eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
704 ویدیو
46 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو بُرد هوای دلبری هم دل و هم قرار من...
هو هزار دوست غمم را شنیده است ولی  نیامده‌ست به یاری از این هزار یکی به سویت آمده‌ام با دو همسفر در راه دلِ شکسته یکی، جانِ بی‌قرار یکی تو پادشاهِ همه عالمی به تنهایی من از میانِ گدایانِ بی‌شمار یکی💔 به بامِ هیچ‌کسی جز تو پر نخواهم زد که نیست مثلِ تو در خلق روزگار یکی!💔 یا رسول الله مددی
هو میانِ ما و شما عهد در ازل رفته است هزار سال برآید،همان ..
هو یا رب منم جویان تو یا خود تویی جویان من ای ننگ من تا من منم من دیگرم تو دیگری
🏴 زيارت اربعين كه از نشانه هاى مومن شمرده شده است، دو بال دارد؛ يك بال، بال ظاهرى است كه در پیاده روی، شور، احساسات، عدد و جمعيت نمود دارد. اما اين ظاهر وقتى اصالت پیدا می‌کند كه در دل آن به باطن برسيم. باطن نهضت عاشورا و اربعين حسينى، در فراز شانزدهم زيارت اربعين اين طور بيان شده است: *«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ»* :(و شهادت می‌دهم) امام حسین(ع) جانش را در راه تو بذل نمود تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد. همان‌طور که على(ع) نیز، در خطبه اول نهج البلاغه، در مورد هدف بعثت پيامبر اكرم(ص) می‌فرمايد؛ *«فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ»* ؛پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمد(ص) از گمراهى نجات داد و هدايت كرد. و هدف انبياى الهى اینگونه بيان می‌كند؛ *«...ُیثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»* ؛ تا عقول دفن شده را بيرون بكشند! لذا داستان اربعين، در كنار سير و پياده روى بيرونى، داستان سير درونى است؛ سير، حركت و پياده روى، به سوى رشد و كمال، با كنار زدن و رفع جهالت و گمراهى. در اين راه هم، اول قدم پر اهميت اين است كه از خود شروع كنيم؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ». انسانى كه خود در مسير نجات باشد، موجبات نجات ديگران را هم فراهم می‌كند...        
هو عقل همچون پروانه است و معشوق همچون شمع، هرچند كه پروانه خود را بر شمع زند بسوزد و هلاك شود اما... پروانه آن است كه هر چند بر او آسيب آن سوختگى و الم مى رسد ، از شمع نشكيبد...! فيه ما فيه
هو برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست خندهٔ جامِ می و زلفِ گره‌گیرِ نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست حضرت حافظ
هو ‌ بعد از تو، تا همیشه شب‌ها و روزها بی ماه و مهر می‌گذرند از کنار ما اما، پشتِ دریچه‌ها در عمقِ سینه‌ها خورشید ِقصه‌های تو همواره روشن است ... ▪️فریدون مشیری
هو درویش در این دنیا مهمان است. تقاضای مهمان بر میزبان جفاست. مهمان به ادب باشد و منتظر، نه متقاضی ... ذکر معروف کرخی
هو این چنان است که عیسی (ع) را دیدند که از خانه فاجره‌ای بدر می‌آمد! گفتند: یا روح اللَّه این نه جای تو است کجا افتادی تو بدین خانه؟! گفت ما شب گیری بدر آمدیم تا بصخره رویم و با خدا مناجات کنیم راه شاه راه بر ما بپوشیدند!افتادیم به خانه این زن! و آن زنی بود در بنی اسرائیل به ناپارسایی معروف، آن زن چون روی عیسی دید دانست که آنجا تعبیه ایست برخاست و در خاک افتاد، بسی تضرّع و زاری کرد و از آن راه بی وفایی برخاست و در کوی صلاح آمد، با عیسی گفتند ما میخواستیم که تو این زن را در رشته دوستان ما کشی ازین جهت آن راه بر تو بگردانیدیم. قوله تعالی: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» عجب نه آنست که برادران، یوسف را به بهایی اندک بفروختند! عجب کار سیّاره است که چون یوسفی را به بیست درم بچنگ آوردند! عجب نه آنست که قومی بهشت باقی بدنیای اندک بفروختند! عجب کار ایشان است که بهشتی بدان بزرگواری و ملکی بدان عظیمی به قرصی که بر دست درویشی نهادند بدست آوردند
هو از مقتبسات مشکات نبوت است این حدیث که «من عشق وعف و کتم فمات مات شهیدا» یعنی: هر که در جاذبه عشق آویزد و با لطایف عشق آمیزد و در آن طریقه عفت و کتمان پیش گیرد چون بمیرد شهید میرد. و شرط عفت و کتمان از برای آن است که چون به میل طبع و هوای نفس آلوده باشد و در وصول به آن وسایط توسل جویند و اظهار کنند از قبیل شهوات نفس حیوانی است نه از فضایل روح انسانی. آن عشق را که منقبت خاص آدم است هرجا که هست عفت و ستر از لوازم است عشقی که هست شهوت طبع و هوای نفس خاصیت طباع سباع و بهایم است پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) بخش ۱
هو قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان "تو"
هو عشق و عرفان (قسمت بیست و ششم ) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل دوم :عشق از نظر عطار کسی که به این وادی  می‌رسد، غرق آتش می‌شود، کس در این‌جا جز آتش نباشد و اگر آتش نباشد عیش او خوش نباشد. عاشق گرم و سوزنده و سرکش است و عاقبت اندیش نیست، نه در شک است و نه در یقین. نیک و بد در راه او یکسان است، هرچه دارد می‌بازد تا به وصال دوست برسد. تا زمانی که خودش را نسوزد از دست غم عشق خلاصی ندارد. دائماً در سوز و گداز است تا جایگاه واقعی خود را پیدا کند. عشق مثل آتش است و عقل مثل دود، عشق که بیاید عقل می‌گریزد. عقل در سودای عشق استاد نیست چرا که عشق کار عقل نیست.        «اساس هستی از عشق است» و زمانی که چشم غیب تو باز شود، همه ذرات جهان با تو همراز می‌شود. عشق کار مرد افتاده و مرد آزاده است. عشق از اول سرکش و خونی بود  تا گریزد هرکه بیرونی بود «عشق واقعی، عشقی است که تو را دگرگون کند و خرد را از تو بگیرد.» عشق باید کز خرد بستاندت   پس صفات تو بدل گرداندت در اين مرحله شخص سالك عقل محدود حسابگرِ ناظر به نفع و ضرر را كنار گذاشته و با نيروى عشقِ عقل‏ سوز، كليه پيشامدهاى ناگوار، ناكامى‏ ها و رنج‏ها را جهت رسيدن به معشوق تحمل مى‏ كند و پروانه ‏وار خود را به آتش زده و از سوختن هيچ پروايى ندارد. (در مورد رابطه عقل و عشق،و اینکه عقل و عشق با هم هیچ تضادی ندارند ،قبلا بطور مشروح  مطالبی ارائه گردید )     «کمترین کار در راه عشق ،          جان دادن است.» کمترین چیزیت در محو صفات  بخشش جان است و ترک ترهّات « بزرگترین حجاب وصل یک عاشق با                معشوق، جانش است.» جان چو برخاست از میان بی جان خویش    خلوتی کردند با جانان خویش
هو 📜بعضی از اهل الله به مقامی رسیده اند که چون جای پای شخصی را در زمین مشاهده کنند می گویند که این جای پای سعید است و این جای پای شقی. صاحب فراست بواسطه این نور، بین احکام شرعی که پنج حکم است(واجب،حرام،مستحب،مکروه و مباح) فرق می گذارد و می فهمد که صاحب آن حرکت به کدام یک از اسماء الهی استتاد پیدا می کند و کدام یک از ارواح عِلوی بدو می نگرد. مکّیّه،باب۱۴۸:معرفتِ مقام فراست،بخش۱۰۳ از فتح مکی
اسرار انوار بسیار است .... نور ذاتی که بر سالکان ظاهر می شود برق دیدگان را می پوشاند و صاحبش را در دریای عجز و ناتوانی و حیرت و سرگشتگی می اندازد ، نه با قیاس ادراک می گردد و نه به مثال حاصل می آید و نه در خیال نقش می پذیرد ، بلکه آن رازی است که ما را از آشکار کردنش باز داشته اند.. هیچکس اصلا توان تعبیر از این نور را ندارد. https://t.me/Analhaghhoo
هو مست توام از جـُـــرعه و جام آزادم مـُــرغ توام از دانه و دام آزادم مقصود من از کعبه و بتخانه تويی تو ورنه من ازين هر دو مقام آزادم
هو ‌ غیرتش غیر در جهان نگذاشت لاجرم عین جمله اشیا شد لاجرم خود را عینِ همه‌ی اشیا کرد تا [عاشق] هرچه را دوست دارد و به هرچه محتاج شود او بُوَد؛ و هیچ‌کس هیچ چیز را چنان دوست ندارد که خود را. اینجا، بدان که تو کیستی! 📕 ▪︎رساله لمعات برگرفته از لمعه چهارم ✍ ▪︎فخرالدین عراقی
هو الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه که من در ترک پیمانه، دلی پیمان‌شکن دارم…. ▪︎حافظ
هو «معشوقم را به چشمِ دل دیدم ‏پرسیدم تو کیستی؟ ‏گفت:تو….» مقالات شمس
هو در کائنات و‌ مکانها نمی‌گنجم....
هو چون مقصد درویش به هر دم احد است ذکر خفی اش به روز و شب بی عدد است کی فرق کند طریقت و سلسله ها هر سلسله را به شاه مردان مدد است
هو ‌ ای کسی که ... انوار قدسش بر چشم‌های دوستانش در کمال روشنی، تجلی شده… و تجلیات ذاتش بر قلوب "عارفان" او شوق‌آور است... ▪︎صحیفه‌سجادیه ▪︎مناجات‌المحبین
هو ‌ دانی که چرا دار مکافات شدیم؟ ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟ کشتیم خرد؛ دار زدیم دانش را، دربند و اسیر صد خرافات شدیم! ▪︎مولانا
هو جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد