درد و دریغ که مرگ تشنگیناپذیر است....
این قسمت پادکست رخ راجع به فروغ فرخزاده.
دوست داشتید گوش بدید.
( به بهانهی فیلم رگهای آبی در جشنواره فجر)
https://castbox.fm/vb/678437742
حکمتش چیه که بعضیا زمان ثمر دادنشونه میرن؟ 🙃
شایدم قصه اونی نیست که ما فکر میکنیم...
فروغ شاعر محبوب دوران نوجوونیمه، شما هم؟
#آه
#فروغ_فرخزاد
#پرنده_مردنیست
@hofreee
09 Asheghaneh.mp3
14.81M
احتمالا نیاز داشته باشید بعدش با این آهنگ به یاد تموم آدمهای از دست دادهی زندگیتون کمی اشک بریزید🙃
#شاید_موقت
@hofreee
من از جایی به بعد، در زندگی فهمیدم آنقدرها وقت ندارم که بنشینم و مویه کنم بر زندگی و جوانی از دست رفتهی خودم و خانوادهام. مجبورم جایی میان زندگی، همراه با اشک ریختن و پذیرفتن همهی شکستها و فقدانها بلند شوم، راه بروم، رانندگی کنم، کار کنم، پول دربیاورم، ظرف بشویم و بخندم و معاشرت کنم.
🖋 آبان افشار
📚 مرثیهای بر یک رهایی
@hofreee
امروز برای اولینبار بود که این جمله را گفتی!
" من این کلاس لعنتی رو نمیرم."
لعنتی را از که یاد گرفتهای؟ حتما من. وقتی که داشتم با دوستی از حسرتها و دوستنداشتنیهایم میگفتم. قبل از این بارها و بارها توی این دوراهی گیر افتادهام. اینکه راهی که میرویم برای تو خوب است حتی اگر دوست نداشته باشی؟ نکند راهی که نرفتیم و نمیرویم خوب باشد؟ پشیمانی کمکم خودش را بین من و تو جا نکند؟
همهی اینها بود اما این اولینبار بود که آنقدر سریع، رک و با تمام احساست فریاد زدی. دلم میخواست عقل و منطقم را بریزم دور و سمت تو باشم. اصلا مگر حالا هم سمت تو نیستم؟ اما نه. دلم میخواست با تو دختربچهای میشدم که به جای درس خواندن و شاگرد اولی، بازی کند. جیغ بکشد. بخندد. تا آمدم نرم شوم و با خواستهات موافقت کنم، پاهایم خیس شدند.
" تا کجا ولی؟ " من سالهاست دارم درون دریای واقعیت بیشتر فرو میروم. هروقت میخواهم انکارش کنم سنگ دیگری به پایم وصل میشود و پایینتر میروم.
پس همقدت شدم. درون چشمهایت که مثل شیر آب آشپزخانهمان چکه میکرد، نگاه کردم. میدانستم حرفی که میزنم را درک نخواهی کرد. حالا نمیکنی اما گفتم. کلاهت را تا روی گوشها و پیشانیات پایین کشیدم و گفتم. شاید چون وجدانم را خفه کنم. گفتم : " تو دنیا قرار نیست هر کاری که دوست داری بتونی بکنی و هرکاری دوست نداری نکنی." تو اما باز گریه کردی. پرسروصداتر و جیوهایتر. هر قطره اشکت که میافتاد، جیوهای میریخت روی قلبم و میسوزاند.
کاش زودتر ولی بفهمی این جمله را. من بابت رسیدن به آن خیلی تاوان دادم. شاید نیاز هست تو هم بدهی. از حالا دلم برای زخمهای روی سرت موقع خوردن به سنگ، چلانده میشود. فقط میتوانم دعا کنم عمیق نباشند و بفهمی گاهی مجبوری آن آزیترومایسین تلخِ لعنتی را بخوری تا خوب بشوی. آن کلاس لعنتی را بروی. تا بتوانی زنده بمانی و زندگی کنی.
من را ببخش. فعلا فقط میتوانم اشکهایت را پاک کنم و پشت سرت " فالله خیر حافظا...." بخوانم.
#ازطرفمادرفولادزرهاتکهخیلیدوستتدارد
#قُلِاخلالگر
@hofreee
درسته که تحمل و صبوری میکنی و فرار نه.
اما
اینکه "چطور تحمل و صبوری میکنی"، تو رو از بقیه متفاوت و برجسته میکنه.
دنیا پُر از آدمه که صبور بودن و رفتن و هیچی هم نشد!
اونی که از میون خاکِ سفت و سخت جوونه زد و اومد بالا، اون موند.
بین رفتن و موندن یه مرز خیلی باریکه.
تو کدومو انتخاب میکنی؟
حتی اگه سخت باشه.
خیلی سخت.
#مخاطباولخودم
#فقطخودم
#طاقتبیاررفیق
@hofreee
Mohsen Chavoshi - Saate Divari (320).mp3
9.07M
زیر پستش کامنت گذاشت به من نگید شاد بخون. من آدم غمگینیام!
منم آقای چاوشی. منم.
غم عظمت داره.
جون داره.
خون داره.
قصه داره.
اوج داره.
بعدش بزرگ میشی.
تغییر میکنی.
شادی همهی اینا رو داره؟
نمیدونم. تجربهش نکردم.
فقط نذار فرمون بیفته دست غم.
نذار دست و پاتو ببنده.
از غمت کار بکش. کار زیاد.
ساعت دیواری ساعت دیواری من عزیزم رفته تو چرا بیداری...
من نمیخواستم بره این کلافم کرده زندگیمو میدم که فقط برگرده....
#غم
#کهفقطبرگرده
@hofreee
هدایت شده از مجلهٔ مدام
🎉 فروش ویژه خواب مدام شروع شد! 🎉
⏳ از امروز به مدت یکهفته، میتونید #خواب_مدام رو با ۲۰% تخفیف سفارش بدید!
راستی، برای خرید ۳شماره قبلی هم ۱۰درصد تخفیف داریم.
این فرصت رو از دست ندید!👇
https://modaammag.ir/
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
.
برایم پدری هستی که در میانسالی مو سفید کرده.
مادری هستی که چشمانش غم دارد. صبح که بیدار میشود، بالشش خیسِ خیس است.
کودکی هستی که مادر و پدرش مثل قبلها صمیمی نیستند.
اما خانوادهای هستی که میخواهند هرطور شده سختیها را کنار بزنند و با هم بمانند. همدیگر را دوست دارند و "جدایی" حتی به مخیلهشان هم نمیرسد.
و خانهای هستی امن، روشن و گرم که برای سرپناه داشتن در هر روز از سال آماده است.
#وطنم
@hofreee
《 ورود ممنوع؟ 》
پرچمها را دست مرد داد. شال گردن پسرش را دورش پیچید. موقع بیرون رفتن لبهایش جنبید.
" والله خیر حافظا..."
روی مبل لم داد. تلویزیون را روشن کرد. به تک تک آدمهای درون آن که شبیه نقطههای سیاه بودند دور پرچمی سبز و سفید و قرمز زل زد. چشمها را بست و خودش را توی سوز و سرمای بیرون پیدا کرد. دستهایش را مُشت کرد. همپای دیگران شعار داد. دم محکمی گرفت. بازدمش با بخاری از دهانش خارج شد. نوک دستهای یخزدهاش را سمت جیبش برد. کمی که گرم شدند دوباره مُشت کرد و شعار داد. سرد بود اما نور آفتاب چشمهایش را مچاله میکرد. عطر چای مستش کرد. چشم گرداند و کنار ایستگاه صلواتی پیدایش کرد. سمتش رفت. ناگهان جیغ نوزادی به گوشش رسید. پرید. مثل کسی که به تابلوی " ورود ممنوع" خیابانی برسد و محکم روی ترمز بزند. سمت پسرک رفت. به بغل گرفت و شیرش داد. گوشش پیش سرودهای حماسی تلویزیون بود. زیرلب با آن میخواند.
" وطنم ای شکوه پابرجا...."
گوشیاش را گرفت. عکسهای راهپیمایی یکی یکی میرسید. قلب زیر عکسها را قرمز میکرد و رد میشد. با نوک انگشت شستش قطرهی اشکی را که روی گونه سُر میخورد، پاک کرد. پسرک سیر شده بود و ریز ریز میخندید. لبش تا ابروها کش آمد.
_ سلام ایرانِ من...
پسرک قهقه زد. بلند. خیلی بلند.
#داستانک
#بچههاایرانماهستند
#خداقوتمادر
@hofreee
f71d3bd2af3205665344e82cf2e5e14223734658-480p_۱۳۰۲۲۰۲۵.mp3
474.2K
باز دارد میرسد. غمگینترین عید جهان! تنها عیدی که انگار با هزاران غروب جمعه جمع شده و مثل سربازهایی تفنگ به دست میرسند تا شلیک کنند سمت قلبت. دلت نمیخواهد در جمع باشی. میخواهی خودت را بکشی گوشهای و زار بزنی. برای تمام دقیقههایی که به فکر او نبودی و گذشت. بدون او نفس کشیدی و گذشت. یک سال بر سنت اضافه شد و باز هم ندیدیاش. بچههایت هم دلتنگی را یاد گرفتند و او نیامده. این غم اما انفرادی نیست. پس پناه میبری به جمع. به آدمهایی مثل خودت. مثل حاجآقای کافی زار میزنی که " بچههامون دیگه جوون شدن
جوونامون پیر شدن
پیرمردامون مُردن
آخرم تو رو ندیدن... "
انگار کسی سوزن فرو میکند به قلبت. نبینمت و بمیرم چه؟ نیایی و بمیرم چه؟ سایهی درماندگی میافتد روی سرت.
به او، آن نادیده، میگویی که زنهایی را میشناسی که یک ذره جوانیشان را گذاشتهاند کنج خانه. از بیرون همه میگویند که " فقط بچه بزرگ میکنند! " اما آنها میدانند که فقط بچه نیست. تعداد بچههایشان که به عدد سه برسد کنایهها به سمتشان روانه میشود که " هنرت فقط زاییدنه؟ این همه درس خوندی بشینی تو خونه؟ ". اما آنها میدانند که فقط زاییدن نیست. آنها و البته شما. میدانید مگر نه؟ به عشق آنها و آن اندک جوانیشان که زیر گرد و غبار خانه خاک خورد، نگذار. میدانم ناچیز است اما نگذار پیر شوند و نیایی.
میدانم قبرستان پُر از زنها و مادرهاییست که با چنین آرزویی مُردند. اما نگذار اینها هم بمیرند و نیایی.
میشود امسال آخرین صفحهی قصهی تلخ این زنها باشد؟
#نیمه_شعبان
@hofreee
لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَى
ای کاش میدانستم منزل تودر کجا قرار گرفته است!
بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرَى
بلکه به کدام زمین یا کدام خاک اقامت داری!
عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرَى
بسیار سخت است بر من که خلق را ببینم و تو دیده نشوی!
لا أَسْمَعَ لَکَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَى
و از تو کمترین صدا و نجوایی نشنوم.
عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوَى
سخت است این بر من، که تو تنها گرفتار بلا باشی و بلا بدون من تو را احاطه کند.
وَ لا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَکْوَى
و ناله و ضجّه و شکایتم به تو نرسد.
#دعای_ندبه
@hofreee