eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
935 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌مهدی‌نگو"مشکل‌بزرگی‌دارم به‌مشکل‌بگو"مهدی‌بزرگی‌دارم (:❤️ __________________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسکافه = دو قاشق چایخوری سرپر بستنی شکلاتی = سه پیمانه ی بستنی خوری شکر = یک قاشق چایخوری شیر تازه = یک لیوان یک لیوان شیرِ گرم آماده کنید، بهتر است شیر کاملا جوشانده شود، در آن نسکافه و شکر را حل کنید و لیوان را در یخچال بگذارید تا حسابی سـرد شود بعد از سرد شدن شیر سه قاشق ِپر بستنی را در یک لیوان بلند (یا لیوان پایه بلند) بریزید. حدود نصف لیوان بستنی و مابقی را با شیر قهوۀ خنک پر کنید. پیشنهاد میشود ابتدا کمی در لیوان بلند شیرقهوۀ تهیه شده بریزید. سپس بستنیها و در آخر لیوان را با شیر پر کنید. می توانید روی کافهگلاسه کمی نسکافه و خلال پسته بریزید و حتی روی آن خامه بریزید. نی و یک قاشق بلند را داخل لیوان بگذاری ومیتوانید از سس شکلات استفاده کنید برای کنارهای لیوان تزیین روش هم سلیقه ی هست ‏ 😍😋😋😋 ❤️🧡💛💚💙💜 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| تا اینجا را بالای کوه نوشته بودم و حالا که شاهرخ اصرار دارد تا از مهدی بنویسم، فقط می‌توانم این جمالت را بر روی کاغذ بیاورم: شاهرخ جان، مهدی بعد از شهادت دوستانش، وقتی که پیکر را تشییع می‌کردند، وقتی که از تابوت بیرون می‌آوردند پیکر شهید را، وقتی که در قبر می‌گذاشتند، وقتی که همه می‌رفتند و می‌ماندند دوستان شهید؛ اشاره می‌کرد به تابوتی که خالی بود و می‌گفت: - بچه‌ها یک روز هم تابوت خالی ما را می‌گذارند کناری در حالی‌که بدنمان زیر خاک است! شاهرخ جان خدا مهدی را برای ما آفرید تا دستش را بگیریم و پیش از آنکه تابوتمان را بگذارند کناری و به قول قیصر خدابیامرز؛ زود دیر شود، از خواب مرگ دنیا بیدار شویم. یادت هست صبح بالای کوه گفتی من برایت اذان بگویم و من نگفتم. بلد بودم اما وقتش برایم نرسیده بود. بیمارستان که تو بیتاب شدی تازه زبانم به اذان گویا شد. خدا به ما توفیق داد، اذن داد تا... گریه کن شاهرخ جان که من هم دارم در چشمۀ جوشان اشک، خودم غسل توبه می‌کنم... • • • این آخرین متنی بود که به دست قاضی رسید. قاضی سه روز است که کلافه است، ایمیلی نداشته. امروز تا پای کوه هم رفت. با بانو هم رفت، اما نه از شاهرخ خبری بود و نه از فرهاد. دو ساعتی هم ایستاد اما نبودند. شب تا صبح احیا گرفته بود. احیا که نه؛ بیدار ماند و سرگردان بین سجاده و رایانه‌ای که در سکوت مرگبارش فرو رفته بود. فردا شب، شب چهاردهم بود و فرهاد اگر متنش را نمی‌فرستاد، قاضی به خودش حق می‌داد که تا دم خانه‌اش هم برود. بانو نگران‌ترش هم می‌کرد. روز یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، چهاردهم: آقای قاضی حلال کنید. همه را یکجا می‌فرستم. این سه روز که درگیر برنامۀ مادر شاهرخ بودیم، نشد که بنویسم. یعنی خب با توجه به حال شاهرخ کم و زیاد نوشتم که جمع کردم و حالا دارم هم بلند می‌نویسم تا شاهرخ کنار کلماتم آرام بگیرد، هم بخش بخش می‌نویسم تا بتوانم تأمل هر دویمان را هم برایتان بگویم. شاهرخ نشسته است بدون حرف و مات و مبهوت دارد نگاهم می‌کند. من این دهان بسته و نگاه مات شاهرخ را دوست ندارم. گفته‌ام تا جایی بلند می‌نویسم که او هم با من بلند حرف‌های ذهنش را بزند. و الا اگر همینطور ادامه بدهد من هم یواش خواهم نوشت! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| اما بعد؛ بسم‌الله. یک بالادست داریم یک زیردست. مهدی بالادستی بود که زیردست بود؛ بالادست نیروهایش بود و زیردست خداوند. در جبهه و پشت جبهه با همین منش زندگی می‌کرد. در خانواده و سر کار فرقی نمی‌کرد. رزمنده بود، مسئول تبلیغات شد، بعدها فرمانده شد... این تغییر پست‌ها تأثیر خاصی در مهدی نگذاشت.     شاهرخ چشمش مات کجاست نمی‌دانم؛ اما زبانش می‌چرخد همین‌جا: - زیر دست خدا بوده، زیر دست نفسش نبوده. من این‌طوری زندگی نکردم فرهاد. زدم زیر همه‌چیز، چون می‌خواستم خودم خدای خودم باشم. اما می‌دونی فرهاد وقتی مادرم افتاد روی زمین و من دیدم نه خدا هستم و نه خودم، فهمیدم هیچی نیستم هیچی. دست می‌کشد روی صورتش. برایش یک لیوان آب می‌ریزم. وقتی حرف می‌زند همۀ حواسم به لب‌های خشکش است. نمی‌دانم چه شده که این چند روز هر چه مایعات به خوردش می‌دهیم باز هم لب‌هایش خشک است و ترک خورده. مادر می‌گوید جگرش داغ است که این‌طور شده است. شاهرخ که سکوت می‌کند یاد مهدی می‌افتد وسط زندگیم؛  نه اسم ریاستی که به زور بر گردن مهدی گذاشتند روی او تأثیر داشت و نه هیچ پست دیگری. خودش گفته ‌بود بندگی! مهدی از بندگی خدا رسید به فرماندهی؛ اما باز هم همان موتورش را سوار می‌شد، همان لبخند مهربانش، همان لباس ساده‌اش، همان نان گرفتن خودش، کم خوراکی‌اش... از دفتر فرماندهی سوار موتورش می‌شد می‌آمد مقابل نانوایی. بعد هم میوه فروش محله و میوه‌های درهمش. بعد هم... خانه که نمی‌شد گفت. دو اتاقی از اتاق‌های خانۀ عمویش. مهدی با سه بچه هم‌خانه بود با عمویش. یک اتاق که هم نشیمن بود، هم پذیرایی، هم آشپزخانه. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر تشنه محال است که آبی نفرستند از کوثرشان جام شرابی نفرستند باور نتوان کرد ... سلامی بفرستیم آنگاه از این خانه جوابی نفرستند صبحتون حسینی💚🌤 ❣@heyatjame_dokhtranhajgasem
•• هرکِہ‌پرسید‌چہِ‌دارد‌‌مَگر‌از‌دآر‌جَهان هَمہ‌دارونَدارم‌بِنویسید‌ࢪضـا ..!🌿 •• ______________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
دعای+روز+چهاردهم+رمضان.mp3
517.9K
🎙 صوت دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان 🌙 🌹بسم الله الرحمن الرحیم. اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثَراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ و لا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً لِلبَلایا و الآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عِزَّ المُسْلمین خدایا، مرا در این ماه بر لغزش‌ها مؤاخذه مکن و از خطاها و افتادن در گناهان من در گذر و هدف بلاها و آفات قرار مده، به عزّتت ای عزّت مسلمانان التماس دعا 🌺🤲 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیطان لجیممم😂....اگه راست میگی بعد نماز مغرب بیا!! بفرست برا روزه دارا 😇 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
هر چقدر که درد بی دوا داریم دلای اسیر و مبتلا داریم یادمون نمیره تو سختیا آقایی مثل امام رضا داریم❤️ 🌱 ______________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناهم بده... کسی رو جز تو ندارم💛🌱 ______________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
تنها جای زندگیم که مدیریتش میکنم وقتیه که کیک و آبمیوه میخورم مدیریت میکنم که آبمیوه م زودتر تموم نشه کیکه بمونه تو گلوم پایین نره 😊😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بیا عضو کانالمون شو👇😂 🆔♥️@heyatjame_dokhtranhajgasem ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عاقبت یک عکس سلفی در بقیع خواهم گرفت/ذیل آن با افتخار این جمله را خواهم نوشت: من همین الان یهویی در حریم مجتبی ع/ داخل صحن بزرگ قاسم بن المجتبی ع. پی نوشتی میزنم این جمله را حک میکنم/نام زیبای تو را با عشق هشتک میکنم. نوکرت در حرمت شور و نوایی دارد/ به به ایوان حسن ع عجب صفایی دارد.... ولادت سراسر نور ارباب و سیدنا الغریب, امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مبارک..🩵🩷🩶🩵🩷 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای مهربون...🩵🩶 عزیزم حسن...🩷🩵 🌺📱 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ شبیه پروانه‌ها🦋 منم میخوام بشم شبیه به یه پروانه که دورِ کودکای پروانه‌ای میگرده🥲♥️ 🎤با صدای: علی اکبر حائری 🎧با اجرای: گروه سرود احسان تقدیم به ساحت مقدس کریم اهل بیت علیه السلام💚 _________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🌱 دست بردار از سرزنش کردن خودت. انقدر به خودت سخت نگیر. تو فقط یه انسانی. اینجایی که تجربه کنی؛ که اشتباه کنی، یاد بگیری، شکست بخوری، شک کنی، قهر کنی، عاشق بشی، دلتنگ بشی، جدا بشی. استرس چیو داری؟ مگه چیزی مهمتر از خودت و آرامشت وجود داره اصلا؟ زندگی خودتو با بقیه مقایسه نکن. هر کسی یه داستانی داره. بچسب به داستان خودت. کتاب خودتو ورق بزن. از رو جلد کتاب نمیشه همه ی محتواشو تا آخر حدس زد. هر کسی تو زندگیش اتفاقات بد و خوب داره و بیشترِ ما فقط بُعدِ خوب زندگیِ هم رو میبینیم و حسرتش رو میخوریم. رها کن بره بابا. از همین لحظه ی ساده ی حال لذت ببر. زندگیو آسون بگیر تا زندگی هم بهت آسون بگیره. 💌 شبتون بخیر 😍 ❤️🧡💛💚💙💜 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| شاهرخ دراز می‌کشد و سرش را می‌گذارد روی پای من. خوابش می‌آید و نمی‌خوابد. من هم خسته‌ام و نمی‌توانم از بودن مهدی بگذرم. یک عطر حضور خاصی دارد این عبدالمهدی! - آفرین از اولم باید اسم کاملش رو می‌نوشتی؛ عبدالمهدی. شاهرخ می‌پرد وسط نوشتنم و جملۀ بالا را می‌گوید و ادامه می‌دهد: - اسم هم اسم حاجیمون. الآن میشه به من بگن عبدالشاهرخ؟ می‌خندم. غیض می‌کند و براق می‌شود توی صورتم: - هان با اون اسم مزخرف خودت. عبدالفرهاد! صدای خنده‌ام آن‌قدر بلند است که مادر در را باز کند و شاهرخ به آنی صاف بشود و سلام کند. مادر چند دقیقه‌ای نگاهمان می‌کند. من خنده‌ام غیر قابل کنترل است و شاهرخ خجالتش. مادر در را که می‌بندد دست سنگین شاهرخ می‌نشیند پس کله‌ام. دو متر جلوتر پهن زمین می‌شوم. دفترم را جمع می‌کنم و با فاصله از شاهرخ می‌نشینم. می‌غرد: - آخه شاه خودش خرِ کی بوده که به رخ همه هم می‌کشیده؛ شاه رخ. یا همین فرهاد دیوونه؛ به جای این‌که شیرین رو بدزده بره سر زندگیش کوه رو کنده و مرده! الآن این شد کار؟ عقل تو کلۀ این بشر بوده که اسمش رو ننه گذاشته روی تو؟ الآن تو شبیه فرهاد هم که بشی تازه یه دیوونه‌ای. ای خدا! حرف حساب جواب ندارد. لبخندم را جمع می‌کنم همراه حواسم و بدون توجه به حال زارش می‌نویسم.  خدا به عبدالمهدی یک پسر می‌دهد. اسمش را می‌گذارد مصطفی. همین‌جا بگویم مصطفی یعنی برگزیدۀ خدا! یکی از اقوام دعا کرده ‌بود برای مصطفی که ان‌شاءلله بزرگ شود دکتر بشود. عبدالمهدی نگاهی انداخته بود به طفل نازنیش و گفته ‌بود: « دعا کنید بزرگ شود بندۀ خدا بشود. به خدا نزدیک شود. بعد هم به درجۀ خدمت برسد.» این جمله را وقتی برای مصطفی می‌گوید، این آرزو را زمانی برای طفلش می‌کند که خودش به درجۀ خدمت رسیده‌ بود. فرماندهی در نگاه عبدالمهدی نه میز ریاست بود و نه درجه‌ و نه حقوق و مزایا... ترجمۀ همه‌چیز برای او رنگی داشت که با هارمونی عالم خلقت می‌خواند. هم‌آهنگ بود با هستی، درست و هم‌تراز بود با نظر خالق! ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| فرماندهی شد که حتی رسیدگی به حال باغبان پادگان را هم وظیفهٔ خودش می‌دانست. واریز هر ماههٔ پول به حسابش را فراموش نمی‌کرد. شاهرخ نم اشک گوشۀ چشمش را می‌گیرد و می‌گوید: - حتماً می‌خواسته طرف خجالت نکشه؛ خجالت پول دستی گرفتن! خیلی بامرامی عبدالمهدی! خیلی! می‌نویسم:  حقوقش را تقسیم کرده بود برای پرداخت قسط چند تا فرش. فرش‌ها را برای خانۀ عروس‌های مستضعف خریده‌ بود. قلم را می‌گذارم زمین. شاهرخ چشم می‌دواند روی صورتم. می‌گویم: - من برام جا نمیفته. تو اوضاع جنگ و بزن بکش و کوپن و فرماندهی و نبودن‌هاش و سه تا بچه؟ - خب؟ - نمی‌شه دیگه. قبول کن که از ماوراء کمک می‌گرفته. مدیریت جنگی و لحظۀ سخت... شاهرخ سر تکان می‌دهد و بدون آن‌که به ساعت توجه کند می‌گوید: - پاشو پاشو جمع کن بریم پیشش ازش بپرسیم. و الّا دوتامون دیوونه می‌شیم.  لباس گرم می‌پوشیم و از اتاق می‌زنیم بیرون. مادر زیرانداز و فلاکس چای به دست ایستاده دم در. خشکمان می‌زند. می‌گوید: - یه جوری بیایید که نماز صبحتون قضا نشه. یا تا صبح بمونید و بعد نماز بخوابید یا زود برگردید. می‌گوید و می‌رود توی آشپزخانه. من ذوق می‌کنم و شاهرخ حسرت و بغض. با موتور شاهرخ قندیل می‌بندیم و نشسته و ننشسته کنار عبدالمهدی اول چای را می‌ریزیم. یخمان که وا می‌رود، دفتر را که باز می‌کنم، قلم را که دست می‌گیرم؛ یاد این جملۀ عبدالمهدی می‌افتم که به دوستش گفته بود: « کار کردن برای رضای خدا زیاد مشکل نیست. زمانی سخت می‌شود که بین رضای خدا و خلق باید انتخاب کنی. تصمیم‌گیری مشکل می‌شود؛ اما وقتی خدا را بخواهی، خدا تنهایت نمی‌گذارد.  یکی از عرفا، عمرش را به عبادت گذرانده‌ بود تا درهای رحمت خاص خدا به رویش باز شود. رحمت بود اما او تلألوهایی می‌خواست که... تا این‌که آن‌روز داشت از جایی می‌گذشت دید جمعیت زیادی ایستاده‌اند. جلو رفت. صفحه‌ای از قرآن را دید افتاده در چاه پر از نجاست. کسی کاری نمی‌کرد. عارف لباس از تن درآورد، عبا و عمامه را کنار گذاشت، وارد چاه شد. صفحۀ قرآن را بیرون آورد، شست. بر دیدگان گذاشت و بوسید... از آن روز ابواب رحمت الهی به روی او باز شد... باید وقتی رضای خدا در پیش است، آدم بشکند، تا نشکند به جایی نمی‌رسد.» همین هم بود، می‌رفت به نیروهایش سرکشی می‌کرد، سر سفره کنارشان می‌نشست، ساده‌تر از آن‌ها می‌خورد. نیمه‌شب که همه خواب بودند کفش‌هایشان را واکس می‌زد. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem