eitaa logo
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
199 دنبال‌کننده
765 عکس
117 ویدیو
5 فایل
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار 🌱 📲 پیشنهادات و انتقادات👇 مدیر کانال: @ati95157
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍الگونمایی|یکشنبه های الگونمایی ۳ با موضوع: انتخابات باشکوه (الگونمایی فعالین میدانی در موضوع انتخابات) 🔰موضوع: مدل مادرانه دعوت به انتخابات چگونه شکل گرفت و چه اثراتی داشت؟ مادران در انتخابات امسال چگونه وارد میدان می‌شوند؟ 🔹سرکار خانم مریم برزویی محقق‌ونویسنده کتاب "مادران میدان جمهوری" 🔹️سرکار خانم زهرا عباسی مسئول مجموعه مادرانه سبزوار ⏰ یکشنبه ۱ بهمن ماه ساعت ۱۹:۰۰ 📌لینک مجازی: https://www.skyroom.online/ch/saman2/setadekhatam 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
📝 کارگاه تخصصی چهارمین دوره جشنواره داستان حماسی در سبزوار برگزار می‌شود کارگاه تخصصی داستان حماسی در استان خراسان رضوی(سبزوار) 🏷کارگاه تخصصی چگونه داستان حماسی بنویسیم؟ مدرس: استاد محمد خسروی‌راد 📌حضور برای علاقمندان، آزاد و رایگان است 🗓زمان: شنبه 30 دی ماه، ساعت 15 🏠مکان: سبزوار، بیهق18، بن بست فقاهتی، پلاک 30، حسینیه هنر سبزوار 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
به اوج ماه رسید ✍️ نیلوفر نصیری پیراهن مخملِ بنفش به تن کرده و چارقدِ سفید، سَرَش‌. صورتش نورانی و بشاش به نظر می‌رسد. کنارش نشسته‌ام و با هم خوش و بش می‌کنیم‌. این آخرین تصویر من از مادر خنده رو و مهربانِ شهید محمود بیاری است. ماجرا از آنجا شروع شد که پسربچه‌ای یکی دو ساله، افتاد توی چاه. بندِ دل مادر پاره شد. از چاه که بیرون آوردندش، بی‌حال و بی‌جان بود. گردنش آویزان بود و می‌لرزید. حالش که جا آمد، مادر بغل‌اش کرد. هر دو آرام شدند. از بچگی با بچه‌های فک و فامیل فرق داشت، حتی شوخی‌هایش. وقتی که آنها با سنگ به جان شیشه‌ها می‌افتادند، او با چند تا بچه‌ی هم‌سن و سال خودش تعزیه بازی می‌کرد. هر روز، بزرگ و بزرگتر می‌شد و جلوی چشم مادر قد می‌کشید. تازه پشت لب‌هایش سبز شده بود که با چند تا از دوستانش توی مدرسه اعلامیه‌ پخش می‌کرد. طبقه‌ی بالای مسجد محل را کرده بود انبار مهمات! اسمش کتابخانه بود اما توی آن کتاب‌های سیاسیِ ممنوعه و کوکتل مولوتوف هم پیدا می‌شد. انقلاب، تازه پا گرفته بود که گروهک‌های مختلف مثل خوره افتادند به جان انقلاب و ادعای سهم‌خواهی می‌کردند. دل محمود طاقت نیاورد. وقتی توی مدرسه گروهک‌ها برای خودشان یار جمع می‌کردند، دست به کار شد و او هم شروع کرد به جمع کردن نیرو برای انقلاب. خیلی زود متوجه انحراف بعضی گروهک‌ها از مبانی انقلاب شد‌. سریع نمایشگاه عکس توی مدرسه راه انداخت و شروع کرد به روشنگری. با چند تا از رفیق‌های پایه‌کارش اردوهای جهادی راه انداختند. از جیب می‌گذاشتند و می‌رفتند روستاهای دورافتاده. هم کار عمرانی می‌کردند هم کار فرهنگی. صدای دلنشین‌‌اش را وقف روضه و دعاخوانی کرده‌بود. هر کجا می‌رفت، همه مجذوب صدایش می‌شدند. هنوز دبیرستانش تمام نشده بود که بوی جنگ به مشامش خورد. هم طلبگی را دوست داشت و هم جبهه را. با یکی از دوستانش قرعه انداختند. قرعه‌ی جنگ به نام محمود افتاد. رضایت پدر را گرفت و رفت جبهه. چَم‌وخَمِ جبهه و سیروسلوک بندگی دست‌اش آمده بود. آخر چند وقتی زیر دست مصطفی چمران آموزش دیده‌بود. خیلی نگذشته بود که پایش رفت روی مین و پاشنه‌ی پایش را برد. دل مادرش کباب شد اما باز خدا را به خاطر زنده بودن پسرش شاکر بود. یک روز محمود با خنده به مادرش گفت: حالا که خیلی بیقراری میکنی. پس بهتره بعد شهادت، جنازه‌ام برنگرده... آن پا دیگر برایش پا نشد. همیشه توی کیف‌اش وسایل پانسمان داشت. هر بار برای وضو پانسمان پایش را عوض می‌کرد. از آن به بعد با پوتین خداحافظی کرد و کتونی می‌پوشید. از مینی که رفته بود زیر پایش بدش می‌آمد، نه برای مجروحیتش، به خاطر اینکه عرضه نداشته شهیدش کند! بهش می‌گفت: بی غیرت... چند وقت بعد منتقل شد به گردان تخریب. از شر و شوری افتاده بود. ساکت و سر به زیر و عابد شده بود. گریه‌های توی نماز شب‌اش به گوش همه رسیده بود‌. توی گردان تخریب، مدرسه‌ی اخلاق راه انداخته بود، درس زندگی می‌داد. آنقدر روی رفتار بچه‌ها دقتِ نظر داشت که جزئی ترین مسائل را هم پیگیری می‌کرد. بار آخر مادر گفت: محمود بسه، دیگه نرو... می‌خوام برات زن بگیرم! گفت: این دفعه بار آخره... برگشتم دیگه نمیرم. به دوستانش گفته بود: اگه توی خیبر شهید نشم، دیگه نمیرم جبهه. توی خیبر شهید شد. جنازه‌اش هم برنگشت. چند سال بعد از جنگ، تفحص شد و پیکرش از روی همان پای مجروح شناسایی شد. یک مشت استخوان تحویل مادرش دادند. مادری که داغ شیرینی عروسی پسرش به دلش ماند. یاد آن بیتِ حافظ افتادم. ز قعر چاه برآمد... به اوج ماه رسید... 🔖 کتاب مقامِ محمود، بریده خاطراتی از زندگی شهید محمود بیاری است که به همت حامد اشرفی نسب جمع آوری و به قلم سید سعید آریانژاد به رشته‌ی تحریر درآمده است. انتشارات راه‌یار این کتاب را در ۲۱۳ صفحه و در سال ۱۴۰۱ منتشر کرد در حالی که مادر شهید محمود بیاری در آبان ۱۳۹۹ دار فانی را وداع گفت و به پسر شهیدش پیوست. 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
روایت اول: نخودهای آش روزها یکی پس از دیگری می‌گذشت. داشتم از کاروان دوستان روشنگر جا می‌ماندم. باید هر طور بود کاری می‌کردم. یک روز که از کلاس قرآن بچه ها برمیگشتم فکری به سرم زد. به خانه که رسیدم تلفن را برداشتم و به مربی قرآن دخترهایم زنگ زدم. درخواست کردم یک جلسۀ انتخاباتی با حضور مادرهای بچه ها برگزار کند. با روی باز پیشنهادم را پذیرفت. با دوستانم تماس گرفتم و خواستم برای صحبت توی جلسه بیایند. برنامه با حضور مادران بچه ها برگزار شد. من هم مسئولیت نگهداری از بچه ها را به عهده داشتم. دخترم دفتر نقاشی و مدادرنگی آورده بود، بچه ها اولش کمی نقاشی کشیدند؛ ولی زود خسته شدند. با هم رفتیم سراغ ساخت قایق اوریگامی و یک پرچم ایران هم بالای قایق چسباندیم. بازی بعدی معلم بازی بود. من شده بودم شاگرد و بچه ها معلم هرکدام تکلیفی به من می‌دادند. با صدای صلوات خانمها متوجه شدم جلسه تمام شده است. دوستانم می‌خواستند بعد از این جلسه به روشنگری محله به محله بروند. من هم بچه هایشان را با خودم به خانه آوردم تا خیالشان راحت باشد. بساط آش ماستی را که به نیت انتخابات پرشور، پخته بودم پهن کردم و بچه ها مهمان سفره ام شدند. کتاب صفحه ۹۴ https://ble.ir/madarshohada "مادرانه" 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
با این همه مشکلات میخوای بری رأی بدی؟ 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
📣راه‌اندازی غرفه‌ی حسینیه هنر سبزوار در باسلام 🏷برای مشاهده و خرید محصولات حسینیه از غرفه‌‌ی باسلام روی لینک زیر کلیک کنید. http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
روایت دوم: کیسه برنج وسط کوچه نشسته بودیم و سخت مشغول گفت‌وگو بودیم. مردی که از ابتدای بحث ما دم در خانه‌اش ایستاده بود و داشت به حرفهای ما گوش می‌داد، آمد جلو و گفت: "از پولی که می‌گیرین یه کیسه برنج بهمون بدید تا رأی بدیم." لبخندی زدم و خیلی حرفش را تحویل نگرفتم. بنده خدا نمی دانست یک روز که از روشنگری می‌خواستیم به خانه برگردیم یک قران پول توی جیبمان نبود که تاکسی بگیریم. تا دیروقت توی همان محله ای که رفته بودیم برای روشنگری نشستیم تا همسرم کارش تمام شود و با وانت بیاید دنبالمان. تازه یکی از مادرهای همراهمان هم باردار بود و خدا می‌داند هر بار چقدر عقب وانت اذیت می‌شد. دوست داشتم به آن آقا بگویم ما حاضریم کف همین وانت بشینیم و شهر به شهر مردم رو دعوت به مشارکت توی انتخابات کنیم تا مملکتمون رو از مسئولین کیسه برنجی نجات بدیم. با صدای بلند هم توی بلندگوی وانت بگیم ای آقا و خانومی که رأیت رو به یه کیسه برنج میفروشی پس فردا همون کیسه برنج رو ده برابر باید بخری. کتاب مادران میدان جمهوری صفحه ۱۰۸ https://ble.ir/madarshohada "مادرانه" 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
روایت سوم: هیچ کس دست خالی نمی رود روایت‌های روشنگری دوستان را که توی کانال مادران میدان می‌خواندم، حسابی هوایی می‌شدم. غصه ام می‌گرفت که نمی‌توانم همراهی شان کنم. یکی توی خانه اش جلسه می‌گرفت. یکی محله به محله برای گفت وگو با مردم می‌رفت. یکی فعالیت های مجازی را سروسامان می‌داد. دیگری هم جشن برای رأی اولی ها برپا کرده بود؛ اما من به خاطر شرایطم نمی‌توانستم هیچ کدام از این کارها را بکنم. البته داوطلب نگهداری از بچه ها و پخت غذا برای مادرانی که فرصت آشپزی نداشتند، شده بودم؛ اما هنوز نوبت به من نرسیده بود. یک شب که مشغول چرخیدن توی فضای مجازی بودم، پیامی به مسئول مجازی برنامه های انتخابات دادم و شرایطم را برایش توضیح دادم. او هم به من کاری پیشنهاد داد. قرار شد کتاب شبهات انتخابات آقای راجی را بخوانم و از تویش جملاتی برای عکس نوشته انتخاب کنم. خوشحال شدم و با کمال میل پذیرفتم حالا قدری از عذاب وجدانم کم شده بود. کتاب مادران میدان جمهوری صفحه ۹۵ https://ble.ir/madarshohada "مادرانه" 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
شاهد عینی یکی از مهم‌ترین رویدادهای سیاسی ایران به تاریخ ماه سال ۱۳۴۱ شمسی بوده که در آن  شاه و اصول شش‌گانه آن، توسط حکومت وقت، با برگزاری همه‌پرسی‌ به رای گذاشته شد. این رفراندوم، توسط حوزه علمیه قم و سایر روحانیون و علمایی همچون امام خمینی و آیت‌الله حکیم به دلیل عدم آگاهی درست رای‌دهندگان، نبود فضای سالم و آزاد انتخاب و مخالفت با برخی موازین شرعی، تحریم شد. در نهایت علی‌رغم تحریم رفراندوم توسط علما و مراجع و ناکامی شاه در سفر به قم در جهت جلب نظر حوزه علمیه و همچنین اعتراضات و اعتصاب بازاریان و مردم در شهرهای بزرگ و مذهبی، رفراندوم فرمایشی شاه در تاریخ ششم بهمن ۱۳۴۱ شمسی، با توسل به تهدید و تطمیع افراد خصوصا شاغلین در سازمان‌های دولتی و ادرات انجام شد. با وجود خلوت بودن محل رای‌گیری، اما دستگاه تبلیغاتی رژیم اعلام داشت که اصول پیشنهادی، با استقبال پرشور و بی‌نظیر مردم روبرو گردیده و اکثریت مردم به انقلاب سفید شاه، آری گفته‌اند. انتخابات های آن روزها، از شناسنامه هایی می گویند که دسته دسته توسط کدخداها و قلدرهای هر آبادی جمع می شد و به جای خودشان در انتخابات شرکت می کرد. 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
◻️هم‌نشینی مجازی با مادران میدان جمهوری زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ [لذا] در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید. امام خامنه‌ای، دی ۱۴۰۲ 🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️ 📢شما هم دعوتید 💌 به همنشینی مجازی با مادران میدان (با محوریت کتاب مادران میدان جمهوری) با حضور: ▫️مریم برزویی، نویسنده کتاب ▫️زهرا عباسی، مسوول مادرانه سبزوار، مادر چهار فرزند، راوی کتاب ▫️فاطمه جلمبادانی، مسئول واحد مادر مدرسه مادرانه سبزوار، مادر دو فرزند، راوی کتاب ▫️زهره فسنقری، مسوول واحد همدلی مادرانه سبزوار، مادر سه فرزند،راوی کتاب ⏰️زمان: روز چهارشنبه، ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۵ 🏠مکان: نرم افزار قرار برای ورود به اتاق روی لینک زیر کلیک کنید: https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک تک شما عزیزان هستیم🌹 (س) "مادرانه" 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | انتخابات؛ میدانِ نقدِ جهاد تبیین ✏️ رهبر انقلاب: در پیش داریم؛ یک عدّه‌ای نمیخواهند این انتخابات آن‌چنان که شایسته‌ی این ملّت است انجام بگیرد؛ تلاش میکنند. ✏️ اینکه شما می‌بینید درباره‌ی اینکه آیا در انتخابات شرکت بکنیم یا نکنیم، «نه، چه فایده‌‌ دارد؟» این یک چیز ساده نیست؛ این همان سیاست راهبردی آمریکا است. این همان سیاست راهبردی دشمنان انقلاب است. ✏️ امروز احساس وظیفه‌ نسبت به انتخابات یکی از کارهای نقدِ جامعه‌ی مجاهد در «جهاد تبیین» است. 📥 سایت | آپارات 💻 Farsi.Khamenei.ir
📣مسابقه کتابخوانی مادران میدان جمهوری روایتی مادرانه از دعوت به انتخابات 🎁جوایز: 🔸️ 3 کمک هزینه پنج میلیون تومانی سفر به عتبات عالیات 🔸️ 40 سفر به مشهد مقدس ⏳آخرین مهلت شرکت در مسابقه: 10 اسفندماه 1402 🔷️ خرید کتاب (با 20% تخفیف) و : 🔹️خرید آنلاین: از باسلام با تحویل رایگان در سبزوار https://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🔹️خرید حضوری:  حسینیه هنر سبزوار (بیهق 18) پاتوق کتاب(چهارراه دادگستری) ▫️برای اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید: 🆔️ @sadeqsharif 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
روایت چهارم: دست پر بعد از مناظره دوم و بد و بیراه گفتن‌های کاندیداها به همدیگر حالم حسابی گرفته بود. از دست خودم ناراحت بودم با خودم می‌گفتم: ما اگر نمی نشستیم و دست روی دست نمی‌گذاشتیم، اینها این حرفها را تحویل مردم نمی دادند. فکر کردم چه کاری توی این شرایط از دستم بر می آید یک دفعه فکری به ذهنم رسید. گفتم به نیت مشارکت حداکثری و انتخاب یک آدم درست و حسابی به قول بچه‌های مادرانه نذری سیاسی بپزم. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او هم استقبال کرد. وسایل پخت شله زرد را جور کردیم. فردایش خواهر شوهرم هم برای کمک آمد. برای حفظ محیط زیست دوست نداشتم از ظرفهای یک بار مصرف استفاده کنم. کابینت ها را زیرورو کردم و تعدادی کاسه به اندازه شله زرد جور کردم. همراه نذری بروشورهای شرکت در انتخابات مادرانه را هم گذاشتم و توی یک قسمت بروشور هم نوشتم که برای حفظ محیط زیست از ظروف یک بار مصرف استفاده نکرده‌ام. شله زردهای نذری یکی یکی راهی خانه همسایه ها شد صبح فردایش ظرفها دست پر، یکی یکی به خانه برمی‌گشتند. کتاب مادران میدان جمهوری صفحه ۱۷۰ https://ble.ir/madarshohada "مادرانه" 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥  | مادران میدان جمهوری در سیمای خانواده قسمت پنجم: اومدی از راه به درمون کنی؟ 🔷️خوانش کتاب مادران میدان جمهوری در برنامه‌ی «سیمای خانواده‌»، بخش کتاب خوان، شبکه‌ی یک سیما 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
🇮🇷 زنِ میدان ✍️ مهناز کوشکی شهادت بزرگترین زن اسلام می‌آید اما تنها واژه‌هایی که به چشم من و امثال من می‌خورد، «عقیله بنی هاشم»، «بانوی دمشق» یا چهار تا جملۀ تکراری و چهارتا لقب و اسم است. مجلس عزاداری هم که می‌روی، آنجا هم خبری نیست. ذکر مصیبت خوانده می‌شود و مجلس تمام. درست است زینب سلام الله علیها داغ دید و گریه کرد، مو سپید کرد و پیر شد اما میدان را خالی نکرد. در میدان ماند و روایت کرد. جلوی تمام ظلم‌ها قد علم کرد. زینب داغ دید اما سکوت نکرد. دست به کمر گرفت و با تمام قوا حرکت امام را برای مردم شام تبیین کرد. زینب سلام الله علیها باید درست روایت شود تا دستمان پر باشد در برابر نظریه‌های فمنیستی و زن زندگی آزادی. نظریه هایی که زن، ابزاری می‌شود برای به قدرت رسیدن بعضی‌ها. در حالی که زن مسلمان نه غربی است نه شرقی. نه از زن بودنش می‌زند و شعار زن زندگی آزادی سر می‌دهد و نه کنج خانه را انتخاب می‌کند. به وقتش با تمام زنانگی‌اش از خانه بیرون می‌آید. به وقتش مسئولیت می‌گیرد. به وقتش در وسط میدان حاضر می‌شود و باری از روی دوش انقلاب بر‌می‌دارد‌ و ثابت می‌کند که می‌توان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و در عین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه داشت و در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدید کرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد. کتاب مادران میدان جمهوری از همین جنس است. روایت مادرانی است زینبی، که در کنار مادری و خانه داری دغدغه دارند. در جمع همسایه‌ها دل به دل بقیه نمی‌دهند و فقط برای ترش شدن قرمه سبزی چانه شان را به درد نمی‌ آورند. می‌دانند مردم گله مندند‌ و دشمن میخواهد از همین گله مندی پیشی بگیرد و بیشتر ناامیدی در دل مردم بکارد. می‌دانند دل بیشتر مردم با نظام و اسلام است اما وقتی حرف حق به مردم نرسد باطل کار خودش را می‌کند. پس به وقتش حرف می‌زنند، اما حرفی که دردی از انقلاب دوا کند. این مادران سال ۱۴۰۰، چهل روز برای کشورشان مادری می‌کنند. دست به دست هم می‌دهند، کنار هم دانش و سواد رسانه‌ای شان را بالا می‌برند و دستشان را پر می‌کنند در برابر شبهات و ناامیدیها. راه می‌افتند و به اسم مادران روشنگر، سر از کوچه و خیابان‌های شهر در می آورند. پای درد دل‌ مردم می‌نشینند. همدلی می‌کنند تا با مردم همدل شوند و یادشان بیاورند این کشور مال مردم است و شرکت در تعیین سرنوشتش حق آن‌ها. روایت این مادرانگی ها توی کتابی به اسم مادران میدان جمهوری به قلم مریم برزویی نوشته شده است. این روزها روایت این کتاب را برای هم دیگر بخوانیم تا امسال هم در این بزنگاه تاریخی مادران بیشتری بیایند توی میدان جمهوری و برای کشورمان مادری کنند. 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh
✅حسینیه هنر برگزار میکند: 📢 دوره مجازی تحقیق در تاریخ شفاهی شهید انقلاب سیدمجتبی نواب صفوی 🔹 برگزاری بیش از ۱۲ کلاس کارگاهی آنلاین در ۵ منزل 🔸ارائه بیش از بیست ویدئوی آموزشی 🔹شیوه‌نامه‌ها، جزوات، کتاب‌ها و اقلام آموزشی 🎙️ انجام مصاحبه توسط هنرآموزان و نقد و بررسی توسط اساتید راهنما 🔴 اساتید دوره از کارشناسان تاریخ شفاهی سطح کشور: آقایان علیرضا اشرفی‌نسب سیدحامد ترابی سیدمهدی باغسنگانی اسماعیل هاشم‌آبادی سرکار خانم صفائیه محمدرضا جعفری‌نسب و... 💰 هزینه دوره ۳۰۰ هزار تومان ⏱️ هر هفته دو جلسه آنلاین 🔅 محیط برگزاری کلاس‌‌ها در سامانه اسکای‌روم و بدون نیاز به نصب نرم‌افزار 📆 شروع دوره: شنبه ۲۱ بهمن ماه نحوه ثبت‌نام: 📤 ارسال پیام به شماره: ۰۹۱۵۴۵۲۳۶۲۰ 📌 آیدی پیام‌رسان ایتا و بله @sadeqsharif 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زنان چه طور در انتخابات کنشگری کنند؟ 🔹 به روایت خانم مریم برزویی، نویسنده کتاب «مادران میدان جمهوری» 🔸 شبکه دو سیما، برنامه «صبحانه ایرانی» 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چند کیسه برنج گرفتی برای انتخابات تبلیغ کنی؟ 🔹 به روایت خانم مریم برزویی، نویسنده کتاب «مادران میدان جمهوری» 🔸 شبکه دو سیما، برنامه «صبحانه ایرانی» 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعنوان یک مادر، چه کاری از دستم برمی آید برای انتخابات؟ 🔹 به روایت خانم مریم برزویی، نویسنده کتاب «مادران میدان جمهوری» 🔸 شبکه دو سیما، برنامه «صبحانه ایرانی» 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادران و تجربه نگاری از دعوت به انتخابات 🎥 معرفی کتاب «مادران میدان جمهوری» در شبکه 2 سیما 🔹 به روایت خانم مریم برزویی، نویسنده کتاب «مادران میدان جمهوری» 🔸 شبکه دو سیما، برنامه «صبحانه ایرانی» 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
من خوشبختم ✍️ نیلوفر نصیری توی یورتی کنارش قدم زدم. شیر و ماست و دوغ محلی دستپخت خودش را خوردم و از طعمش لذت بردم. گاهی توی گرمای کلاته آفتاب سوخته شدم و گاهی با آب دوغ خیارِ سفره اش جان گرفتم. از غنج رفتن دلش برای حاج عباس، زیر زیرزیرکی لبخند زدم. دلم برای نداری اول زندگی‌شان سوخت. گاهی سر سفره فقیرانه شان نشستم و لقمه نانی بر داشتم. طعم عشق می داد. با دنیا آمدن تک تک بچه‌هایش برق خوشحالی را توی چشمهایش دیدم. کنارش سالها به سرعت سپری شدند. زانو به زانوی خودش و حاج عباس و بچه‌هایش نشستم و صحبتهای آقای خمینی را از نوارهایی که توی پستو پخش می‌کردند گوش دادم. صدایش را کم کرده بودند تا کسی نفهمد و راپورت ندهد. نقل شیرینی پیروزی انقلاب هنوز گوشه‌ی دهانم آب نشده بود که جنگ آوار شد روی سرمان. آستین‌هایش را بالا زد و آب ریخت روی آردها. خمیرش را باز کرد و آتش تنورش را روشن. از جهاد، کیسه کیسه آرد می‌آوردند و نان می پختند. کم‌کم خیلی‌ها توی این کار دخیل شدند. کارشان بالا گرفت و کلوچه و مربا و ماست و کمه هم درست می‌کردند. شدند یک پایگاه کمک رسانی به جبهه. سبد سبد کاموا برای لباس زمستانی، ماست برای درست کردن کمه، نان، رشته آش، مربا و هر چیزی که بخواهی توی بساطشان بود. مریم دخترش که حالا بزرگ شده بود پا به پایش کار می‌کرد و امور را سامان می‌داد. سالهای عمرِ خیرالنسا را ورق به ورق خواندم و لذت بردم. زنی که در دل سختی ها رشد کرد و هر زمان آنچه که از دستش بر می آمد انجام داد. چه غبطه بر انگیز بود بعد ٩٠ سال از عمرش می‌گفت: من خوشبختم که از جوانی‌ام استفاده کردم ولی کاش شب‌ها هم بیدار می‌ماندم و بیشتر برای جبهه کار می‌کردم. 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh