واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
دالی! رویانا اینجاست
به مناسبت هفدهمین سالگرد تولد اولین گوسفند شبیه سازی غرب آسیا
🔖 بخش اول
✍️ مریم برزویی
۷_۸ساله بودم که مادربزرگ از سوریه برایم یک عروسک آورد. عروسکی که توی زمان خودش خیلی شاخ بود. آن موقع ها ته فناوری عروسک های من و دخترهای همسایه این بود که به زور پاهایشان را خم می کردیم و می چسباندیمشان به دیوار تا مثلا بنشینند. اما قصه این عروسک فرق داشت. چشم هایش را باز و بسته می کرد. پاها و دست هایش خم و راست می شد. وقتی هم فشارش می دادی، صداهای نامفهومی از خودش در می آورد. هرکس می خواست عروسکم را پنج دقیقه توی بغلش بگیرد، باید عوضش یک قرص نعنا یا لواشک گرد دانه دار بهم می داد. همه چیز داشت به وفق مراد می گذشت که کم کم سر و کله نقشه های بقیه برای کش رفتن عروسک پیدا شد.
شب ها عروسک را محکم به خودم می چسباندم و تا صبح کابوس بردنش را می دیدم. خواب و خوراک برایم نمانده بود. آخرش فکری به سرم زد. رفتم سراغ نایلون های میوه ای که مادرم چپانده بود توی یک پلاستیک بزرگ و از دیوار آشپزخانه آویزان کرده بود. قیچی دسته طلایی مادر را هم از توی جعبه خیاطی شکار کردم. نایلون ها را از دسته هایش قیچی زدم و پهن کردم روی فرش. عروسک را گذاشتم رویش و دور تا دور کروکی اش را کشیدم. بعد هم با قیچی دوربری کردم. یک نایلون دیگر هم مثل همین برش زدم و دور تا دورش را چسب کاری کردم. بعد هم تویش را با تکه پارچه های قیچی زده مادر پر کردم.
چند تکه کاغذ رشته ای به سرش چسباندم و با خودکار برایش چشم و ابرو کشیدم.
تا غروب هفت،هشت عروسک نایلونی درست کردم. بعد عروسکم را گذاشتم وسط و این شکلک های نایلونی را چیدم دور و برش. فردا صبح همه را چیدم توی ساک پارچه ای و بردم برای دخترهای همسایه تا دست از سرم بردارند. آن موقع ها تا همین چند سال پیش تعریفم از شبیه سازی و این جور کارها در همین حد بود. تا این که یک روز سرسفره نهار در حالی که هنوز اولین لقمه از گلویم پایین نرفته بود، اخبار با همان پس زمینه دینگ دینگش خبری از یک گوسفند شبیه سازی در یک جایی به اسم پژوهشکده رویان داد.
تعدادی آدم با لباس و کلاه های سبز، دور یک موجود قهوه ای رنگ شبیه گوسفند حلقه زده بودند. با هیجان از دستاوردی حرف می زدند که ایران را به جمع هشت کشور دارای توانایی شبیه سازی گوسفند در دنیا و اولین کشور در این حوزه در غرب آسیا برده بود. شاید خود گوسفند هم که با چشمان درشت مشکی اش از قاب تلویزیون تماشایمان می کرد، فکر نمی کرد چنین دستاورد مهمی باشد. آن روز سر سفره نهار آخرش نفهمیدم شبیه سازی یک حیوان به چه درد می خورد.
مثلا می خواهند با این روش جمعیت گله های گوسفند را زیاد کنند یا شاید هم می خواستند با تولید این حیوانات قیمت گوشت را پایین بیاورند. دو سه سال بعد یکی از اقوام مادرم گرفتار بیماری سرطان شد. جوان خوش قد و بالایی بود و خبر سرطانش حال همه را دگرگون کرده بود. همه افتاده بودند به نذر و نیاز. دکترها می گفتند سرطان خیلی پیشرفت نکرده. اما کسی باورش نمی شد. برای همه سرطان مساوی مرگ بود. یکی از اقوام که تازه از آمریکا برگشته بود، اصرار داشت حسین آقا را برای درمان ببرد کشورهای دیگر. می گفت اینجا جان سالم به در نمی برد...
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
دالی! رویانا اینجاست به مناسبت هفدهمین سالگرد تولد اولین گوسفند شبیه سازی غرب آسیا 🔖 بخش اول ✍️ م
دالی! رویانا اینجاست
🔖 بخش دوم
چند ماهی گذشت. یک روز همسر حسین آقا با مادرم تماس گرفت. هرچند ثانیه مادر بلند بلند خدا را شکر می کرد و لبخند روی صورتش پهن تر می شد. زل زده بودم بهش و منتظر بودم حرفش تمام شود. همین که تلفن را زمین گذاشت، پریدم جلویش و گفتم:« چی شده مامان؟ خاله چی می گفت؟» نگاهی بهم انداخت و در حالی که داشت به طرف آشپزخانه می رفت گفت:« لیلا خانم می گفت حسین رو بردن اصفهان یه جایی به اسم رویان نمی دونم یه داروی جدیدی اومده برا سرطانیا. می گفت حال حسین داره بهتر میشه.» همین طور اشک هایش را پاک می کرد و شکر خدا شکر خدا می گفت.
اسم رویان به گوشم آشنا بود. فوری قصه آن گوسفند شبیه سازی را جلوی چشمم زنده کرد. تازه داشت حالیام میشد این فناوری به چه دردی میخورد. بعدها توی خبرهای مختلف تلویزیون بیشتر با رویانا، حیوانات شبیه سازی شده و فایده هایشان آشنا شدم. حالا درست هفده سال از آن روز می گذرد. روزی که اولین گوسفند شبیه سازی در پژوهشکده رویان متولد شد. اتفاقی که به فاصله کمتر از ده سال از تولد دالی اولین گوسفند شبیه سازی در جهان رخ داد و ایران را به اولین کشور صاحب این فناوری در خاورمیانه تبدیل کرد.
از روز تولد دالی، نام خالقش یعنی ایان ویلموت سر زبان ها افتاد و همه با افتخار ازش یاد می کردند. برایش پست و استوری و خبر می رفتند.
اما نام دکتر محمد حسین نصر اصفهانی بعد از تولد رویانا چه قدر پر آوازه شد.
وقتی توی فیلم های مصاحبهاش، از بالای عینک بهت نگاه می کند و دست هایش را به هم گره می کند و با همان لهجه شیرین اصفهانی از انگیزه اش برای پیشرفت کشور حرف می زند، قند توی دلت آب می شود. کسی که از دوران متوسطه تا پایان دکتری در انگلستان تحصیل کرد، اما عطای همه پیشنهادهای پر و پیمان را به لقایش بخشید، چمدانش را بست و به کشورش برگشت. به قول خودش لقمه آماده بهش نمی چسبد. دلش می خواهد با کمترین امکانات، آجرها را روی هم بچیند و دیوار پیشرفت را توی کشور خودش بالا ببرد.
پیشرفت هایی که فقط به همان گوسفند شبیه سازی محدود نشد. پس از رویانا حیوانات دیگری نیز متولد شدند و از این دستاورد بیماری های زیادی تحت درمان قرار گرفت.
عادت کرده ایم قهرمان ها را بعد از مرگشان یاد کنیم. چرا تا وقتی کنار ما زندگی می کنند، پرچمشان را بالا نمی بریم.
📝منتشر شده در شماره پانزدهم مجله دانشمند؛ اولین مجله تخصصی پیشرفت کشور
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
♨️ سبزوار نامزد هشتمین دوره پایتخت کتاب ایران
🔻 داوران هشتمین دوره پایتخت کتاب ایران مهمان تولیدات و آثار حسینیه هنر سبزوار شدند.
🔻 اسماعیل جانعلی پور، مدیرکل مجامع، تشکل ها و فعالیت های فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدرضا اسفاری، مدیرکل ترویج کتاب و کتابخوانی و امور فرهنگی نهاد کتابخانههای عمومی کشور و حجت اله غلامعلی، دبیر شورای اجتماعی وزارت کشور، برای انتخاب هشتمین دوره پایتخت کتاب ایران از حسینیه هنر سبزوار بازدید کردند.
🔻 حسینیه هنر سبزوار، تاکنون ۲۰ کتاب درباره تاریخ و قهرمانان شهر، ده ها مستند و ویدئو و چندین هزار دفتر با طرح های بومی تولید کرده است.
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
🔅خیرالنسایی دیگر
🎙️گفتگو با صدیقه گوداسیایی از زنان فعالی که در روزهای جنگ و جهاد برای رزمندهها مادری کرد
🔸️صدیقه گودآسیایی، خیرالنسای دوم سبزوار است. چندی پیش در این صفحات از خیرالنساء مطالبی را به رشته تحریر درآوردیم. «خیرالنساء صدخروی» همان بانوی با همتی بود که با غیرت مثالزدنیاش در طول هشت سال جنگ تحمیلی، خانه خود را در روستای صَدخَرو سبزوار تبدیل به پایگاهی برای پشتیبانی جنگ کرد. او با تلاش مجدانه و مجابکردن دیگر زنان روستا، اقدام به پخت نان، تهیه مربا از میوهها و محصولات بومی روستا، خیاطی و تهیه لباس برای رزمندگان دفاع مقدس میکردند.
🔹صدیقه گودآسیایی هم یکی از زنان روزهای مقاومت است که از دل خانه اش برای رزمندگان جبههها مادری کرد. صدیقه در یک خانواده مرفه به دنیا آمد. پدرش تاجر بود و امورات خانه به همت خدمتکاران میچرخید. اما ازدواج صدیقه و زندگی آیندهاش به گونهای رقم خورد که از او یک بانوی بسیجی و انقلابی ساخت. قبل از انقلاب، خانهاش میشود پاتوق معلمهای روستا چه سپاه دانشی و چه نهضتی. صدیقه گودآسیایی سال ۱۳۶۱ مقطع راهنمایی و نهضت سواد آموزی را به روستایش میآورد.
🔸️پایگاه بسیج را راهاندازی میکند و فرمانده پایگاه میشود و در دوران جنگ خانهاش ستاد پشتیبانی از جنگ میشود. مربا میپزد، انار و میوه به جبهه ارسال میکند و با داروهای گیاهی داروی ضد مسمومیت تهیه میکند و همه این خدمات در خانه و باغش اتفاق میافتد. جنگ تمام میشود، اما خدمات و کارهای جهادی صدیقه گودآسیایی همچنان برای اهل روستا ادامه دارد. او بعد از جنگ پیگیر آسفالت و تلفن و گاز روستا میشود. بسیاری از میهماننوازی این بانوی انقلابی و جهادی روایت کردهاند و ما مشتاق شدیم تا با او همراه شویم.
🔹از این رو با همراهی مهناز کوشکی که مدتها پای خاطرات و تدوین زندگی این بانوی انقلابی نشسته و منتظر چاپ کتاب صدیقه گودآسیایی است، به گفتگو نشستیم تا نگاهی گذرا به زندگی این بانوی انقلابی و جهادی داشته باشیم.
📍ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید
http://www.Javann.ir/004ynv
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
شهادت برای دخترها
✍️ مهناز کوشکی
🔹صبح که از خواب پاشدم، توی برنامهام دیدار مادر شهید نبود. بدو بدو خودم را سر جلسه امتحان رساندم. ولی هرچه عقربهها به ساعت ده نزدیکتر شدند، اشتیاقم بیشتر شد و همراه بقیهی بچهها رفتم. در که باز شد، مهمان یک لبخند شدم. وسعت این لبخند همان اول، یخ درونم را ذوب کرد. به رسم ادب رو کردم به مادر شهید و گفتم: «ما اومدیم خودتون رو ببینیم. اصلا راضی به زحمت نیستیم. اگه کاری هست در خدمتم.» دوباره جوابم، لبخند شد. بدون معطلی پاشدم و دست به کار شدم. شدم دختر خانه که سینی چایی میآورد و میبرد و میشوید.
🔸️کم کم از بالای خانه فرار کردم و به پایین مجلس آمدم. کنار مادر نشستم. هر بار که اسم مجتبی میآمد، مادر بعد از لحظهای مکث، بغضش را قورت میداد و ما فقط خندهاش را میدیدیم. از پسرش که بچهی اول بود و دردانهی خانه گفت تا زمانی که سختترین سِمت را با اشتیاق انتخاب کرده است. چایی تازه دم و خرمای کربلا تشنگیمان را برطرف کرده بود اما ما هنوز تشنهی شنیدن بودیم. پر از پرسشهایی بودم که پاسخ همهی آنها گریه بود. میدانستم اگر مادر گریهاش بگیرد من از او بیشتر گریه خواهم کرد. بیخیال پرسشهایم شدم و گاه و بیگاه خودم را توی آشپزخانه مشغول میکردم تا حتی شاهد بغضها هم نباشم.
🔹مادر خاطرهای از پسرش گفته بود که بچهها خاطره را گوشهی ذهنشان نگه داشته بودند و موقع خداحافظی گفتند: «مادرجان میشه همونطور که برای مجتبی توی بچگی که گوشهی چادرت رو محکم کشید و ناخواسته دعا کردی که برو ان شاالله شهید بشی، برای ما هم دعا کنی؟» یک نگاه مادرانه به جمع کرد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت: «شما جوونید. حرف رفتن، نزنید. دعا میکنم مثل حبیب بن مظاهر، به اسلام خدمت کنید و توی پیری، شهادت نصیبتون بشه.» دعای مادر بدجور به دلم نشست. این دعا جوابی بود برای سوالهایی که ذهنم را درگیر کرده بود. با اعتراض بچهها، مادر دوباره همان دعا را تکرار کرد و راضی نشد دعای پسر را در حق دخترهایش بکند.
الحق که مادری را در حق همه تمام کرد.
#در_جوار_شمع
#دیدار_با_مادران_شهدا
#مادر_شهید_مجتبی_بیدی
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
📣 #خبر | فراخوان چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار منتشر شد
📌 دبیرخانه جشنواره مردمی فیلم عمار فراخوان «چهاردهمین» دوره این رویداد سینمایی را در ۵ بخش «رقابت اصلی جشنواره»، «جوایز مردمی»، «فیلم ما»، «اکران مردمی» و «قصه ما» اعلام کرد.
🔻 مطالعه متن کامل فراخوان:
🔗 ammarfilm.ir/?p=32193
📽️ جشنواره مردمی فیلم عمار
🌐 @AmmarFest
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🇵🇸 کاروان موتوری و جشن پیروزی جبهه مقاومت
🗓 شنبه ۱۵ مهرماه
⏰ ساعت 20
📍سبزوار- شروع از مقابل مسجد جامع
#طوفان_الاقصی
#we_stand_with_Palestine
🔷 نقدماه
♦️ سه شنبه های آخر ماه کتابی، نشست صمیمی همراه با نقد و بررسی کتاب
💢 سیزدهمین جلسه با حضور استاد محمد خسروی راد و نویسنده کتاب، با جمعی از اهالی ادب و فرهنگ به بررسی کتاب خیرالنساء می پردازد
📚 کتاب «خیرالنساء» زندگی نامه ای از بانو خیرالنساء صدخروی ست که توسط خانم سمانه آتیه دوست نوشته شده و به همت انتشارات راه یار منتشر شده است
📝 پژوهشگران و علاقمندان به شرکت در برنامه می توانند این کتاب رو حداکثر در ۶۵۰ کلمه، مکتوب در فرم تک نگاری یا یادداشت نقد کنند و در قالب یک فایل متنی به دست ما برسانند، نقد برگزیده در روزنامه قدس به چاپ خواهد رسید.
📍مشهد شهید مدرس ۴ پلاک ۱۰ حسینیه هنر
🕒 سه شنبه ۲۵ مهر ساعت ۱۶
⭐ برای تهیه کتاب پیام بدهید
https://ble.ir/ketaabyaar
09358415848
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅️ قصهی ممنوع الخروجی یک مدافع حرم
🔻کتاب «ممنوع الخروج»، قصه جوانی را می گوید که برای رسیدن به سوریه باید از هفت خان عبور کند.
تا امروز کتاب های متعددی درباره مدافعان حرم نوشته شده اما این کتاب از زاویه ای دیگر به موانعی می پردازد که سد راه رسیدن به سوریه شده اند؛ موانعی که قرار است عیار مجاهدت را نشان دهد.
کشمکش این جوان برای رسیدن به هدفش را در «ممنوع الخروج» بخوانید.
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar