📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی برحکمت عملی)
بخش هجدهم:
🔹 مسئولیت اخلاقی تعدادی باید و نبایدهای صرف نیست که به صورت تجزیهای راهبرکنشگر اخلاقی باشد؛ یعنی درهرموقعیتی، کنشگر براساس اگاهی و تعقل مسئوليت خود را تشخیص وباید ونباید خاص آن موقعیت راازخفای ذهن به سطح اشکار آن بکشاند وکنشی انجام دهد. هر چند برخی از مردمان چنین میکنند اماکنش اینها ازثبات واتقان برخوردار نیست بلکه همواره یک #نظام_مسئوليت_اخلاقی وجود داردکه مجموعهای ازارزشها وقواعد رفتاری به گونهای درکنار هم قرار گرفتهاند که یک سامانهی فکری، گرایشی ورفتاری راپیشنهاد میدهد. شکلگیری هرنظامی ازمسئولیت اخلاقی متوقف برنوعی مابعدالطبیعه والهیات بنیادین وتلقیای از سیرحرکت تکاملی وانحطاطی بشر است.
🔸نمونهی این نظام اخلاقی رادر #اخلاق_سرمایه_داری میتوان مشاهده کرد که نمونه نظام ازمسئولیت اخلاقی است. دراخلاق سرمایهداری برپایه شبکهی مفهومی منفعت بنیان، صورتی هماهنگ ازهمه مفاهیم وارزشهای اخلاقی ارائه شد که موجب تقویت بنیان توسعهی منفعت محور شده است. حتی مفاهیم وارزشهای سنتی را نیز در درون خود هضم کرده وازنو بازسازی کرده است لذا به ساخت #الهیات_توسعه برای بنیادگذاری اخلاق سرمایهداری منتهی شده است تاموجب توجیه گرایشها و کنشهای انسان در جهت تصرف بیشتر طبیعت وکسب منافع وسیعتر باشد. چراکه درجامعهی الهیاتمحور مسیحی و یهودی(قرن۱۶ تا۱۸ میلادی) بدون پشتوانهی الهیاتی امکان طرح اخلاق وتوسعهی منفعت محور ودنیامدار وجود نداشت، مگرآنکه نوعی زیرساخت فلسفی-الهیاتی برای آن دست و پا شود. ازاینرو بخش اعظم تلاش متفکران عصر رنسانس وعصر روشنگری بازخوانی دوباره متون مقدس وبازسازی معرفت دینی باظرفیت پشتیبانی ازتوسعهی مدرن درلایههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شد. پروتستانتیسم وتجدیدنظرهای لوتر، کالون وآراسموس واتباع هریک درالهیات کاتولیک به تبع پژوهشهای طبیعیاتی جدید، تلاشهایی برای ارائهی دستگاه الهیاتی نوین وپایهگذاری اخلاق جدید بودکه لاجرم به بسط سرمایهداری، مدرنیته و توسعهی مادی وغفلت ازمعنویت، جهان غیب ومابعدالطبیعه شد.
🔹البته طبیعت مباحث الهیاتی شکلگیری نوعی نگرش تاریخی به حیات انسان وسیر تکامل وانحطاط اجتماعی و تمدنی است، براین اساس، به تدریج نوعی تاریخ و ریشههای معرفتی نیز برای اساس سنت یهودی- مسیحی برای آن تهیه شد. بهگونهای که سیر تاریخ بشریت وجامعهی انسانی درمسیر تکامل مادی وسرمایهداری تفسیر شد، تفسیری که حداقل دوثمر برآن مترتب شد:
۱. بازخوانی تاریخی امر اخلاقی ودینی واثبات اینکه میراث بشری درمرحله تکاملی وافسونزدایی وخرافهزدایی ازآن به مدرنیته منتهی شد ومدرنیته سرآمد همهی دورههای بشری ومیراث برهمه ارزشها وقواعد رفتاری است، به تعبیر دیگر همه میراث بشری (اخلاقی، دینی و فلسفی) درشرق وغرب، بخشی از گذشته دنیای جدید غرب است که به #علم_تجربی (ساینس) منجر شده است وعلم تجربی زیرساخت همهی ارزشها، هنجارها، قوانین وساختارهای توسعهیافته است.
۲. ازاین روایت الهیاتی-تاریخی برای شدن آینده وفعلیت امکانها درمسیر توسعهی مدرن بهره شد ودرنهایت به تولید #فلسفهی_تاریخ برای شناخت چگونگی شدنها ومدیریت تغییر وتکامل انسان درجامعه وتاریخ منجر شد.
🔸خلاصه درپرتو پیشرفتهای طبیعی، الهیات پروتستانتیسم وفلسفهی مدرن تاریخ از سوی متفکران غربی تلاش زیادی برای بازخوانی نظام اخلاقی وطرح زیرساختهای جدیدی برای مسئولیت اخلاقی شد که نقطه مشترک عموم آنها قطع رابطه اخلاق بامابعدالطبیعه وجهان غیب ودستوپا کردن بنیاد علمی ویا تاریخی برای آن بود.
🔹 امانکته مهم این است که تلقی مدرن ازاخلاق ومسئولیت اخلاقی به صورت یک منظومه و شبکه طراحی شده است وبه اعتبارات اجتماعی ولایههای هنجاری، قانونی و ساختاری جامعه نیز تسری پیدا کرده است و نظامات هنجاری، قانونی وسازمانی متناسب باخودرابه صورت مستمر وپویا، تولید وتجویز کرده است.
🔸این ویژگی اختصاصی به اخلاق سرمایهداری ندارد بلکه هرنظام اخلاقی کلنگر که ریشه درزیرساختهای معرفتی وتمدنی باشد چنین خواهد بود. ازاینرو، الهیات توحیدی سازندهی نظریهای درمسئولیت اخلاقی است که به همهی اعتبارات اجتماعی درمسیر ایجاد حیات توحیدی جهت میدهد وهنجارها، قوانین فقهی-حقوقی ونظامات انسانی و اجتماعی(تعلیم وتربیت، فرهنگ، سیاست، اقتصاد، صنعت وفناوری) راپیشنهاد میکند.
🔹نکته مهم درالهیات توحیدی این است که همه اعتبارات وقوانین فقهی وحقوقی برنامهی عملی برای تحقق مسئولیت اخلاقی است. یعنی بسترساز حیات طیبه توحیدی و تسهیلگر بندگی خداوند و نفی عبودیت غیرخدا است. اتصال وجودی زندگی متناهی انسان به حیات پاک غیرمتناهی است.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#عقلانیت
#کنش_اخلاقی
#مسئولیت_اخلاقی
#نظام_سازی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش نوزدهم:
🔹الحاد بزرگترین دستگاه مخرب اخلاق و نافی مسئولیت اخلاقی است که باریشههای معرفتشناختی هم بنیان هستیشناسی و مابعدالطبیعه اخلاق را تخریب میکند و هم زندگی عملی انسان را به ابتذال میکشاند. چرا که نتیجه آن ازخودبیگانگی، پوچگرایی و نیهیلیسم معرفتی و اخلاقی است. نیستانگاری و نیهیلیسم معلول قطع ارتباط با امر مطلق و امر قدسی و بیگانگی با فطرت اصیل و نظم والای جهان و همچنین موقتی شدن ارزشها (بیارزش شدن برترین ارزشها) است
🔸برای گرایش به الحاد ریشه های مختلفي قابل ذکر است اما وجود درد و رنج و مصائب در جهان و ترس از آنها و بیصبری در برابر آنها مهمترین دلیل بر شکاکیت وبدبینی به هستی و اذعان به بیهودگی این عالم و جدیترین عامل گرایش به الحاد و نفی الهیات و اخلاق دینی است.
🔹 جدّی شدن و محوري شدن درد و رنج در زندگی انسان، معلول فلسفه و الهیاتی است که اساس اخلاق انسان را کسب #منفعت بیشتر و #قدرت سلطهگری معرفی ميکند و حیات انسان را به دنیا و بهرهگیری حداکثری از نعمتهای مادی و تسخیر طبیعت محدود میکند و ماورای این جهان محدود و عالم آخرت را نفی میکند و بهشت موعود را در زمین جستجو میکند و انسان به مثابه کارگر مکانیکیوار در کار ساخت این بهشت زمینی تلقی میشود. در چنین فلسفه و الهیاتی هرگونه درد و رنج، مصیبت و کمبودی، شر و مانع منفعت بیشتر تلقی میشود که باید از شرّ آن خلاص شد.
🔸دردوران مدرن ابتدا تصورمیشد که باعلم تجربی منفک از الهیات وعقل خودبینادبشری مستقل از مابعدالطبیعه میتوان ازهمهی دردها ورنجهای این جهان رهاشد و از همین طریق راحتی و رفاه مطلق بر زندگی انسان درزمین وخیلی سریع حاکم خواهد شد. اما هر چه علم جلوتر آمد نه تنها از درد ورنج بشر کم نکرد بلکه بردرد ورنج بشر افزود و بحرانهای بزرگتری را به وجود اورد مانند جنگهای جهانی و قتل ملیونها انسان بیگناه، ترس ازسلاحهای هستهای ومیکروبی، بحران خانواده واخلاق، بحران محیط زیست، انفجار اطلاعات واضطراب ناشی از اخبار ناگوار. در برابر این وضعیت بدون پاسخ، ظهور نیهیلیسم ونیستانگاری امری طبیعی است اما جالب توجه این است که تمدن غرب آن را به حالتی عادی وطبیعی پنداشته وآن را سرنوشت محتوم بشر وپایان تاریخ دانسته است وبراساس نیهیلیسم به وضع ارزشهای جدید مشغول است.
🔸انسان فطرتا میل به راحتی و رفاه مطلق، آزادی مطلق دارد و دربسیاری از اوقات امر مطلق را در این جهان نمییابد ودرعوض درد، رنج وظلم را مشاهده میکند. در این صورت اگر خود را به این جهان محدود کند و امر مطلق و لایتناهی را در این جهان محدود و در امور ناقص جستجو کند لاجرم خلأ درونی، نامیدی و بدبینی بر او حاکم می شود و برای فرار از آن چارهای ندارد جز اینکه فقط خود را مشغول کار و تفریح کند تا به آنها فکر نکند و اگر به فکر و تامل در این امور مشغول شود سراز پوچ گرایی و خودکشی و امثال آن در میآورد. چرا که بدون ارتباط با امر مطلق و قدسی و ایمان درونی برآمده از عشق، و فقط با تکیه بر فکر ریاضیوار مادی و اندیشهی تجربی محدود به طبیعت نمیتوان حقیقت اشیا و معنای زندگی را پیدا کرد و نمیتوان تصویر صحیحی از درد ورنج و مصیبت و همچنین خوف و رجا داشت.
🔹 اما درالهیات توحیدی از جهان، درد ورنج، خوف ورجا همگی معبری برای حرکت وتلاش بیشتر درجهت ساخت حیات ابدی ورسیدن به سعادت وکمال مطلق است.
دردها و رنجها همه ابتلائات برای رشد و حرکت است که بخش زیادی از بزرگی و ضربات آنها ساخته ذهن انسان دنیامدار است و الا آنکه افق ذهنی بالاتری دارد در متن همینها هم زیباییها را می ببیند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
"ما رایت الا جمیلا"
🔸برخلاف نظریههای موجود در فلسفه مدرن که اعتقاد به خدا را منشأ ازخود بیگانگی میدانند در حکمت اسلامی اساس خودیابی و پیدا کردن حقیقت خود اعتقاد به خدای واحد و برقراری نسبت وجودی با او از سر عشق و محبت است که نقطه اوج عبودیت ورهایی ازخودبیگانگی وپوچگرایی واسارتهای دنیوی است.
🔹برخلاف ادیان تحریف شده یهودیت و مسیحیت انسان بردهی خدا ومجبور به بردگی نیست بلکه انسان عاشق خداوند است ودر فطرت جبلی خود درحرکت وجودی وصیرورت به سوی اوست. خداوند نه دربیرون انسان بلکه از رگ گردن به او نزدیکتر است و انسان به هر طرف که نظر کند اورا مییابد. خداوند درقلب انسان است وقلب انسان عرش الرحمن است.
🔸براین اساس پشتوانه اخلاق و قانون ومنشأ الزام ووجوب امری بیرونی و تحمیلی نیست بلکه حقيقتي درونی و برآمده از عشق و محبت قلبی به حقيقتي است که درقلب انسان وجود دارد و ازهرچیزی حتی بدن به انسان نزدیکتر است.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#انسان_مطلوب
#انسان_انضمامی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش بیستم:
🔹هر نظام اخلاقی نوع خاصی ازنظام حقوقی و قانونی رابرای سامان دادن به زندگی اجتماعی درپی دارد. به تعبیر دیگر مسئولیت اخلاقی مجموعهای ازمسئولیتها و تکالیف اجتماعی را اقتضا دارد.
توضیح اینکه از یک منظر، انسان دارای دو ساحت است:
۱. ساحت نفس الامری و ثبوتی:
در این ساحت همه انسانها در مقام خلقت (وضع طبیعی) دارای فطرت واحدند و طبیعتا یک نوع واحد (امة واحدة) هستند و همهی افراد این نوع دارای یک غایت و مسیر زندگی هستند و از يک نظام و ساختار وجودی و ویژگیهای هویتی و استعدادی برخوردارند. در این ساحت به انسان ممکن و انسان مطلوب پرداخته میشود از ابن رو، نوع انسان موضوع حکمت عملی است و نتایج آن عام و شامل است و با تغییر فرهنگها و جوامع و همچنین گذشت زمانه دگرگون نمیشود. در این لایه، اصول کلی اخلاق و قواعد عام کنش انسانی در وضع مطلوب تحلیل و بررسی میشود.
۲. ساحت عینی و اثباتی:
در این ساحت، انسان موجودی است که (در قوس صعود) به عنوان مخلوق این جهانی پا به دنیا گذارده(جسمانیة الحدوث) و از ابتدا یک حیوان کامل است این انسان تحقق یافته عینی به تدریج میراث دار نوع خاصی از تربیت و فرهنگ تاریخی میشود. موضوع اين ساحت از حکمت عملی، انسان طبیعی است که در بستر تاریخ و جامعه، میراثدار نسلهای پیشین است ث که در مقطعی از تاریخ و جغرافیا به عرصه حیات دارای زمان و مکان پا گذاشته است و طبیعتا به سرعت جزئی از این مقطع خاص تاریخی شده است و در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی آن مشارکت داده میشود و خود را نیز در متن زمان و مکانی که قرار دارد میشناسد و به کنش و واکنش میپردازد. از این طریق، انسان طبیعت و بخشهایی از فطرت خود را شکوفا میسازد.
🔸 انسان انضمامی، موجود زندهای است که درجهت رفع نیازهای طبیعی و فطری خود در متن جامعه ودرادامه حرکت تکاملی وانحطاطی بشر پیش از خود، نوع زندگی خود انتخاب وپیروی میکند. حیات این انسان سرشار از معانی و ساختارهایی است که درطول تاریخ به نام علم، هنر، آداب، فرهنگ وقانون تکوّن و تصلّب یافته است. انسان انضمامی تعین یافته را نمیتوان مستقل از این پیشینه ومیراث رسوخ یافته در نفس ناطقه وفرهنگ محیطی اوشناخت.
🔹شناخت سیر حیاتی انسان وعناصر دخیل درتعین یافتگی انسان یکی از پیشنیازهای حرکت و تکامل آدمی است. لذا یکی ازمباحث مهم تأثيرگذار بر اخلاق و زندگی انسان شناخت ادوار تاریخ وتاریخ ظهورات انسان وسیرتحولات فرهنگی، سیاسی واجتماعی جوامع است. این خط سیر تاریخی یکی ازمنابع مهم معرفت بشری درتحلیل اموراخلاقی وزندگی انسان است.
🔸 انسان انضمامی به اعتبار تلقیاش ازنیازها وشرایط محیطی وموقعیت تاریخی وجغرافیایی ازتنوع وتفاوتهای بینشی، گرایشی و کنشی برخوردار است. این تفاوتها جهانهای معنایی متفاوتی را خلق میکند به این معنا که در هر کدام از این جهانهای معنایی ممکن است که اشیا و پدیدههای مشترک از معنا و جایگاه متفاوتی برخوردار باشند. در جهانی یک پدیده زیبا و حسن تلقی شود و در جهان دیگر زشت و قبیح معرفی شود و در جهان دیگر امر ناشناخته و مجهول دانسته شود. تنوع و تفاوت جهانهای معنایی تنوع و تفاوتهایی را در نظامات اخلاقی و حقوقی ایجاد میکند.
🔹 تنوعها وتفاوتها نیز میتواند به اختلافات وتضادها بیانجامد. چراکه هرکس براساس تلقی ویژه خود، پدیدهها ووقایع راتفسیر ونسبتی باآنها برقرار میکنند. بخصوص زمانی که این نسبت رابطهای با رفع نیازهای انسان و گرایشات کمال گرایانه و زیادهخواهانهی او ارتباط داشته باشد. ازآنجا که انسان میل به راحتی ورفاه بیشتر دارد به بهرهگیری بیشتر ازمنابع ونعمتهای دنیا اقبال پیدا میکند وچون تصاحب وملکیت یک نفر ویا يک جمعیت خاص موجب محدودیت بهرهگیری ازآن منابع وسرمایهها برای دیگران میشود، لاجرم رقابتی سخت میان افراد برای تصاحب منابع وسرمایهها شکل میگیرد وطبیعتا این رقابتها بواسطه تلقیهای مختلف، به اختلاف وتضاد میانجامد. هرچقدر این منابع محدودتر وکمیابتر باشد ازاهمیت وارزش بیشتر برخوردار میشود ورقابت برای تصاحب آنها تنگاتنگتر و پیچیدهتر خواهد شد لذااختلافات وتضادهای بزرگتر وپیچیدهتری میان افرادایجاد میشود.
🔸پس فطرت ثانوی وطبیعت حیات اجتماعی انسان انضمامی رقابت، اختلاف وتضاد است که موجب غفلت ازفطرت اولیهی انس ووحدت واخوت میشود.
🔹 درچنین فضایی، اخلاق فطری ومسئولیت برآمده ازوجدان انسانی به تنهایی نمیتواند راهبر انسان دررقابتها، اختلافات وتضادهای اجتماعی باشد بلکه علاوه برالزام درونی، به الزام وکنترل بیرونی ضابطهمند نیاز است که #قانون محور این ضابطهمندی است.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#انسان_مطلوب
#انسان_انضمامی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش بیست و یکم:
هم دوشی اخلاق و قانون در سامان اجتماعی
🔹 خلاصه هدف اخلاق عبارت است از: تحول باطنی انسان و تغییر جهت میل انسان از امور طبیعی محدود به کمال مطلق است. به نحوی که انسان از محدودیتها و اسارتهای دست و پاگیر رهایی یابد و در درون خود ملکهی کرامت و احساس پایدار بزرگی وبزرگواری را ایجاد کند. این احساس نوعی مسئولیتپذیری و کنترل و الزام درونی را اقتضا میکند که انسان را به انجام برخی از کنشهای خاص تحریک واز انجام کنشهای مقابل آنها برحذر میدارد.
🔸براین اساس، کنشهای انسان به دو دسته تقسیم میشود:
۱. کنشهای کرامتمحور و عزت آفرین،
۲. کنشهای لئامتمحور و ذلتآور.
🔹 از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و در متن مجموعهای از مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی کنشگری میکند رعایت کنشهای اخلاقی و پرهیز از کنشهای غیر اخلاقی به نوع ارتباط و تعامل با دیگران وابسته است لذا لازم است بستر اجتماعی مناسب با کنش اخلاقی فراهم شود تا افراد به سهولت اخلاقی رفتار کنند از این رو، فرهنگ عمومی و محیط بیرونی در نوع حیات اخلاقی انسان موثر است.
🔸 با توجه آزادیهای انسان در همراهی و یا سرکشی و عدم همراهی با فرهنگ عمومی و همچنین با توجه به وجود تفاوتهای فکری و تربیتی، اختلافات در منافع و تضادهای اجتماعی صرف الزام و کنترل درونی برای ساخت فرهنگ عمومی و نظم بخشی به کنشهای آحاد جامعه کفایت نمیکند بلکه به قانون الزام آور بیرونی با ضمانتهای اجرایی کافی نیاز است تا به مدیریت و کنترل مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بپردازد تا محیط و بستر مناسب با حیات اخلاقی را فراهم کند محیطی که در آن اختلافات و تضادهای اجتماعی به حداقل برسد و وحدت، اتصال، همبستگی و تعاون اجتماعی بر مدار محبت، حکمت و عدالت حاکم باشد.
🔹بر این اساس قانون و الزامات برآمده از آن همگی در راستای بسط جامعهی اخلاقی و سعادتمحور است.
🔸قانون یک اعتبار اجتماعی و مجموعهای از هنجارها و رویههای عمومی و قواعد رفتاری است که از حالت عرفی و ارتکازی خارج شده است و در فرهنگ عمومی به معيار و سنجهی حرکت و کنش کنشگران و معادلات اجتماعی برای تعاون و همکاری و هم افزایی در مسیر حرکت و ساخت جامعه تبدیل شده است به نحوی که تخلف از آنها موجب کیفر و عقوبت از سوی قانونگذار و یا مجریان قانون در جامعه میشود.
🔹تفاوت اخلاق و قانون این است که اخلاق، روح جامعه و جهت میل و حیات انسانی را تعیین میکند و با برانگیختن قوای شوقیه انسان را در مسیر حرکت به سوی کمال حقیقی قرار میدهد. اما قانون در پرتو آن روح و جهت برآمده از اخلاق، به تحلیل و تبیین جزئیات حرکت و حیات انسانی ورود میکند و نقش وجایگاه هریک از کنشگران را در مسیر حرکت مشخص میکند وبا تعیین حقوق و تکالیف خرد و کلان کنشگران اجتماعی علاوه بر رفع ابهامات و اختلافات، امکان همکاری و همافزایی میان کنشگران و سامان اجتماعی را فراهم میکند.
🔸بنابراین جدایی اخلاق وقانون امکان ندارد و هیچگاه میان قانون و اخلاق تعارض و تضادی نیست و در صورت ایجاد تزاحم میان احکام اخلاقی و احکام قانونی لازم است همواره قانون با اخلاق حقیقی تطبیق داده شود. در واقع اخلاق از طریق قانون تجسد و عینیت مییابد و به ساماندهی اجتماعی و ایجاد وحدت، اتصال، تعاون و همافزایی اجتماعی میپردازد.
🔹 اگر نظام اخلاقی نتواند نظام قانونی و حقوقی متناسب باخود را تنظیم و در متن جامعه و معادلات اجتماعی مستقر کند، امکان ساخت بستر مناسب برای حیات و حرکت اخلاقی مطلوب و همچنین وحدت و پیوستگی اجتماعی را نمییابد. بلکه به یک مقوله تشریفاتی و تزئینی تبدیل میشود که در مقام گفتار و هنر عزیز داشته میشود لکن در عرصه کردار و عمل کنار گذاشته میشود و به جای آن اختلاف، گسست جایگزین میشود. از این رو، جامعه دچار نفاق و تعارض درونی و گسست اجتماعی میشود.
🔸 انسان اخلاق مدار، انسان قانونگرا است یعنی همواره به قانون و نظم اجتماعی احترام میگذارد و بدان پایبند است. جامعه اخلاقی نیز جامعه قانونمدار و نظاممندی است.
امام علی (ع) در وصیت خود به امام حسن و امام حسین مینويسد:
✔️أُوصِيكُمَا وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَصَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ.
🔹 همهی مردم دربرابر قانون یکسان هستند و همگان نسبت به آن مسئول هستند و در واقع مردم خود مجریان حقیقی قانون هستند و قسط را بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی پیرامون خود میگسترانند.
✔️ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید ۲۵)
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#قانون
#حکمرانی_مردمی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش بیست و دوم:
🔸 قانون نه امر جبری و تحمیلی بر مردم، بلکه تجسد و عینیت یافتهی ارزشهای اخلاقی و تجلّی ارادهی عمومیِ تربیت یافتهی تحت آن ارزشها درقالب یکسلسله احکام(باید و نبایدها)وراهبردهای لازمالاجرا درجهت رشد وحرکت مردم به سمت کمال وسعادت مطلوب است.
🔹نكته دقیق ومهم دیگراینکه باقانون الزام آور بر جامعه اعمال ولایت میشود و نوعی ازارزشها وفرهنگ درجامعه تثبیت میشود وافرادبراساس قانون مستقر در جامعه تربیت میشوند. قانون میتواندروی ذهنیات ودلبستگیهای افرادجامعه موثر باشد. بنابراین تاثیرفرهنگی وتربیتی قانون یک نکته فوق العاده مهم درساخت کنشهای انسانی است. این اختصاصی به قوانین مرتبط با حوزه فرهنگ و تربیت ندارد بلکه هرقانونی اعم ازاقتصادی، حمل ونقل، گمرک، نظامی هم نوعی ازفرهنگ وسبک زندگی راایجاب میکند. مثلا قانون اقتصادی میتواند به گسترش فرهنگ قناعت، کار، تولید وتوکل بیانجامد وممکن است مروج اسراف، تشرافیگری، تنبلی واستکبار باشد. ممکن است قانونی موجب تقویت وتحکیم روحیه نظم، مسؤلیتپذیری، قانونپذیری وتعهد باشد وممکن است روحیهی قانونشکنی وهرجمرج رادرمردم تقویت کند
🔸بنابراین قانون رانمیتوان جدااز ارزشهای اخلاقی مستقر درفرهنگ عمومی وسنخ ارادهی مردمان وکنشگران جامعه تحلیل وتدوین کرد. اخلاق روح قانون ومعنا دهنده وجهت دهندهی به آن است. لذاهیچ قانونگذاری نمیتواند بدون توجه به آرمانهای فلسفی وارزشهای اخلاقی جامعه قانون راتدوین کند. بنابراین قانون وحقوق هرجامعه وقومی نمایندهی اخلاق وفرهنگ مستقر درآن جامعه است.قانونی که باآرمانها وارزشهای اخلاقی مردم همساز باشد به سهولت پذیرفته و محترم شمرده میشود و به آسانی اجرا و عملياتي میشود. عموم مردم خود را با آن همداستان میدانند وآنرا اجرا میکنند وبا چشم بدبینانه به نافرمانی از قانون مینگرند.
🔹ریپر حقوقدان فرانسوی در "قاعده اخلاقی درتعهدات مدنی" مینویسد:《اخلاق عامل اصلی ایجاد حقوق است و نباید آن را تنها یکی از بنیادهای گوناگونی پنداشت که حقوقدان بر مبنای آن حقوق را پی ریزی میکند. اخلاق نیروی پرتوان و زندهای است که کار ساختن و تهیه قواعد حقوق رارهبری میکند و حتی صلاحیت دارد وآنرا بیاثر سازد. چه بسا قوانینی که به صورت نوشتهای مرده باقی ماندهاند زیرا نتوانستند با اقبال کسانی که برآنان حکومت میکند روبهرو شوند.》(فلسفهحقوق کاتوزیان، ج۱ص۳۹۷)
🔸همچنین نمیتوان به استمرار مکانیکی وثبات طبیعی نظام قانونی دریک جامعه حکم کرد. چراکه باتحول باطنی مردم، تغییر ارزشها وجهت میل وارادهی عمومی، قانون وسایر اعتبارات وساختارهای اجتماعی نیز دستخوش تغییر وتحوّل خواهند شد.
🔹 هرچند ثبات واستمرار قانون شرط ضروری استمرار حیات اجتماعی ونظام بخشی آن است و تغییرات پیدرپی موجب بیثباتی و بینظمی وعدم رشدمولد وتعالی میشود، اما از آنجا که قانون یک اعتبار اجتماعی وطریقی برای پاسخ به نیازهای انسان وتنظیم مسیر حرکت و تعالی انسان است ازتغییر وپویایی درونی نیز برخوردار است تامتناسب باتغییرات جوهری جهان طبیعت وتکامل نیازهای انسان، معادلات اجتماعی واقتضائات زمان ومکان، پاسخ مناسبی به نیازهای انسان بدهد. اصرار بر ثبات و تصلب قانون در همهی سطوح آن، به ناکارآمدی وحذف آن خواهد انجامید. ازاینرو قانون کارآمد، قانونی است که درآن میان ثبات وتغییر جمع شود و احکام وقواعد دردو لایه ثابت ومتغییر تدوین شود.
🔸قانون درجامعهای که اساس آرمان ومحور ارزشهای آن خداباوری وتوحید علمی وعملی است طبیعتا قانون توحیدی خواهد بود که هم منشأ الهی خواهد داشت وهم خط مشئ ودکترین گسترش توحید عملی درهمهی ساحتهای زندگی اجتماعی خواهد بود. تازمانی که توحید اساس ارزشها و بنیان تربیت وفرهنگ عمومی باشد وکنشگران زندگی وممات خودرا درپرتو توحید معنا و تفسیر کنند ارادهی مردمان چنین جامعهای خواهان قانون توحیدی هستند امااگر، توحید اصیل درذهنها کمرنگ واز متن نظام تربیتی و ارزشی جامعه به حاشیه رانده شد وبنیاد الهیاتی دیگری جایگزین آن ومعنا دهنده به نظام ارزشی وفرهنگعمومی جامعه شد طبیعتا میزان اقبال عمومی به قانون توحیدی هم به همان میزان کمرنگ وتضعیف خواهد شد وبه افکار عمومی به سمت نظامات قانونی وحقوقی دیگری میل خواهند کرد.
🔹 شریعت اسلامی برنامه زندگی وقانون حرکت(صیرورت) وتعالی انسان درساحتهای مختلف حیات انساني است که علیرغم اصرار برثبات برآمده از ریشههای فطری، در درون آن عناصری برای پویایی ومواجهه هوشمندانه بانیازهای زمان نهادینه شده است. توجه به روح ومصالح زندگی، اجتهاد وتفقه، محوریت عقل در اجتهاد از جمله آن عناصراست.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#قانون
#شریعت
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش بیست و سوم:
اجزا و ارکان قانون
🔹قانون نوعی "تعهد متقابل جمعی عادلانه" برآمده از فطرت و میل به فضیلت و کمال است تا افراد بتوانند در چارچوب نظمی روشن، فضیلت محور، اجتماعی و الزام آور کنش خلاقانه و پویا داشته باشند وبدین واسطه مصالح زندگی و زمینه حرکت بهتر فردی و جمعی را فراهم آورند. بر این اساس قانون، صرفا یک قرارداد اجتماعی مبتنی بر اصل انتخاب عقلانی ناظر به خودخواهی و منفعت طلبی شخصی یا معلول یک احساسات مبهم و نامرئی نیست.
🔸مصالح زندگی ولوازم حرکت بهتر انسان متوقف برچند مقوله بسترساز وزمینهساز کمال است که جز درپرتو قانون محقق نخواهد شد:
۱. امکان بهرهگیری از نعمتها و سرمایههای طبیعی(آب، هوا، نور، زمین و دریاها، نمائات و معادن آنها) تجربههای بشری(مانند: علم، هنر، صنعت و...)،
۲. آزادی و بسترهای مناسب برای انجام کنش خلاقانهی متناسب با استعدادها وظرفیتهای افراد،
۳. تعاون، همکاری(احساسات درونی ناظر به فضیلت اجتماعی) و تقسیمکار عادلانه(معامله و اشتراک مساعی)
۴. اعتماد، اطمینان و امنیت همه جانبه (در تولید، توزیع، مصرف، حفاظت و انباشت سرمایهها و تولیدات)
🔹این چهار مقوله، چهار مقوله اصلی و پایهای برای ساخت بستر و زمینه مناسب کمال و سعادت است اما باید توجه کرد که برخلاف تفکرات مادی، اینها به تنهایی غایت زندگی و کمال و سعادت انسان نیست بلکه این مقولات در خدمت کمال و سعادت حقیقی هستند.
🔸 از آنجا که زندگی انسان در این جهان همواره با ۱. تزاحم درونی نیازهای(طبیعی و فطری)، ۲. نامحدودی نیازها و محدودیت منابع و ۳. تعارض منافع افراد و گروهها همراه است امکان تجاوز و تعدّی به حقوق دیگران و فرار از فضایل، مسئولیت و تکالیف وجود دارد. از اینرو، لازم است قانونی بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی حاکم باشد که اولا حدود حقوق و تکالیف در قبال بهرهگیری از طبیعت، آزاديهای مشروع، کنشگریهای عادلانه کنشگران و حدود امنیت و راهبردهای آنها را مشخص کند و ثانیا از قدرت الزامآوری جمعی و ضمانت اجرایی در اجتماع برخوردار باشد به نحوی که همگان را به رعایت حقوق و تکالیف، آزادیهای مشروع و کنشگری عادلانه ملزم کند.
🔹هدف قانون ازبین بردن همهی اختلافات، تنوعها وتکثرها ویکسان سازی همهی افراد وگروهها وساخت یک جامعه اشتراکی وبا حذف خلاقیتها ونفی تمام امتیازهای اکتسابی نیست. بلکه مدیریت اختلافات، تنوعها و تکثرها به گونهای است که درکنار هم با کمترین تضادی به تکامل مادی ومعنوی بیانجامد. از اینرو، نظر کسانی که تکامل وپیشرفت را صرفا معلول وجود شر وحاکمیت رذایل معرفی میکنند(مندویل) رد میشود بلکه پیشرفت نه محصول حاکمیت رذایل ویا تضاد دیالکتیکی نیست بلکه محصول آزادیهای مشروع وکنشهای خلاقانه وهمافزا است.
🔸بنابرابن قانون ازسه جزءتشکیل شده است:
۱. حقوق
حقوق آن لوازم واعتباراتی است که افراد جامعه براساس آن ازخدمات وامکانات طبیعی واجتماعی بهره میبرد وبراساس آنها میتواند کنشگری فعال و سازندهای درجهت فعلیت بخشی به استعدادها و ظرفیتهای خود درمسیر حرکت به سوی کمال وسعادت مطلوب داشته باشد به نحوی که درصورت نبود آنها امکان حرکت و تعالی برای اووجود نداشته باشد.
برای شناخت این حقوق، بایدجایگاه انسان درنظام خلقت وحیات اجتماعی و همچنین مسیر حرکت و تعالی او به خوبی شناخته شود تا بر آن اساس به مصالح و لوازم حرکت و تعالی او درحوزههای فردی واجتماعی شناخته شود.(رابطهی حق، حقیقت ومصلحت)
۲. تکلیف و مسئولیت
جزء دیگر قانون، تکلیف ومسئولیت است. درواقع حق وتکلیف دو روی یک سکهاند به این معنا که هرجایی حق وبهرهای ازامکانات وخدمات دیگران باشد تکلیف ووظیفهای هم وجود دارد وانسان دربرابر اعطا کننده خدمات وهمچنین دربرابر حقوق دیگران مسئولیت دارد.
۳. ضمانت و الزام
هرقانونی برای آنکه بتواند به نظم بخشی وساماندهی اجتماعی بپردازد نیازمند به ضمانت اجتماعی وتوان الزامآوری است تاامکان اعطا حقوق وانجام وظیفه از سوی همهی افراد جامعه فراهم شود ومانع تعدی وسرکشی افراد شود. نماد ونشانهی این الزام، قدرت بالفعل ۱. تتظیم، کنترل ومراقبت ۲. توبیخ، تنبیه ومجازات است.
هرچند نمادبیرونی ضمانت والزام قدرت مراقبت و مجازات است اما اساس این ضمانتِ قانون را پذیرش واقبال درونی عموم افراد جامعه تشکیل میدهد که به اعتبار این پذیرش عمومی نوعی اقتدار برای قانون ومجریان قانون ایجاد میشود که عموم افراد جامعه هم ملزم به رعایت آن قانون میشوند ودرصورت تخطی ازقانون (جرم)، به اعتبار آن ضمانت برآمده ازپذیرش واقبال جمعی، شخص متخلف تنبیه ومجازات و ازبرخی خدمات اجتماعی محروم میشود.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#انسان_مطلوب
#انسان_انضمامی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش بیست و چهارم:
🔹 تفاوت جبر و الزام
در حکمت عملی میبایست دو مفهوم از هم بازشناسی و تفکیک شود: جبر و الزام. چرا که یکی از منشأهای مهم برخی از مغالطات در حوزه حکمت عملی، قانون و علوم رفتاری، خلط میان جبر و الزام است.
🔸مفهوم #جبر، مفهومی فلسفی و اعتقادی است و در نسبت با قدرت اختیار و اراده مطرح میشود. به این معنا که آیا انسان در طبیعت و سرشت اولیه خوداختیار و توان انتخاب از میان راههای مختلف را دارد یا اینکه او دارای قوه اختیار و و انتخاب نیست بلکه در ذات و سرشت خود فقط و فقط یک طریقه نهفته و فقط به همان میتواند بیاندیشد و همان راه را میتواند بپیماید. برای او امکانهای متفاوت و راههای متنوعی وجود ندارد. چنانکه مشخص است این یک بحث وجودشناسانه و بنیادین در باب ذات و خلقت انسان است که در فلسفه و الهیات از آن بحث میشود.
🔹اما مفهوم #الزام خارج از این فضا است و مستلزم اثبات توان اختیار و انتخاب است. یعنی انسانی که توان اختیار دارد و راههای ممکنی بر او وجود دارد و میتواند یکی را انتخاب کند آیا الزامی وجود دارد که همان راه انتخاب شده را بپیماید یا اینکه هیچ فرقی میان راهها و انتخابهای مختلف وجود ندارد؟ بنابراین بحث از #الزام متوقف بر اثبات توان اختیار و انتخاب انسان و متعلق به مقام فعل و کنش انسانی است. الزام یعنی "ضرورت انجام یا استدامه انجام یک فعل مشخص".
🔸 حکما معتقد هستند تا فعلی به مرحله ضرورت و الزام نرسد، آن فعل محقق نمیشود. اساس این الزام و ضرورت محصول شوق مؤکد انسان (عامل مباشر درونی) است که گاه تحت حکم عقل قرار دارد و گاه تحت غلبه هیجانات و احساسات (شهوت و غضب) فعال میشود. در این نگاه هیچ کنش و رفتار اجباری از انسان سر نمیزند، حتی کنشهای اکراهی هم معلول عامل مباشر درونی است.
اما این عامل مباشر درونی ممکن است تحت تاثیر و نفوذ عوامل بیرونی باشد و به ذهنیتها و گرایشهای انسان جهت بدهد. این عوامل بیرونی گاه ملائم طبع کنشگر است و کنشگر از اثرپذیری آن احساس لذت و منفعت میکند، گاه به هر دلیلی ملائم با طبع نیست و انسان حس خوشایندی از آنها ندارد اما براثر یک محاسبهی عقلی، قبول الزام آن را بهتر از عدم قبول آن مییابد لذا علی رغم میل باطنی، دربرابر آن کرنش میکند تا ضرر کمتری را متحمل شود و از منافع دیگر بینصیب نماند.
🔹 دو نکته:
۱. میزان تأثیرپذیری افراد از عوامل بیرونی لزوما یکسان نیست بلکه هرچه استحکام درونی و ثبات شخصیتی و عمق هویتی فرد بیشتر باشد تأثیرپذیری او کمتر و تأثیرگذاری او بیشتر است. عکس آن هم صادق است.
۲. ملایمت و مناسبت عوامل بیرونی با طبع هم به تبع طبعها و تربیتهای مختلف متکثر و متنوع است. گاهی امری برای یک فردی کاملا پسندیده و لذت آور است ولی برای شخص دیگری کاملا ناپسند و تحمیلی است. ممکن است یکی از خدمت به ارباب احساس افتخار و لذت کند و در تحقق اوامر او با جان و دل بکوشد اما دیگری از همان ارباب نفرت داشته باشد و مترصد فرار از اوامر او بلکه ضربه زدن به او باشد. اینها به نوع طبیعت و تربیت انسان وابسته است. البته اینگونه نیست که هر دو صحیح باشد و یا قیاسناپذیر باشند. بلکه براساس دستگاههای مابعدالطبیعهای و انسانشناسی میتوان میان آنها داوری کرد و یکی را صحیح و دیگری را غلط دانست.
🔸 قانون یکی ازعوامل بیرونی الزامآور است که انسان مختار راملزم به رعایت یکسلسله ضوابط وهنجارها میکند وازبین راههای ممکن برای کنش وحرکت، برخی ازراهها رامجاز وبرخی راغیر مجاز معرفی میکند. رعایت برخی ازضوابط راضروری والزامی وبرخی راتخییری قرار میدهد. براین اساس قانون اساس اعمال ولایت وراهبری جامعه به سمت کمال وسعادت است. و همگان ملزم به رعایت آن هستند.
🔹این الزام، ریشه درانتخاب (عقلانی یا احساسی) خود انسان دارد.به این معناکه هرفردی برای اینکه بتواندازخدمات ودسترنج دیگران بهره ببردلاجرم بایدوارد یک "تعهد جمعی عادلانه" شود تاضمن تحت یک نظام وضوابط مشخص بهره بگیرد وبهره بدهد. لذاالزام قانونی نیازمندمجموعهای ازاقدامات فکری وفرهنگی درراستای اقناع درونی کنشگران وتبدیل قانون به یک میثاق وتعهد جمعی وفرهنگ عمومی است. صرف قانونگذاری برای الزامآوری کفایت نمیکند بلکه هرقانونی برای کارآمدی نیازمنداقناع وپذیرش عمومی است.
🔸 البته هرفردی میتواند ازدایرهی جغرافیایی حاکمیت یک قانون خارج شود وتحت قانون دیگری قرار بگیرد. طبیعی است که باخروج ازدایرهی نفوذ یک قانون ازمنافع برآمده ازآن قانون بینصیب شود چراکه اوتمام منافع وخدمات خود راخارج کرده است چون هیچ تکلیفی ندارد طبیعتا حقی هم نخواهد داشت.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#کنش_اخلاقی
#انسان_مطلوب
#انسان_انضمامی
#مسئولیت_اخلاقی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/885