eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.5هزار دنبال‌کننده
648 عکس
169 ویدیو
29 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌هویت محور جنگ اراده‌ها و جنگ روایت‌ها 🔹دواصطلاح جنگ اراده‌ها و جنگ روایت‌ها از جمله اصطلاحاتی است که ازرواج آنها درزبان فارسی خیلی نمی‌گذرد اما به سرعت در فرهنگ عمومی مستقر شده‌اند و نگاه جدیدی را به رقابت‌ها و تضادهای اجتماعی در سطح جهانی عرضه کرده است. 🔸 دو واژه و به عنوان مضاف‌اليه جنگ قرار گرفته است و به جنگ هویت جدیدی داده است و به تبع این هویت جدید صحنه رقابت وابزار درگیری راهم تغییر داده است. در این صحنه، قدرت نظامی و ابزار سخت و کوبنده، محور جنگ وعامل پیروزی نیست بلکه قدرت نرم وپیام‌های معنادار اجتماعی با ابزارهای قدرتمند رسانه‌ای تعیین کننده‌ی ماهیت جنگ وبسیج‌کننده انسانهاست. 🔹 هرچند در گذشته نیز عنصر مهم در کنش انسانی محسوب می‌شد امابه جهت مرجعیت عقل ودین، اراده تابع ظهورات عقل و دین در جامعه بود لذا محور کنش انسانی راآگاهی و معرفي مي‌کردند واز طریق تولید و تعمیق معرفت‌‌های مستدل وواقع‌نما ( ) به دنبال کنترل اراده‌ها بودند. دراین سنت فکری، اساس حیات انسانی تلقی می‌شد. لذا سیاست، رقابت‌ها وجنگ‌های گذشته، بر حول شبکه‌های معرفتی مستقر درفرهنگ عمومی، هرچند درحد ادعا بر محور حقیقت وفضیلت شکل می‌گرفت‌‌. 🔸اما با پیدایش مدرنیته، محوریت یافت و مقدم بر معرفت انگاشته شد و معرفت به تقلیل یافت. در این گشت نظری و تقدم اراده بر معرفت، هویت همه‌ی پدیده‌های انسانی نیز تغییر یافت و بر این اساس مفهوم محوري انسان‌شناسی و علوم انسانی و اجتماعی تلقی شد. همه امور، بر حول محور قدرت باز تعریف شد. در این سنت فکری، معرفت به روایت فروکاسته شد که عاری از واقعیت ناب و نفس الامری است. لذا همه‌ی جنگ‌ها و تضادهای اجتماعی بر سر قدرت تفسیر می‌شود و طرف‌های دعوا را یک روایت از قدرت در عرض روایت دیگر معرفی می‌کنند از این رو، هر دو طرف دعوا و جنگ، عاری از حقیقت و فضیلتند و فقط روایتی از از آنها در مسیر کسب قدرتند. بنابراین به تدریج همه‌ی جنگ‌ها به جنگ اراده‌ها و جنگ روایت‌ها مبدل شدند. 🔹 روایت‌ها شبکه‌ای از آگاهی است که هدف آن ساخت اجتماعي واقعیت و جهان معنایی کنشگران و تحریک اراده‌های و یا تضعیف انگیزه‌های آنان است. از این طریق برخی از امور و وقایع برجسته و پر اهمیت می‌شود و به مسئله اصلی جامعه مبدل می‌شود. البته همزمان برخی دیگر، کم اهمیت تلقی شده، از صحنه اجتماع حذف و به محاق برده می‌شود. 🔸هدف نهایی روایت‌ها، ساخت و تقویت برخی از فرهنگی و اجتماعی و همچنین تخریب سایر هویت‌های فرهنگی و اجتماعی است. چرا که هویت محور تقویت انگیزه‌ها و تحریک اراده‌ها است. 🔹هویت فرهنگی و اجتماعی، شناسنامه و سند هویتی هر فرد در متن جامعه محسوب می‌شود. افراد از آن کسب کرامت و عزت و جایگاه می‌کنند و بر اساس آن نقش اجتماعی خود را تعریف و کنش‌های خود جهت و نظم می‌دهند. لذا هویت فرهنگی و اجتماعی، موجب ساخت شخصیت قوی در افراد و ساخت واقعیت‌های اجتماعی در جامعه می‌شود و فرد و جامعه را از بیگانگی و پوچی و گسست نسلی می‌رهاند و با اتصال نسل‌ها و همبستگی کنشگران، امید و اعتماد در جامعه افزون می‌شود. لذا لایه حقیقی تمدن را هویت فرهنگی می‌سازد. به عبارت دیگر، قلب تمدن، هویت فرهنگی و تاریخی است که موجب ساخت شخصیت قوی و اتصال تمدنی می‌شود. 🔸 بنابراین نقطه مهم در جنگ اراده‌ها و جنگ روایت‌ها، تمرکز بر هویت فرهنگی و اجتماعی است و کسی پیروز این میدان است که بتواند روایتی قدرتمند (هوشمندانه و هنرمندانه) از هویت فرهنگی و اجتماعی و همچنین عقبه‌ی تاریخی و میراثی خود را ارائه دهد و ضمن وجودی، از این هویت و عقبه‌ی تاریخی و میراثی، کسب قدرت و عزت و امید و اعتماد کند. همزمان نیز به تضعیف هوشمندانه و هنرمندانه‌ی هویت جبهه مقابل و نفی اصالت‌های معرفتی و تاریخی آن و همچنین اثبات ناکارآمدی آن بپردازد. 🔹 مشکل امروز برخی از نسل جوان و افراد جامعه، از هویت‌های فرهنگی و اجتماعی خود و غفلت از عقبه‌ی تاریخی و میراث تمدنی جامعه خود است لذا کمترین اتصال وجودی و معرفتی را با آن برقرار کرده است و در عوض، رسانه‌های داخلی و امپراتوری‌های قدرتمند رسانه‌ای روایتی بدیع، جذاب و دوست داشتنی از غرب و کشورهای غرب‌زده و عقب ماندگی جوامع اسلامی ارائه داده‌اند که بسیاری از افراد جامعه آن روایت را باور کرده‌اند. 🔸 امروزه در مسیر اعتلای ایرانی و حرکت در مسیر ما نیازمند به احیای فرهنگی و اجتماعی خود و اتصال وجودی همه اقشار جامعه با آن هستیم چرا که سازنده‌ی جهان معنایی ما و محور کرامت، عزت وقدرت نرم ما درجنگ‌های شناختی وسرمایه اصلی ما درحضور تمدنی در مقیاس جهانی است. https://eitaa.com/hekmat121/830
📌انسان، عمل، معرفت، فرهنگ 🔸 انسان با عمل ساخته می‌شود و به عمل شناخته می‌شود. هویت و کیفیت عمل انسان به اندیشه و معرفت گره خورده است. هر معرفتی (به لحاظ کمی و کیفی) نوع خاصی از عزم و عمل را در پی دارد. بدین جهت نظر و عمل همیشه با هم هستند و هیچ نظری عاری از عمل و هیچ عملی خالی از نظر نیست. بالاتر اینکه معرفت و نظر خود کنش و فعالیت آگاهانه و ارادی انسان و معلول فرایند ادراک و تفکر است. لذا نمی‌توان معرفت را از عمل جدا دانست و به دوگانه نظر و عمل دامن زد. 🔹 عمل انسانی فرایند آگاهانه، ارادی و قصدمندانه‌ای است که ناظر به هدف و غایتی برای وصول و یا تغییر است و نسبتی هم با شرایط پیرامونی (زمان و مکان) دارد. لذا همه‌ی عمل‌های انسانی (حتی فعالیت ذهنی و معرفتی) دارای حیثیت اجتماعی و تأثیرگذاری بر جامعه و مداخله‌گری را دارد. انسان با عمل ذهنی(علم) و عمل یدی و بدنی خود واقعیت اجتماعی را می‌سازد، اصلاح یا تغییر می‌دهد و یا تحکیم و تعمیق می‌بخشد. 🔸 تاکیدا عرض می‌شود که فاعل شناسا و عالم، صرفا مشاهده‌گری منفعل و تاثیرپذیر نیست بلکه او عاملی فعال و سازنده و تغییر دهنده جهان معنایی جامعه خود هم هست. ایده‌ها و نظریات علمی بخصوص در علوم انسانی و اجتماعی صرفا توصیف و تبیین واقعیت نیستند بلکه سازنده واقعیت‌های اجتماع هم هستند. ازاینرو، جامعه‌پردازی وتمدن‌سازی ازطریق بسط یک تفکر و تعمیق آن در فرهنگ عمومی ممکن می‌شود. نظام‌های سلطه گر از این ظرفیت به خوبی استفاده می‌کنند و با تربیت عالمان و پژوهشگران سایر ملتها و بسط نظریه‌های علمی توجیه‌گر سلطه، ذهن و جان ملتها را تغییر و سپس تسخیر می‌کنند و سپس سلطه عملی، سیاسی و اقتصادی خود را گسترش می‌دهند و ملتها را استعمار می‌کنند. 🔹 عمل می‌تواند موضوع معرفت و تفکر قرار گیرد و کنشگر بر اساس خودآگاهی و قدرت بازبینی و سنجش عمل، آن را مطالعه کند و از چند و چون عمل و نتایج و پیامدهای سازنده و یا مخرب آن بازخوردگیری کند و دست به اصلاح و یا تکامل عمل برای رسیدن بهتر به اهداف بزند. 🔸اگر در جایی عمل ارزشی ندارد و در مناسبات انسانی جایگاهی ندارد ریشه در نوع معرفت و فرهنگ آنجا دارد، در واقع شاکله و ساختار آن معرفت و نظر به گونه‌ای است که مفهوم عمل در متن معرفت و دستگاه معرفتی خود قرار نداشته است. یا اینکه عمل به یک مفهوم انتزاعی فروکاسته شده است، یا اینکه در مرکزیت دستگاه معرفتی و به عنوان محور نظام اخلاقی و اجتماعی تبیین نشده است. (ر.ک: استاد مطهری، گریز از ایمان گریز از عمل) نتیجه طبیعی طرح عمل در حاشیه نظام مفهومی و به عنوان ارزش ثانوی در نظام اخلاقی و اجتماعی این است که عمل از جامعه و مناسبات انسانی رخت بر می‌بندد و در فرهنگ عمومی بی‌ارزش می‌شود و پدیده‌های دیگر همچون خیالبافی، نق‌زدن، تنبلی، طلبکاری، رابطه‌بازی و امثالهم جایگزین آنها خواهد شد. 🔹 اگر قرار است نزد آحاد جامعه ارج و قربی پیدا کند و به متن مناسبات و معادلات اجتماع بازگردد، چند اقدام مقدماتی لازم است: ۱. و معرفت ناظر به عمل را بازسازی کرد. به نحوی که عمل در مرکزیت نظام دانایی و به عنوان محوریت نظام اخلاقی و اجتماعی تبیین شود و نسبت آن با سایر مفاهیم کلیدی و قضایای بنیادین مشخص شود. همچنین می‌بایست مفاهيمي که موجب حاشیه‌ای شدن عمل و گریز از عمل می‌شود به حاشیه نظام دانایی رانده شود. ۲. می‌بایست معرفت‌های نظری به موضوعات عینی و عملی امتداد یابند و برای عرصه‌های مختلف زندگی انسان طرح و برنامه کارآمد و عملياتي عرضه کنند. ۳. به مقوله مهارت‌های عملی و بالا بردن مهارت‌های عملی مردمان جامعه توجه ویژه‌ای داشت. مهارت‌هایی نظیر: تفکر انتقادی، تفکر راهبردی و تصمیم‌گیری، مهارت مطالعه و تحقیق، مهارت کار جمعی و گروهی، مهارت ریسک پذیری و سرمایه‌گذاری، و مانند اینها. ۴. علاوه بر آن لازم است این تبیین نظری و عقلانی گفتمان سازی شود و در فرهنگ عمومی مستقر گردد تا عمل از حاشیه به متن آید و کار به عنوان ارزش اولی و ذاتی و عمومی پذیرفته شود و اساس سازوکار درونی پیشرفت تلقی شود. در این صورت است که همه‌ی مزایا و اعتبارات اجتماعی به عمل و عامل (کنشگران شایسته) اختصاص می‌یابد و تنبل‌ها، دلال‌ها، نق‌زنها، زالوصفت‌ها به حاشیه رانده می‌شوند و در نهایت چاره‌ای ندارند جز اینکه خود را اصلاح کنند تا از مزایای اجتماعی بهره ببرند. 🔸 بنابراین تولید و ترویج عقلانیت و پیشرفت معرفتی و فرهنگی شرط لازم و مقدمه‌ی ضروری هر نوع از پیشرفت و تحول و توسعه سیاسی، اقتصادی، نظامی ‌و... است. هر کدام از این‌ ها باید در حاشیه پیشرفت و تعالی فرهنگ مطرح شوند. زیرا در دستگاه فکري متفکران انقلاب اسلامی اساس تحول و تغییر اجتماعی و است‌. https://eitaa.com/hekmat121
📌 جامعه، معرفت، عمل بخش اول 🔹 جامعه محل ظهور پدیده‌های اجتماعی وشکل‌گیری مناسبات انسانی تحت یک سلسله قوانین ومعادلات اجتماعی تقرر یافته در نفوس افراد است که به صورت نظامات وساختارهای جمعی تعین می‌یابند و بینش، اراده و کنش افراد رانظم وسامان می‌دهد. اما آنچه کل این اجزا وعناصر راکنار هم قرار می‌دهد وبه صورت یک منظومه وشبکه‌ی منسجم درمی‌آورد بیناذهنی مستقر درلایه‌های عمیق فرهنگ عمومی است. 🔸 معانی، دریافت‌های انسان از واقعیت‌های جهان وروابط فی‌مابین آن واقعیت‌هاست که سازنده نظام معرفتی وفرهنگی انسان به منظور برقراری ارتباط با جهان است.فرهنگ صورت تنزل یافته وبیناذهنی معنا درعرصه عمومی وحاضر در زندگی اجتماعی است که همواره به صورت شبکه‌ای و منظومه‌ای ساخته و پرداخته می‌شوند و به همین نحو نیز اصلاح و تغییر و یا تعالی و تکامل می‌یابند. 🔹با خروج معانی از جهان ذهن افراد و ورود به بیناذهنیت جامعه و زیست‌جهان انسانی، علم و فرهنگ شکل می‌گیرد و به تناسب شناخت علمی و فرهنگ عمومی، عناصر و اجزا زندگی جمعی از هویت و تمایز برخوردار می‌شوند و به تناسب آن دانش و فرهنگ، امکان ها و الگویی از سبک زندگی، نظامات، نمادها و ارتباطات انسانی ظاهر می‌شود و طبیعتا الگوهای دیگر و طرح‌های متمایز به حاشیه رانده می‌شوند و از آنها غفلت می‌شود. 🔸بر این اساس تقسيمات عرضی و هویتی میان اجتماعات انسانی ایحاد می‌شود. یعنی به تناسب هر نظام معنایی و شبکه‌ی معرفتی نوع خاصی از فرهنگ و تمدن به وجود می‌آید و صورتی جدید به اجزا و عناصر زندگی جمعی انسانها می‌دهد. همین امر موجب شکل‌گیری مرزهای هویتی، فرهنگی و تمدنی می‌شود و هر اجتماعی را از اجتماع دیگر متمایز می‌سازد. البته هر نظام معنایی و جامعه‌ای به اقتضای امکانها، ظرفیت‌ها و استعدادهایی که دارد مراحلی از رشد و توسعه را طی می‌کند و استمرار تاریخی خواهد داشت و بدین دلیل از ظرفیت جهانی‌شدن و تمدن سازی می‌تواند برخوردار باشد. چنین جامعه‌ای را به اعتبار مراحل تکاملی یا انحطاطی و تغییرات درونی و بیرونی می‌توان دوره‌بندی و جریان‌شناسی کرد. 🔸 تقلیل انسان به سطح جسمانی، انحصار معرفت به حواس و مشاهدات، نفی مرجعیت شهود، وحی و عقل، و محدود‌کردن علم و دانش به سطح مادی و گذرای هستی و غفلت از سطوح غیبی و ناگذرای وجود، معانی و دریافت‌های انسان از واقعیت را به سطوح روئین و آشکار تقلیل می‌دهد و حقیقت به دانش‌های تجربی و آزمون پذیر و تکرار پذیر، فروکاسته می‌شود. بدین جهت آنچه از معنا و حقیقت آشکار می‌شود و وارد فرهنگ عمومی می‌شود ناظر به لایه‌های این جهانی و روابط مادی است. در این صورت معانی نفس‌الامری و حقایق متعالی مستور و به حاشیه رانده می‌شود و امکان تجلی در فرهنگ و جامعه را پیدا نمی‌کنند یعنی به آنها اجازه داده نمی‌‌شود و اگر کرّوفرّی هم داشته باشند در حاشیه عقل ابزاری و در جهت توجیه و بسط زندگی مادی و این‌جهانی است. چنین جامعه‌ای همه ظرفیت‌های خود در خدمت بسط زندگی دنیوی و رفاه مادی به کار می‌گیرد و ابعاد معنوی و قدسی انسان و لایه‌های بنیادین و متعالی جامعه و مناسبات انسانی را به فراموشی می‌سپارد. 🔹 معنا و علم معانی و دریافت‌های آدمی از واقعیت در قالب معرفت‌های انسانی تبلور می‌یابد و امکان انتقال به غیر را پیدا می‌کند. دریافت‌های انسان گاه محصول کار و تجربه است و در حین کار به دست می‌آید یعنی انسان هیچ تلاش فکری و نظری جدی و منطقی نکرده است بلکه با تجربه به برخی دانش‌های کاربردی و مهارتی دست پیدا کرده است ویا برخی مطالب را از دیگران شنیده است. اماگاهی محصول تلاش فکری ونظری است وبا مطالعه وعلم آموزی و تعلیم و تعلم با واقعیات ارتباط برقرار می‌کند وحقایقی را کشف می‌کند. حقایقی که به صورت عادی و در تجربه معمولی خود را نشان نمی‌دهند.گاه نه با ذهن بلکه با ارتباط وجودی واتصال قلبی و شهودی واقعیتی رادرک می‌کند وتجربه‌ای معنوی ومشاهده‌ای غیبی برایش رخ می‌دهد و حقيقتي را در جان خود می‌یابد. هرکدام ازاین راه‌ها، طریقی برای یافت معانی است. 🔸 حقیقت علم به ارتباط باواقعيت وکشف حقیقت و روابط حقیقی میان موجودات است وعالُم نشانگر حقیقت است هرچنداین حقیقت یابی نوع روابط ونسبت‌های انسان را با واقعيت مشخص می‌کند و انگیزه‌های انسان رافعال می‌سازد وراهبردها وپیشنهاداتی برای زندگی بهتر وحرکت مطمئن‌تر و مشارکت فعال‌تر پیشنهاد می‌دهد. اما رسالت اصلی علم، کشف حقیقت و بیان واقعیت، مراتب، لایه‌ها و روابط آن است. مسئولیت عالِم (فاعل شناسا) هم مواجهه باواقعيت ودریافت حقایق ومعانی است نه جعل حقیقت و وضع ذهنی یا اجتماعی معانی. 🔹 اما این دریافت نیازمند تلاش و کوشش ذهنی وحرکت به سمت واقعیت وبرقراری ارتباط است. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121/980
📌 جامعه، معرفت، عمل بخش دوم 🔹توجه به عمل و بازیابی جایگاه و ارزش آن در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی نیازمند نفی مرجعیت عقل و علم و افتادن در ورطه‌ی اراده‌گرایی و نسبی‌گرایی نیست. همچنین مستلزم مرگ متافیزیک، نفی فلسفه‌ی هستی و بودن و تاسیس فلسفه‌ی شدن و چگونگی نیست. اراده گرایی و ادعای فلسفه شدن معلول یک گسست معرفت‌شناسانه از حقیقت عقل، علم، فضیلت و عمل است، گسستی که لاجرم به این نقطه رسید که عقل و علم، فضیلت و عمل را به پدیده‌هایی صرفا فرهنگی و تاریخی در نسبت با مفهوم مرکزی قدرت تقلیل داده‌اند و آنرا برساخته کنشگران در موقعیت‌های زمانی و مکانی دانسته‌اند به نحوی که هیچ نفس‌الامر واقعی و ساخت قدسی و لایه وجودی و حقیقی ندارند. 🔸 در این نگاه عقل و دانش در قلمرو فرهنگ و تاریخ معنا دارد و هیچ نحوه کاشفیت و واقع نمایی را به همراه ندارد. دیگر هیچ ارزشی حُسن ذاتی و هیچ فعلی قُبح ذاتی ندارد، همه حسن و قبح، ارزش‌ها و غیر ارزش‌ها در قلمرو جامعه و فرهنگ تعین و اعتبار می‌یابند و طبیعتا تاریخی، اعتباری و ارتباطی هستند. هرچند ممکن است همین برساخته‌ها را اصالت دهند و ساختارگرایانه انسان را تابع اراده جمعی و قدرت برتر معرفی کنند. 🔹در این نگرش مدرن، عمل و ارزش‌های عملی به حسب ذات خود، هیچ هویت عقلانی و علمی ندارند و علم ناظر به هستی و واقعیت نیز درباره صحت و سقم آنها و حسن و قبح آنها توان داوری و ارزش‌گذاری ندارند مگر آنکه عقل و علم به مقولات اجتماعی و تاریخی تبدیل شوند ودر نقش ابرمرد نیچه و یا ایدئولوژی برتر از باب (الحکم لمن غلب) و یا از باب منفعت بیشتر، قراردادی وضع و یکی را برتری و دیگری را خانه نشین کند. به تعبیر دیگر، اراده‌گرایی و فلسفه شدن، علاوه بر تقدم اراده انسانی بر حقیقت و عقل و علم، در گام بعد قدرت و سیاست را برساختارهای درونی علم و عمل حاکم می‌کند و اعتبار هر علم و عملی به نسبتی است که با روابط قدرت و سیاست و ابزارهای سلطه‌ی سیاسی(اقتصاد، جنگ، فناوری ...) برقرار می‌کند. با پذیرش مرجعیت قدرت و اقتدار در برابر علم و تفکر، روزنه‌های امید برای کشف حقیقت و وصول به آن‌ بسته می‌شود و اضطرار اندیشی جایگزین تعالی اندیشی می‌شود. 🔸این گسست معرفتی و تغییر بنیادین در ساختار عقلانیت بشری نه تنها به ارتقا اعتبار حقیقی عمل و قرار گرفتن آن در جایگاه واقعی آن نیانجامید بلکه موجب تضعیف بنیانها و پشتوانه‌های عقلي و وجودی عمل و فروکاستن آن به ابزاری جهت قدرت‌طلبی یا رفاه طلبی انسان شده است. 🔹در حالی که فلسفه عمل، ساختن انسان و تعالی وجودی اوست و این جز با متافیزیک و هستی شناسی جامع و جانمایی انسان در شبکه‌ی هستی و تلقی حقیقی از مبدا و معاد انسان و سعادت و کمال نهایی او ممکن نیست. 🔸عمل آنگاه به جایگاه وجودی خود ارتقا می‌یابد که مبتنی بر فلسفه‌ی هستی، در حکمت یا فلسفه‌ی عملی، وجود شناسی شود و نسبت آن با معنا و حقیقت آشکار شود. فلسفه‌ی عملی دانش عقلي شناخت هستی عمل و بیان عوارض ذاتی عمل (اگاهی، اراده، قصد، معنا) و تبیین عرصه‌های ظهور عمل (اخلاق، خانواده و اجتماع) است. این دانش با رویکرد عقلي قدرت داوری و ارزشی نظرگاه‌های مختلف عملی را دارد و به صدور احکام تجویزی عام عمل در عرصه‌های مختلف (فردی، خانوادگی و اجتماعی) می‌پردازد و بنیان‌های حقیقی همه علوم عملی و انسانی را مستقل از فرهنگ‌ها و جوامع اکتشاف می‌کند. در این صورت پشتوانه‌های واقعی و عقلي عمل برای پویایی و تعالی مستمر و مقایسه و بازسازی عمل تأمین می‌شود و از افتادن در ورطه شکاکیت، نسبی‌گرایی مطلق، قراردادگرایی فرهنگی و قیاس‌ناپذیری جلوگیری می‌کند. 🔹از این طریق عمل ساحتی عقلي و نظری یافته و تفوق و قدرتی فوق طبیعی پیدا می‌کند چرا که در حکمت عملی روشن می‌شود که عمل تدبیری ریشه در عقل عملی دارد و الزاما واکنشی و منفعل در برابر تاریخ و فرهنگ پیرامونی خود نیست. بلکه عمل و اقتضائات عمل ریشه در ۱. فطرت درونی و ۲. سنت‌های واقعی تاریخ و جامعه دارد که ثابت و عام لایتغیرند. براین اساس، حکمت عملی، عمل انسانی را به افق جهان مادی فرو نمی‌کاهد و در دو ساحت ثبات و تغییر و دو عرصه روح و ماده می‌نگرد. عمل انسان به جهت ثابت و فطری رو به کمال مطلق دارد و به جهت پویایی و تغییر، در سیر و صیرورت وجودی به سمت تعالی و روحانیت قرار دارد. 🔸انسان به جهت صیرورت وجودی، رشد عقلي و قدرت درونی در قبال ساختارها و نظامات اجتماعی لزوما دست بسته نیست و با سازوکار عقلانی می‌تواند موضعی فعال و تأثیرگذار داشته باشد و به تغییر مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بپردازد. 🔴ادامه دارد.... https://eitaa.com/hekmat121/981
📌 جامعه، معرفت، عمل بخش سوم 🔸 در حکمت عملی، عمل برآیند فرایند علم و استقرار معانی در ذهن و قلب آدمی (باور = ایمان) است. هر عملی علاوه بر آنکه معلول باور و ایمان است تقویت کننده آن نیز هست. عمل اجتماعی نیز چنین است. یعنی هر جامعه‌ای متناسب با نظام معانی و شبکه‌ی معرفتی و آرمان‌های مستقر در فرهنگ عمومی یک سلسله اعمال و فعالیت‌های انسانی را اقتضا دارد و طبیعتا یک سلسله اعمال و فعالیت‌ها متعارض و متباین را بر نمی‌تابد. عمل می‌تواند آرزوها، پیش‌بینی‌ها و پیشنهادهای شناخت علمی را در جامعه محقق کند. لذا علم، هویت عمل را می‌سازد و عمل هم جامعه و فناوری‌های اجتماعی را براساس پیش‌بینی‌ها و پیشنهادهای علم، بازتولید می‌کند. به عمل کار برآید به سخندانی نیست 🔹 از آنجا که عمل و کوشش انسان در جامعه براساس ظرفیت‌ها و امکان‌های فعال شده اجتماعی و چارچوب‌های معنایی و معرفتی است هر عمل و کوششی زمینه ورود یا تقویت آن نظام معرفتی و دانش‌های مرتبط در سطح عمومی فرهنگ و عرصه‌های زندگی می‌شود و لاجرم به صورت اعدادی و زمینه‌ای، به ساخت جامعه و نظامات اجتماعی کمک می‌کند. زیرا انسان با اراده و آگاهی‌های تعین یافته در نظام علمی و فرهنگ عمومی به کنش اجتماعی می‌پردازد و در ساخت جهان اجتماعی و بازتولید دانش‌ها و نظامات آن مشارکت می‌کند. این مشارکت لوازم و پیامدهای اختیاری و غیر اختیاری دارد که از جمله آنها تقویت و بازتولید شبکه‌ای از معانی، معرفت‌ها، هنجارها ونظامات اجتماعی درعرصه‌های عمومی است. بنابراین نقش کار وکوشش در ورودمعرفت ودانش به عرصه‌های زندگی واجتماع وهمچنین رسالت سازندگی عمل در عرصه‌های هنجاری واجتماعی را نباید دست کم گرفت. مثلا عمل به یک قانون و هنجار به تدریج موجبات تحکیم و گسترش آن در جامعه را فراهم می‌کند. به تعبیر دیگر. تداوم حیات و زندگی اجتماعی انسان منوط به حفظ و گسترش معانی و آگاهی های مشترک در عرصه زندگی و عمل دارد و هر عملی به بازتولید معانی و تحکیم و تقویت اگاهی‌ها و نظامات برآمده از آن می‌انجامد. 🔹هرچند جهان اجتماعی محصول کار و تلاش انسانها و بازتولید نظامات است اما حقیقت کار و تلاش به قصد و معانی کنشگر و میزان معرفت و کیفیت آرمان‌های او وابسته است. اگر آن معانی و آرمان‌‌ها محصول ارتباط و اتصال انسان با واقعيت و درک لایه‌های متعالی و فراتاریخی آنها باشد گونه‌ای از جامعه را می‌سازد و اگر آن معانی و آرمان‌ها ره‌آورد دانش تجربی و ارتباط با طبیعت باشد گونه‌ دیگری را پدید می‌آورد و اگر ساخته‌های ذهنی و اعتباریات اجتماعی باشد که منقطع از واقعیت تلقی گردند جهان اجتماعی متناسبی را آرزو می‌کنند. 🔸ساختن جهان اجتماعی متعالی درجامعه‌ی مادی و دنیازده، نیازمند گسترش معانی و معرفت‌های نوین است و این به مجاهدت، تلاش و کوشش همه‌جانبه نیازمند است بخصوص اینکه در اغلب جوامع، ساختارهای علمی و نظامات رفتاری اجازه‌ی بسط معانی و معرفت‌های نوین نظام بخش را نمی‌دهد با آن ازسر ستیز و تضاد بر می‌آیند واجازه تغییر را نمی‌دهند. https://eitaa.com/hekmat121/981
📌 انتقال تمدنی (تبیین انتقال تمدنی از شبکه‌ی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکه‌ی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه") ♦️بخش اول 🔹 هر دوره‌ای از تاریخ انسان در ذیل شبکه‌ای از مفاهیم شکل و سامان یافته است و با تغییر آن شبکه‌ی مفهومی، دوره قبل به پایان رسیده و دوران جدیدی آغاز شده است. چرا که بنیاد حیات انسانی، معانی مستقر در فرهنگ عمومی است که در واژگان محوری و بافتار شبکه‌ای آن خود را آشکار می‌سازد و به دانش‌ها، مهارت‌ها و هنجارها و آداب جهت و نظام می‌دهد. 🔸 یک دوره‌ی از حیات انسانی و تمدن بشری در حول شبکه‌ی مفهومی "هستی"، "معرفت" و "سیاست" شکل گرفت و نوع خاصی از نظام دانایی، اخلاقی و رفتاری را به وجود آورد. در این دوره: ۱. "هستی" معرّف واقعیت و راهنمای انسان برای اتصال وجودی به اشیا است. هر شی‌ای موجود است و وجود آن نه به اعتبار انسان بلکه بهره‌مند از نفس‌الامر تلقی می‌شود که از ذاتیات و عرضیات برخوردار است. البته موجودات در یک نظام حقیقی قرار دارند و رابطه‌ی وجودی و سلسله مراتبی میان آنها برقرار است. ۲. "معرفت" معرف شناخت انسان از واقعیت است و حقیقت آن در حکایت‌گری و واقع‌نمایی آن است. معرفت آنگاه که صادق مدلل باشد "علم" است که یا از قوانین عام هستی پرده بر می‌دارد (علم کلی یا فلسفه) و یا از عوارض ذاتی موجودات تفحص می‌کند(علوم جزیی). آنچه همه‌ی این علوم را در کنار هم و در یک رابطه‌ی پیوسته قرار می‌دهد واقع‌نمایی و حقیقت‌بودگی آنهاست. ۳. "سیاست" عنوان مشیر حیات انسانی است که نتیجه عملی معرفت است و غایت آن اتصال به حقیقت هستی و مبدأ واقعیت (خدا) است. سیاست برون داد معرفت حقیقی است لذا بنیاد سیاست، تدبیر و هدایت مبتنی بر فضیلت(اخلاق) و پرهیز دادن از رذایل و بدی‌ها است و مجری آن حاکم فاضل و دولتمرد برای تحقق مدینه فاضله است. 🔸 این شبکه‌ی مفهومی در حکمت دینی انبیا بنی‌اسرائیل و حکمای یونان تکوّن یافت و توسط حکمای مسلمان رشد و توسعه یافت و در به مرحله‌ی عالیه خود رسید. 🔹اما همزمان با اوج‌گیری و تکامل این شبکه‌ی مفهومی در عالم، تحولات جدید فکری و معرفتی در جهان ایجاد شد و زمینه‌ی شکل‌گیری نظام دانایی دیگری فراهم شد که پس از چند سده به هیأتی مستقل و متمایز درآمد و شبکه‌ی مفهومی نوینی بر سه پایه‌ی "ذهن، زبان و جامعه" را به وجود آورد. 🔴 ادامه دارد... ، ، ، ، https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی (تبیین انتقال تمدنی از شبکه‌ی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکه‌ی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه") ♦️بخش دوم 🔹 پس از آشنایی غربیان با معارف اسلامی و تراث ارسطو و دو تفسیر متفاوت از فلسفه مشایی (تفسیر ابن سینایی و تفسیر ابن رشدی) مرحله‌ی جدیدی در جهان غرب شکل گرفت که موجب نوزایی (رنسانس) شد. عصر رنسانس آغازی بر یک تحول معرفتی ‌و دگردیسی فکری بود که ابتدا در الهیات مسیحی و سیاست خود را نشان داد و بعد از آن در عصر روشن‌نگری به حوزه فلسفه و تاریخ و اقتصاد کشیده شد. 🔸 تلقی ناقص اصحاب کلیسا از عقل و معرفت و القای تقابل آن با ایمان نقطه آغاز این دگردیسی محسوب می‌شود. در تلقی مسیحیت، گستره‌ی هستی در قلمرو ایمان است و عقل بدان راهی ندارد و علاوه بر آن به فضیلت و اخلاق هم دسترسی ندارد. لذا بنیاد آگاهی انسان ایمان و دل‌سپردگی شورمندانه است. همین امر موجب شد که انسان غربی، ریشه‌ی همه‌ی عقب‌ماندگی تمدنی و شکست‌های نظامی خود از مسلمین را در ایمان و الهیات مسیحی جستجو کند و برای جبران عقب‌ماندگی ها و شکست‌ها به عقل و علم رو بیاورد. لذا برای این مهم به تولید الهیات، منطق و فلسفه‌ای نوین نیازمند بود. لوتر، کالون و آراسموس به صورتبندی جدیدی از الهیات روی آوردند، بیکن و دکارت و هابز تا کانت و هگل، به طراحی منطق و فلسفه‌ پرداختند که بر بنیاد استوار بود. نتیجه‌ی این طرح جدید در قرن بیستم میلادی آشکار شد ‌و به استیلای غرب (در دوچهره ی لیبرالیسم و سوسیالیسم) بر همه‌ی مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی منجر شد. این تلاش گسترده‌ی نظری و فلسفه به خلق شبکه‌ی مفهومی جدیدی منجر شد که می‌توان سه مفهوم "ذهن"، "زبان" و "جامعه" را محور آن دانست. ۱. "ذهن" تمام حقیقت انسان است که به واسطه‌ی آن واقعیت آشکار می‌شود. لذا بدون ذهن، واقعیتی نیست چون هر آنچه به تدریج ذهن در نیاید نمی‌توان از آن سخن گفت. بر این اساس، این ذهن است که محور و بنیاد واقعیت است.لذا هستی صرفا محمول ذهنی(امر سابژکتیو) است که بر موضوعات(ابژکتیو) حمل می‌شود. در این تلقی، انسان فاعل‌شناسا(سوژه) است و غیر او، تحت قدرت پژوهش و تصویر‌گری اوست. بنابراین ذهن دیگر آینه نیست که هر آنچه را مشاهده کرد در خود منعکس کند بلکه ذهن یک شبکه ی پیچیده از عناصر عصبی، مقوله‌ای، تصویری، زمینه‌ای و تاریخی است که همه‌ی آنها به صورت شبکه‌ای و مجموعه‌ای، تصویرهای واقع‌نما و اگاهی‌های انسانی(تصورات، تصدیقات) را خلق می‌کند. ۲. "زبان" برون داد ذهن و حلقه اتصال انسان‌هاست. در واقع هر واقعیتی آنگاه واقعیت است که در زبان خانه داشته باشد و بتوان از آن سخن معنادار عرضه کرد و با دیگران در اطراف آن به گفتگو پرداخت. زبان نیز به تبع ذهن یک شبکه‌ی پیچیده از معانی و واژگان است که سازنده‌ی طرح‌‌واره‌های تصویری است. طرح‌هایی که به واسطه‌ی آنها زندگی معنا و نظام می‌یابد. هر طرح‌واره‌ی تصویری، نوعی عقلانیت نظری و سامانه‌ی نگرشی و تنظیم‌گری و کنترلی را ایجاد می‌کند که افق‌هایی را آشکار و امکان‌هایی را ممکن می‌سازد و در عین حال، موجب مستوری افق‌های دیگر و بسته‌شدن امکان‌های متفاوت می‌شود. ۳. "جامعه" عنوان مشیر به حیات انسانی است که دارای ارتباطات متنوع است. ارتباطاتی که برای پاسخ دادن به نیازهای غریزی و طبیعی به وجود آمده است. غایت از ارتباطات رسیدن به منفعت و سود بیشتر است و طبیعتا در حیات جمعی و تقسیم کار، منافع بیشتری نصیب انسان می‌شود چرا که موجب تعدیل طبع سرکش انسان از طریق قرارداد اجتماعی می‌شود. در این نگرش، دیگر بنیان حیات اجتماعی انسان فضیلت و هدایت نیست بلکه منفعت و کنترل است. جامعه نیز یک شبکه‌ی درهم تنیده از نهادهای اجتماعی در پاسخ به نیازهای متنوع و متکثر انسان است. 🔴 ادامه دارد... ، ، ، ، https://eitaa.com/hekmat121
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب (تحلیلی از جریان دفتر فرهنگستان قم؛ ریشه‌ها و پیامدها) ⏹ بخش اول از ۵۰ ❇️پیشگفتار 🔹یک قرن اخیر، بواسطه‌ی آشنایی ایرانیان با علوم، مکاتب و فناوری‌های غربی، قرن ظهور جریانات و گروهای فکری وسیاسی جدیدی است که با نگرش‌ها وگرایش‌ها متفاوت و متمایزی متولد شده‌اند که هرکدام داستان وماجرای شنیدنی ودرس آموزی دارند. 🔸 توجه به چگونگی شکل‌گیری این جریانات، فرقه‌ها و گروه‌ها وهمچنین تحلیل پیامدها و نتایج آنها در مناسبات فکری ومعادلات اجتماعی، مسئله‌ای بسیار مهم واساسی است. بخصوص بعد دوران جنگ تحمیلی و ایجاد دعوای فقه پویا و فقه سنتی و همچنین مسئله‌ی قبض و بسط شریعت و نسبی بودن معرفت دینی و تاریخ‌مندی فهم شریعت بسیار مهم جلوه می‌کرد. 🔹 حساسیت من به تحلیل جریان‌ها و گروه‌ها به مطالعات دهه هفتاد باز می‌گردد. بعد از سفارشات مکرر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و آیت الله العظمی خامنه‌ای(دامت برکاته) به مطالعه آثار فیلسوف انقلاب فقیه متأله شهید آیت الله مطهری (رحمة الله علیه)، با سفارش و هدایت برخی از استادان محترمِ حوزه‌ای که در آن درس می‌خواندم در سال ۱۳۷۷ توفیق حاصل شد که به مطالعه آثار استاد مطهری بپردازم و حدود ۴ سال انس دائمی با این آثار داشته باشم. 🔸کتاب‌های سیره و بخصوص و (علیه السلام) بسیار دلنشین و درس آموز بود و دید فرهنگی و اجتماعی جالبی را برایم به وجود آورد. حماسه‌ی حسینی حقیقتا یک شاهکار بود و حقیقت نهضت عاشورا را به خوبی عیان می‌کرد و در عین حال از فاجعه‌ی به خوبی پرده بر می‌داشت. بررسی نقش مخرب تحریفات لفظی و بیشتر معنوی از عاشورا به بهانه‌هایی نظیر شور و گریه بیشتر و همچنین تفسیرهای باطنی و احساسی از آن قیام و نهضت بزرگ انسان‌ساز و جامعه‌ساز، موجب ایجاد حساسیت فکری و منطقی نسبت به تحریف حقایق و بخصوص با بهانه‌های مذهبی و انقلابی از همان ابتدای طلبگی شود. 🔹آنچه در جاذبه و دافعه بیشتر از هر چیزی جلوه می‌کرد مسئله خوارج و کج‌اندیشی آنها در فهم قرآن و ایستادن آنها در برابر امام جامعه و تضعیف حکومت اسلامی بود که در عین حال با تبلیغات وسیع خود را بر حق می‌دانستند. نکته مهم در مباحث استاد، تذکر به مَرکب شدن خوارج (سوسیال مسلک) برای معاویه (لیبرال مسلک) بود. یعنی همواره معاویه‌ها از ظرفیت خوارج‌مسلک‌ها استفاده می‌کنند تا آنها به جبهه حق و حقیقت ضربه بزنند و در عین حال خود در کناری مانده و بهره‌ی ببرند. استاد مطهری در صفحات پایانی تذکر می‌دهد که این ویژگی اختصاصی به خوارج ندارد، هرچند خوارج مضمحل شدند اما روح خارجی‌گری همچنان زنده ماند و در اشعری‌گری ادامه یافت و چند قرن بعد هم در اخباری‌گری ظهور پیدا کرد چرا که مکتب‌ها و جریان‌ها از بین می‌روند اما روح آنها در جامعه و تاریخ سرگردان می‌ماند و با تغییراتی در مکتب و جریان دیگری حلول می‌کند. این نکات برایم بسیار عجیب و مهم جلوه می‌کرد و همواره ذهنم به این مشغول بود که این روح چیست که از خارجی‌گری تا اشعری‌گری و اخباری‌گری ادامه یافته است و احتمالا الان هم باید وجود داشته باشد. با دقت بیشتر در متن کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) فهمیدم که روح آن جریانات انحرافی در تفکر و تمدن اسلامی، ظاهرگرایی و تضاد و تقابل با است، تقابلی که صورتهای متنوعی در طول تاریخ بشریت و در تمدن اسلامی داشته است. در این کتاب و مباحثات جریان‌شناسانه استاد مطهری، نقش در تاریخ و تمدن برایم اهمیت ویژه‌ای یافت و مشخص شد که همه‌ی دعواهای تاریخی انسان ومجادلات کلامی و الهیاتی به ماهیت وگستره‌ی عقل دردستگاه معرفتی انسان باز می‌گردد. 🔸 ازجمله اولین آثاری که توفیق شد چندبار آنرا مطالعه کنم وبراساس آن نظام فکری‌ام ساخته شود کتاب فوق العاده زیبای استاد بود که حقیقتا چشمم رابه دنیای جدیدی باز کرد وکمک کرد درکم ازمعرفت وعلم ومعارف قرآن تغییر کند واز منظری عمیق و متفاوت به علوم اسلامی و معارف دینی و حتی تاریخ فکر و اندیشه بشری بنگرم. مفاهیمی همچون ، ، ، ، ، ، برایم مهم جلوه کرد و از این طریق فهمیدم که مقوله بسیار مهم است و ریشه‌ی بسیاری از اختلافات و تقابلهای فکری وسیاسی ریشه در اختلافات معرفت‌شناختی و نظریه‌های نسبی‌گرایانه و اراده گرایانه دارد. نظریه‌هایی که عقل را تابع اراده و حب و بغض ها (تعلقات نفسانی) و برساخته‌ی شرایط اجتماعی و سیاسی می‌دانند. همچنین نظریه‌هایی که کاشفیت علم و توانایی عقل را در شناخت واقعیت وحقیقت منکرند و به ملاک‌های دیگری همچون کارآمدی در عمل و میزان تصرف وسلطه برای ارزیابی معرفت‌ها روی آورده‌اند. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1842
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش ششم: ❇️ تقسیم ادراکات به حقیقی و اعتباری از دیگر نوآوری های حکمت متعالیه تقسیم ادراکات انسان به ادراک حقیقی و ادراک اعتباری است. ادراک حقیقی ناظر به واقعیت‌های مستقل از آگاهی و اراده انسان است و مطابَق آن خارج از طرف اجتماع است و با فرض وجود و عدم انسانِ اجتماعی همچنان به وجود موصوفند و نبود انسان در واقعیت داشتن آنها مؤثر نیست و آن واقعیت‌ها با اختلاف محیط زندگی و تربیت و تاریخ و فرهنگ اختلاف پیدا نمی‌کند. اما دسته دوم ادراکات انسان، ادراکاتی است که مطابَق آنها در ظرف اجتماع است و هدف آنها کسب منافع و مصالح و دفع مضار و مفاسد است. این دسته از ادراکات نیز به دو دسته اعتباریات قبل از اجتماع و اعتباریات بعد از اجتماع تقسیم می‌شود که هر کدام اقسام متنوع و متکثری دارد. انسان براساس ادراکات اعتباری به خلق جهان معنایی و ساخت نظامات و ساختارهای اجتماعی می‌پردازد و براین اساس، زندگی خود را سامان و انتظام می‌بخشد. از این حیث، انسان کاملا موجود فعال و خلاق است و واقعیت‌های اجتماعی را به وجود می‌آورد. ❇️جمع بندی بنابراین در حکمت متعالیه مسئله کثرت در ادراکات و معرفت، امری پذیرفته شده است و تلاش گسترده‌ای برای تبیین ماهیت اداراکات متکثر، انواع آن وچگونگی پیدایش آنها صورت گرفته است که درکمتر دستگاه فلسفی، مشاهده می‌شود. مفاهیم هم یک نوع کثرت ازلحاظ بساطت وترکّب دارد، هم از حیث کلیت و جزئیت وهم از لحاظ حقیقت و اعتبار متفاوت ومتنوع هستند. تصدیقات نیز انواع مختلفی دارد که برخی از رابطه حقیقی گزارش می‌دهد وبرخی رابطه‌ای را ایجاد می‌کند. براین اساس، معرفت انسان درعین وحدت ازتکثر وسلسله مراتب برخوردار است که از آن می‌توان با عنوان «نظام معرفت تشکیکی» یاد کرد. در این نظام معرفتی، هر کدام از آگاهی‌ها و دانش‌ها ناظر به لایه و یا ساحتی از واقعیت ویا حیات انسانی است که اگر به درستی حیثیت صدق و یا جعل آن درک شود امکان جمع سالم میان ها در قالب یک منظومه و شبکه‌ی معرفتی منسجم و متکامل وجود دارد که از محکمات وهسته‌ی محکم و مشترک معنادهنده، جهت دهنده ونظم دهنده به سایر معرفت ها برخوردار است(نظام اندیشه). بنابراین ذهن انسان در فهم حقایق کاملا پویا و فعال است. یعنی انسان در فرایند شناخت هم جهان را کشف می‌کند و هم آنرا خلق می‌کند. رابطه‌ای متقابل میان ذهن و جهان برقرار است که درک آن بسیار دقیق و حساس است. ❇️ چند نکته تکمیلی در تبیین کثرت در ادراکات باید به چند نکته توجه کرد: ۱. تدریجی بودن حصول معرفت در حکمت متعالیه، نفس آدمی در ابتدای خلقت، خالی از هرگونه معرفتی است اما بواسطه حرکت جوهری به تدریج قوای ادراکی و بخصوص قوه عقلی و ادراک کلیات در او فعال می‌شود و به شناخت پدیده‌ها می‌پردازد و درک لایه‌های عمیق‌تر و روابط غیر آشکار برای او ممکن می‌شود. این موجب می‌شود که انسان در هر دوره عمر خود از دوره پیشین کاملتر و رشدیافته‌تر بشود. این اختصاص به فرد انسانی ندارد بلکه تاریخ بشریت نیز چنین است که به واسطه دست‌یابی انسانها به معرفت در هر دوره‌ی تاریخی، برای او افق‌های جدیدتری گشوده شود و حقایق بیشتری آشکار شود و میزان بهره‌مندی او از منابع و سرمایه‌های درونی و طبیعی بیشتر شود. ۲. دخیل بودن علل زمینه‌ساز (معد) در کثرت ادراکات کثرت در ادراکات از سویی محصول فطرت حقیقت‌جویی و قوه ابداع و ابتکار و خلاقیت نفس آدمی است اما فعال شدن این فطرت و قوه، نیازمند محرک‌ها و عوامل بیرونی است. از این‌رو، عوامل غیر معرفتی در فرایند دست‌یابی به معرفت های جدید کاملا مؤثر و زمینه‌ساز هستند. هرچقدر شوق او بیشتر برانگیخته شود و یا احساس نگرانی و نفرت از یک پدیده در نفس آدمی بیشتر شود، توجه نفس و حرکت انسان بیشتر خواهد شد. همچنین هرچقدر میزان ارتباطات انسان به پدیده‌ها و سایر ملت‌ها و فرهنگ‌ها بیشتر باشد افق‌های جدیدتری از علم و معرفت برای او‌ گشوده می‌شود. براین اساس می‌توان گفت، ذهن انسان در فهم حقایق، متأثر از اجتماع و جهان معنایی است که در آن زیست می‌کند و به همین جهت متناسب با امکان‌ها و ظرفیت‌های موجود در فرهنگ و زیست جهان خود، از پویایی و خلاقیت برخوردار است. از ابن‌رو، هیچ فاعل شناسایی بدون تاریخ و فرهنگ وجود ندارد و دانش تماما با واسطه‌ی تجربه اجتماعی و بهره‌مندی از تجارب دیگران و ارتباطات انسانی حاصل می‌شود. اما این نکته را باید توجه کرد که با تغییر علل معد و زمینه‌ساز و همچون اوضاع، شرایط و احتیاجات، عقل و اصول عقلانی کشف شده تغییر نمی‌کنند هر چند ممکن است در موقعیت‌های دیکر، ابعاد جدیدی از واقعیت کشف شود و بر گستره و عمق عقل و اصول عقلانی بیافزاید. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2328