مادرشهیدی را می‌شناختم که سال‌های سال شهادت پسرش را انکار می‌کرد. تا اینکه استخوان‌هایش را بغل گرفت و بالاخره باورش شد. ما هم تمام این‌ روزها منتظر بودیم که همه چیز یک دروغ باشد. یک نقشه مثلا. خودمان را گول می‌زدیم که شما زنده‌اید. این تشییع دارد پا می‌گذارد روی انکارمان. همه چیز دارد واقعی می‌شود. مایی که هنوز دهانمان نمی‌چرخد که بگوییم شهید سلیمانی و می‌گوییم حاج قاسم، با این عنوان عجیبِ شهید نصرالله چه کنیم؟ #همان‌سید‌حسن‌مایید‌هنوز @hofreee

🌿 دلم می‌خواست الآن لبنان باشم... دلم می‌خواست صبحِ یکشنبه توی یکی از مسیرهای مشخص شده توی نقشه، همین مسیرهای رنگی که امروز بیشتر از ده بار از روی صفحهٔ گوشی رفتمشان، از ورزشگاه ملی لبنان پُشتِ سَر پیکرت قدم بردارم، اشک بریزم و زمزمه کنم: «لبی وا کن! جهان مانده‌ست دلتنگِ رجزهایت» و بعد دستم برسد به پرچم زرد رنگِ دور تابوتت، حزب‌اللهِ سبزش را لمس کنم و به اندازهٔ همه‌ٔ غروب‌هایی که نبودی ضجه بزنم. حالا دیگر ضاحیه برایم یک جای معمولی نیست، یک روزی باید بروم آنجا برای زیارت... 🌿 قسم بر آیه‌های «جاء نصرالله» بی‌تردید شبی روشن کند نورت بلندی‌های جولان را‌ #قلب‌های‌زیادی‌‌توی‌ایران‌برای‌بدرقه‌ات‌می‌تپند #دل‌نوشت @giyume69