eitaa logo
شهید حمید حکمت پور
54 دنبال‌کننده
18 عکس
22 ویدیو
0 فایل
سایت: 🔺http://hekmatpour.um.ac.ir کانال شهید عزیز در ایتا: ♦️eitaa.com/hekmatpour کانال شهید عزیز در سروش: 🔻splus.ir/hekmatpour ارتباط: 💠 @mahdieyar .
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 عملیات کربلای یک ✍️راوی: برادر 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 هندوانه ✍️راوی: برادر جواد 🖌 سال62کارامون رو کردیم از پل فلزی رفتیم سمت آبادان از جاده دهلران رفتیم اونجا در حالیکه منطقه خیلی نا آشنا بود و در هتل بین الملی آبادان مستقر شدیم و بعد از مدتی در سال63 دوباره برگشتیم پل فلزی و جلوی سوله ای که زده بودند و باغچه ای که در جلوی سوله بود متوجه شدیم هندوانه هایی که سال قبلش خورده بودیم و دانه هایش را در آنجا ریخته بودیم دوباره سبز شده و چندتا هندوانه تو ابعاد مختلف داده بود ما رفته بودیم تو لاک این هندوانه که چه جوری بخوریمشون؟چون تعدادمون با تعداد هندوانه ها همخونی نداشت!قرار شد یک روز که بچه ها نهار خوردند وخوابیدند همون هنداونه بزرگ رو بکنیم و بیاریم کنار رودخانه کنجان بخوریم،نهار رو خوردیم و حمید آقا و حاجی خلخالی و یکی ازبچه های نگهبان اونجا که با ما خیلی قاطی شده بود(صمیمی شده بود) ودر مجموع5نفر بودیم گفتم مجید خلخالی تو هندوانه رو میکنی و میای لبه کال که رود فرعی بودش وای میسی و هندوانه میندازی و من میگیرم چون حمید نمیتونه بگیره گفت باشه هندوانه رو کند و اومد لب رودخانه و از اون بالا پرت کرد پایین من چاقو دستم بود وبرای همین چاقو رو از دسته گذاشتم داخل دهانم که بتونم قشنگ هندوانه رو بگیرم هندوانه رو تا پرت کرد چون سنگین بود گرفتم و خورد به صورتم و چون تو دهانم چاقو بود سر چاقو رفت تو شستم و ته چاقو خورد به سقف دهانم ! خدا خیلی رحم کرد اومدم پایین و بچه ها پرسیدن چیشده؟گفتم هیچی!حالا هی انگشت شصتم درد میکرد!بالاخره نشستیم هندوانه رو به قاچ کردن چشمتون روز بد نبینه تا هندوانه رو قاچ کردیم تا دلت بخواد این هندوانه سفید بود چون اونجایی که هندوانه رشد کرده بود اکثر اوقات سایه بودش و حدود ساعت یازده تا دوظهر بهش آفتاب میخوردش ولی ما نشستیم هندوانه رو خوردیم رنگ نداشت ولی یکم شیرین بودش خوردیم و تموم شد ودستا مون رو شستیم و آمدیم که بیایم بالا حمید خواست که بیاد بالا اغلب اوقات(چون دست چپ نداشت) یکطرفه میومد بالا و بسمت چپ آمد بالا و این قلوه سنگها از زیر پاش در رفت و با دنده هاش خورد روی قلوه سنگهای کف رودخانه بلند شد و گفتم چی شد؟گفت هیچی فهمیدم درد میکنه دیگه رفتیم بالا و نشستیم و حمید گفت جواد خیلی درد میکنه و دنبال شیشه میگشت تا شیشه رو باد کنه تا این دنده برگرده سرجاش و و دیگه اون شب درد کشید تا فردا رفتیم دکتر و اومد گفت جواد دو تا از دنده هام شکسته و اینم خاطره هندونه خوری ما بود که خواستیم تنها خوری کنیم ها!!! 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 دینت رو برای دنیای دیگران نفروش! ✍️راوی: برادر محمد 🖌 عید سال 63 اومده بودیم مشهد و حال خوشی نداشتیم و خیلی وقتها رو با حمید آقا گذروندیم و حدود 40سال ازین حرف حمید آقا میگذره و این حرفشون هنوز آویزه گوشم هستش ... یک روز رفته بودیم کوه بهمراه جواد شادکام که اتفاقا اون روز هم روزه داشت و اون زمان واکمن تازه اومده بود تو بازار و ما هم یکی خریده بودیم و با خودمون برده بودیم کوه و یک آهنگ از هایده گذاشته بودیم و هدفون رو داخل گوشمون گذاشته بودیم و یکدفعگی حمید آمد و گفت:محمد داری چیکار میکنی؟گفتم :هیچی هیچی دارم صدا گوش میکنم از رو گوشم هدفون رو کشید و حدود چهل ثانیه ای گوش کرد و به من گفت تو داری موسیقی گوش میکنی؟(آن زمان گوش کردن موسیقی قبح داشت)گفتم از صداش خوشم میاد حمید و گاها گوش میدم گفتش: تو این همه زحمت کشیدی و پنج شش ماه جبهه بودی و تو داری اینو گوش میدی تمام اجرت میره منم در جواب گفتم اگرمیخاد اجرم با این کار بره بذار بره عیب نداره...نشست کنارم و بهم گفت:محمد از من یک چیز رو آویزه گوشت کن اگر گناه میکنی یک گناه با لذت بکن(داشت بهم طعنه میزد ومنظورش این بود که اصلا گناه نکن)موسیقی گوش کردن که چیزی نیست یک گناه الکیه یک گناه با لذت بکن که اگر یه زمانی تو این دنیا چه تو اون دنیا خفت شدی بگی حضش(لذتش) رو بردم و جورش هم پس میدم اینقدر باید ارزشمند باشه گناه تا تو بری گناه کنی.نصیحت دوم(غیر ازین فضای گوش کردن موسیقی هستش)از من بعنوان یک برادر گوش کن: دینت رو بخاطر دنیای دیگران نفروش اگر فروختی بخاطر دنیای خودت بفروش(هر دو جملش ایهام داشت یعنی اصلا دین فروشی نکن)این جمله رو من اون موقع نفهمیدم و بهم گفت به ادامه آهنگت گوش کن و حالش رو ببر و تو اون زمان فکرش خیلی باز بود این جمله ی حمید بعدها وقتی که من رفتم دانشگاه و همه اینها رفته بودند و هیچکی نمونده بود برای من اینقدر کاربردی شد که هر جا هر حرکتی میخواستم بزنم این جمله برام زنگ میزد و مراقب بودم ومن خیلی گناه کردم ولی سعی کردم تو راسته کارم حق مردم نباشه دینمون رو الکی نفروشیم(شایدم فروختیم و خبر نداریم) ولی واقعا این جمله من رو از خیلی کارها وا داشته مثل عبارت معروف "همانا نماز از منکرها جلوگیری میکنه"این جمله هم من رو از خیلی منکرها باز داشته است... 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 با بود ✍راوی: برادر 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 زندگی اش شبیه مردم ولی زندگی اش بود ✍راوی: حجت الاسلام 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
🏷 | | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 ، با موضوع مرور خاطرات جانباز شهید حمید حکمت پور از شهدای دانشگاه فردوسی مشهد از زبان خانواده عزیز شهید، روز شنبه سوم دی ماه ۱۴۰۱ در برنامه «در آستان خورشید» پخش شده است ⬇️ لینک دانلود مستند: 🔗 https://herasat.um.ac.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=726 ✍️راویان: و شهید ، برادر حسین 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour
‏✅ | 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 📌 سختی جهنم 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | | 📌 سختی جهنم ✍️راوی: برادر حسین روحانی 🖌اگر اشتباه نکنم این تصاویر مربوط به بخشی از آموزش اطلاعات عملیات است در سال 1366. در این دوره آموزشی که به دوره شهید گریوانی معروف بود. عبداله ارشاد مسئول آموزش دوره بود و شهید حکمت پور هم معاون و کمک ایشان در این دوره بودند. در این دوره آموزشی حدوداً یک ماهه که از سوی اطلاعات عملیات لشکر پنج نصر برگزار می شد بخشی از نیروهای لشکر 21 امام رضا ع هم حضور داشتند. روزهای اولیه آموزش که طی شد یک روز برادر عبدالله ارشاد همه را به خط کردند و گفتند این هفته، هفته پابرهنه ها و گدا گشنه هاست. اول تعجب کردیم. بعد که توضیح دادند فهمیدیم منظورشان این است که هیچ کس حق ندارد بجز در موقع استفاده از دستشویی، کفش در پا داشته باشد (برای همین هم در عکس همه پابرهنه هستند) و یک وعده غذایی مهم که آنموقع ناهار بود هم حذف شده است. در طول این یک هفته کارهای متعددی انجام شد. از جمله این که به یک گروه گفتند یک گودال بزرگ حفر کنید. ما با خودمان فکر می کردیم احتمالا یک مبحث آموزشی مد نظر برادر ارشاد هست که نیاز به گودال دارد. کم کم گروه دیگری را به کار گرفتند که هیزم جمع کنید و اینها را در گودال قرار دهید. یک روز همه را به خط کردند و نزدیک گودال شدیم و هیزم ها را آتش زدند. دعب برادر عبدالله این بود که بچه ها از نزدیک سختی آتش را درک کنند و بصورت عینی همه را از اعمالی که منجر به سقوط در آتش می شود پرهیز دهند. صحبت های ایشان و روحانی کاروان جناب آقای نصیری که در عکس دیده می شوند و بعد هم دعا و مناجات و تضرع رزمندگان بخشی از این برنامه برادر عبدالله بود. انصافا سوزش گرمای این دنیا که قابل قیاس با آن دنیا نیست ذهن انسان را به فکر فرو می برد و به وقت خودش بازدارنده بود. در هر صورت خودسازی بخشی از فرهنگ جبهه بود که در فضای معنوی واحدهای تخصصی بیشتر دیده می شد. در هر صورت همانطور که شهدا فرمودند برای عبور از سیم خاردار دشمن باید اول از سیم خاردار نفس رد شد. 🔰جانباز شهید حمید حکمت پور 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
‏✅ | 📌 عید غدیر و دست برادری شهید حمید در راه آهن با آقایان حجت الاسلام مهدی (مدرس حوزه و دانشگاه)، حسن (بازاری) ،حمید (قاضی) 🔰جانباز شهید حمید 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏✅ | 📌 ذکر بی هوشی ✍️راوی: برادر حجت الاسلام 🔰جانباز شهید حمید 🔺 hekmatpour.um.ac.ir 🔻 @hekmatpour .