eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
966 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ همیشه با افرادی که از خودتان آگاه‌تر و موفق‌ترند، معاشرت کنین هر نشستی، تاثیری دارد این افراد ناخودآگاه، جوانه رشد و پیشرفت را در وجودتان بارور می‌کنند ... 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
سر شلوغ بودن مشکل خیلی از پدراست و بخاطر همین سر شلوغ بودن کمتر به خانواده میرسن ولی فکر نمیکنم خیلیا اندازه مارک زاکربرگ صاحب فیس بوک و اینستاگرام سرشلوغ باشن! این مرد چند وقت پیش سومین بچه اش بدنیا اومد و تو مصاحبه‌اش گفته جوری جلسات و کاراش رو تنظیم می‌کنه که سه روز در هفته رو به خانواده و بچه‌هاش برسه بعد شما فکر می‌کنید این مرد بیشتر به چی افتخار میکنه؟ به شرکتاش و سرمایه‌اش؟‌ نه. خودش گفته من به خانواده‌ام بیش از همه چیم افتخار میکنم و علت خوشبختیم همین خانواده است! جالب بود که خودش مسئول حموم بردن بچه‌هاست و گفته بارها وسط جلسات روزانه مجبور میشم‌ تایم خالی کنم که بچه‌ها رو ببرم حموم و بعد برگردم سرکار. آدمی که برای انتخاب لباس خودش وقت نمی‌ذاره برای حموم بردن بچه‌هاش وقت میذاره داشتم فکر میکردم یکی مثل زاکربرگ قطعا می‌دونه چی براش بیشتر ارزشمنده. اصلا اینهمه پیشرفت بخاطر همین بوده که می‌فهمیده چیو اولویت خودش بذاره. اینکه همچین آدمی خانواده‌اش رو می‌ذاره تو اولویت معنیش اینه که اونایی خانواده‌شون براشون اولویت ‌نیست هنوز ارزش خانواده رو نفهمیدن ✍️ مجید میرزایی 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| ناله‌ام بیرون نیامده کسی کنار گوشم می‌گوید؛ اما این روزها را دوست بدار. میان آشفتگی‌ها، برق گنج‌ها پیداتر است. تو تازه می‌فهمی یک عالمه هیچ، برای خودت جمع کرده‌ بودی و فقط همین‌ها که رنگ خدا دارد ارزشمند است. من در سختی این روزها دارم تمام می‌شوم از خودم و ساخته می‌شوم با او! این روزهای حیرانی و تنهایی و آشوب زندگی من و شاهرخ تمامی دارد یا نه؟ از همان روزی که از دادگاه آمده‌ام تا به حال هیچ خبری از سلما نداشته‌ام. هیچ! تلفنش خاموش است و مادر هم که هرچه تماس با خانه‌شان گرفته، برنداشتند. به مادر تاکید کرده‌ام که نه تنها سراغش را نگیرد که به کسی هم پیغام ندهد. این یک امتحان است برای خانواده‌اش که بین ما جدایی انداخته‌اند، امتحان این‌که ببینند یک مجرم را می‌خواهند یا نه! و البته هرچه کمتر مرا ببیند، سروش کمتر اذیتش می‌کند. فکر این‌که سروش با حرف‌ها و کارهایش آزارش بدهد، دیوانه‌ام می‌کند. همه‌اش دلم می‌خواسته بروم در خانه‌شان و نجاتش بدهم. اما مثل مرغ بسمل بال ‌بال زنان جان کنده‌ام تا این حماقت را نکنم. «می‌سپارمش به امان خدا!» اتوبوس که می‌ایستد، شاهرخ هم چشم باز می‌کند و می‌پرسد: - کجائیم؟ سرش را می‌خوابانم روی شانه‌ام و می‌گویم: - جایی که نه دل تو بندش است و نه بند از دل من باز می‌کند. دوباره سر صاف می‌کند و این بار از پنجره بیرون را دید می‌زند و می‌گوید: - راست می‌گی، برای یه آدم دربه‌در جا و مکان مهم نیست! اما من گرسنمه. پیاده می‌شویم. من که خوراک‌خور این‌جاها نیستم. می‌روم سمت سوپر کناری و شاهرخ می‌رود سمت دست‌شویی‌ها. دو تا کیک و آب می‌خرم و برمی‌گردم کنار ماشین. شاهرخ دیر کرده است. نگاهم دور و اطراف را می‌گردد، نیست. تمام محوطه را که می‌بینم ایستاده کنار نمازخانه. کیک و آب را می‌دهم دستش. می‌گیرد و سر پایین می‌اندازد. می‌گویم: - بخور خب. می‌گوید: - فرهاد. - هوم. - من هنوز نماز رو یاد نگرفتم! خنده‌ام می‌گیرد و کیک می‌پرد توی گلویم. دستانش که بین کتفم می‌خورد، نجاتم می‌دهد. از سرفه که خلاص می‌شوم، می‌گوید: - آدمی که اول به وجودش می‌رسه، بعد به سجودش حقشه خفه بشه. بدو بریم نماز. یعنی خدا می‌دانست به چه کسی... لااله الّاالله. همراهش می‌روم. نماز که می‌خوانم یک حالت بین امید و ناامیدی دارم. نه می‌فهمم چه می‌خوانم که امید به اثرش داشته ‌باشم، نه... فقط این‌که وقتی شروع می‌کنم به خواندن، حال خوب سال‌های قبلم مثل خاطره در سلول‌هایم زنده می‌شود. حالا این حال خوب اصالت دارد یا فقط القاء است و هیچ نیست را نمی‌دانم. نمی‌توانم رابطۀ بین خودم و خدا را تعریف کنم. از ابتدا همیشه مرا ترسانده‌اند از خدایی که سهراب می‌گفته: در همین نزدیکی است... و من این نزدیکی را دوست نداشتم. چون حس خوبی به آن نداشته‌ام. این چند جملۀ آخر را برای شاهرخ وقتی می‌نشینیم توی اتوبوس می‌گویم. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| می‌گوید: - ادامه بده. این حرف‌هاتو دوست دارم. با مشت می‌کوبم روی پایش و می‌گویم: - کفریات من رو می‌بره جهنم اون‌وقت تو دوست داری. برمی‌گردد سمت صورتم و می‌گوید: - همین هم باعث می‌شد که ما خیلی از حرفا و سوالامون رو از دیگران نکنیم. می‌ترسیدیم بگن کفریاته بعد هم بشیم کافر. بعد هم انگشت‌نما. فرهاد خدا همین‌قدر سخت‌گیره؟ همین‌قدر ترسناک؟ من این را نمی‌دانم. من خیلی چیزها را نمی‌دانم. من نه خدا را می‌دانم. نه می‌توانم بخوانم و نه تا به حال برایم بحث رفاقت و رابطه بوده‌است! اما می‌دانم که خودم از سر جهل است که دارم سئوال می‌کنم و حرفی می‌زنم، فرق است بین منِ جوان پر سئوال با مغرضی که فضای مجازی را با شبهه‌ها آلوده کرده است. من می‌خواهم بدانم و او می‌خواهد جوان را با شبهه و مسخره کردن دین، از خدا جدا کند. شاهرخ می‌گوید: - از خودمان بگذر و از مهدی بنویس. بلندتر از همیشه بنویس. حرف‌های نگفته را بلند بگو. اصلاً ذکر مهدی عبادت است. بیا تا برسیم کرمان ذکر مهدی بگوییم. من و شاهرخ یک حرف‌هایی از مهدی شنیده‌ایم که نوشتنش باعث می‌شود تحقیقمان متفاوت بشود. تا حالا هم ننوشتم، اما در حرم دیدم خیانت است نگفتن اندیشۀ مهدی. اندیشه و راهش را نباید تحریف کرد. نمی‌شود سانسور کرد، چون ممکن است به بعضی بر بخورد، یا عده‌ای بگویند وقت این حرف‌ها گذشته است، یا اگر بگویی به تو وصله‌ای بچسبانند و شاید حتی در غوغای کثیف فضای مجازی نگذارند که گفته و نوشتۀ حق تو به گوش کسی برسد. بالاخره یک سری سلبریتی و مغرض بی‌سوادتر از من هم هستند که پول از دشمن ایران، دشمن منِ جوان می‌گیرند و پدر هر کسی که اهل حق است را در می‌آورند؛ اما من و شاهرخ داریم زیر سایۀ مهدی زندگی می‌کنیم پس حداقل باید کمی دل و جرأت او را داشته باشیم. دارم فکر می‌کنم من که فهمیده‌تر از مهدی نیستم. او هر چه من به زحمت در آیینه می‌بینم با یک نگاه در خشت خام می‌دیده است. پس بهتر است اعتراف کنم که نه سطح دینم در حد مهدی است و نه سطح علمم. پس می‌نویسم از مهدی که معتقدم جز راست نزیسته و جز راست نگفته و خدا راستگویان مجاهد را دوست دارد! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت جامع دختران حاج قاسم
💐 خوشا صبحی کہ خیرَش را تو باشی ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی خوشا روزی کہ تا وقٺِ غروبش دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی ⚘ ‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ⚘ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای+روز+هشتم+ماه+رمضان.mp3
1.24M
🤲🏻 اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ و إطْعامِ الطّعامِ و إفْشاءِ السّلامِ و صُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین. خدایا روزیم کن در آن ترحم بر یتیمان و طعام کردن بر مردمان و افشای سلام و مصاحبت کریمان به فضل خودت اى پناه آرزومندان. 🤲🏻 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
ميرفتم خونه مادرِ مادر بزرگم از اينا ميداد روش ميخوابيدم ، اين پوشيدتش 😑🤣 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
آرزو ميکنم پول تو کيفتون مثل ابروهاتون و سيبيلاتون باشه تا برميداريد فرداش در اومده باش خداييش آرزوی قشنگی کردماااااااا آمينو بلند بگو😎😂😂 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
از جمله خوردنیهایی که روزه رو باطل نمیکنه 😂😍❤️ 🩵🩷🩶 💜❤️ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🔺اینجا هاوایی نیست اینجا جزیره کوشک، پشت سد شهید عباس پور مسجدسلیمان در شمال استان خوزستان ❁❅❁❅❁❅❁❅ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🍃👌 مجموعه ای از نکات مهم و مفید برای روزه داران عزیز 🙏 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
میدونستی بهارو فقط بخاطر تو دوس دارم؟ 😅😋😋🤩❤️‍🔥 😋 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| اما بعد؛ این فصل را رک و راست می‌نویسم، شاید خیلی‌ها بخواهند حذف شود. هر آدمی دو دشمن دارد؛ یکی درون خودش که پدرش را درمی‌آورد، دشمن سرسخت و بدجنس و پرهمتی است که همیشه هم هست. امروز و فردا ندارد. هرلحظه و هرساعت کنار دستت نه، درون وجودت هست و تو را به چالش می‌کشد. مهدی این را خوب حل کرده ‌بود. هوای درون و بیرون خودش را داشت، مثل مادری که هوای نوزادش را دارد. عزم کرده بود که بشکند و خراب کند نفس خودش را. همت و تدبیر کند بدجنسی ابلیس بیش فعالش را، که خب پیروز میدان بود. ایستاده بود کنار خدا و طلب کمک دائمی کرده بود و خدا هم همیشه دست درخواست‌کنندگان در جنگ را می‌گیرد و تنها رهایشان نمی‌کند. برایش کمکی فرستاده بود: نماز، روزه، نان حلال، قرآن، دوری از غیبت و... هیأت و محبت اهل‌بیتی که آب مصفای بهشتی است برای شستشوی روح و روان! همان آدم یک دشمن هم دارد بیرون خودش؛ که تلاش می‌کند پدرش را دربیاورد اما هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، مگر این‌که آدم بترسد. دشمن بیرونی اگر مسلط بشود بر اندیشه و سرزمینت، دیگر رحم ندارد و راحت می‌کشد. تسلیمش هم که بشوی، یا بردۀ خودش می‌کند تو را، یا می‌کشد؛ کلاً ذلیل هستی. مهدی، آمریکا را خوب شناخته بود. خیانت‌ها و جنایت‌هایش را دیده ‌بود. حاضر نبود دوباره تن بدهد به ظلمش. مخصوصاً که حالا امام‌خمینی قد علم کرده ‌بود و با یارانش ایستاده ‌بودند مقابل ابرنکبتی به نام شیطان بزرگ، آمریکا! شاهرخ حال می‌کند با امام‌خمینی. اصلاً هر کس جلوی زور بایستد و مرد باشد اسمش هم حال شاهرخ را خوب می‌کند. « از هر چه جاسوسِ و نفوذیِ گداصفتِ بدبختِ سر سفرۀ دشمن نشستۀ ته کاسه لیسِ ترسویِ خائن هم متنفر است؛ حتی اگر درس‌خوانده باشد خیر سرش.» ناسزاهای شاهرخ را سانسور کردم. آدم آب خالی بخورد اما پول خیانت نگیرد! مهدی احساس عزت می‌کرد. احساس استقلال و شخصیت. ایران باید خرج خودش بشود، نه نوکر بی‌جیره و مواجب آمریکا بشود. مهدی مرگ بر آمریکا را که می‌گفت، با غیض می‌گفت با مشت گره کرده... جنایاتی که آمریکا در حق ایران و مردمش کرده بود، فشارهایی که به مردم ایران می‌آورد با تحریم‌هایش، جنگ تحمیلی که بر علیه ایران راه انداخت و از روی بدن تکه تکه شدۀ جوانان نازنین این مردم رد شد، لبخندی که به خون ریخته شده به دست منافقین زد، آن‌هم خون هفده هزار مرد و زن و کودک و پیر و جوان ایران در همین کوچه و خیابان؛ بی‌اختیار مشت را گره می‌کند و مرگ بر آمریکا را بر دهان انسان می‌نشاند. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| بی‌غیرت باشد کسی ببیند خون خواهر و برادرش از دست دشمنش می‌ریزد و او لبخند به آن دشمن بزند. امام این غیرت و شجاعت را به جوان ایرانی هدیه کرد. مهدی عاشق امام بود. اسمش که می‌آمد حس قدرت پیدا می‌کند. می‌ایستاد و صلوات می‌فرستاد. مگر می‌شود نام امام را بشنود و بی‌تفاوت باشد. می‌گفت: - باید روحیۀ فرزندان‌مان را آماده کنیم و اندیشۀ امام و اهدافش را برای نسل‌های آینده هم بگوییم؛ عزت و سربلندی! می‌گفت: - ایران کانون اسلام است، اگر ما شکست بخوریم، مسلمانان جهان شکست خورده‌اند. باید اسلام و انقلاب را با چنگ و دندان حفظ کنیم.                     « انقلاب زمینه‌ساز ظهور است... » روزهای وصل به ظهور چه سخت می‌گذرد. ا▫️◾️▫️◾️ قاضی صفحه را خاموش کرد و سر گذاشت روی دستانش. امشب را خانه نرفته و کشیک بود. بانو زنگ زد و مجبورش کرد تا نوشته‌های فرهاد را بلند بخواند. قاضی ایمیل را باز کرده‌ بود، خبر جدیدی نبود. بخش امروز نیامده‌ بود. هر دو در سکوت قطع کردند و منتظر ماندند. بانو نخوابیده‌ بود و بارها زنگ زده ‌بود. نیمه‌شب ایمیل رسید و قاضی در دلش گفت شاید خواب باشد که بانو زنگ زد. گوشی را گرفت مقابل دهانش و خواند. تمام که شد، بانو گفت: - جهانی نوشته این بار! - مهدی جهانی بود بانو! - مهدی جهانی است آقای قاضی. فقط باید مواظب باشیم جای ما خالی نباشد. قاضی حس می‌کرد دارد این روزها دو حال را تجربه می‌کند؛ یکی جا ماندن از قافله‌ای که با سرعت به سمت امام می‌رود و یکی قدرتی که از این نوشته‌ها درونش زنده شده بود. این حال برای خودش بود و نمی‌خواست تا درونش تثبیت نشده به کسی بگوید. همین هم ساکتش کرده بود. در میان دریای سکوتش تلفن را قطع کرد، صفحه را بست و سرگذاشت روی میز. بانو دوباره زنگ زد: - به نظرت چرا شاهرخ و فرهاد خدا رو این‌طور قضاوت می‌کنن؟ - چون هیچ‌وقت من و تو نرفتیم بین جوان‌ها تا از خدا براشون بگیم! بانو با مکثی طولانی گفت: - آقا تو رابطه‌ات با خدا آن‌قدر... قاضی محکم گوشی را گذاشت. دلش یک گریۀ عمیق می‌خواست. از پشت میز بلند ‌شد، نشست روی سجاده‌ای که کنار میزش انداخته ‌بود. دلش صدای مناجات‌خوانی مهدی را می‌خواست، زمزمه‌های قرآنش را. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمان دختران نازنین ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش‌در این رمضان لایق دیدار شوم سحری با نظر لطف تو بیدار شوم کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان تا که همسفره تو لحظه‌ی افطار شوم ♥️ 🕊🥀 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem