eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
987 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
1_138853281.mp3
22.67M
یلدا به سبک شهدا 🍉🍉🍉 ✅ روایتگری شاد استاد طنز جبهه 😄😁😂 بیگودی های خانم کاتب از آسمون برا برادرای جبهه بیگودی میباره 😂😂😂 خوراکی هاتون بیارین ☺️😋 پسته سر بسته تا دم بهشت شفاعت میکنم پسته خندان تا خود حوض کوثر شفاعت میکنم 😜😜😜 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💥 طرح | . #یلدای_شهدایی ❤️ . خانواده شهدا شب یلداتون مبارک 🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد ❣️دلم میخواست خدا و ائمه و سایر شهدا را بشناسم، از مزار شهدا که برمیگشتیم... زینب:‌حنانه چرا تو خودتی؟ -میخوام خدا و ائمه را بشناسم کمکم میکنی؟ +آره باید با دوستم دیانا آشنات کنم -چه اسم خوشگل باکلاسی 😄 +خودشم باکلاسه -یعنی چی؟ +دیانا از اون بچه مایه داراست مثل تو -خب +اما همشون مذهبین یه دختر نازم داره اسمش حنانه است -إه هم اسم منه دخترش +آره بذار الان بهش زنگ میزنم 📲یه ۱۰دقیقه ای مکالمه شون طول کشید، بعد قطع شدنش گفت دیانا گفت بریم خونشون +وقت داری الان بریم؟ -آره عزیزم بریم خونه دیانا اینا تجریش بود، وارد خونه شون که شدیم یه تابلو فرش از عکس رهبر بود یه تابلوی خالی هم بالاتر از تابلو عکس رهبر بود. -زینب چرا اون تابلو خالیه؟ دیانا: آخه هنوز امام زمانمون ظهور نکردن چهره شونو ببینیم تا عکس داشته باشه -اوهوم دیانا: خب حنانه جان 😍حنانه اش بدو بدو اومد : ماژون بامن بودی؟ دیانا: نه عشق مامان -من میخام از خدا و ائمه و ....بدونم دیانا: اول باهم آشنا بشیم؟ -بله من حنانه ام ۲۲ساله دیانا:منم ۲۲سالمه همسرمم پاسداره خودمم طلبه ام. خب حالا بحث شناخت... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💐کرامات امام زمان💐 🔵وقتی امام زمان (عجل الله فرجه) اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند... ◀️ صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم می‌خوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت می‌گویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست... ◀️پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟ ◀️ جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس می‌خواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی می‌رسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید... ◀️ در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند... ◀️ ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد... ◀️جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...» 🍃🌸من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم🌸🍃 📚کتاب نماز و امام زمان (ع) صفحه ۸۵ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد ویک دیانا: ببین حنانه جان خدا در حدیث قدسی (حدیثی که مستقیم در معراج به پیامبر نازل شد) میفرماید : ❤️فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : يَابنَ آدَمَ ، خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِك وخَلَقتُكَ لِأَجلي . در حديث قدسى آمده است: «اى آدميزاد! همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خودم آفريدم» 🍃و حدیث نبوی داریم که برای خداشناسی اول باید کرد. 😊ولی ببین خدا را میشه در خلقت های که خلق کرده فهمید، اما بزرگترین معجزه رسالت حضرت محمد (ص) قرآن کریم هست. دوبار بر قلب نازنین رسول الله نازل شده، یک بار به طور جامع یه بار به طور مقطعی در ۲۳سال رسالت پیامبر . رسالت پیامبر با ۵ آیه اول ابتدای سوره علق آغاز میشه 🔰چرا قرآن کریم بزرگترین معجزه پیامبر اکرم (ص) است؟ چون در عصر رسالت رسول الله سخنوری خیلی رایج بود برای همین بزرگترین معجزه رسول الله هست و بعداز گذشت ۱۴۰۰سال کسی نتونسته یک آیه مثل آیاتش بیارد. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
روزهایمان برای دیدنتان ڪوتــاه بود ؛ خدا ڪند شب یلدا بہ شمــا برسیم ... #مردان_بی_ادعا #یلدا_با_شهدا http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز یکشنبه سی ویکم آذر☺️ روزسی ویکم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی ویکم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم لباف 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم درویشے 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم یگانه 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۱گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و یکم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد ودو دیانا ادامه داد: حنانه جان پیغمبر معجزات دیگری هم داشته مثل شق القمر، اعلام پیروزی قبل از جنگ بدر و خندق °°اما قرآن کریم در یک نگاه°° قرآن دارای ۳۰جز ۱۲۰ حزب ۶۲۳۶ آیه است که در طول ۲۳ بر پیامبر نازل شد. 🍃بزرگترین سوره بقره است که دونیم جزقرآن را در برگرفته و کوچکترین سوره قرآن کوثر است که ۳ آیه است که در مورد حضرت زهراست 🌷سوره های یوسف، یونس، نوح، هود، ابراهیم، محمد، یس، طه به نام انبیا مزین هستن. 🌸سوره توبه تنها سوره ای هست که بسم الله الرحمن الرحیم ندارد و سوره نمل تنها سوره ای هست که دو بسم الله الرحمن الرحیم دارد. 💐سوره ای مریم تنها سوره ای است که به نام یک بانو است، سوره روم تنها سوره ای که به نام یک کشور است 🔰سوره قریش هم نام قبیله حضرت رسول، سوره جمعه هم نام یکی از ایام هفته، سوره حج هم نام یکی از فروع دین است، سوره سجده نام یکی از ارکان نماز است. 👤دیانا پشت هم میگفت من فکم باز مونده بود ادامه داد اما قرآن در تفسیر... 😊سوره عادیات در معنی منصوب به حضرت علی است، سوره قدر در شان حضرت مهدی (ع) است، سوره فجر در شان امام حسین (ع) است ❤️سوره دهر در شان اهل بیت است، سوره حجرات به سوره اخلاق و ادب معروف است، در سوره نساء قوانین مربوط به ازدواج مطرح شده است. 👌در سوره علق خداوند به رسول الله دستور قرائت قرآن داده است. داستان شب تاریخی هجرت رسول الله (ص) از مکه به مدینه در سوره انفال مطرح شده است و داستان جنگ بدر درسوره انفال مطرح است. 🔶جالب است بدانیم در سوره نسا علاوه بر قوانین ازدواج موضوع اطاعت از رهبری مطرح است... ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد و سه -دیاناجون +جونم عزیزم -چرا اسم اهل بیت تو قرآن نیست +خب بذار جوابت از زبان آیت الله علامه جعفری بدم 🔰چشم دوختم به دهن دیانا الف:‌ خود ائمه قرآن ناطق هستن حضرت علی (ع) در جریان جنگ صفین زمانی که معاویه و طرفدارنش قرآن بر نیزه زدن فرمود من قرآن ناطقم. ب: شاید صرحتا در قرآن نام خاندان وحی و ائمه اطهر نیامده باشد، اما حدود ۳۰۰ آیه قرآن در شان و فضایل مولی الموحدین امیرالمومنین است ج: تفسیر : التفسیر کشف الفاظ عن المشکل، تفسیر برداشتن چهره الفاظ آیات قرآن است. 🍃د: تاویل : حضرت رسول خود زمان نزول آیات بارها قید میکردن این آیه و سوره در شان چه شخصی، چه حادثه ای و یا چه چیزی هست؟ قانع شدی؟ -اوهوم +خب این در مورد قرآن اما درمورد اهل بیت برو در خونه خودشون پنج روز دیگه محرمه با زینب برو مراسم. برو هئیتک حنانه عشق به خدا انقدری شیرین هست. که گاهی معشوق زمینی ات راهم فراموش میکنی...❤️ -مگه میشه؟ +داستان عشق زلیخا به حضرت یوسف شنیدی؟ -نه زلیخا تو اوج جوانی خواست یوسف با مال مکنت بدست بیاره اما نشد. سالیان دراز طول کشید. وقتی سلامتی، زیبایی و مال و مقام ازدست داد یوسف پیدا کرد، خداوند تمامی اینارا بهش برگردوند عاشق خدای یوسف شد یوسف را فراموش کرد. 🔰از خونه دیانا اومدیم بیرون +میخوای بیای بریم تکیه؟ -تکیه😳چیه؟ +همون حسینیه -اوهوم بریم 🏴ورودی حسینیه دوتا پرچم بزرگ با نوشته یالثارات حسین آویزون بود وارد که شدیم یه سری دختر جوان داشتن کار میکردن، یه خانم سن بالای هم بهشون میگفت چیکار کنن. 🍒یه دختر بچه ۳-۴ساله هم ظرف ها یک بار مصرف از یکی از دخترا میگرفت میبرد آشپزخونه میداد به مامانش. 😭زیرلب گفتم این کیست که عالم همه دیوانه اوست؟ زینب : سلاممممم دخترا خسته نباشید یکی از بچه ها: کم حرف بزن بیا کمک😉😒 اومدن با من دست بدن یکیشون صورتش خاکی بود؛ درحالی که دستمو میذاشتم تو دستش گفتم ایوای من صورتتون خاکه. اون اشک از چشماش ریخت : لیاقت ندارم که گرد غبار حرمش ببینم بذار گرد بار حسینیه اش رو صورتم باشه. 👌اون روز تا عصر موندم به بچه ها کمک کردم... ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۳ از منّ خود گذشت منّا شد! به امام صادق علیه السلام عرض کرد: یاد سلمان فارسی را زیاد از شما می شنوم! علت چیست؟ حضرت فرمودند: می دانی چرا زیاد او را یاد می کنم؟ گفت: نه! حضرت فرمود: به خاطر سه ویژگی که داشت: 1.إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَى هَوَى نَفْسِهِ «ترجیح دادنِ خواسته امامش امیر المؤمنین علیه السلام بر خواسته خودش . 2. حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ وَ اخْتِیَارُهُ إِیَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعُدَدِ دوست داشتن فقرا و ترجیح دادنِ نشست و برخاست با آنان بر ثروتمندان. 3 .حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ دوست داشتن دانش و دانشمندان. ✅ به راستی چه زیباست که انسان به گونه ای زندگی کند که بشود مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت و سال ها بعد از مردنش، امام و حجت خدا پیوسته او را یاد کند. 📚1. بحارألانوار ج : 22 ص : 723 2.اختصاص مرحوم شیخ مفید رحمه الله، ص 741 🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نود_و_پنجم نمی گذاشتند ببینمش.غریبی هم می کردم توی شهرضا و خانواده اش،تا این که راضی شدند ببردندم پیشش.با چه مصیبتی هم.که برویم سپاه،برویم فلان سردخانه،برویم توی سالنی پراز درهای کشویی بسته،برویم جلو یکی از آنها بایستیم،😒یکیش را باز کنند،کشو را هم آرام آرام آرام بکشند عقب و تو #ابراهیم را ببینی،که #ابراهیم همیشگی نیست،که ان چشم های همیشه قشنگش نیست،😔که خنده اش نیست،که اصلاً سری در کار نیست.😭همیشه شوخی می کردم می گفتم اگر بدون ما بروی می آیم گوش هایت را می برم می گذارم کف دستت.☝️خیلی ازش بدم آمد.بش گفتم تو مریضی ماها را نمی توانستی ببینی، #ابراهیم.چطور دلت آمد بیاییم اینجا چشم هات را نبینیم،😔خنده هات را نبینیم،سروصورت همیشه خاکیت را نبینیم،حرفهات را نشنویم؟😢جوراب هاش را که دیدم جیغ زدم.خودم براش خریده بودم.آنقدر گریه کردم که دیگر خودم را نمی فهمیدم😭.اصلاً یک حال عجیبی داشتم.همه هم بودند دیدند. دیدند دارم دنبال پاهام می گردم.حتی گفتم پاهام کو؟چرا دیگر نمی توانم راه بروم؟باورتان نمی شود؟احساس می کردم دیگر پا ندارم.به چه درد می خورد اگر هم داشتم،اگر هم می داشتم...😔💔 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه_دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
*ماجراي خوردن   يك روز به همراه آقاي شيباني از منطقه پيش ما آمدند تا به محمد عباديان سر بزنند و به قول معروف از پشتيباني لشگر بازديدي داشته باشند😊. حالا نمي‌دانم كه در كجا انار خورده بود🙊. وقتي وارد سنگر فرماندهي تداركات شد و با حاج آقا عباديان حال و احوال و روبوسي كرد. حاج محمد شروع ‌كرد سر به سر گذاشتن با همت😂. به گفت: كجا بودي؟ حاج‌همت گفت: خط مقدم بوديم. حاج محمد گفت: خط بودي😐؟ بعد به بچه‌ها اشاره كرد كه مي‌خواهم سر به سر بگذارم. گفت: بله، خط بوديم😒. لباس‌هايمان خاكي است، معلومه كه خط بوديم. حاج عباديان گفت: بهت نمي‌آيد خط بوده باشي😐. كه كم كم داشت از كوره در مي‌رفت؛ گفت: بابا جان، اين لباس‌هاي خاكي نشان نمي‌دهد كه ما كجا بوديم😞. حاج آقا عباديان گفت: به لب‌هايت نمي‌خورد كه در خط مقدم بوده باشي. لب‌هايت سرخ است😑. گفت: محمد جان انار خورديم.☺️😂   راوے:همرزمان‌شهید http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحـــبت هـاے شیــطان با تـــمام انســانــہـــا😱😱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
موقع شهادت پسرم جنازه چند تا از دوستانش را هم با هم آورده بودند.موقع تشیع یکی از همین ها بود،فکر کنم #شهید علوی بود که زیر پای #حاجی دفن شده🍁.این شهید را شبانه دفن کردند.همان کسی که قبر را می کنده می گفت:شب بود.داشتم قبر را می کندم که یک دفعه کلنگ⛏ خورد به دیواره قبر #حاجی و انگار توی قبر کلی مهتابی💡 روشن کرده بودند.چکمه ها و لباس #حاجی تنش بود و بدنش سالم و فقط یک پارچه سفید رویش بود✨. چون لباس #حاجی را بیرون نیاوردیم.فقط مادرم گفت #حوله احرامش را بکشید رویش. آن بنده خدا می گفت: یک بوی غلیظ عطر بیرون زد💫.آمدم بیرون،حول شده بودم.به سرعت کمی گچ درست کردم .سوراخ قبر را گرفتم.تا سال قبل هم این بنده خدا زنده بود و خودش ماجرا را تعریف می کرد.😢🌹 راوی:خواهر بزرگوار شهید #محمدابراهیم‌همت #کرامات_حاجی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز دوشنبه دوم بهمن☺️ روزسی ودوم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی ودوم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم سادات 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم مامان امیرعلے 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم بیات 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۲گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و دوم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نودوششم به من گفتند مادرش نگران دست #ابراهیم بوده.همان که توی والفجر چهار ناخنش پریده بود.میگفتند میگفته میخواهم ببینم جاش خوب شده یا نه.🙁من هم آن ناخن یادم بود.نگاهش نکردم. یعنی جرأت نکردم.یعنی نمیخواستم ببینمش تا مطمئن شوم خود #ابراهیم ست.میخواستم خودم را گول بزنم که جنازه سر ندارد😔 و می تواند #ابراهیم نباشد و میتوانم باز منتظر باشم،اما نمیشد.خودش بود.آن روزها زده بود به سرم.هرکسی مرا میدید میفهمید حال عادی ندارم.خودم هم فکر نمیکردم زنده بمانم.یقین داشتم تا چهلمش زنده نمیمانم.🙁قسمش میدادم،التماسش میکردم،به سر خودم میزدم که مرا هم با خودش ببرد.و وقتی میدیدم هنوز زنده ام میگفتم من هم برات آبرو نمیگذارم که بی من رفتی،بی‌معرفت.😢دو سه بار غش کردم،آن هم من،که هرگز فکرش را نمیکردم تو سیستم بدنم غش کردن معنا داشته باشد.بارها شد که به من گفتند این چه فرمانده لشکریست که هیچ وقت زخمی نمیشود؟☹️برای خودم هم سؤال شده بود.یکبار رک و راست بش گفتم من نمیدانم جواب این ها را چی باید بدهم، #ابراهیم.گفت چرا؟گفتم چون خودم هم برام سؤال ست،یک سؤال بزرگ،که تو چرا هیچ وقت زخمی نمیشوی؟😕یا میخندید،یا میرفت سربه سر بچه ها میگذاشت.یا حرف تو حرف می آورد،یا خودش را سرگم کاری میکرد تا من یادم برود یا اصلاً بگذرم.تا آن شب که مصطفی به دنیا آمد و رازش را بم گفت.گفت پیش خدا،کنار خانه اش،ازش چند چیز خواستم.اول تو را بعد دوتا پسر از تو تا خونم باقی بماند.بعد هم اینکه زخمی و اسیر نشوم اگر قرارست بروم.آخرش هم اینکه نباشم توی مملکتی که امامش توش نفس نکشد همین هم شد💔 @hemmat_channel
۴ چه افتخار و سعادت وصف ناشدنی! دوست امام علی علیه السلام بود و حضرت او را دوست می داشت روزی در حالی که جایی می رفت حضرت او را صدا زدند و فرمودند: »يَا جُوَيْرِيَةُ! إلْحَقْ بِي فَإِنِّي إِذَا رَأَيْتُكَ هَويتُك« ای جویریه! بیا پیش من.۱ وقتی تو را مي بینم شیفته تو می شوم. هموست که می گوید: هنگامی که ما با أمیرالمؤمنین علیه السّلام متوجّه صفّین شدیم و به طُفُوفِ کربلا رسیدیم، أمیرالمؤمنین علیه السّلام در ناحیه ای از لشگرگاه ایستاد و سپس نظری به سمت راست و چپ نمود و اشكهایش فرو ریخت، و پس از آن گفت: هَذَا وَاهللِ مَنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ مَنِیَّتِهِمْ» به خدا سوگند، اینجاست محلّ به زمین آمدن. 2 شتران ایشان و موضع مرگ ایشان.آری این بزرگ مرد یعنی جُویریة بن مُسهِر عبدی به جرم عشق به مولایش علی علیه السلام. ۳دست و پایش توسط زیاد بن ابیه قطع شد و به دار آویخته شد. راستي ما تا کجا حاضريم پای ولايت بمانیم. ۱. بحاراألنوار ج : 11 ص : 213 ۲.ارشاد مرحوم شیخ مفید، ج1 ،ص 332. ۳ .همان، ص 323 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
عشق است اینکه یک نفر آغاز می‌ کند🌱 هر روز صبح را🌤 به هـوای سلام تو😍 #شهیدمحمدابراهیم‌همت #روزتون_مزین_به_نگاه‌شهید🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز سه شنبه سوم بهمن☺️ روزسی وسوم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی وسوم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم سمیرا رشیدی 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم مریم 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم حداد 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۳گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و سوم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
به روایت همسرش5 بارها کنار گوش بچه های شیرخواره اش زمزمه می کرد که از این بابا فقط یک اسم برای شما می ماند💔. تمام زحمت های شما برای مادرتان ست.😢به من می گفت «من نگران بچه ها نیستم.چون آنها را می سپارم به دست تو.نگران پدر و مادرم هم نیستم.چون بعد از عمری با افتخار رفتن من زندگی می کنند.می گفتم چه حرفها می زنی تو؟رفتنی اگر باشد هردومان باهم.می گفت تعارف نمی کنم به خدا☝️.مطمئنم تو می نشینی بچه هام را بزرگ می کنی.مطمئنم نمی گذاری هیچ خلأیی توی زندگیشان پیدا بشود.مطمئنم از همه نظر حتی عاطفی، تأمینشان می کنی.ژیلا.👌می گفت خدایا! من زن جوانم را به دست کی بسپارم؟می گفت آن هم در جامعه یی که توی هزارنفرشان یک مرد پیدا نمی شود و اگر هم هست انگشت شمارست.او امروز مرا می دید😢.به خوابم هم که آمد،با برادرش،جلو نیامد بام حرف بزند.به برادرش گفتم چرا نمی آید جلو؟گفت از شما خجالت می کشد.روی جلو آمدن ندارد.😔خودش می دانست، هنوز هم می داند،که طعم زندگی با او را اصلا از جنس این دنیا نمیدانستم.بهشتی بود✨.شاید به خاطر همین بود که همیشه می‌گفت من از خدا خواسته‌ام که تو جفت دنیا و آخرت من باشی.می‌گفتم اگر بهتر از من بسازتر از من گیر اوردی چی؟می‌گفت قول می‌دهم مطمئن باش که فقط منتظر تو می‌مانم.😇 راوی:همسرشهید ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد وچهار 🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤••• 😔اون چهار روز با آشفتگی من گذشت، بالاخره شب اول محرم رسید 📞زینب بهم زنگ زد که با داداش و زنداداش میان دنبالم. حسین آقا (داداش زینب) تو عید غدیرخم با یه دختر کاملا مذهبی کرد بعدش رفتن مشهد واس شروع زندگی، جالبش اینجا بود اسم خانم حسین آقا هم زینب بود. از پله ها رفتم پایین، هر دو زینب به احترامم پیاده شدن با شیطونی گفتم : وقتی حسین آقا میگه زینب کی جواب میده 😉 زینب: معلومه من چون به زن داداش یا میگه خانمم یا زینب جان خخخخ 🔰تا رسیدن به هئیت زینب برام از ده شب اول محرم گفت که هرشب به نام یک عزیزیه و در مورد اون عزیز روضه و مداحی میکنند شب اول : حضرت مسلم بن عقیل شب دوم : حر بن ریاحی شب سوم : رقیه خاتون (س) شب چهارم : فرزندان حضرت زینب (س) شب پنجم : حضرت عبدالله بن الحسن (ع) شب ششم : حضرت علی اصغر (ع) شب هفتم : حضرت قاسم بن الحسن (ع) شب هشتم : حضرت علی اکبر (ع) شب نهم: حضرت ابوالفضل (ع) ماه منیر بنی هاشم شب دهم : شب عاشورا 😞من تو این ده شب یه ذره از امام حسین و یارانش فهمیدم بعد از محرم همچنان تحقیق کردم سال ۹۴در راهیان نور خدا و پیامبر و اهل بیتش شناختم. راهیان نور ۹۴ برام فرق داشت، بعد از برگشت از راهیان نور ۹۴ ثبت نام کردم برای خادمی. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹قسمت هفتاد وپنج 🔰تو سال ۹۴ کلا زندگیم عوض شد، زینب راهی کربلا شد و من با اشک راهیش کردم خودمو هزاربار لعنت کردم که چرا سفر دوم کربلا را نرفتم. 👌تو این مدت منم پیگیر خادم الشهدا بودم تو سایت کوله بار عضو شدم شهریور ماه بود که باهام تماس گرفتن که کلاس خادمی داریم من همه ی آرزوم بود که خادم و باشم. ⚠️اما وقتی تو کلاس خادمی گفتن شرهانی قیافم دیدنی شد... 😔ای بابا شرهانی کجاست من اصلا این منطقه را نمیشناختم عجبا! خدایا شانس پخش میکردی من کجا بودم 🚶رفتم خونه مامان : حنانه چته دختر؟ کشتی هات غرق شده؟ -خادمیم افتاده شرهانی +بسلامتی خب چته -من دوست داشتم طلائیه یا شلمچه باشم +خدا خیر و صلاح آدما را بهتر میدونه، برو لااقل یه ذره درمورد منطقه شرهانی تحقیق کن ببین کجاس و چی داره تا یه شناخت ازش داشته باشی -باشه ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم .... قسمت۱۶۰ 🥀🥀🥀🥀 رسیدم خونه علی.. زنگ درو به صدا در اوردم و منتظر شدم که بعد از چند لحظه صدای خاله به گوشم رسید .. _کیه ؟ لبخندی زدم و گفتم خاله جونم مزاحم نمی خواین ؟! در همین زمان درب اهنی توسط خاله باز شد و بعد از دیدن من لبخندی زد و گفت : _ مزاحم چیه عزیز تو پسر خودمی اینجا خونه خودته بیا داخل پسرم بیا .. _ چشم شما بفرمایید منم اومدم ..‌ خاله رفت و منم بعد از برداشتن میوه هایی که خریده بودم قفل ماشین فعال کردم و رفتم داخل و با پام درب و بستم .. _ اهای صاحبخونه کجایی چه استقبالی گرمی شرمنده کردین .. !! رسیدم جلوی اشپزخانه و میوه ها رو روی اپن گذاشتم و برگشتم .. علی دیدم که جلوی شومینه نشسته بود و پاهاش دراز کرده بود .. _ سلام داداش شرمندتم به خدا وضع منو که میبینی به خدا ببخش وگرنه میشناسی که منو ..؟! _ سلام اقا علی ..‌ بله که می شناسم .. برای همین هم شوخی میکنم باهات .. حالا چه خبر پهلوون . هنوز رو پا نشدی ؟! علی با ناراحتی سرش انداخت پایین و گفت : _ میبینی که.. نمیدونم با این مدت شرمندگی چکار کنم همه زحمت های ما افتاد گردن تو ..‌ از روی مامانم و ابجی هم شرمندم .. مامان که با وضعیت قلبش زهرا هم با درساش بار شدم رو شونه هاشون تو هم که دیگه جای خود داری.. _ علی واقعا این حرفها از تو بعیده ..‌ یعنی انقدر نامردم که رفیقمو تنها بزارم .. اصلا. میدونی من برای خاله جونم که کم از مامانم نداره کار انجام دادم نه برای شما پس خواهشا عذاب وحدان منو نداشته باش شما .. علی خندید و دستهاش رو بلند کرد و گفت : اقا ما تسلیم نبند به رگبار ما رو .. بیا بشین اینجا ببینم چه خبر ؟! با یاداوری خبری که می خواستم بهش بدم با ذوق رفتم کنارش نشستم .. _ اخ علی انقدر الان خوشحالم که نگو .. _ بگو کبکت خروس میخونه برادر من .. ؟ _ این که هنوز یک سومشه بهترین اتفاق زندگیم داره رخ میده .. محمد خبر داد بهم کارهای رفتنم جور شده خلاصه داداش رفتنی شدم ..‌ ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم .... قسمت۱۶۱ 🥀🥀🥀🥀 صبح فردا مشغول پرونده های شرکت بودم و با دقت داشتم یکی از بندهای قرار داد بررسی میکردم .. که یکدفعه درب اتاق بی هوا باز شد و محکم با دیوار برخورد کرد .. عصبی سرمو اوردم بالا که ببینم چه کسی چنین جراتی داشته اینطور وارد اتاقم بشه که دیدم بلههه ... اقا مهران با لبی خندون که تمام ۳۲ تا دندانهاش معلوم بود جلوم ایستاده .. پوفی کشیدم و بلند شدم .. _ باز دوباره روز از نو روزی از نو ... اولا سلام ، دوما چند روز نبودی اصلا ارامش داشتم برادر من .. قبض روح شدم چه نوع وارد شدنیه اخه ..؟؟!! مگه نگفتم صد بار اول در بزن بعد بیا .. شاید کسی داخل اتاقم باشه خب ..؟! دیدم مهران چشمهاشو ریز کرد و با لبخند بدجنسی بهم خیره شد و گفت : _ ایضا منم اولا علیک السلام دوما _ خوشم باشه اقا رو .. ببینم من نبودم خبری شده نکنه بادا بادا مبارکااا .. نامرد یعنی نباید به من میگفتی ؟! در حالی که مهران حرف میزد رسیده بودم رو به روش و گفتم : _ حالا بیخیال بحث اول بیا بغلم که دلم برای همین بحث هاتم تنگ شده بود .. مهران با دو قدم خودشو بهم رسوند و همدیگر در اغوش گرفتیم .. _ خوبی رفیق .. نبودنت خیلی تو چشمم بود مهران اهی کشید و گفت : امیر خیلی دلم برات تنگ شده بود .. از اول دبیرستان تا الان این همه از هم دور نبودیم. .. این مدت خیلی کلافه بودم همش دلم بهانه ات رو میگرفت .. از هم جدا شدیم و دستامو رو شونه های مهران گذاشتم و نگاهم داخل صورتش به کاوش پرداخت .. _ مهران تو برام مثل برادر نداشتمی دیگه جایی بدون من نرو .. نمیتونم تحمل کنم این چند روز انقدر خودمو درگیر کار کردم تا نبودنت رو حس نکنم اما بازم نتونستم .. مهران باز زد کانال خودش و مشت محکمی فرو کرد توی پهلوم و گفت : اه اه جمع کن خودتو پسر گنده .. همچین ابراز احساسات میکنه انگار نامزدشم .. بزار بیام بشینم خب.. !! بعد در حالی که به سمت مبل های راحتی میرفت گفت : خسته و کوفته از راه رسیدم به جای اینکه یه لیوان ابی ، اب پرتقالی بده دستم ابراز احساسات میکنه .. والا رفیقم رفیقای قدیم .. نگاه چپ چپی بهش انداختم و با لبخند گفتم : مهران یعنی واقعا لیاقت نداری این همه حرف زدم با ذوق ولی .. دلم برای همین کارات تنگ شده بود .‌. رفتم سمت میزم و بعد از سفارش قهوه و کیک جلوی مهران نشستم و گفتم ؛ خب داداش چه خبر چه کردین ؟! ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ببینید 🌴خوزستان که میری ، بعد از اندیمشک منطقه ی وجود داره بنام هفت تپه...تو دل بیابون مقر بچه های لشگر خط شکن ۲۵ کربلا _ چادرنشینان آسمانی ، بچه های گردان حمزه یه فرمانده لوتی و بامرام داشتند که خیلی هواشونو داشت ...!!! سی و سه سال پیش ظهر روز سوم دی ماه هواپیماهای دشمن رو سر بچه های هفت تپه بمب خوشه ای ریخت و همونجا بود که حاج جعفر نیروهایش را تنها گذاشت و به رفقای شهیدش پیوست. 🌹سوم دی ماه سالروز شهادت فرمانده گردان حمزه حاج جعفر شیرسوار گرامیباد. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f