌های اخلاقی و پرهیز از کنش‌های غیر اخلاقی به نوع ارتباط و تعامل با دیگران وابسته است لذا لازم است بستر اجتماعی مناسب با کنش اخلاقی فراهم شود تا افراد به سهولت اخلاقی رفتار کنند از این رو، فرهنگ عمومی و محیط بیرونی در نوع حیات اخلاقی انسان موثر است. 🔸 با توجه آزادی‌های انسان در همراهی و یا سرکشی و عدم همراهی با فرهنگ عمومی و همچنین با توجه به وجود تفاوت‌های فکری و تربیتی، اختلافات در منافع و تضادهای اجتماعی صرف الزام و کنترل درونی برای ساخت فرهنگ عمومی و نظم بخشی به کنش‌های آحاد جامعه کفایت نمی‌کند بلکه به قانون الزام آور بیرونی با ضمانت‌های اجرایی کافی نیاز است تا به مدیریت و کنترل مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بپردازد تا محیط و بستر مناسب با حیات اخلاقی را فراهم کند محیطی که در آن اختلافات و تضادهای اجتماعی به حداقل برسد و وحدت، اتصال، هم‌بستگی و تعاون اجتماعی بر مدار محبت، حکمت و عدالت حاکم باشد. 🔹بر این اساس قانون و الزامات برآمده از آن همگی در راستای بسط جامعه‌ی اخلاقی و سعادت‌محور است. 🔸قانون یک اعتبار اجتماعی و مجموعه‌‌ای از هنجارها و رویه‌های عمومی و قواعد رفتاری است که از حالت عرفی و ارتکازی خارج شده است و در فرهنگ عمومی به معيار و سنجه‌ی حرکت و کنش کنشگران و معادلات اجتماعی برای تعاون و همکاری و هم افزایی در مسیر حرکت و ساخت جامعه تبدیل شده است به نحوی که تخلف از آنها موجب کیفر و عقوبت از سوی قانون‌گذار و یا مجریان قانون در جامعه می‌شود. 🔹تفاوت اخلاق و قانون این است که اخلاق، روح جامعه و جهت میل و حیات انسانی را تعیین می‌کند و با برانگیختن قوای شوقیه انسان را در مسیر حرکت به سوی کمال حقیقی قرار می‌دهد. اما قانون در پرتو آن روح و جهت برآمده از اخلاق، به تحلیل و تبیین جزئیات حرکت و حیات انسانی ورود می‌کند و نقش وجایگاه هریک از کنشگران را در مسیر حرکت مشخص می‌کند وبا تعیین حقوق و تکالیف خرد و کلان کنشگران اجتماعی علاوه بر رفع ابهامات و اختلافات، امکان همکاری و هم‌افزایی میان کنشگران و سامان اجتماعی را فراهم می‌کند. 🔸بنابراین جدایی اخلاق وقانون امکان ندارد و هیچ‌گاه میان قانون و اخلاق تعارض و تضادی نیست و در صورت ایجاد تزاحم میان احکام اخلاقی و احکام قانونی لازم است همواره قانون با اخلاق حقیقی تطبیق داده شود. در واقع اخلاق از طریق قانون تجسد و عینیت می‌یابد و به سامان‌دهی اجتماعی و ایجاد وحدت، اتصال، تعاون و هم‌افزایی اجتماعی می‌پردازد. 🔹 اگر نظام اخلاقی نتواند نظام قانونی و حقوقی متناسب باخود را تنظیم و در متن جامعه و معادلات اجتماعی مستقر کند، امکان ساخت بستر مناسب برای حیات و حرکت اخلاقی مطلوب و همچنین وحدت و پیوستگی اجتماعی را نمی‌یابد. بلکه به یک مقوله تشریفاتی و تزئینی تبدیل می‌شود که در مقام گفتار و هنر عزیز داشته می‌شود لکن در عرصه کردار و عمل کنار گذاشته می‌شود و به جای آن اختلاف، گسست جایگزین می‌شود. از این رو، جامعه دچار نفاق و تعارض درونی و گسست اجتماعی می‌شود. 🔸 انسان اخلاق مدار، انسان قانون‌گرا است یعنی همواره به قانون و نظم اجتماعی احترام می‌گذارد و بدان پایبند است. جامعه اخلاقی نیز جامعه قانون‌مدار و نظام‌مندی است. امام علی (ع) در وصیت خود به امام حسن و امام حسین‌ می‌نويسد: ✔️أُوصِيكُمَا وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَصَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ. 🔹 همه‌ی مردم دربرابر قانون یکسان هستند و همگان نسبت به آن مسئول هستند و در واقع مردم خود مجریان حقیقی قانون هستند و قسط را بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی پیرامون خود می‌گسترانند. ✔️ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید ۲۵) 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و سوم: اجزا و ارکان قانون 🔹قانون نوعی "تعهد متقابل جمعی عادلانه" برآمده از فطرت و میل به فضیلت و کمال است تا افراد بتوانند در چارچوب نظمی روشن، فضیلت محور، اجتماعی و الزام آور کنش خلاقانه و پویا داشته باشند وبدین واسطه مصالح زندگی و زمینه حرکت بهتر فردی و جمعی را فراهم آورند. بر این اساس قانون، صرفا یک قرارداد اجتماعی مبتنی بر اصل انتخاب عقلانی ناظر به خودخواهی و منفعت طلبی شخصی یا معلول یک احساسات مبهم و نامرئی نیست. 🔸مصالح زندگی ولوازم حرکت بهتر انسان متوقف برچند مقوله بسترساز وزمینه‌ساز کمال است که جز درپرتو قانون محقق نخواهد شد: ۱. امکان بهره‌گیری از نعمت‌ها و سرمایه‌های طبیعی(آب، هوا، نور، زمین و دریاها، نمائات و معادن آنها) تجربه‌های بشری(مانند: علم، هنر، صنعت و...)، ۲. آزادی و بسترهای مناسب برای انجام کنش خلاقانه‌ی متناسب با استعدادها وظرفیت‌های افراد، ۳. تعاون، همکاری(احساسات درونی ناظر به فضیلت اجتماعی) و تقسیم‌کار عادلانه(معامله و اشتراک مساعی) ۴. اعتماد، اطمینان و امنیت همه جانبه (در تولید، توزیع، مصرف، حفاظت و انباشت سرمایه‌ها و تولیدات) 🔹این چهار مقوله، چهار مقوله اصلی و پایه‌ای برای ساخت بستر و زمینه مناسب کمال و سعادت است اما باید توجه کرد که برخلاف تفکرات مادی، اینها به تنهایی غایت زندگی و کمال و سعادت انسان نیست بلکه این مقولات در خدمت کمال و سعادت حقیقی هستند. 🔸 از آنجا که زندگی انسان در این جهان همواره با ۱. تزاحم درونی نیازهای(طبیعی و فطری)، ۲. نامحدودی نیازها و محدودیت منابع و ۳. تعارض منافع افراد و گروه‌ها همراه است امکان تجاوز و تعدّی به حقوق دیگران و فرار از فضایل، مسئولیت و تکالیف وجود دارد. از اینرو، لازم است قانونی بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی حاکم باشد که اولا حدود حقوق و تکالیف در قبال بهره‌گیری از طبیعت، آزادي‌های مشروع، کنش‌گریهای عادلانه کنشگران و حدود امنیت و راهبردهای آنها را مشخص کند و ثانیا از قدرت الزام‌آوری جمعی و ضمانت اجرایی در اجتماع برخوردار باشد به نحوی که همگان را به رعایت حقوق و تکالیف، آزادی‌های مشروع و کنشگری عادلانه ملزم کند. 🔹هدف قانون ازبین بردن همه‌ی اختلافات، تنوع‌ها وتکثرها ویکسان سازی همه‌ی افراد وگروه‌ها وساخت یک جامعه اشتراکی وبا حذف خلاقیت‌ها ونفی تمام امتیازهای اکتسابی نیست. بلکه مدیریت اختلافات، تنوع‌ها و تکثرها به گونه‌ای است که درکنار هم با کمترین تضادی به تکامل مادی ومعنوی بیانجامد. از اینرو، نظر کسانی که تکامل وپیشرفت را صرفا معلول وجود شر وحاکمیت رذایل معرفی می‌کنند(مندویل) رد میشود بلکه پیشرفت نه محصول حاکمیت رذایل ویا تضاد دیالکتیکی نیست بلکه محصول آزادی‌های مشروع وکنش‌های خلاقانه وهم‌افزا است. 🔸بنابرابن قانون ازسه جزءتشکیل شده است: ۱. حقوق حقوق آن لوازم واعتباراتی است که افراد جامعه براساس آن ازخدمات وامکانات طبیعی واجتماعی بهره می‌برد وبراساس آنها می‌تواند کنشگری فعال و سازنده‌ای درجهت فعلیت بخشی به استعدادها و ظرفیت‌های خود درمسیر حرکت به سوی کمال وسعادت مطلوب داشته باشد به نحوی که درصورت نبود آنها امکان حرکت و تعالی برای اووجود نداشته باشد. برای شناخت این حقوق، بایدجایگاه انسان درنظام خلقت وحیات اجتماعی و همچنین مسیر حرکت و تعالی او به خوبی شناخته شود تا بر آن اساس به مصالح و لوازم حرکت و تعالی او درحوزه‌های فردی واجتماعی شناخته شود.(رابطه‌ی حق، حقیقت ومصلحت) ۲. تکلیف و مسئولیت جزء دیگر قانون، تکلیف ومسئولیت است. درواقع حق وتکلیف دو روی یک سکه‌اند به این معنا که هرجایی حق وبهره‌ای ازامکانات وخدمات دیگران باشد تکلیف ووظیفه‌ای هم وجود دارد وانسان دربرابر اعطا کننده خدمات وهمچنین دربرابر حقوق دیگران مسئولیت دارد. ۳. ضمانت و الزام هرقانونی برای آنکه بتواند به نظم بخشی وساماندهی اجتماعی بپردازد نیازمند به ضمانت اجتماعی وتوان الزام‌آوری است تاامکان اعطا حقوق وانجام وظیفه از سوی همه‌ی افراد جامعه فراهم شود ومانع تعدی وسرکشی افراد شود. نماد ونشانه‌ی این الزام، قدرت بالفعل ۱. تتظیم، کنترل ومراقبت ۲. توبیخ، تنبیه ومجازات است. هرچند نمادبیرونی ضمانت والزام قدرت مراقبت و مجازات است اما اساس این ضمانتِ قانون را پذیرش واقبال درونی عموم افراد جامعه تشکیل می‌دهد که به اعتبار این پذیرش عمومی نوعی اقتدار برای قانون ومجریان قانون ایجاد می‌شود که عموم افراد جامعه هم ملزم به رعایت آن قانون می‌شوند ودرصورت تخطی ازقانون (جرم)، به اعتبار آن ضمانت برآمده ازپذیرش واقبال جمعی، شخص متخلف تنبیه ومجازات و ازبرخی خدمات اجتماعی محروم می‌شود. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و چهارم: 🔹 تفاوت جبر و الزام در حکمت عملی می‌بایست دو مفهوم از هم بازشناسی و تفکیک شود: جبر و الزام. چرا که یکی از منشأهای مهم برخی از مغالطات در حوزه حکمت عملی، قانون و علوم رفتاری، خلط میان جبر و الزام است. 🔸مفهوم ، مفهومی فلسفی و اعتقادی است و در نسبت با قدرت اختیار و اراده مطرح می‌شود. به این معنا که آیا انسان در طبیعت و سرشت اولیه خوداختیار و توان انتخاب از میان راه‌های مختلف را دارد یا اینکه او دارای قوه اختیار و و انتخاب نیست بلکه در ذات و سرشت خود فقط و فقط یک طریقه نهفته و فقط به همان می‌تواند بیاندیشد و همان راه را می‌تواند بپیماید. برای او امکان‌های متفاوت و راه‌های متنوعی وجود ندارد. چنانکه مشخص است این یک بحث وجودشناسانه و بنیادین در باب ذات و خلقت انسان است که در فلسفه و الهیات از آن بحث می‌شود. 🔹اما مفهوم خارج از این فضا است و مستلزم اثبات توان اختیار و انتخاب است. یعنی انسانی که توان اختیار دارد و راه‌های ممکنی بر او وجود دارد و می‌تواند یکی را انتخاب کند آیا الزامی وجود دارد که همان راه انتخاب شده را بپیماید یا اینکه هیچ فرقی میان راه‌ها و انتخاب‌های مختلف وجود ندارد؟ بنابراین بحث از متوقف بر اثبات توان اختیار و انتخاب انسان و متعلق به مقام فعل و کنش انسانی است. الزام یعنی "ضرورت انجام یا استدامه انجام یک فعل مشخص". 🔸 حکما معتقد هستند تا فعلی به مرحله ضرورت و الزام نرسد، آن فعل محقق نمی‌شود. اساس این الزام و ضرورت محصول شوق مؤکد انسان (عامل مباشر درونی) است که گاه تحت حکم عقل قرار دارد و گاه تحت غلبه هیجانات و احساسات (شهوت و غضب) فعال می‌شود. در این نگاه هیچ کنش و رفتار اجباری از انسان سر نمیزند، حتی کنش‌های اکراهی هم معلول عامل مباشر درونی است. اما این عامل مباشر درونی ممکن است تحت تاثیر و نفوذ عوامل بیرونی باشد و به ذهنیت‌ها و گرایش‌های انسان جهت بدهد. این عوامل بیرونی گاه ملائم طبع کنشگر است و کنشگر از اثرپذیری آن احساس لذت و منفعت می‌کند، گاه به هر دلیلی ملائم با طبع نیست و انسان حس خوشایندی از آنها ندارد اما براثر یک محاسبه‌ی عقلی، قبول الزام آن را بهتر از عدم قبول آن می‌یابد لذا علی رغم میل باطنی، دربرابر آن کرنش می‌کند تا ضرر کمتری را متحمل شود و از منافع دیگر بی‌نصیب نماند. 🔹 دو نکته: ۱. میزان تأثیرپذیری افراد از عوامل بیرونی لزوما یکسان نیست بلکه هرچه استحکام درونی و ثبات شخصیتی و عمق هویتی فرد بیشتر باشد تأثیرپذیری او کمتر و تأثیرگذاری او بیشتر است. عکس آن هم صادق است. ۲. ملایمت و مناسبت عوامل بیرونی با طبع هم به تبع طبع‌ها و تربیت‌های مختلف متکثر و متنوع است. گاهی امری برای یک فردی کاملا پسندیده و لذت آور است ولی برای شخص دیگری کاملا ناپسند و تحمیلی است. ممکن است یکی از خدمت به ارباب احساس افتخار و لذت کند و در تحقق اوامر او با جان و دل بکوشد اما دیگری از همان ارباب نفرت داشته باشد و مترصد فرار از اوامر او بلکه ضربه زدن به او باشد. اینها به نوع طبیعت و تربیت انسان وابسته است. البته اینگونه نیست که هر دو صحیح باشد و یا قیاس‌ناپذیر باشند. بلکه براساس دستگاه‌های مابعدالطبیعه‌ای و انسان‌شناسی می‌توان میان آنها داوری کرد و یکی را صحیح و دیگری را غلط دانست. 🔸 قانون یکی ازعوامل بیرونی الزام‌آور است که انسان مختار راملزم به رعایت یک‌سلسله ضوابط وهنجارها می‌کند وازبین راه‌های ممکن برای کنش وحرکت، برخی ازراه‌ها رامجاز وبرخی راغیر مجاز معرفی می‌کند. رعایت برخی ازضوابط راضروری والزامی وبرخی راتخییری قرار می‌دهد. براین اساس قانون اساس اعمال ولایت وراهبری جامعه به سمت کمال وسعادت است. و همگان ملزم به رعایت آن هستند. 🔹این الزام، ریشه درانتخاب (عقلانی یا احساسی) خود انسان دارد.به این معناکه هرفردی برای اینکه بتواندازخدمات ودسترنج دیگران بهره ببردلاجرم بایدوارد یک "تعهد جمعی عادلانه" شود تاضمن تحت یک نظام وضوابط مشخص بهره بگیرد وبهره بدهد. لذاالزام قانونی نیازمندمجموعه‌ای ازاقدامات فکری وفرهنگی درراستای اقناع درونی کنشگران وتبدیل قانون به یک میثاق وتعهد جمعی وفرهنگ عمومی است. صرف قانون‌گذاری برای الزام‌آوری کفایت نمی‌کند بلکه هرقانونی برای کارآمدی نیازمنداقناع وپذیرش عمومی است. 🔸 البته هرفردی می‌تواند ازدایره‌ی جغرافیایی حاکمیت یک قانون خارج شود وتحت قانون دیگری قرار بگیرد. طبیعی است که باخروج ازدایره‌ی نفوذ یک قانون ازمنافع برآمده ازآن قانون بی‌نصیب شود چراکه اوتمام منافع وخدمات خود راخارج کرده است چون هیچ تکلیفی ندارد طبیعتا حقی هم نخواهد داشت. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121/885