📌 اخباری گری
(تحلیلی متفاوت)
بخش هفتم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۲
🔹هر چند اخباریگری بر پایه یک سلسله دغدغه های دینی و مبتنی بر تاملات فکری و عقلي بنیادین در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی شکل میگیرد و با اقبال برخی از خواص و بسیاری از عوام هم همراه می شود و شاید در کوتاه مدت موجب افزایش ایمان مؤمنان و گسترش تقابل آنها با جریانهای مخالف و معاند بشود، لکن در درازمدت صدمات جبران ناپذیری برجامعه اسلامی و سرنوشت دینداران می گذارد.
🔸 حذف حقیقی قرآن کریم از متن مناسبات علمی و عملی جامعه به بهانه های جذاب و مقدس مآبانه، یکی از پیامدهای شوم این جریان است. همین امر موجب می شود که مهمترین منبع معرفت بخشی و همدلی و همبستگی اجتماعی از متن روابط علمی و مناسبات اجتماعی حذف شود و خبرهای واحد جایگزین آن شود. اخبار متکثری که در غیاب قرآن و اجتهاد عقلانی قابلیت تفسیرها و برداشت های مختلف را دارد بخصوص وجود اسرائیلیات و تحریفات در اخبار سبب شکل گیری تعارض میان اخبار شده است و کار فهم و تفسیر اخبار متعارض را بسیار دشوار و پر چالش می سازد.
🔹از دیگر پیامدهای مهم آن این استکه در رویارویی فکری و عقیدتی با جبهه کفر و نفاق که مهمترین ابزار علم و مباحثه عقلانی و بزرگترین حکًم عقل است، جامعه را ناتوان و ناکارآمد می کند، زیرا بنیانهای عقلانیت و دانشهای عقلانی و عقلایی را تضعیف کرده اند و عقل سلیم را از مرکزیت فرهنگ و دانش جامعه اسلامی حذف کرده اند و به جای آن یک سلسله معرفت های صرفا نقلی و همچنین امور باطنی و معنوی بی بنیان عقلانی را نشانده اند. در این هنگامه، خواب، قصه و داستان برای توجیه برخی از امور غیرضرور، محور گفتمان دینی و رسانه اجتماعی می شود. لذا امور اهم و مهم و قدرت افزا مورد غفلت واقع می شود و امور غیر مهم، اختلاف برانگیز و تقابل ساز در جامعه گسترانده می شود که نتیجه ای جز زوال عفلانبت، ایجاد اختلاف، تضعيف قدرت درونی، تشتت فکری و معنایی و چندپارگی اجتماعی ندارد.
🔹 همچنان که در حکومت صفویه این اتفاق افتاد و موجبات تضعیف فکری و اجتماعی صفویه را فراهم کرد و نهایتا به شکست صفویه در برابر دولت بدوي محمود افغان شد. چرا که هم بهانه مذهبی به دست افغان های متعصب داد و هم با تضعیف رابطه امام و مأموم و مرجع و مقلد، قدرت بسیج گری مردم را از دست داده بود لذا پس از حمله افغانها، مردم کوچکترین مقاومتی از خود نشان ندادند و در نهایت چه فجایعی به بار آمد.
🔸 در واقع جریان "ایمان گرایی احساسات محور" و اخباری گری در دوران ثبات و قدرت حکومت دینی که براساس عقلانیت حکمی و فقاهتی شکل گرفته است سر بر می آورد و با ادعای کمک و تکامل حکومت دینی فعالیت های فکری و فرهنگی خود را آغاز می کند و سپس به عرصه اجتماعی ورود می کند و با تبلیغ اندیشه ها و ایده های خود و نفی و نقد زیرکانه و هنرمندانه اندیشه ها و متفکران پیشین، به یارگیری و تقویت دایره نفوذ خود در جامعه می پردازد.
و ...
🔹 حذف قرآن و عقل از نظام دانایی و نفی مرجعیت آنها در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی موجب تغییر در نظام معنایی و هویت فکری و فرهنکی جامعه می شود و در نهایت #واقعیت_اجتماعی را دستخوش تغییر بنیادین می کند و #جهان_اجتماعی متمایزی را به وجود می آورد.
ادامه دارد ...
#اخباری_گری
#اخباریگری
#ایمان_گرایی
#واهمه
#سیاست
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 فارابی و علم مدنی
“…فارابی انجام کارهای #حکومتی را «سیاست» می خواند. بدین سان #سیاست در علم مدنی او جایگاه مهمی دارد. او علم مدنی را فلسفه #عملی یا انسانی می خواند که از فلسفه نظری، شامل #ریاضیات ، علم طبیعی و علم الهی، متمایز است. ما در این جا با تمایز دیگری که فارابی بین «نظری» و «عملی» قایل است، مواجه می شویم. زیرا ریاضیات، که اکنون جزئی از فلسفه نظری است، شاخه هایی دارد که به دو بخش عملی و نظری قابل تقسیم است؛ و علم مدنی، که در این جا با عنوان فلسفه مدنی وصف می شود، بخش هایی عملی و نظری دارد.
به گفته فارابی، فلسفه عملی از سه جهت با فلسفه نظری تفاوت دارد. نخست این که، موضوع علم مدنی شامل معقولات ارادی، و موضوع فلسفه نظری شامل معقولات طبیعی است. دو دیگر این که، اصل عمده علم مدنی اختیار یا اراده انسان است، در صورتی که در فلسفه طبیعت مهم است. سه دیگر این که، هدف فلسفه نظری تنها معرفت نظری است، با هدف علم مدنی انجام فعلی است که به تحقق سعادت منجر می شود. نقش علم مدنی نظری، تعیین حدودی است که در آن، علوم و صناعات گوناگون برای مردم ضروری است و آنان را در زندگی منظم یک ملت به کمال غایی خود می رساند.
این علم نیز باید مشخص سازد که توسعه علوم و صناعات عالی چگونه به بهترین وجه می تواند عملی شود. علم مدنی نظری در ایفای نقش بالا به معرفتی نیاز دارد که به علم یا صناعتی مجهز شده باشد. از این نظر، علم مدنی علمی است که ارسطو آن را «معتبر ترین صناعت و حقیقت مهم ترین صناعت» می داند. بخش عملی علم مدنی فارابی، اساسا به سیاست، به مفهوم دقیق #کلمه ، اشاره دارد؛ و به بررسی انواع حکومت ها یا فرمانروایی های فاضله و غیر فاضله می پردازد. این بخش عللی را بیان می دارد که می تواند حکومت ها و طریقه های زندگی فاضله را به حکومت های فاسد و طریقه های جاهلانه در زندگی مبدل سازد. و اقدامات عملی برای جلوگیری از وقوع این رویداد را نشان می دهد…”
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب “علم و فلسفه” نوشته #حمید_پارسانیا
📙کتاب “روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی” نوشته حمید پارسانیا
📗کتاب “طبقه بندی علوم از نظر حکمای مسلمان” نوشته عثمان بکار ترجمه #جواد قاسمی
📕کتاب “جایگاه شناسی حکمت عملی” نوشته سیدحمیدرضا #حسنی و #هادی #موسوی
#علوم_انسانی #عقل_عملی #عقل_نظری #حکمت #پارسانیا #حمید_پارسانیا"
https://www.instagram.com/tv/Ce8Cb-Duh01/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
هدایت شده از حمید پارسانیا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #فارابی و #علم مدنی
🔸“…فارابی انجام کارهای حکومتی را «سیاست» می خواند؛ بدین سان #سیاست در علم مدنی او جایگاه مهمی دارد؛ او علم مدنی را فلسفه #عملی یا انسانی می خواند که از فلسفه نظری، شامل #ریاضیات ، علم طبیعی و علم الهی، متمایز است.
🔸نقش علم مدنی نظری، تعیین حدودی است که در آن، علوم و صناعات گوناگون برای مردم ضروری است و آنان را در زندگی منظم یک ملت به کمال غایی خود می رساند، این علم نیز باید مشخص سازد که توسعه علوم و صناعات عالی چگونه به بهترین وجه می تواند عملی شود.
💠eitaa.com/parsania_net
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی بر حکمت عملی)
بخش هفتم:
🔸 در یک تقسیم بندی عقلانیت به دوالگوی ۱. عقلانیت وحدتگرا و هماهنگ ساز، ۲. عقلانیت تضادگرا وتصرفی تقسیم میشود.
📌 عقلانیت وحدتگرا
🔹 عقلانیت وحدتگرا وهماهنگساز برمابعدالطبیعه وجودی و حقیقتگرایی استوار است و عالم را دارای نظام حکیمانه و متقن پیشینی وروابط علی ومعلولی برقرار میداند که هرموجودی دراین نظام از ذات وغایت وجایگاه اختصاصی برخوردار است. در این نگرش، نظام آفرینش یک کل به هم پیوسته و هماهنگ و تحت مشيت الهی است و حرکت در جوهر و ذات طبیعت و موجودات جهان طبیعت - به عنوان بخشی از آن کل هماهنگ - نهادینه شده است و جهان طبیعت به عنوان یک کل متغیر، همواره در حرکت و صیرورت وجودی قرار دارد. این صیرورت و حرکت تحت قوانین و سنتهای ثابت الهی تنظیم و هماهنگ و هدایت شده است و همه موجودات این جهان تسبیحگویان در حال سیر صعودی و تکاملی هستند. در این میان به انسان قدرت عقل و اختیار داده شده است تا براساس فکر و اراده مسیر حرکت خود را انتخاب وذات خویش را بسازد یا اینکه هماهنگ با سرشت حرکت و صیرورت موجودات این جهان، مسیر حرکت صعودی خود را انتخاب میکند و با بهرهگیری عادلانه و مسئولانه از سرمایهها و موجودات این جهانی به فعلیت ارزشهای فطری و تکامل همه جانبه ظرفیتها میپردازد و از این طریق به پیشرفت متوازن و حقیقی میرسد و یا برخلاف سرشت عالم، حرکت قهقرایی را انتخاب میکند و با استیلاجویی و تصرف نامتوازن در موجودات دیگر به فعلیت ابعاد ناسوتی و تمایلات طبیعی خود و غفلت از گرایشها و ارزشهای فطری میپردازد.
🔸 اساس این عقلانیت را باید در مکاتب انبیای الهی و حکمای حقیقتگرا جستجو کرد.
🔹 مهندسی اجتماعی و تمدنی براساس این عقلانیت لزوما بر پایه تضاد و ستیز با دیگران و تصرف استیلا جویانه و اراده گرایانه انسان نیست به این معنا که غایت وجودی موجودات این عالم نفی وهمه چیز تحت ارادهی متصرفانه واستخدامگر انسان معنا و هویت پیدا کند. بلکه مهندسی اجتماعی درپرتو شناخت حقیقت وهماهنگی بافطرت وسرشت عالم وآدم ممکن است لذا مهندسی اجتماعی فرع بر ساخت درونی وکنترل هواهای نفسانی وپیروزی عقل وجنود آن برجهل وجنود آن است. تربیت وتقوای الهی در سطح فردی و اجتماعی مقدمهی پیشرفت و تکامل اجتماعی و اساس #سياست الهیه است.
📌 عقلانیت تضادگرا
🔸این عقلانیت بر ارادهگرایی و بر نفی امکان حقیقتیابی استوار است وبا نفی هرگونه ذات وماهیت وغایت مستقل برای موجودات جهان دربرابر ارادهی انسان، بر استخدام و تصرف حداکثری موجودات عالم (کمی و کیفی) در مسیر رفع تمایلات و نیازهای انسان تاکید دارد ومعتقد است که انسان باید بتواند برهمه موجودات عالم استیلا یابد وهمهی آنها را به خدمت بگیرد. لذا میبایست همهی جهان راکل متغیری دانست که انسان با ارادهی متصرفانه و استخدامگر خود به تغییر جهان و مهندسی تکامل اجتماعی آنها بپردازد. لذا اساس عقلانیت خود را بر" تحلیل چگونگی و مکانیزم حرکت در سطح کلان" برپایه منطق دیالکتیک و تضاد استوار ساختهاند. دراین نگرش، تغییر وتکامل با داشتن ذات، غایت وماهیت ناسازگار است لذا لازمه تصرف کردن درجهان نفی ذاتگرایی و توجه به منطقهای دیالکتیکی و سیستمی است منطقی که اشیا و پدیدهها رانه دارای ذات وغایت وماهیت مستقل بلکه کل متغیری میداند که تحت مدیریت وکنترل حداکثری ارادهی متصرفانه انسانِ دارای ارادهی برتر وقدرت بیشتر است. دراین عقلانیت، هرگونه واقع گرایی درشناخت و فطرت بنیانی ارزشها وحسن وقبح ذاتی رفتارها نفی میشود وهمه برساختهی ارادهی متصرفانهی قدرت برتر حاکم بر معادلات اجتماعی و عهدهدار سرپرستی جامعه تلقی میشود.
🔹این دستگاه عقلانیت را دردنیای مدرن ونزد ماکیاولی، بیکن، هابز، هگل، مارکس، نیچه و امثالهم میتوان جستجو کرد.
🔸 البته برخی ازروشنفکران مسلمان و حوزویان که تحت تاثیر ادبیات روشنفکری قرار گرفتند با دغدغههای اجتماعي درادامه همین سنت از عقلانیت تضادگرا برای تغییر معادلات جامعه ومهندسی تکامل اجتماعی پیروی میکنند تا ازاین طریق بتوانند با تمدن غرب بجنگند وتمدن اسلامی راتاسیس کنند. این جریان باادعای تاسیس فلسفههای دیگر همان مسیری راپیشنهاد میکنند از رنسانس آغاز شد و به توسعه تمدن غرب انجامید بااین تفاوت که جهت آن تمدن مادی بود و باید جهت راتغییر دارد ازاینرو، باکمک همان تجربه بشری، به امتناع امتدادحکمت و فقاهت معتقدند وبه دنبال طرح اسلامی ازمهندسی نظام اختیارات اجتماعی، تکامل ساختارهای اجتماعی از طریق "اسلام صرفا انقلابی" و یاتولیدریاضیات اسلامی وتکنولوژیهای سرپرستی اقتدارگرایانه جامعه هستند.
🔴 ادامه دارد...
#حرکت
#تعقل
#دستگاه_محاسباتی
#عقلانیت
#عقلانیت_وحدتگرا
#عقلانیت_تضادگرا
#سنت_الله
#عاملیت
#سیاست
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌رسالت اجتماعی تفکر
بخش اول:
🔹 ۱. جامعه مجموعهای از اجزا و عناصری است که یک حلقه وصل دارند و به موجب آن ترکیب حقیقی میان آن عناصر متفرق ایجاد میشود و هویتی جدید به آنها اعطا میشود.
🔸 ۲. حلقه اتصال دهنده این عناصر، فکر و اندیشه است. به این معنا که انسان از طریق فکر و اندیشه افقهای دور دست را مییابد و آرمانهای بلند را انتخاب میکند و در نسبت با آن افقها و آرمانها، همهی واقعیتهای پیرامونی خود را معنا و نظم میدهد و به کنشهای خود جهت و سامان میببخشد.
تفکر عبور از ظواهر پدیدهها و امور روزمره و نگریستن از یک افق بلند معنایی و آرمانی به واقعیات و پدیدهها است. نگرشی که از سطحینگری، تقلیل گرایی و کوتهبینی عاری باشد و با پویایی مستمر به عمق روابط و نسبت میان پدیدهها نفوذ کند و با ملاحظه گذشته و آینده از غایت و سرانجام خود و پدیدهها پرسش کند.
خلاصه تفکر، تعالی و پویایی نگاهها و از يک افق متعالی و فرازمانی_مکانی به پدیدهها و روابط میان آنها نگریستن است به نحوی که منتهی به جنبش و حرکت در مسیر آن آرمانها و افقهای متعالی بشود.
🔹 ۳. تفکر و اندیشه را نباید با علم و دانش خلط کرد و آنها را یکی دانست. علم و دانش برونداد و ظهورات نظامیافته مستقر در فرهنگ عمومی و مجامع علمی است. اما فکر و اندیشه، نوع خاصی از فعالیت ذهنی و عقلي آدمی است که در پی کشف حقایق و افقهای معنایی متعالی و انتخاب آرمانهایی است که بینشها و نگرشهای کلان آدمی را به هستی، جهان و انسان تعین ببخشد.
انسان فکور برخلاف انسان عالم بیش از آنکه به دنبال حرکت در ساختارهای تعین یافته علمی و دانشگاهی باشد به دنبال کشف حقایق و افقهای دور دستی است که حتی ممکن است در علم و دانش جایابی نشده باشد. هر چند یافتههای فکر و اندیشه در متن فرهنگ بهصورت تدریجی استقرار مییابد و در ساختارهای علمی و دانشی راه پیدا میکند.
🔸 ۴. قوام جامعه به فکر و اندیشه ای است که در فرهنگ عمومی استقرار یافته باشد و به زندگی آدمیان معنا و به حرکت و کنش آنها جهت و نظام بدهد و راهی برای خروج از فروبستها بگشاید. یافتههای فکری به تدریج در متن فرهنگ استقرار یافته و در قالب ساختارهایی همچون علم، زبان، اخلاق، هنر و صنعت آشکار و تعین میبابد. اما بعد از استقرار این تعینات و ساختارها، همچنان باب فکر و اندیشه بسته نمیشود بلکه میبایست باب بحثها و گفتگوها در جهت افقگشایی برای تفکر و اندیشه گشوده باشد تا موجبات ارتقا یا اصلاح ساختارهای تعین یافته و خروج از فروبستهای آینده فراهم شود.
🔹 ۵. اگر فکر و اندیشه عنصر اتصال دهندهی اجزا و قوام بخش جامعه است پس متفکران و اندیشهورزان میبایست محور و نماد جامعه باشند نه حاکمان و دولتمردان و یا تاجران و مهندسان و پزشکان مگر از حیث متفکر بودن آنها. در حقیقت هر جامعه و تمدنی بواسطه متفکران افقنما و افقگشا و آرمانساز شناخته میشود. هر چند تاریخ را پادشاهان و حاکمان نوشته اند اما این متفکران هستند که جاودانه شده اند. امروز یونان باستان با متفکران آن همچون سقراط و افلاطون و ارسطو شناخته میشود نه صدها حاکم و دولتشهرهای آن. آنچه از قرون وسطای مسیحی به یادگار مانده متفکران و الهیدانان متفکر آن است. شرق جهان را به کنفوسیوس و بودا و امثال آنها معرفی میکنند. غرب جدید را هم با ماکیاولی، بیکن، دکارت، روسو، کانت و هگل میشناسیم. در فرهنگ و تمدن اسلامی هم این متفکران و انذیشهورزان هستند که از قرون نخستین تا به امروز، راهنما و افقگشا بودهاند. همهی اینها نشان میدهد که این متفکران و اندیشهورزان هستند که معلمان جامعه و راهنمایان به سمت آرمانها و افقها هستند و باقی کنشگران اجتماعی همچون عالمان و ادیبان و هنرمندان و دولتمردان و کاسبان و صنعتگران را جهت داده اند و با تفکر و اندیشهورزی افقهایی جدیدی را گشودهاند و در آن افق همهی ساختارها همچون علم، هنر، زبان، صنعت و مانند آن را به جنبش و حرکت در آوردهاند.
🔸 ۶. از اینرو در فرهنگ اسلامی، حاکمان و مسئولان جامعه میبایست اهل تفکر و اندیشهورزی باشند که مدیریت آنها مدیریت تفکر بنیان و تدبّرمحور باشد تا پیش و بیش از هر کاری به اگاهیبخشی و #رشد_عقلانی مردمان جامعه اهتمام بورزند. چرا که جامعهی متفکر و رشد یافته میتواند افقهای دوردست را به درستی بنگرد و به جنبش و حرکت درآید و در آن مسیر به چپ و راست منحرف نشود. از این منظر، امر حکومت در درجهی اول از جنس #سیاست و تدبیر است نه از جنس پلیتیک و ساختارهای تعین یافتهی حاکمیتی. در سیاست تدبیر و خردمندی و خروج از سفاهت و حماقت نهفته است.
🔴 ادامه دارد ...
#حکمت_عملی
#تفکر
#اندیشه
#سیاست
#جامعه
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/925
📌رسالت اجتماعی تفکر
بخش دوم
🔹۷. اگر متفکران در جای خود قرار گیرند و نقش اصلی در هدایت و برانگیختن عقول و اصلاح جامعه و ساختارهای آن را بر عهده داشته باشند و در فرهنگ عمومی و رسانهها این مهم به رسمیت شناخته شود به نحوی که از مرجعیت فرهنگی و اجتماعی برخوردار باشند و دیگر کنشگران در ادامه آنها نقش خود را تعریف کنند چنین جامعهای رو به صلاح و پیشرفت خواهد داشت. چرا که افقها و آرمانها را متفکران و اندیشهورزان تعیین میکنند و مسیر فکری و نظری جنبش و حرکت را هموار میسازند و به علم و زبان، هنر و سیاست، صنعت و قانون خلاصه به همه مطالبات و ساختارها معنا و جهت میدهند. از این مهمتر اینکه اهل فکر و اندیشهاند که میتوانند در راه طی شده به درستی تأمل کنند و مسیر آینده را پیشبینی و تدبیر کنند.
🔸 ۸. در چنین جامعهای، اتحاد و همبستگی، اتصال و هماهنگی، انسجام و همکاری، حکمفرما میشود. همگان در جایگاه خود ایستاده و به نقش خود واقفند و بر پایه درک عمیق از منافع عمومی، مسئولیتهای اخلاقی و اجتماعی در جهت آرمانها و افقهای متعالی حرکت میکنند.
تعالی هر جامعهای به رشد تفکر و اندیشهورزی کنشگران آن جامعه وابسته است هر چقدر تفکر و اندیشهورزی در جامعهای عمیقتر و در فرهنگ عمومی گستردهتر باشد تقاضاها و مطالبات از افق بالاتری برخوردار است و ارزش سرمایههای مادی و معنوی، اخلاقی و اجتماعی بیشتر شناخته میشود، منافع عمومی بر منافع شخصی،حزبی و قومی ترجیح مییابد، تصیمگیریها و برنامهریزیها در جهت حفاظت بهتر و بهرهبرداری مسئولانه از همهی سرمایهها در جهت منافع عمومی و تعالی و پیشرفت همه جانبه جامعه خواهد بود.
🔹 ۹. در جامعهای که تفکر کردن و اندیشهورزی در آن ارزش معيار و فرهنگ عمومی و گفتمان رایج باشد امکان گفت و گو و تحمل یکدیگر و شنیدن حرف مخالف وجود دارد و همچنین امکان رشد علمی، هنری، فناوری فراهم است. و الا در جامعهای که تفکر کردن ارزش عمومی و همگانی نباشد، داد و بیداد، جنجال و هیاهو، تقلید و تحجر، قبیلهگرایی سیاسی و فساد اجتماعی حکمران است.
🔸۱۰. لاجرم هر جامعهای آرمانی، تمایزی و مرزی با سایر جوامع دارد و هر آرمان و مرزی دوستی دارد و دشمنی. نمیتوان جامعهی انسانی در این کره خاکی را تصور کرد بدون آنکه مخالفان و دشمنانی داشته باشد که باید با دشمنان مرزبندی کرد و با احتیاط با آنها تعامل داشت، لکن گاه این مرزها و تمایزها، دوستیها و دشمنیها خلط میشود و جای دوست و دشمن عوض میشود و به تبع منافع عمومی و مسیر پیشرفت و تعالی جامعه مختل میشود. اما بواسطه تفکر و اندیشهورزی است که مرزها و تمایزهای حقیقی از تمایزهای وهمی شناخته میشود، دوست از دشمن، رفیق از نارفیق، خیرخواه از بدخواه مشخص میشوند.
🔹۱۱. بازخوانی دوباره هویت در جهان پيچيدهی پساحقیقت و طرحوارهی دهکدهی جهانی و جهانیشدن از دیگر رسالتهای تفکر و اتخاذ تفکر پیچیده در مواجهه با موقعیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. چرا که جهان پیچیدهی امروز را نمیتوان همانند جهان ساده گذشته دانست و هویت را مقولهای ارتکازی و طبیعی قلمداد کرد. بلکه در جهان معنایی امروز، حجم کثیری از معانی و طرحها در فرهنگ عمومی تکثیر شده است وهویتهای سنتی و مرزبندی های هویتی به چالش کشیده شده و هویت مدرن وپسامدرن جایگزین آنها شده است ویا اینکه همهی هویتهای پیشین را درنظم معنایی جدیدی به کار گرفته است. فهم این تمایز هویتی پیچیده هجمههای هویت مدرن غرب عليه نظام هویتی و ارزشی سایر جهانهای اجتماعی و جانمایی هویت درروایت ما ازواقعیت اجتماعی نیازمند بهرهگیری ازتفکر واندیشهورزی بنیادین دربنیادهای هویت وفرهنگ است.
🔸 ۱۲. اگرمتفکران اصیل جامعه به هربهانهای گوشه نشین شوند واز حوزهی عمومی کنار گذاشته شوند ویا مورد اقبال مردم و رسانهها واقع نشوند، #شبهمتفکران بر اریکه منبر ورسانهها واجتماعات تکیه میزنند وباحرفهای شبهفکری وشبهاندیشهای افراد راجذب، ذهن آنها رادرگیر وجان آنان رابیمار میکنند. به تعبیر دیگر وقتی تفکر وخرد ازجامعهای رخت میبندد داعیه تفکر و خردمندی باقی هست.
شبهمتفکران، چهرههای مشهوری هستند که نه به جهت عمق فکر ویا اندیشهورزی حکیمانه بلکه به جهت جذابیتهای شخصیتی همچون زیبایی سخن، جذابی چهره، بازیگری تردستانه مورد توجه برنامهسازان سیاسی، اجتماعی وفرهنگی قرار میگیرند وبه استخدام آنها در میآیند تا درجهت تأمین منافع آنها نقش بازی کنند. لذا دریک فرابند پرهزینهی رسانهای وبا شگردهای جذاب تبلیغاتی نامدار و نشانه میشوند وبا اعتماد به نفس درنقش متفکر واندیشهورز ظاهر میشوند وجذب طرفدار مرید میپردازند.
🔴 ادامه دارد
#حکمت_عملی
#تفکر
#اندیشه
#عقلانیت
#سیاست
#هویت
#جامعه
#مسئولیت_اجتماعی
#شبهمتفکران
#جامعه_احساسی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌رسالت اجتماعی تفکر
بخش سوم
🔸 ۱۳. عموم شبهمتفکران نه اهل تخصصاند و نه اهل تعمق؛ نه ریشه در سنت عمیق معارف و علوم اسلامی دارند و نه تلمذ و بهرهگیری واقعی از استادان و متفکران و متخصصان. بلکه بیشتر بر مهارت خطابه و بازیگری تکیه دارند و از ترجمه مقالات مجلات خارجی توسط مریدان و گروههای پیرامونی بهره میگیرند و همانها را با آب و تاب به خورد جامعه میدهند. شبهمتفکران با القابی پر لعاب و اصطلاحاتی دهنپر کن در اجتماعات عمومی ظاهر میشوند و در هر خطابهای کل زمین و آسمان را به هم پیوند میزنند و هر امر بیربطی را به هم ربط میدهند و روایتی ماجراجویانه از وقایع تاریخی میسازند و وضع امروز را ساخته و پرداختهی شیاطین و انجمنهای سری و نیروهای نظامی و امثالهم معرفی میکنند و نهایتا به تجویز نسخههای درمانی میپردازند.
🔹۱۴. رمز موفقیت شبهمتفکران در پرگویی، کلیگویی، دمیدن در اتش تضادهای اجتماعی و دوقطبی سازی جامعه است یک طرف را سفید و طرف دیگر را سیاه مطلق و شر غالب جلوه میدهد. آنها با بهرهگیری از احساسات افراد در جامعهی احساسی، اساس جامعه را تضاد و تقابل معرفی میکنند و همواره به دنبال مقصر جلوهدادن دیگران و ویژه نشان دادن خود هستند.
🔸 ۱۵. این افراد با پرگویی، کلیگویی، بیربط گویی، تضادپروری نه تنها مخاطبان خود را به تفکر و اندیشهورزی دعوت نمیکنند و بر کتابخوانی و مطالعهی آنان اصراری ندارند بلکه بر تعطیلی عقل و اندیشه اصرار میورزند و مخاطبان و جامعه را در وضعیت جنگی، تضاد و احساسی نگه میدارند و به سطحینگری و ظاهربینی و باورمندی مقلدانه و احساسی افراد جامعه دل خوش دارند و از آنها در جهت منافع حزبی و سیاسی، اقتصادی و شخصی بهرهبرداری میکنند. هر چند با شگردهای جذّاب تبلیغاتی و ابزار متنوع رسانهای چنین جلوه میدهند که این خیر و صلاح آنهاست و آنها هم تنها خیرخواهان و اصلاحگران جامعه هستند.
🔹 ۱۶. بنابراین جامعهی احساسی محصول غلبه شبهمتفکران درجامعه وفرهنگ عمومی و کنار زدن متفکران واندیشهورزان حقیقی ازعرصههای عمومی ورسانهای است که به تضعیف یا تعطیلی اندیشهورزی، عاقبت بینی و تدبیر امور و مسئولیتپذیری و همچنین گسترش احساسات، هیجانات و سطحینگری و ظاهر بینی ومسئولیتگریزی منجر میشود. با غلبهی احساسات، پشتوانهی فرهنگ، اقتصاد و سیاست هم کنار میرود
🔸 ۱۷. مهمترین ابزار شبهمتفکران بهرهگیری حداکثری ازرسانهها و شگردهای تبلیغاتی وارتباطی است. درحقیقت بزرگترین رقیب تفکر و اندیشهورزی درجهان پساحقیقت وعصرارتباطات، رسانهها وفناوریهای پیچیدهی نوین هستند که به تعطیلی عقل عمومی وتضعیف حافظهی انسانی وواگذاری همه محفوظات انسانی ومحاسبات زندگی به رایانهها وفناوریهای برآمده ازهوش مصنوعی تمرکز دارند.
🔹 ۱۸. براین اساس نیاز به تفکر ورسالت اندیشهورزی بیش ازهر دورانی مهم و پیچیده است تابدین واسطه انسانها بتواند ازاسارتهای شناختی واحساسی رهایی یابند وبر حاکمیت مطلق العنان رسانهها وفناوریهای شناختی غلبه کنند و آنها را تحت ارادهی عاقلانه واندیشهی حکیمانه درجهت گفتمانسازی، اقناعگری، و حرکت درمسیر افقهای متعالی وزندگی بهتر رام وتسخیر سازند.
🔸 ۱۹. برای پیروزی دراین میدان پیچیده و معرکهی پر آسیب جنگ شناختی، بیش از هر زمانی به تفکر عمیق افقگشا واندیشهورزی اصیل وراهنما نیازمندیم. فقط یا تفکر و اندیشهورزی و خردمندی است شرایط ولوازم سفر فراهم میشود وموانع شناخته و میتوان مهیای برای رفع موانع وهمواره ساخت راه حرکت شد. بدون تفکر نمیتوان شرایط ماتقدم تعالی و موانع پیشرفت را وامکانات وسرمایهها واقتضائات فعلیت آنها دربستر زمان ومکان راشناخت.
🔹 ۲۰. بدون تردید راه تفکر واندیشهورزی نیزمراجعه به اندیشهورزان اصیل واستادان ومعلمان تفکری است که ریشه درتراث فکری و فرهنگی خود دارند وبا غور در تاریخ فکر و اصول اندیشه و نظرگاههای مختلف فکری و نظری راهنمای آینده هستند. تفکر و اندیشهورزی قوام بخش جامعه و پشتوانهی فرهنگ، سیاست و اقتصاد است.
🔸 ۲۱. ۱. شناخت این متفکران، ۲. انس با آثار و میراث فکری و معرفتی آنان، ۳. فهم نسبت آنها با عقل، علم و جامعه و همچنین ۴. کشف روشهای اندیشهورزی، مسئله یابی و پاسخ گویی آنها مقدمهی متفکر شدن امروز ماست.
🔹 ۲۲. و ۱. آزاد سازی فرهنگ عمومی و رسانهها از سلطهی فکری وفرهنگی شبهمتفکران ونشاندن آنها درجایگاه خود، ۲. بازگشت جامعه به متفکران اصیل واستقبال از معلمان اندیشه و تفکر، ۳. بازیابی هویت اجتماعی برپایه تفکرات عمیق افقگشا واندیشههای اصیل راهنما، ازجمله مقدمات گفتمانسازی تفکر واندیشهورزی درجامعه است.
🔴 ادامه دارد...
#حکمت_عملی
#تفکر
#اندیشه
#عقلانیت
#سیاست
#جامعه
#مسئولیت_اجتماعی
#شبهمتفکران
#جامعه_احساسی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌رسالت تفکر در انقلاب اسلامی
♦️بخش اول
🔸 وقوع هر انقلابی معلول یک سلسله تحولات در تقاضاها و مطالباتی مردم و همچنین تغییرات اجتماعی است که وضع موجود را ناکارآمد و غیر قابل تحمل احساس میکند و تمنای وضع جدیدی مییابد.
🔹اما نکته مهم در همهی انقلابها، نقش محوری تفکر و اندیشهورزی در بنیانهای وضع موجود و ترسیم طرح مطلوب است. به تعبیر دیگر، اگر بخشی از مردمان جامعه اهل فکر و اندیشه نباشند و طرحی نو برای زندگی متفاوت در نیندازند هیچگاه مسیولیتی احساس نمیشو تا انقلابی و تغییری صورت پذیرد، انقلابها محصول تفکرات پویا و اندیشهورزیهای بدیع و درانداختن طرحهای نوین و ایجاد تعهد انقلابی و مسئولیت اجتماعی است. لذا در هر انقلابی نقش متفکران و اندیشهورزان در افقگشایی و خودسازی انقلابی جامعه بسیار پررنگ و جدی است هرچند ممکن است متفکری عمرش کفاف ندهد و پیروزی انقلاب را نبیند اما همواره تفکر و اندیشه او زنده است و درس آموز آیندگان میتواند باشد.
🔸 برخی از انقلابها ریشه سیاسی دارد و مردمان آن جامعه دغدغه آزادی و نحوه حکمرانی دارند و با همین شاخصه به سنجش وضع موجود و ترسیم وضع مطلوب میپردازند. برخی از جوامع مشکلات اقتصادی دارند و از این منظر در پی تغییر معادلات حاکم و درانداختن طرحی نو برای زندگی بهتر هستند. اما برخی از جوامع دغدغه فرهنگ و ارزشهای اخلاقی و هویتی دارند و مشکلات سیاسی و اقتصادی موجود را نیز در دوری از فرهنگ و هویت اصیل میدانند. این مردمان در جستجوی فرهنگ و هویت اصیل و رهایی از هویتهای بیگانه هستند و بدین منظور به تغییر مناسبات اجتماعی روی میآورند تا در پرتو احیای هویت اصیل خود، مسیر جدید زندگی را بپیمایند.
🔹 انقلاب اسلامی از جمله انقلابهایی است که در درجه اول معلول تحولات فرهنگی و تغییرات هویتی پس از مشروطه و دوران پهلوی است. تغییراتی که با عنوان ترقی و مدرنیته بر جامعهی ایرانی تحمیل شد و موجب شکلگیری تضادهای فرهنگی میان خواص و عوام شد. منورالفکران با تقلید از روند توسعه در جهان غرب، تنها مسیر ترقی ایران را غربی شدن پنداشتند و به حذف فرهنگ و ارزشهای اخلاقی و مذهبی و یا بازسازی آنها به مثابه جاده صاف کن تجدد روی آوردند و با زور و دستور جامعه را بدان سمت کشاندند. نتیجه این مدرنیزاسیون دستوری ایجاد شکافهای عمیق هویتی در جامعه ایرانی شد. جامعهای که بسیار به فرهنگ و مذهب خود تعلق خاطر داشت و تمام "بود" خود را در فرهنگ خود و متمایز بودن از ساير فرهنگها تعریف میکرد.
🔸 گسست هویتی بزرگترین معضله جامعهی ایرانی شد: گسست نسلی میان نسل جوان با نسل سنتی، گسست علمی میان حوزه و دانشگاه، گسست سیاسی میان دولت و ملت، گسست فرهنگی میان طبقه روشنفکر و طبقهی مذهبی.
🔹در دوره رضا خان پهلوی بر دامنه و عمق این گسست ها و تعارضها افزوده میشد و پس از وی نیز محمدرضا و دولتمردان و روشنفکران وابسته همان مسیر را با قدرت ادامه دادند. در این دوران، بسیاری از تحصیلکردگان جدید به سمت مدرنیزاسیون میل داشتند و با تغییر در معانی مستقر در فرهنگ، افراد جامعه را بدان سو دعوت میکردند و برخی از جریانات سنتی به تقابل با مدرنیته روی آوردند و مردم را به نفی آن و بازگشت به سنتهای گذشته میخواندند، اما بخشی از دغدغهمندان و دلسوزان در پی جمع سالم میان دو طرف دعوا بودند. بدین جهت از دهه ۲۰ به بعد جمعی از دغدغهمندان و متفکران جامعه برای خروج از این وضعیت دست به کار شدند و به تفکر و اندیشهورزی روی آوردند تا بتوانند این گسستها و تضادها را درمان کنند.
🔸 این متفکران به تدریج با معانی متکثر حاکم بر روابط انسانی و پیچیدگیهای معادلات اجتماعی عصر جدید و تنوع طرحوارههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و رقابتهای جنگ افروزانهی ابرقدرتها آشنا شدند و دانستند که به راحتی نمیتوان از طرد و یا جمع سخن گفت، بلکه به تفکر عمیق افقگشا و اندیشهی دقیق راهنما نیاز است و ضرورت دارد که دوباره خود و متعلقات فرهنگی و هویتی خود را بازخوانی کرد و از موقعیت خود در جهان معاصر و آیندهی این جهان پرسش کرد. پرسشهایی که افق زندگی، عناصر سازندهی هویت و مسیر حرکت را در این جهان پیچیده و متفاوت نشان میدهد.
🔹 انقلاب اسلامی محصول تفکر و اندیشهورزی متفکران مسلمان در سه دهه قبل پیروزی است که در قالب کتاب، مقاله، اعلامیه، سخنرانی و خطابه به سمع و نظر مردم میرسید و آرام آرام به خلق یک جهان معنایی جدید تبدیل شد و موجب تحول باطنی مردم و انقلاب درونی آنها شد. در حقیقت این انقلاب قبل از آنکه یک کنش سیاسی و یا مطالبه اقتصادی و اجتماعی باشد یک انقلاب درونی در فکرها و ذهنها بود.
🔴 ادامه دارد ...
#انقلاب
#تحول_باطنی
#سیاست
#جامعه
#اندیشه
#رشد_عقلانی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 رسالت تفکر در انقلاب اسلامی
♦️بخش دوم
🔹 در فرایند انقلاب اسلامی، متفکران و اندیشهورزان انقلاب، به این نکته پی بردند که جامعهی ایرانی بیش از هر چیزی به ارتقای سطح تفکر و اندیشه نیاز دارند تا بتوانند از سطح احساسات بالاتر روند و از منظری عمیقتر و دقیقتر به پدیدهها بنگرند، لذا مخاطب خود را ذهن و عقل مردم قرار دادند و سعی کردند با رشد عقلي و خردورزی مخاطبان، آنها را به تفکر و اندیشهورزی وا دارند تا بهتر و عمیقتر به هویت خود و متعلقات فرهنگی خود بنگرند و از این افق به زمانهای که در آن زندگی میکنند و وقایع و حوادث درون نظر کنند و از میان طرحوارههای متکثر، متنوع و گاه متعارض بهترین را انتخاب و عملياتي کنند. این متفکران با تلاش معرفتی و نظری خود، صورتی از تعهد و مسئولیت اجتماعی را تعریف و ترسیم کردند که به خودسازی و جنبش انقلابی بیانجامد.
🔸 به اعتقاد ایشان رشد فکری افراد و قوت پرسشگری در جامعه و ایجاد احساس نو و ادراک نو، نشانهی رشد جامعه است. جامعه اگر رشد فکری داشته باشد آماده شنیدن حرف حساب و معارف متعالی میشود.
🔹 در این نگرش، اگر جامعه بخواهد رشد فکری پیدا کند نوعی اصلاح عمیق در منطق و زبان و محتوا لازم است؛ به تعبیر دیگر باید با منطق و زبان روز و همچنین مکاتب و افکار روز آشنا شد و از همان افق با افراد جامعه و بخصوص نسل جوان و تحصیل کرده سخن گفت.
🔸در فرهنگ سیاسی انقلاب اسلامی، مفهوم پرسش و کنش پرسشگرانه به یک ارزش عمومی تبدیل شد. شک و پرسش نمونهی رشد و اعتلای دستگاه فکر و اندیشه است که اولین گام خروج از جهل و حماقت است.《سؤال و پرسش در عين اينکه خوب است و مظهر رشد و کمال انسان است، مقدمه چيز ديگر است: يا مقدمه تحقيق است يا مقدمه عمل.》(مطهری بیست گفتار ص۱۸۹) بر همین مبنا، متفکران انقلاب از پرسشگری نسل جوان و بیان شبهات آنها استقبال میکردند و آن را محملی برای گفتگو و مباحثات جدی قرار دادند. این گفتگوها گاه به صورت شفاهی و در جلسات دانشجویی و میان استادان و تشکلهای اجتماعی بود و گاه صورت مکتوب به خود میگرفت و در مطبوعات و کتابها پیگیری میشد؛ بدین نحو که دانشجو و یا استادی شبهه و یا پرسش خود را قالب يادداشت و یا کتاب و جزوه منتشر میکرد و متفکران و اندیشهورزان جامعه هم سعی میکردند در همان قالب و در برخی موارد در همان مجله و روزنامه، پاسخ مناسب را برای اقناع مخاطب عرضه کنند.
🔹 در اندیشه متفکران اصیل انقلاب، زمان و مکان نقش مهمی در شناخت متون و احکام شرعی دارد و هر بیشتر در زمان ومکان و موقعیتهایی که در آن قرار داریم تفکر و اندیشه شود باب های جدید فهم و علم برای انسان گشوده میشود و حقایق جدیدتری آشکار میشود. اما اگر تفکر و اندیشهورزی نباشد، انسان به فهم پیشینیان اکتفا میکند و امکان دست یابی به حقایق بیشتر را منکر میشود.
🔸از آنجا که یکی از کارویژههای تفکر و خردورزی، بازشناسی متعلقات فرهنگی خود و نگاه انتقادی به روند تکون و بسط آنها در تاریخ و فرهنگ است یکی از مهمترین اقدامات اندیشهورزی در جریان تفکر انقلاب اسلامی، بازخوانی دوباره اسلام و آسیبشناسی جامعه اسلامی و مناسک و نهادهای دینی وهمچنین پاسخ به شبهاتی بود که عموم آنها ناشی از عدم درک تاریخی از دین است. متفکران انقلاب به مردم کمک کردند تا به طور دقیق به جوهره و حقیقت دین راه یابند و از خصوصیات تاریخی و فرهنگی عارض شده بر دین و مناسک دینی مطلع شوند و بتوانند میان این دو وجه تمایز قائل شوند و ازاین طریق به اسلام حقیقی راه یابند و هویت خو را در ارتباط و نسبت با آن، باز تعریف کنند. تعریفی که به بازسازی مفاهیم مهم مسئولیتآور، جنبشزا وحرکتخیز ازمتن دین، جامعه وتاریخ منتهی شد.
🔹 اگراین نکته به درستی فهم شود روشن میشود که انقلاب اسلامی ایران محصول تفکر واندیشهورزی وخروج از سطح احساسینگری و سطحیشدگی و پراکندگی است. این مهم توسط متفکران واندیشمندان انقلاب اسلامی درجامعه ترویج شد وبدین جهت بخشی از مردم رشد عقلانی پیدا کرده وخودسازی انقلابی روی آوردند وانقلاب پیروز شد، حال اگربه دنبال ادامه انقلاب وپویایی و پایایی آن هستیم تا به اهداف متعالی خود نائل شود میبایست در رشد عقلانی وتعمیق تفکر وگسترش اندیشهورزی درسطح جامعه ونسلهای جدید تلاش زیادی صورت گیرد و مانع بازگشت #جهالت و غلبهی احساسات وسطحینگری وپراکندهگویی شد بخصوص در سطح خواص جامعه همچون مسئولان، مربیان، خطیبان و هنرمندان که ازطریق آنها سایر افراد جامعه متأثر میشوند وکنشهای خود راهماهنگ میسازند.
🔸 اگر جامعهی رشد یافته انقلابی که اهل تفکر واندیشهورزی بود ازاین خصیصهی مهم تهی شود وبه سطح احساسات فرو غلطد آغاز عقبگرد است.
🔴 پایان
#انقلاب
#تحول_باطنی
#سیاست
#رشد
#جامعه
#رشد_عقلانی
#مسئولیت_اجتماعی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش اول
🔹 هر دورهای از تاریخ انسان در ذیل شبکهای از مفاهیم شکل و سامان یافته است و با تغییر آن شبکهی مفهومی، دوره قبل به پایان رسیده و دوران جدیدی آغاز شده است. چرا که بنیاد حیات انسانی، معانی مستقر در فرهنگ عمومی است که در واژگان محوری و بافتار شبکهای آن خود را آشکار میسازد و به دانشها، مهارتها و هنجارها و آداب جهت و نظام میدهد.
🔸 یک دورهی از حیات انسانی و تمدن بشری در حول شبکهی مفهومی "هستی"، "معرفت" و "سیاست" شکل گرفت و نوع خاصی از نظام دانایی، اخلاقی و رفتاری را به وجود آورد. در این دوره:
۱. "هستی" معرّف واقعیت و راهنمای انسان برای اتصال وجودی به اشیا است. هر شیای موجود است و وجود آن نه به اعتبار انسان بلکه بهرهمند از نفسالامر تلقی میشود که از ذاتیات و عرضیات برخوردار است. البته موجودات در یک نظام حقیقی قرار دارند و رابطهی وجودی و سلسله مراتبی میان آنها برقرار است.
۲. "معرفت" معرف شناخت انسان از واقعیت است و حقیقت آن در حکایتگری و واقعنمایی آن است. معرفت آنگاه که صادق مدلل باشد "علم" است که یا از قوانین عام هستی پرده بر میدارد (علم کلی یا فلسفه) و یا از عوارض ذاتی موجودات تفحص میکند(علوم جزیی). آنچه همهی این علوم را در کنار هم و در یک رابطهی پیوسته قرار میدهد واقعنمایی و حقیقتبودگی آنهاست.
۳. "سیاست" عنوان مشیر حیات انسانی است که نتیجه عملی معرفت است و غایت آن اتصال به حقیقت هستی و مبدأ واقعیت (خدا) است. سیاست برون داد معرفت حقیقی است لذا بنیاد سیاست، تدبیر و هدایت مبتنی بر فضیلت(اخلاق) و پرهیز دادن از رذایل و بدیها است و مجری آن حاکم فاضل و دولتمرد برای تحقق مدینه فاضله است.
🔸 این شبکهی مفهومی در حکمت دینی انبیا بنیاسرائیل و حکمای یونان تکوّن یافت و توسط حکمای مسلمان رشد و توسعه یافت و در #حکمت_متعالیه به مرحلهی عالیه خود رسید.
🔹اما همزمان با اوجگیری و تکامل این شبکهی مفهومی در #شرق عالم، تحولات جدید فکری و معرفتی در #غرب جهان ایجاد شد و زمینهی شکلگیری نظام دانایی دیگری فراهم شد که پس از چند سده به هیأتی مستقل و متمایز درآمد و شبکهی مفهومی نوینی بر سه پایهی "ذهن، زبان و جامعه" را به وجود آورد.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش دوم
🔹 پس از آشنایی غربیان با معارف اسلامی و تراث ارسطو و دو تفسیر متفاوت از فلسفه مشایی (تفسیر ابن سینایی و تفسیر ابن رشدی) مرحلهی جدیدی در جهان غرب شکل گرفت که موجب نوزایی (رنسانس) شد. عصر رنسانس آغازی بر یک تحول معرفتی و دگردیسی فکری بود که ابتدا در الهیات مسیحی و سیاست خود را نشان داد و بعد از آن در عصر روشننگری به حوزه فلسفه و تاریخ و اقتصاد کشیده شد.
🔸 تلقی ناقص اصحاب کلیسا از عقل و معرفت و القای تقابل آن با ایمان نقطه آغاز این دگردیسی محسوب میشود. در تلقی مسیحیت، گسترهی هستی در قلمرو ایمان است و عقل بدان راهی ندارد و علاوه بر آن به فضیلت و اخلاق هم دسترسی ندارد. لذا بنیاد آگاهی انسان ایمان و دلسپردگی شورمندانه است. همین امر موجب شد که انسان غربی، ریشهی همهی عقبماندگی تمدنی و شکستهای نظامی خود از مسلمین را در ایمان و الهیات مسیحی جستجو کند و برای جبران عقبماندگی ها و شکستها به عقل و علم رو بیاورد. لذا برای این مهم به تولید الهیات، منطق و فلسفهای نوین نیازمند بود. لوتر، کالون و آراسموس به صورتبندی جدیدی از الهیات روی آوردند، بیکن و دکارت و هابز تا کانت و هگل، به طراحی منطق و فلسفه پرداختند که بر بنیاد #شک استوار بود. نتیجهی این طرح جدید در قرن بیستم میلادی آشکار شد و به استیلای غرب (در دوچهره ی لیبرالیسم و سوسیالیسم) بر همهی مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی منجر شد. این تلاش گستردهی نظری و فلسفه به خلق شبکهی مفهومی جدیدی منجر شد که میتوان سه مفهوم "ذهن"، "زبان" و "جامعه" را محور آن دانست.
۱. "ذهن" تمام حقیقت انسان است که به واسطهی آن واقعیت آشکار میشود. لذا بدون ذهن، واقعیتی نیست چون هر آنچه به تدریج ذهن در نیاید نمیتوان از آن سخن گفت. بر این اساس، این ذهن است که محور و بنیاد واقعیت است.لذا هستی صرفا محمول ذهنی(امر سابژکتیو) است که بر موضوعات(ابژکتیو) حمل میشود. در این تلقی، انسان فاعلشناسا(سوژه) است و غیر او، تحت قدرت پژوهش و تصویرگری اوست. بنابراین ذهن دیگر آینه نیست که هر آنچه را مشاهده کرد در خود منعکس کند بلکه ذهن یک شبکه ی پیچیده از عناصر عصبی، مقولهای، تصویری، زمینهای و تاریخی است که همهی آنها به صورت شبکهای و مجموعهای، تصویرهای واقعنما و اگاهیهای انسانی(تصورات، تصدیقات) را خلق میکند.
۲. "زبان" برون داد ذهن و حلقه اتصال انسانهاست. در واقع هر واقعیتی آنگاه واقعیت است که در زبان خانه داشته باشد و بتوان از آن سخن معنادار عرضه کرد و با دیگران در اطراف آن به گفتگو پرداخت. زبان نیز به تبع ذهن یک شبکهی پیچیده از معانی و واژگان است که سازندهی طرحوارههای تصویری است. طرحهایی که به واسطهی آنها زندگی معنا و نظام مییابد. هر طرحوارهی تصویری، نوعی عقلانیت نظری و سامانهی نگرشی و تنظیمگری و کنترلی را ایجاد میکند که افقهایی را آشکار و امکانهایی را ممکن میسازد و در عین حال، موجب مستوری افقهای دیگر و بستهشدن امکانهای متفاوت میشود.
۳. "جامعه" عنوان مشیر به حیات انسانی است که دارای ارتباطات متنوع است. ارتباطاتی که برای پاسخ دادن به نیازهای غریزی و طبیعی به وجود آمده است. غایت از ارتباطات رسیدن به منفعت و سود بیشتر است و طبیعتا در حیات جمعی و تقسیم کار، منافع بیشتری نصیب انسان میشود چرا که موجب تعدیل طبع سرکش انسان از طریق قرارداد اجتماعی میشود. در این نگرش، دیگر بنیان حیات اجتماعی انسان فضیلت و هدایت نیست بلکه منفعت و کنترل است. جامعه نیز یک شبکهی درهم تنیده از نهادهای اجتماعی در پاسخ به نیازهای متنوع و متکثر انسان است.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121