فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم⚫️
🔸من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
🔹روز اول آمدم دستور تا آخر گرفتم
🎞 مستند #خیرالنساء
⬅️ همسایهها: " شما الان توانایی کافی ندارین، پولشو بدین کفایت میکنه"
خیرالنساء: "فرق میکنه، تو راه امام حسین (ع) هم باید پول بدی و هم باید زحمت بکشی..."
⏰ زمان: 32 دقیقه
🎬 کارگردان: علیرضا باغشنی
📺 دانلود و تماشا در [عماریار](http://ammaryar.ir/خیر-النساء/)
#مداحی #محرم #عزاداری
✅ در #عماریار، با خانواده فیلم ببینید
🆔 @AmmarYar_IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌞 به یاد #خیرالنساء_صدخروی مادر مهربان جبهه ها
🔹 برای همراهی با گوشهای از زندگی جذاب زندهیاد خانم صدخروی که به مادر جبههها معروف است، مستند #خیرالنساء را ببینید.
✅ دانلود و تماشا در عماریار
🌐 ammaryar.ir/خیر-النساء/
🆔 @AmmarYar_IR
🆔 @hhonarkh
کلیشهشکنی در روایت زن
وقتی #نان_سالهای_جنگ آمد و ایده تشکیلات زنانه در ذهنم قوت گرفت، آرزو میکردم از زندگی سردمدار نان سالهای جنگ هم بیشتر میدانستم و روایت افراد تشکیلات زنانه را هم میتوانستم ببینم.
#خیرالنساء با همه تفاوتهایی که روایت زندگیاش با روایتهای رایج از زن انقلابی دارد، آمده است تا نشان دهد دریای نقشآفرینی زن انقلاب اسلامی کلیشهبردار نیست.
روایت خیرالنساء آمده است تا باب نمایش طیف متنوعی از نقش آفرینیهای موثر زنانه را باز کند و این رسالت فراروایتی را به خوبی ایفا کرده است.
خیرالنسا نشان میدهد اگر زن مسلمان ایرانی در هر موقعیتی کنش موثرش را در نسبت با میدان پیدا کند و به جدوجهد آن را انجام دهد، چرخ انقلاب را چرخانده است.
ببینیم توضیحاتی از زبان نویسندهی جوانش
➡️https://telewebion.com/episode/0x6823fde
✍️ صفورا سادات امین جواهری
#تشکیلات_زنانه
🆔 @hhonarkh
📝خیرالنساء، سلول بنیادی روستا| بخش اول
✍️ سمانه آتيه دوست
▫️بیشتر وقتها وقتی حرف از پیشرفت میزنیم، ناخودآگاه ذهنمان سُر میخورد سمت اختراع یک وسیله کاربردی یا راهاندازی کارخانهای با تولیدات باکیفیت یا کشف یک داروی خاص برای یک بیماری صعب العلاج یا پرتاب یک ماهواره و از این قسم چیزها. اما من در این یادداشت میخواهم شما را ببرم به دل روستایی به اسم صدخرو در دهه ۶٠. روستایی که حرکت خودجوش مردم آن روستا به ویژه زنانش نمایی متفاوت از یک پیشرفت را به ما نشان میدهد. حرکتی رو به جلو از زنان یک روستا که توانستند در برهه حساس و سرنوشت ساز جنگ، با یک کنشگری موفق زنانه، بخشی از نیاز کشور را برطرف کنند و امید را به دلهای مردم کشورشان بازگردانند. حرکتی منسجم که اگر چه شاید در ظاهر ساده به نظر بیاید اما در واقع تکتک این فعالیتها در تاریخ کشور ما اثری داشت به اندازه شعاع جهانی. این حرکت به فرماندهی یک زن رقم خورد که در واقع هسته پیشرفت این کار جهادی بود؛ زنی به اسم #خیرالنساء.
نشستهاند سر سفره. کسی در خانه را میزند. از توی حیاط پیرزنی گریهکنان وارد میشود. حاجعباس و خیرالنساء از جایشان بلند میشوند. چند دقیقه بعد خیرالنساء برمیگردد و با رویی خندان رو به مهمانهای سر سفرهاش میگوید: «مشغول باشید غذاتون رو بخورید. با حاجی کار داره!» صدای پیرزنِ همسایه که با حاج عباس حرف میزند تا توی خانه میآید: «حاجی خدا خیرت بده! بیا این پسر رو یک نصیحتی کن شاید حرف تو رو گوش بگیره!» یکی از مهمانها با خندهای ریز رو به خیرالنساء میگوید: «شما اصلا حالیتون میشه چی میخورید؟ خاب درِ یکی از خونههاتون رو، رو به خیابون باز کنین. یک تابلویی هم بزنید که مردم بدونن از چه وقت تا چه وقت بیان برای اختلاط!»
آخر، کارِ امروز و دیروز نبود. خیلی وقت بود خانۀ خیرالنساء شده بود شورای حل اختلاف روستا. زن و شوهری عادت نداشتند کسی را از درِ خانهشان دست خالی رد کنند؛ چه اول زندگی که در اوج نداری بودند، چه وقتی اوضاعشان کمکم روبهراهتر شد. همیشه درِ خانهشان به روی مهمان باز بود. حاج عباس این را از اخلاق خیرالنساء میدانست. توی خلوتشان رو به خیرالنساء میگفت: «اگه از همون اول زنی بودی که غُرغُر و اخموتَخم میکردی، من هم اینجور مهموندوست بار نمیاومدم و دوباره جرئت نمیکردم یکی رو تکلیف کنم.»
برای همین وقتی جنگ شد حاجعباس با خیال راحت به خیرالنساء پیشنهاد کمک به جبهه را داد. از مادری کردن خیرالنساء خیالش راحت بود. میدانست کم نمیگذارد. خیرالنساء با توکل به خدا تنور جبهه را توی روستای صدخرو روشن کرد و کمکم زنهای روستا را خبر کرد. بیشتر زنها تا شنیدند تنور برای جبهه روشن است، آب دستشان بود زمین گذاشتند و خودشان را به خانۀ خیرالنساء رساندند. هرکس گوشهای از کار را گرفت. بعضیها آرد را بردند خانه تا توی تنور خودشان نان بپزند و بعضیها هم پاتوقشان شد خانۀ خیرالنساء و دخترش.
بعضی از زنها دلشان میخواست کمک کنند اما نمیتوانستند صبح زود بیدار شوند. به خیرالنساء گفتند: «زنِ حاجی، ما یک کیسه آرد میبریم، بهشرطی که لگن سحر رو خودت بیای و خمیر جا کنی!» خیرالنساء هم صبح زود، قبل از اذان، خمیر خودش را آماده میکرد و به نوبت میرفت خانۀ بقیه زنها و خمیر نان آنها را هم مهیا میکرد. تا برمیگشت خانۀ خودش ، اذان صبح را گفته بودند و خمیر خودش هم آماده پختن بود. زنها یکی یکی از راه میرسیدند. خیرالنساء کمی صبحانه جلویشان میگذاشت که تا ظهر ته دلشان را بگیرد.
نانوا پای تنور میایستاد. چند نفر خمیرها را زواله میکردند و یک نفر با مجمعه زوالههای خمیر را میبرد پای تنور. نانوا خمیرها را از توی مجمعه برمیداشت و میزد به تنور. یک نفر هم نانهای داغ و یکدست را روی چادرشب توی حیاط پهن میکرد تا خشک شود. اما آن همه نان جای بزرگتری میخواست. هیئتی در صدخرو را گذاشتند مخصوص نان جبهه و یکی از زنها همیشه فرغون به دست توی مسیر خانه تا هیئت بود.
نانها را میبرد آنجا پهن میکرد تا به حد کفایت خشک شود. وقتی همۀ آردها نان میشد میریختند توی کیسهها تا وقتی که راهی جبههها شود. چای خیرالنساء همیشه کنار بساط نان پختن آماده بود تا زنها به وقت خستگی لبیتر کنند اما خودش دلش آرام نمیگرفت. هر از چند گاهی چای و قند جهاد را میگرفت زیر چادرش و راه می افتاد سمت خانههایی که تنورشان برای جبهه روشن بود. خدا قوتی میگفت و کم و کسریهایشان را جبران میکرد.
📍منتشر شده در شماره هشتم مجله دانشمند، اولین مجله تخصصی "روایت پیشرفت" کشور
🆔 @hhonarkh
♨️ #اطلاعیه | خانه همبازی برگزار میکند:
* ✅سلسله نشستهای تخصصی #سخا
(سبک زندگی خانواده انقلابی)
1⃣ #نشست_اول:
ویژگیهای الگوی زن انقلاب اسلامی
با نگاهی به شخصیت خانم خیر النساء صدخروی*
🔹 همراه با نقد و بررسی کتاب #خیرالنساء
🔰 مهمانان:
☆ سرکار خانم سمانه آتیهدوست؛ نویسنده کتاب خیرالنسا
☆ سرکار خانم فاطمه سلیمانی؛ نویسنده و کارشناس ادبی
🔰 مجری کارشناس:
☆ سرکار خانم ملیحه بخشی نژاد؛ کارشناس ارشد مطالعات زنان
🔺#زمان:
سهشنبه ۲۳ خرداد، ساعت ۱۶:۳۰
🔺 #مکان:
مشهد، چهارطبقه، خیابان شهید مدرس، کتابفروشی کتاب شهر
🚩 همراه #حسینیه_هنر_سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🔴 خیرالنساء
🔖222 کلمه
⏰زمان مطالعه: 1 دقیقه
🔹 بندر دیّر؛ میز کتاب؛ پریناز احمدی: طبق معمولِ هر هفته، پای میز کتاب نشسته بودیم که خانم ۶۰ سالهای درب ورودی مصلی رو باز کرد و گفت: سلام دخترای عزیزوم. ما هم بلند شدیم، سلام کردیم و بعدم دعوتش کردیم به میز کتاب.
🔹 همینطور که مشغول دیدن کتابا بود، بهش گفتم میخواید کتابا رو معرفی کنم براتون؟گفت: بله. شروع کردم به توضیح کتابهای بتوان شانههایت، مادر ایران، نعمت جان و #خیرالنساء .
🔹 تعریف از خیرالنساء بالا گرفته بود که الگوی نه شرقی نه غربی زن رو معرفی میکنه.
بعد گفت:
- خب انتخابم رو کردم، همینو میخوام اما هفته دیگه میام.
- مسئلهای نیست، کتابو ببرید هفته آینده بیاید حساب کنید.
- واقعا اعتماد میکنید!!!!؟
- من هر هفته شما رو اینجا میبینم، میشناسمتون.
- ماشاالله چه دختری!!
🔹 تشکری نثارم کرد، کتابو برداشت و رفت.
🔹 هفته بعدش دوباره اومد و با شوق و ذوق خاصی گفت:
- اینجاسی چه!؟ (عه شما اینجایید)
- بله، در خدمت شماییم
گفت که اومدم برای تسویه. ازش پرسیدم کتابو هم خوندید؟
گفت:
- آره نصفش رو خوندم، اما واقعا نیفهمُم چه بُگُم. خیلی کِشنگ بی!( نمیدونم چی بگم. خیلی قشنگ بود)
- واقعاً؟!!
- آره. اصلا عجيب بی... (بود)
🔹 حتی فکرشم نمیکردم که نصفش رو خونده باشه. اما توی صحبتهاش میشد لذت تعریف کتابو فهمید...
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🔴«خیرالنساء» واقعیت جامعی از ایثار زنانه در جنگ است
💢سمانه آتیهدوست، نویسنده کتاب «خیرالنساء» در گفتگو با روزنامه جوان:
بخش اصلی مصاحبههای کتاب «بانو خیرالنساء صدخرویی» را آقای محمد اصغرزاده انجام دادند. تعدادی از این مصاحبهها گرفته شده بود و من برای مصاحبه تکمیلی وارد کار شدم. لازم میدانم این را هم بگویم که بچههای تاریخ شفاهی سبزوار سال ۱۳۹۴ این سوژه را رصد کرده بودند. آنها به دنبال بانوانی که در ستادهای پشتیبانی سبزوار در زمان جنگ کار پخت نان و کلوچه را انجام میدادند، میگشتند که تا آن زمان موفق به شناساییشان نشده بودند، اما در یکی از مصاحبهها با یک رزمنده از او سؤال میکنند، شما بانوانی را که در این امر مشارکت داشتند، میشناسید؟! که ایشان میگوید بله مادر خودم خانم خیرالنساء.»
بعد از آن دوستان به صدخرو رفتند و با زنان روستایی که در پخت نان و کلوچه در دوران جنگ همکاری داشتند گفتگوهایی را ضبط کردند. این گفتگوها در کتابی به نام «نان سالهای جنگ» به تحقیق آقای محمد اصغرزاده و قلم آقای محمود شمآبادی به رشته تحریر درآمد. آقای شمآبادی در این کتاب به نقش زنان روستای صدخرو در پشتیبانی جنگ میپردازد. زنان صدخرو از انتشار این کتاب به عنوان اولین کتابی که در کشور به نقش زنان یک روستا در پشتیبانی جنگ میپردازد، خیلی خوشحال بودند...
کتاب «خیرالنساء» کار اولم بود برای همین کمی نگران بودم که نکند از عهدهاش برنیایم. دوست داشتم شخصیت ایشان به شکل واقعی و درست بیان و روایت شود. نمیخواستم خدایی ناکرده در معرفی ایشان کوتاهی کنم. کار کتاب خیرالنساء را با توکل به خدا شروع کردم. روند نگارش این کتاب ۵/۱ سال طول کشید تا با اصلاحات آن نهایتاً در دی ماه۱۴۰۱ توسط انتشارات راهیار منتشر شد. تولید این کتاب حاصل یک کار تیمی است. از تحقیق آن گرفته تا مشاوران کتاب و تیم ویراستاری و تولید که هر کدام به سهم خود در به ثمر رسیدن این کتاب نقش داشتند.
سعی کردم در کتاب خاطرات #خیرالنساء خاطرات زن روستایی ایرانی را در برهههای مختلف زمانی بیاورم و تا جایی که امکانش وجود دارد به جزئیات آن هم بپردازم. خانم خیرالنساء روایتش را از حدود سال ۱۳۰۴ شروع کرد و ما در این کتاب از فضای اعتقادی، از سبک زندگی روستایی، از مشکلات روستا، از ۱۱ فرزند بانوخیرالنساء، از انقلاب، از جنگ، از فوت امام، از همه و همه گفتیم. ما از نانهایی که باز هم به همت زنان صدخرویی پخته شد و به مراسم ارتحال امام رسید صحبت کردیم تا رسیدیم به روز فوت ایشان. کتاب خاطرات خیرالنساء فقط بحث پشتیبانی جنگ این بانو نیست و سعی کردم به تمام ابعاد زندگی این بانو، فردی، خانوادگی و اجتماعی بپردازم و بستر خانوادهای که بانو خیرالنساء درآن رشد کرد و ویژگیهای شخصیتی مثل بیتفاوت نبودن این بانو را در تمام زندگیاش نشان بدهم. در کتاب، در دل خاطراتی که بانو خیرالنساء تعریف میکند ما بخشی از تاریخ کشورمان را از زبان و نگاه یک زن روستایی میبینیم، مثلاً زمان کشف حجاب اجباری رضاخانی، ممنوعیت روضهها زمان پهلوی اول و بحث قحطی سال ۱۳۲۰، همه اینها در لابهلای خاطرات خیرالنساء دیده میشود و کنشی را که آنها در آن زمان نسبت به این اتفاقات داشتند، میبینیم....
♦️بیشتر:
Javann.ir/004tLt
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
* 📝 #داستان_یک_تجربه
💌گزارشی واقعی از روایتگری زنان شاخص سرزمین و حال و هوای دانشآموزان در دبیرستان دخترانه - مشهد *
☄چهار سه دو یک پرتاب!
_ما میخوایم بریم بیرون
_خانم ما فوق برنامه نمیخوایم
_زنگ پیش امتحان هندسه و فیزیک داشتیم، دیگه مُخِمون به حرفهای شما نمیکشه!
•°•معلم پرورشی با تکان دادن دستهایش میپرد وسط همهمه بچه ها!
_دخترای من ساکت باشید ببینید این خانمها چی میگن. اگه خوشتون نیومد، اون وقت هرچی شما بگید.
خانم مربی چادرش را تا میزند و میگذارد روی پشتی صندلی. می رود روی سن کلاس و رو به بچه ها میایستد.
_گوش کنید! گوش کنید!
بیاین یه معامله کنیم. اگه ۴۵دقیقه گوش و چشمتون رو بدین به من، ۴۵ دقیقه بعدی مال خودتون.
بعد نگاهی به ساعت میاندازد و میگوید:
«چهل و پنج دقیقه از همین الان شروع شد. دیرتر آروم بگیرید، به ضرر خودتونه.»
بچهها شروع میکنند به ساکت کردن بغلدستیهایشان.
خانم مربی، فیلمی را روی صفحه پروژکتور پخش میکند:
ایران چندمین کشور فضایی دنیاست؟
فیلم را متوقف میکند و از بچه ها کمک میگیرد.
_بیستمین؟
_دهمین؟
_ماهواره پیام محصول کدوم دانشگاه ایران است؟
_شریف؟
_امیرکبیر؟
بچه ها آمدهاند وسط گود و بلند بلند گزینهها را اعلام می کنند.
در ادامه کلیپ، مجری برنامه از افتخارش به زنهای ایرانی میگوید و با صدای بلندی یک زن روی صحنه ظاهر میشود.
چهار
سه
دو
یک
فرمان پرتاب
صدا و تصویر پرت شدن یک ماهواره به فضا میپیچد توی کلاس!
بچه ها سرجایشان میخکوب شدهاند.
زنی با لباس سفید شبیه دکترها و روسری رنگی از میان صداها بیرون میآید.
_من #وفا_صدقی هستم؛ دانش آموخته رشته مهندسی مخابرات از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و مدیر پروژه ماهواره پیام.
خانم مربی همزمان با پخش کلیپ، واژه هایی را روی تخته مینویسد:
امید،خودباوری، کارگروهی و...
پچ پچهای دو نفره از ته کلاس بالا میگیرد.
_این که آخرش گفت ماهواره سقوط کرده، چه فایده؟!
دانشآموز میز اول سرش را میچرخاند به طرفش. «اما گفت سه دقیقه طلایی توی مدار موند. موفقیت یه چز بی عیب که نیست. مهم اینه اون مسیر رو ول نکنی.»
بغل دستیاش سرش را با خودکار توی دستش میخاراند و می گوید: «آخرش گُلی به سر خودشون زدن یا نه؟!»
دوستش فوری میپرد توی حرفش!
_آره مگه ندیدی گفت یه تیم ساختن و دوباره یه ماهواره دیگه درست کردن و عیبهای کار دراومده.
بعد از بانوی موشکی، مربی می رود سراغ #مریم_نقاشان.
هنوز یک خط حرفش روی زمین ننشسته که سوالات رگباری سرازیر می شود.
_مگه تو آلمان ما رو راه میدن؟!
_چهجوری با حجابش گذاشتن بیاد تو دادگاههای اونا؟
_من که باورم نمیشه این چیزا رو!
قصه مریم نقاشان بچهها را فکری کرده. هر بندش را که خانم مربی روایت میکند، بچه ها با چشمهای گرد شده به هم نگاه میکنند.
_همون اول باید دینش رو بذاره کنار!
_چهارتازبان بلده! بابا ما تو همین فارسیشم موندیم.
_چه سوادی داشته رفته اونا تو دادگاههاشون راهش دادن؛ من که باور نمیکنم...
حالا نوبت دو بانوی دیگر است.
همین که مربی از یک زن روستایی که چطور میتواند آدم به درد بخوری برای جامعهاش شود، حرف میزند، بچه ها میزنند زیر خنده و میگویند:
«هیچی خانم! لابد باید گاوش رو بدوشه یا تهش عضو شورایی چیزی بشه!»
مربی وسطشان میایستد و دستهایش را پشت کمر قلاب میکند.
_شاید هم بتونه یک تعاونی گنده دست و پا کنه.
اصلا تا حالا اسم تعاونی به گوشتون خورده؟
یکی از دخترها از جایش بلند میشود و میگوید:
«آدم بیپول توی روستا چجوری تعاونی بزنه؟»
مربی انگشت اشارهاش را میگیرد به طرفشان.
_تو صد تومن میذاری، من پنجاه تومن، تو ده تومن، تو.... تو... .
سرمایههای ما میاد روی هم و راه میفته.
خانم #زهرا_صادقی قصه ما هم از یه روستا شروع کرد و همین جوری شد کارآفرین نمونه کشور! تازه یک بومگردی هم راه انداخته و کلی آدم رو با روستاشون آشنا کرده.
_با چی خانم؟ مثلا چی درست میکردن توی اون روستای خشک و گرمی که میگین؟
_کره، کشک، ماست، قالی، صنایع دستی منطقه خودشون و...
قصه خانم صادقی با عکس #خیرالنساء روی پرده نمایش پیوند میخورد به جنگ.
مربی میگوید: «تازه ما زنهایی داشتیم توی همین روستاها که کامیون کامیون نون میفرستادند به جنگ؛
زنی که نه سواد داشته، نه اسم و رسم و امکاناتی، ولی شده رهبر مردم روستاش و اونها رو برای یه هدف مشترک به خط کرده.
_خانم دلت خوشهها، زمان جنگ قحطی بوده. گندم از آسمون میریخته براشون نون بپزن؟!
ما رو چی فرض کردین؟!
یکدفعه پشتسریاش میزند به پشتش ومیگوید: «دیوونه اون جنگ جهانی بود. جنگ عراق رو میگه!»
دخترها چنددقیقهای نشستهاند توی موقعیتهای مختلفی که آدمهایش به آب و آتش زدهاند تا به قول خانم مربی «بهترین خودشان باشند»
#روایتگری_زنان_سرزمین_من
#خانه_همبازی
#الگو
✍ مریم برزویی؛ ازمحققین پروژه «زنان سرزمین من»
🌐 @hambazi_tv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ببینید| رونمایی از موشن گرافیک #مادر_مهربان_جبههها به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز #مادر
📚 تا حالا یک زن قهرمان را از نزدیک دیده ای؟ یا تصور کرده ای؟ اصلا چند تا کتاب خوانده ای که قهرمانِ قصه اش یک زن باشد؟
حالا اگر بشنوی یک زن روستایی توانسته قهرمان بشود، تصوراتت چه قدر زیر و رو می شود؟
اگر می خواهی بدانی یک زن روستایی چه طور توانسته قهرمان شود، سری به کتاب «#خیرالنساء» بزن!
🌸 عیدتون مبارک🌸
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh