سلام دوستان گرامى؛
با استعانت از خداوند متعال،
در كانال #سردار_خیبر
ان شاالله مى خوام خاطرات هشت سال دفاع مقدسِ رزمندگانِ دليرِ ايرانْ زمين رو به صورت خلاصه كه خارج از حوصله تون نباشه، بذارم، خاطراتى كه گاهى خنده، گاهى گريه، گاهى بغضِ نشكسته تو شب عمليات يا پشت جبهه را مهمان لبها، چشمها و قلبهاتون مى كنه ....
لطفا هر روز ما رو همراهى كنيد.🙏
@hemmat_channel
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #وقتی_جنازه_حاجی_گم_شد 🍃
روایتی از #حاج_همت به زبان همرزم باوفایش #سردار_حاج_عباس_برقی :
«وقتی #همت #شهید شد😭، صدام سه روز جشن عمومی در عراق اعلام کرد. پدافندهایشان به علت خوشحالی تا صبح می کوبیدند و فردایش در اخبارشان اعلام کردند که #فرمانده_لشکر_۲۷ ...»
🌺
🌺
#سیدالشهدای_دفاع_مقدس
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#سردار_عاشورایی_خیبر
#سردار_خیبر
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#حاجی بين نماز ظهر و عصر، قرار شد كه برای بسيجيان صحبت كند🎤. بعد از صحبت به سمت محل ستاد حركت ميكند. چون سابقه هم داشت كه بسيجيان، براي ابراز محبت بعد از صحبت های #حاجی ميريختند و مشكلاتی را ايجاد ميكردند🍃، با توجه به اين مطلب ، بين نماز ظهر و عصر را انتخاب كرده بود كه از اين فرصت بتوانند استفاده كند🙊. وقتي كه حركت كرد، بسيجيان متوجه مي شوند كه #شهيد_همت حركت كرده است به سمت محل ستاد. به سمتش هجوم ميآوردند😱. #حاجی وقتی كه اين وضع را دید، شروع کرد به دويدن به سمت محل ستاد و بسيجيان هم بدنبالش.!😂🏃
شهيد رمضان گفت، ايشان آمدند وارد ستاد كه شدند بسيجيان از در و پنجره محل ستاد بالا مي رفتند كه مي خواستند ايشان را ببينند😩. هرچه از برادران خواهش ميكرديم كه ايشان كار دارند بايد سريع برگردند به منطقه و بايد فرماندهان گردانها را توجيه كنند، بسيجيان راضي نميشدند😂. در اين بين، پيرمردي اصرار زياد داشت كه حتما بايد #شهيد_همت را ببينند. میگفت با ایشان کار واجبی دارد، خوب هرچه ما به اين پيرمرد بسيجی عرض كرديم كه كارت را بگو، گفت: نه كاري است كه بايد حتما به ايشان بگويم😞! اجازه دادیم وارد شود و به محض اينكه وارد شد رفت و #شهيد_همت را بوسيد!😘
گفت: كار من تمام شد. همين كار را داشتم ، چطور میخواستید به جای من انجامش دهید!؟!😂😒
اين خاطره درست بعد از عمليات خيبـر، 6 و 7 شب مداوم عمليات كردن در منطقه طلاييه و بسياري از اين بسيجيان يا برادرشان ياخويشاوندانشان و يا دوستانشان را از دست داده بودند💔. اين نشان ميدهد كه اينها چقدر به #شهيد_همت علاقهمند بودند. از طرفي اين هم نشانه از علاقه شديد
#شهيد_همت به بسيجيان بود. چون به اين برادران عزيز بسيار علاقهمند بود.☺️ هميشه به فرماندهان گردانها تأكيد ميكرد كه از نظريات و از موارد مختلف و از تجربيات اين برادران استفاده كنند👌🌹
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر♥️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
# سید_الشهدای_جبهه_ها
خداوند زیباست و #زیبایی را دوست دارد و هرگز نمیگذارد #زیبایی ها ماندگار شوند
# چشمان حاجی مصداق همین جمله بود....
همسرش میگفت:(روزی به ابراهیم گفتم #چشمانت زیباست وخدا زیبایی را برای خود میخواهد مطمئن باش این # چشم ها ماندنی نیستند..
راستش را بخواهی چشمانش عجیب خواستنی بود# نافذ و پر از نور معنویااات
چه غوغایی میکرد #چشمانش
درعملیات خیبر #فرمانده بود
سردار بی سر جبهه شد
خداوند چشمانش را برای خود قااب گرفت💔💔
آخر میدانی چشمان محمدابراهیم# گناه و معصیت ندیده بود ..چشمانی داشت که با آن فقط #خدا را میدید
چشمان بارانی اش# هنگام سحر خدا را برای #وصال مشتاق تر میکرد..
حاجی راهکار شهادت را آموخته بود
"اشک"
راهکار شهادت #اشک است...
او با چشمانش خدا را التماس میکرد
وهمیشه یک حرف را میگفت:( علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم.)
و چه عاشقانه به وصل معشوق رسیدی..!❤️
راستی امام حسینت(ع) را دیدی؟! کمی از #امام حسین(ع) برای ما بگو حاجی! کمی از #غربت مهدی زهرا(س) تعریف کن.. چه خبر است؟ خبری از یوسف زهرا(س) نیست؟ دیگر کم آوردیم
بیسیم بزن حاجی منتظریم
گیر کردیم در سیم خاردار نفس دنیا
راه ارتباط ما با شما قطع شده💔وصل میخواهیم.. نشانه ای بفرست بلکه مارا به وصال بخوانی!! خواهرانت را دریاب..
برای ما دعا بخوان حاجی از دعاهایی که تو را به وصل به معشوق رساند برای ما دعا بخوان کمی# بوی خدا میخواهیم
حاج همت برای #شهادت ما هم التماااس کن اشکهایت خریدار دارد
سلام نوکر را به ارباب برسان وبگو مرا هم بی سر و اربا اربا بخواهد
نویستده: شیعه- گمنام
تاریخ تولد: ۱۳۳۴/۱/۱۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۷
😞نحوه شهادت: اصابت گلوله توپ
💔محل شهادت: جزیره مجنون💔
🥀محل خاکسپاری : شهررضا🥀
#سردار_دلها_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_ابراهیم_همت
#فرمانده_دلم
#چشمانی_که_ماندنی_نبود
#چشم_مجنون
#سردار_خیبر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#ورقهای_کاغذی
شجاعت و شهامت حاج همت یك امر ذاتی بود. هیچ وقت كسی ترس در وجود او ندید و این شجاعت، هرجا كه پای اعتقادات به میان میآمد☝️، صدچندان میشد.در سفر، چون با آخرین پرواز رفته بودیم✈️، فرصت كمی تا آغاز مراسم برائت از مشركین داشتیم. از دو شب قبل بچهها را جمع كرده بودیم. حاج احمد متوسلیان و حاج همت یكسره كار میكردند؛ هر لحظه یك جا بودند و برنامهای را تدارك میدیدند👌.در روز تظاهرات، پلیس سعودی به صورت دو دیوار، طرفین صف تظاهركنندگان را گرفته بود. آنها كلاه كاسكت های سفید رنگ به سر داشتند و با تجهیزات كامل آماده بودند.😐حاج همت دو ورقه لوله شده در دست داشت؛ فكر كنم فهرست برنامهها و شعارهای مراسم بود.🙊 همینطور كه در حركت بود، یكی از پلیسها جلو آمد و ورقهها را از دست او كشید. حاج همت هم بدون معطلی و سریع، دست انداخت و مچ دست پلیس سعودی را گرفت🤗. آن مأمور كه فكر چنین برخوردی را نمیكرد، جا خورد. وقتی نگاهش به چهره برافروخته حاج همت افتاد، دیگر حساب كار خود را كرد. از چهره درهم او نیز كاملاً پیدا بود كه حاج همت مچ دست او را محكم فشار میدهد😂. به همین دلیل، بعد از چند لحظه، نتوانست طاقت بیاورد و آرام مشتش را باز كرد. حاجی ورقهها را از دستش گرفت و رهایش كرد.😊
آن مأمور هاج و واج مانده بود و جرأت برخورد با او را در خود نمیدید. معلوم نبود چه نیرویی✨ در نگاه حاج همت بود كه قدرت برخورد را از او گرفت.☝️
#شهید_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
.
بسیجی ها آنقدر دوستش داشتند که یک روز وقتی حاج همّت به اردوگاهی رفت تا به نیروهایش سر بزند ٬ بچه های بسیجی به طرف او هجوم می برند تا او را ببوسند.😍
حاج همّت با زحمت زیادی از دست بچه ها خلاص شد.😁
یک نفر حاج همّت را دید که انگشتش را گرفته است و با خنده می گوید : بی انصاف ها انگشتم را شکستند !😁👌
او باور نمی کند ؛ اما روز بعد ٬ همه حاجی را می بینند که انگشت شستش را بسته است.😢
هجوم بسیجی ها برای دیدن او آنقدر زیاد بود که راستی راستی انگشت حاجی را شکسته بودند!☺️
~≈~≈~≈~≈ #سید_مرتضی_آوینی : «من هرگز اجازه نمیدهم که صدای #حاج_همت در درونم گم شود
این #سردار_خیبر؛ قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است»👌👌
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #شجاعت_حاج_همت . یکی از شب ها عملیات مسلم بن عقیل همراه #حاجهمت رفتم🚶 تا سری به م
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |• #ورقهای_کاغذی
.
شجاعت و شهامت حاج همت یك امر ذاتی بود. هیچ وقت كسی ترس در وجود او ندید و این شجاعت، هرجا كه پای اعتقادات به میان میآمد☝️، صدچندان میشد.در سفر، چون با آخرین پرواز رفته بودیم✈️، فرصت كمی تا آغاز مراسم برائت از مشركین داشتیم. از دو شب قبل بچهها را جمع كرده بودیم. حاج احمد متوسلیان و حاج همت یكسره كار میكردند؛ هر لحظه یك جا بودند و برنامهای را تدارك میدیدند👌.در روز تظاهرات، پلیس سعودی به صورت دو دیوار، طرفین صف تظاهركنندگان را گرفته بود. آنها كلاه كاسكت های سفید رنگ به سر داشتند و با تجهیزات كامل آماده بودند.😐حاج همت دو ورقه لوله شده در دست داشت؛ فكر كنم فهرست برنامهها و شعارهای مراسم بود.😅 همینطور كه در حركت بود، یكی از پلیسها جلو آمد و ورقهها را از دست او كشید. حاج همت هم بدون معطلی و سریع، دست انداخت و مچ دست پلیس سعودی را گرفت🤗. آن مأمور كه فكر چنین برخوردی را نمیكرد، جا خورد. وقتی نگاهش به چهره برافروخته حاج همت افتاد، دیگر حساب كار خود را كرد. از چهره درهم او نیز كاملاً پیدا بود كه حاج همت مچ دست او را محكم فشار میدهد😂. به همین دلیل، بعد از چند لحظه، نتوانست طاقت بیاورد و آرام مشتش را باز كرد. حاجی ورقهها را از دستش گرفت و رهایش كرد.😊
آن مأمور هاج و واج مانده بود و جرأت برخورد با او را در خود نمیدید. معلوم نبود چه نیرویی✨ در نگاه حاج همت بود كه قدرت برخورد را از او گرفت.☝️ #شهید_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر
#چشم_مجنون 🌸🌈
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #درگیری_شبانه در پاوه بودیم؛ شبها دموكراتها از كوهها⛰ و مخفی گاههای خود بیرونم
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |• #درگیری_شبانه
در پاوه بودیم؛ شبها دموكراتها از كوهها⛰ و مخفی گاههای خود بیرونمیآمدند و به شهر حمله می كردند🏃. با خمپاره شصت، تیربار و سلاحهای سبك سعی میكردند تا ایجاد رعب و وحشت كنند.😱در یكی از این شبها، وقتی دشمن حمله كرد، #همت در شهر نبود. گویا برای انجام مأموریتی به نودشه رفته بود🍃. آن شب دشمن توان بیشتری گذاشته بود و قصدی بالاتر از ایجاد رعب و وحشت داشت.😞تا نزدیكی صبح به صورت جنگ و گریز داخل شهر حضور داشتند و با نیروهای ما درگیر بودند. صبح، آتش💥 جنگ خوابید و تا شب اتفاقی نیفتاد ولی با تاریك شدن هوا🌒 دوباره درگیری شروع شد و این بار سخت تر از شب قبل.تعدادشان زیادتر بود و تجهیزات بیشتری هم آورده بودند.⚡️جنگ سختی درگرفته بود و دشمن تا واحد موتوری سپاه پیش آمد. ساعت دوازده و نیم شب بود كه دیدم #همت از راه رسید. در حالیكه ناراحت و عصبانی بود، تا چشمش به ما افتاد، فریاد زد: «شما زنده هستید و آن وقت این ترسوها جرأت پیدا كردهاند تا موتوری سپاه پیشروی كنند؟!»😤😪آنقدر عصبانی بود كه نمیتوانستیم حرفی بزنیم. بدون این كه منتظر بماند، بلافاصله چند نفر از نیروها را برداشت و به طرف واحد موتوری سپاه حركت كرد.نیم ساعت بعد، نه صدای رگبار گلولهای به گوش میرسید و نه صدای انفجار خمپارهای👀. چنان پرتوان و قوی وارد نبرد شد و با چنان شجاعتی عمل كرد كه طی نیم ساعت، دشمن فهمید كه نمی تواند مقاومت كند و شهر را تخلیه كرد😏✌️. و این در حالی بود كه دشمن دو شب پی در پی با موفقیت ایستاده بود و ما نتوانسته بودیم كاری بكنیم.😐وقتی #همت برگشت، هر كس او را میدید، باورش نمیشد كه او بعد از دو روز مأموریت، برگشته و در همان لحظه ورود با دموكراتها درگیر شده است.🙂❤️
#شهید_ابراهیم_همت
#چشم_مجنون
#سردار_خیبر 🌸🌈🌱
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #بسیجیها هیچ وقت از خودش تعریف نمیکرد. در مسایل مربوط به جنگ و جبهه، همیشه بسیج
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |• یه روز
نگاه کردم تو چشماش😢
گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن
گفت اولین چیزی که توی قبر از بین میره همین چشماس..😭😥
گفتم چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا،برای خودش بر می داره...😢😭
مطمئنم تو وقتی شهید بشی سرت جدا می شه وچشماتو خدا می بره... 😞همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود
یکی بخاطر اینکه این چشم ها هیچوقت به گناه باز نشد😢😔 دوم اینکه هر وقت خونه بود سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه خدا چه اشکی می ریزن😭😢 گفتم من مطمئنم این چشما رو خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه😥
آخرش هم تو عملیات خیبر از بالای دهانش و لبهاش سرش رفت چش😢😭😭ما رو خدا با قابش برداشت و برد😭
روایت همسر شهید
#چشم_مجنون
#شهید_محمد_ابراهیم_همت❤️
#سردار_خیبر
🌸🌈🌱
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلابت و ملاحت شهید
حاج محمدابراهیم همت
#شهید_همت#سردار_خیبر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • #همسرشهیدهمت میخواستم سفره بیندازم که #حاجی دستم را گرفت گفت «وقتی من میآیم، ت
🌱🌈🌸
•|... ﷽... •
#حاجهمت ساعاتی قبل از “عملیات رمضان” ارتش عراق، در رابطه با این رزمندههای موتورسوار🏍 ما یک تحلیل جالبی به عمل آورده است که سند آنرا ما در حمله فتح خرمشهر از سنگرهای دشمن بدست آوردیم😇 مضمون سند این بود که؛ سربازهای عراقی انقدر که از موتورسوارهای🏍 بسیجی ما وحشت دارند✌️، از فانتومهای ایرانی نمیترسند😊
#شهید_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر🌹
🌱🌈🌸
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • #حاجی بين نماز ظهر و عصر، قرار شد كه برای بسيجيان صحبت كند🎤. بعد از صحبت به سمت مح
🌱🌈🌸
•|... ﷽... •
#حاجی بين نماز ظهر و عصر، قرار شد كه برای بسيجيان صحبت كند🎤. بعد از صحبت به سمت محل ستاد حركت ميكند. چون سابقه هم داشت كه بسيجيان، براي ابراز محبت بعد از صحبت های #حاجی ميريختند و مشكلاتی را ايجاد ميكردند🍃، با توجه به اين مطلب ، بين نماز ظهر و عصر را انتخاب كرده بود كه از اين فرصت بتوانند استفاده كند🙊. وقتي كه حركت كرد، بسيجيان متوجه مي شوند كه #شهيد_همت حركت كرده است به سمت محل ستاد. به سمتش هجوم ميآوردند😱. #حاجی وقتی كه اين وضع را دید، شروع کرد به دويدن به سمت محل ستاد و بسيجيان هم بدنبالش.!😂🏃
شهيد رمضان گفت، ايشان آمدند وارد ستاد كه شدند بسيجيان از در و پنجره محل ستاد بالا مي رفتند كه مي خواستند ايشان را ببينند😩. هرچه از برادران خواهش ميكرديم كه ايشان كار دارند بايد سريع برگردند به منطقه و بايد فرماندهان گردانها را توجيه كنند، بسيجيان راضي نميشدند😂. در اين بين، پيرمردي اصرار زياد داشت كه حتما بايد #شهيد_همت را ببينند. میگفت با ایشان کار واجبی دارد، خوب هرچه ما به اين پيرمرد بسيجی عرض كرديم كه كارت را بگو، گفت: نه كاري است كه بايد حتما به ايشان بگويم😞! اجازه دادیم وارد شود و به محض اينكه وارد شد رفت و #شهيد_همت را بوسيد!😘
گفت: كار من تمام شد. همين كار را داشتم ، چطور میخواستید به جای من انجامش دهید!؟!😂😒
اين خاطره درست بعد از عمليات خيبـر، 6 و 7 شب مداوم عمليات كردن در منطقه طلاييه و بسياري از اين بسيجيان يا برادرشان ياخويشاوندانشان و يا دوستانشان را از دست داده بودند💔. اين نشان ميدهد كه اينها چقدر به #شهيد_همت علاقهمند بودند. از طرفي اين هم نشانه از علاقه شديد
#شهيد_همت به بسيجيان بود. چون به اين برادران عزيز بسيار علاقهمند بود.☺️ هميشه به فرماندهان گردانها تأكيد ميكرد كه از نظريات و از موارد مختلف و از تجربيات اين برادران استفاده كنند👌🌹
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#سردار_خیبر♥️
🌱🌈🌸
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٨۶ #لحظاتى_از_لحظات_سخت_اسارت 🌷ما ١٦ نفر بودیم كه اسير شديم. سربازی از عراقی ها
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٨۷
#سردار_خيبر:
#من_زودتر_از_جنگ_تمام_مى_شوم ....
🌷وقتى به خانه مى آمد، من ديگر حق نداشتم كار كنم. بچه را عوض مى كرد، شير برايش درست مى كرد. سفره را مى انداخت و جمع مى كرد، پا به پاى من مى نشست، لباس ها را مى شست، پهن مى كرد، خشك مى كرد و جمع مى كرد.
🌷آن قدر محبت به پاى زندگى مى ريخت كه هميشه به او مى گفتم: درسته كه كم مى آيى خانه؛ ولى من تا محبت هاى تو را جمع كنم، براى يك ماه ديگر وقت دارم. نگاهم مى كرد و مى گفت: تو بيش تر از اين ها به گردن من حق دارى.
🌷يك بار هم گفت: من زودتر از جنگ تمام مى شوم وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان مى دادم، تمام اين روزها را چه طور جبران مى كردم.
راوى: همسر شهيد محمدابراهيم همّت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f