eitaa logo
حسینیه مقتل
5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
325 ویدیو
63 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سه ناله و سه صدا وقتی که بر زمین قرار گرفت در آن لحظه سه ناله و سه صدا یک دفعه بلند شد : 🔰صدای اوّل : صدای علی اکبر بود لحظات آخر صدا زد : یا اَبَتاه عَلَیکَ مِنّی السلام … 🔰صدای دوّم : صدای بود ، وقتی در خیمه صدای ناله علی اکبر را شنید بی اختیار ، عزیز فاطمه فرمود یا بُنَیَّ قتلوک . 🔰صدای سوّم : که در آن حال بلند شد صدای بود که صدا می زد : وا حبیباه، یااُخیّاه وَ ابنَ اُخیّاه (وای برادرم ، وای پسر برادرم ). مرحوم حاج @hosenih_maghtal
مجتهد و عالم بزرگ نوشته است: حسین علیه السلام در مصیبت علی اکبر سه بار به حال و مشرف به مرگ شد. 🔹 اول: وقتی دید علی اکبر (ع) آماده ی رفتن به میدان است. 🔸 دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد. 🔹 سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که حضرت سکینه کبری می گوید: «لَمّا سَمِعَ أبی صوة وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه» وقتی صدای اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، «فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت» دیدم مشرف به مرگ شده است. «وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتضَر» دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد، «وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِيمَة» اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. «وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِيمَة» وسط خیمه فریاد زد: «وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک». ✅ @hosenih_maghtal
🔹برای وداع به خیمه مخدرات رفت... 🔸وداع طولانی شد... 🔹امام فرمود: رهایش کنید ، علی اکبر غرق در خداست(فَاِنَّه مَمسوسٌ فی ذاتِ الله) 🔸غوغایی در خیام به پا شد... ✅ @hosenih_maghtal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 ✳️ گریبان پاره کردن _ لطمه زدن _ به سر و سینه زدن... ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_نهم... 👇روضه های شب نهم محرم الحرام... 🔸حضرت اباالفضل علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹...وقتی لشکر دشمن به سوی خیام حسینی آمد امام حسین علیه السلام برخاست و گفت: ای عباس برادر ، سوارشو و ببین چه شده است... 🔸عباس علیه السلام با بیست سوار جلوی آنها رفت. ✳️مشروح این قسمت در پست بالاتر از کتاب لهوف ذکر شده است. -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
🔹امام وقتی شتاب لشکر دشمن برای شروع جنگ را دید و فهمید که رفتار و گفتار موعظه آمیز او اثری(در این قوم شقی) ندارد، به برادرش حضرت عباس علیه السلام فرمود: 🔸برادرجان! اگر میتوانی امروز را از ایشان مهلت بگیر و آنها را از جنگ منصرف نما ✳️ باشد که امشب را نیز در حضور پروردگارمان به بایستیم 💠(١) زیرا خداوند میداند که من نماز خواندن و را دوست دارم. 🔹حضرت عباس علیه السلام از لشکر ابن سعد درخواست تاخیر جنگ نمود ▪️ابن سعد سکوت کرد. 🔸در این حال عمرو ابن حجاج زبیدی گفت: بخدا اگر قوم ترک و دیلم هم این درخواست را از ما میکرند میبایست میپذیرفتیم تا چه رسد به اینکه اینها فرزندان پیامبرند! ✅ : 1⃣عشق امام و یارانش به نماز و تلاوت قرآن 2⃣امام برای طلب مهلت سپهسالار لشکرش عباس علیه السلام را مامور میکند 3⃣کار جامعه به جایی رسیده که وقتی فرزند امام برای نماز ، یک شب مهلت میخواهد با سکوت مواجه میشود -------------------------------------------------- 💠قسمت های : ▪️(١)فَاِنَّهُ یَعلَمُ اَنّی اُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَتَ کِتابِهِ -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
لعنت الله علیه 🔹نامه ابن زیاد به دست عمر ابن سعد رسید که در آن دستور داده بود که: 🔸هرچه زودتر جنگ را شروع کن... 🔹هنگامی که لشکریان ابن سعد از متن نامه خبردار شدند ، شروع به پیشروی به سوی خیام حسینی کردند. ✳️ ابن ذی الجوشن نزدیک خیام امام آمده و فریاد زد: 📣 کجایند پسران خواهر من: عبدالله و جعفر و عباس و عثمان؟ 👈🏻 (ظاهرا شمر از قبیله بنی کلاب بوده و چون حضرت اُم البنین هم از آن قبیله بوده در اینجا خود را دایی پسران اُم البنین را معرفی میکند) ✳️امام حسین علیه السلام فرمودند: ▪️جوابش را بگویید ، هرچند که او شخصی است ، زیرا او یکی از دایی های شماست. 🔸آنها گفتند : با ما چه کار داری؟ 🔹شمر: خواهر زاده های من! شما در امان هستید و خود را برادرتان حسین به کشتن ندهید و از امیرمومنان یزید اطاعت نمایید! 🔹راوی گفت: حضرت عباس فرزند علی علیه السلام فریاد زد: 💠(١) دستانت بریده باد! لعنت خدا بر تو و بر امان تو! ای دشمن خدا ! آیا تو به ما میگویی که دست از یاری سید و سرورمان ، حسین پسر فاطمه سلام الله علیها برداریم و مطیع و فرمانبر ملعونان و ملعون زادگان شویم!؟ ✅ : 1⃣خجالت فرزندان اُم البنین در اردوگاه حسینی به دلیل اینکه شمر خودش را از اقوام آنها معرفی کرد. 2⃣نگرانی کودکان و زنان حرم تا ببینند سرانجام این امان نامه چه میشود(هرچند همه به آنها اعتماد کافی داشتند) 3⃣حرکت لشکر به سمت اردوگاه حسینی و نشان دادن امان نامه برای شروع جنگ 4⃣امتحان بزرگ فرزندان اُم البنین 5⃣رحمت واسعه امام حسین علیه السلام و دستور به پاسخگویی به شمر گرچه فاسق است -------------------------------------------------- 💠قسمت های : ▪️(١) فَناداهُ العباسُ ابنُ علی علیه السلام : تَبَّت یَداکَ وَ بِئسَ ما جِئتَنا بِهِ مِن اَمانِکَ یا عَدُوَّ اللهِ! -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
🔹 حضرت سیدالشهدا علیه السلام این سخنان را میفرمودند که... 🔸صدای و دختران و خواهرش زینب سلام الله علیها برخاست. 😭💠(۱) آنها به صورت های خود میزدند و با ... ✳️امام برادر خود عباس علیه السلام را به همراه علی اکبر علیه السلام فرزندش ، به سوی زنان روانه کرد و فرمود: 😭زنان را ساکت نمایید ، زیرا به جان خودم سوگند آنها مصایب و گریه های فراوانی در پیش روی خواهند داشت. ✅پ_ن: 1⃣عزاداری زنان کاروان بر خود و سیدالشهدا علیه السلام درحالی که هنوز امام زنده است و این موضوع بر داغ امام میافزاید 2⃣به صورت های خود سیلی میزدند هرچند میدانستند بعد از امام سیلی های فروانی خواهند خورد 3⃣با صدای بلند میگریستند و تمام اینها در برابر دشمن غم هایی بود بر قلب امام 4⃣مشکل گشای زنان و فرزندان حرم ۲نفر بودند عباس و علی اکبر علیهم السلام پس قطعا شهادت این دوتن به گونه ای خاص جگر بانوان و کودکان کاروان را آتش زده است -------------------------------------------------- 💠قسمت های : ▪️(١) وَ لَطَمنَ وَ ارتَفَعَت اَصواتُهُنَّ... -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
🔹(بعد از عدم تسلیم امام و اثر نداشتن امان نامه شمر برای حضرت ابوالفضل علیه السلام) 🔸عمر سعد فریاد زد: ای لشکر خدا! سوار شوید و مژده بهشت گیرید. همه سوار شدند و بعد از عصر به سوی حسین علیه السلام یورش بردند. ⚫️امام صادق علیه السلام فرمود: تاسوعا روزی است که در آن حسین و یارانش در کربلا محاصره شدند ، عمرسعد و پسر مرجانه از فراوانی لشکر خود خرسند بودند و حسین و یارانش را ناتوان شمردند. ✳️😭دانستند در عراق یار و مددکاری ندارد 😭پدرم قربان آن 😭 ✅پ_ن: 1⃣شمر میخواست با امان نامه دادن و جداکردن برادران امام قبل از نبرد امام را مجبور به تسلیم کند اما نشد 2⃣امام صادق علیه السلام از دو کلمه جانسوز استفاده کردند مستضعفِ آواره که هر کدام از این کلمات خود کتاب مفصلی است از روضه -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
🔹عمر سعد به عبیدالله نامه نوشت تا کمی با امام مدارا کند و رهایش کند. شمر ابن ذی الجوشن برخاست و گفت : 🔸اگر حسین را رها کنی ، او رو به توانایی است و تو رو به ناتوانی ، به او این رخصت را مده و پیشنهاد کن با همراهانش تسلیم شود آن وقت در اختیار توست خواستی بگذر و خواستی عقوبت کن. 🔹ابن زیاد گفت : خوب نظری دادی ، این نامه را برای عمر سعد ببر تا بر حسین و یارانش پیشنهاد کند 🔸اگر بی قید و شرط تسلیم شدند آنها را زنده نزد من بفرستد 🔹اگر نه با آنها بجنگد 🔻اگر انجام داد تو زیر فرمان او باش 🔺اگر سر باز زد ، تو فرمانده کل سپاهی ، گردن او(عمر ابن سعد) را بزن و سرش را برای من بفرست. ✳️به عمر بن سعد نوشت: 📝من تو را نفرستادم از حسین دفاع کنی و از طرف او نزد من عذر خواهی کنی ▪️اگر تسلیم شدند بدون جنگ آنها را نزد من بفرست ▪️اگر سر باز زدند 🔘بر آنها یورش ببر تا و کنی که مستحق آنند 🔘اگر حسین کشته شد 😭 که مستحق آن است زیرا ناسپاس و ستمکار است 🔘گرچه پس از مرگ این کار به او زیانی ندارد ولی من با خودم گفتم که : اگر کشتمش چنان کنم ✳️اگر امر ما را اجرا کردی پاداش داری و اگر نپذیری ، برکنار شو و همه را به شمر واگذار. 🔹وقتی شمر نامه را برای عمر سعد خواند ، عمر گفت : وای بر تو ، چه در سر داری؟ خانه ات خراب به خدا به گمانم تو نگذاشتی پیشنهاد مرا بپذیرد و کاری را که امید به اصلاح آن داشتم خراب کردی، بخدا حسین تسلیم نشود ،او روح بزرگواری دارد. ✳️شمر گفت چه میکنی؟ دستور را اجرا میکنی یا لشکر را به من واگذار میکنی؟ ✳️گفت : نه من خود متصدی کار میشوم و تو فرمانده پیادگان شو. 🔹عمر بن سعد شب به سوی حسین علیه السلام یورش برد. ✅ : 1⃣عمربن سعد تا روزهای آخر قصد جنگ با امام را نداشت اما بخاطر حب جاه و مقام دستش به خون امام زمانش آلوده شد. 2⃣تحریک کننده ابن زیاد برای فشارآوردن به سیدالشهدا ، شمر ملعون بوده 3⃣کسی که دستور داد بر بدن امام اسب بتازند و بدن ها را تکه تکه کنند ابن زیاد بوده -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) در زیارت ناحیه مقدسه 🔹سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی وحَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند! -------------------------------------------------- ✅متن عربی: 🔸السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ. -------------------------------------------------- 📘 سید بن طاووس، ج۳ ص ۷۳ و المزار الکبیر مشهدی، ص ۴۸۶ علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
العباس (ع) 📚بحار الأنوار، ج45، ص: 41 ◾️لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة؟ 🔹وقتی كه ابالفضل تنهائى برادر را ديد آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟ ◾️فبكى الحسين ع بكاء شديدا  ✳️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد  ◾️ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي ✳️بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد ✳️فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. ✳️عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سينم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از  اين منافقین خونخواهى كنم.  ◾️فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ 🔶امام حسين عليه السلام فرمود: مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.  ◾️فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم  🔷ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.: ◾️فرجع إلى أخيه فأخبره  🔶عباس به سوى امام حسين مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود.  ◾️فسمع الأطفال ينادون العطش العطش 😭ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!  ◾️فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات 🔷حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.  ◾️فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات  🔶تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.  ◾️و رموه بالنبال فكشفهم 🔷او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت  ◾️و قتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء. 🔶و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.  ◾️فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء 🔷وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.  ◾️و ملأ القربة و حملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة 🔶پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.  ◾️فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من كل جانب 🔷دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.  ◾️فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها 🔶حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق آن حضرت را قطع كرد.  ◾️فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند  🔷آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.  ◾️فحمل القربة بأسنانه ✳️حضرت عباس عليه السلام بناچار مشك را به دندان گرفت.  ◾️فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها ❇️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت ◾️ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره 😭سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! ◾️فانقلب عن فرسه  😭پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد  ◾️و صاح إلى أخيه الحسين أدركني ✳️و فرياد زد: يا اخا ادركنى.  ◾️فلما أتاه رآه صريعا فبكى 🔷وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد  ◼️و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي. 😭امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و راه چاره ام قليل و اندك شد. -------------------------------------------------- علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
و برادران شهیدش 📚الأخبار الطوال: ص ٢٥٧، تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤٤٨ ، الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٧٠  ◼️الأخبار الطوال: لَمّا رَأى ذلِكَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ لِاءِخوَتِهِ عَبدِ اللّه ِ، وجَعفَرٍ، وعُثمانَ بَني عَلِيٍّ عَلَيهِ وعَلَيهِمُ السَّلامُ ـ واُمُّهُم جَميعاً اُمُّ البَنينَ العامِرِيَّةُ مِن آلِ الوَحيدِ ـ : ◼️تَقَدَّموا، بِنَفسي أنتُم! فَحاموا عَن سَيِّدِكُم حَتّى تَموتوا دونَهُ. فَتَقَدَّموا جَميعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَينِ عليه السلام ، يَقونَهُ بِوُجوهِهِم ونُحورِهِم.  فَحَمَلَ هانِئُ بنُ ثُوَيبٍ الحَضرَمِيُّ عَلى عَبدِ اللّه ِ بنِ عَلِيٍّ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ حَمَلَ عَلى أخيهِ جَعفَرِ بنِ عَلِيٍّ، فَقَتَلَهُ أيضاً.  ورَمى يَزيدُ الأَصبَحِيُّ عُثمانَ بنَ عَلِيٍّ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إلَيهِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ، فَأَتى عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: أثِبني، فَقالَ عُمَرُ: عَلَيكَ بِأَميرِكَ ـ يَعني عُبَيدَ اللّه ِ بنَ زِيادٍ ـ فَسَلهُ أن يُثيبَكَ.  وبَقِيَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام قائِماً أمامَ الحُسَينِ عليه السلام يُقاتِلُ دونَهُ، ويَميلُ مَعَهُ حَيثُ مالَ، حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَيهِ 🔷هنگامى كه عبّاس بن على عليه السلام ، اين [ وضعيت ] را ديد ، به برادرانش : عبد اللّه ، جعفر و عثمان ، پسران على ـ كه بر او و پسرانش درود باد ـ و مادر همگى آنها اُمّ البنين عامِرى از آل وحيد بود ، گفت : ✳️پيش قدم شويد ـ فدايتان شوم ـ و از سَرورتان ، حمايت كنيد تا به پاى او جان دهيد» .  🔶آنان ، همگى پيش قدم شدند و پيش روىِ حسين عليه السلام ، با سر و گلوى خود ، از او محافظت كردند .  هانى بن ثُوَيب حَضرَمى ، به عبد اللّه بن على ، حمله بُرد و او را كُشت . سپس به برادرش جعفر بن على حمله بُرد و او را نيز كُشت .  🔷و يزيد اَصبحى نيز عثمان بن على را با تير زد و كُشت . سپس به سوى او رفت و سرش را جدا كرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : به من ، پاداش بده !  عمر گفت : برو از اميرت (يعنى عبيد اللّه بن زياد) بگير !  🔶عبّاس بن على عليه السلام ، باقى ماند و پيشِ روى حسين عليه السلام مى جنگيد و هر كجا حسين عليه السلام مى رفت ، همراهش مى رفت تا آن كه كشته شد . خدايش رحمت كند *************** 📚المناقب لابن شهرآشوب: ج ٤ ص ١٠٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٠. ◼️كانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَني هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَينِ عليه السلام ، ✳️وهُوَ أكبَرُ الإِخوانِ . مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَيهِم، وجَعَلَ يَقولُ ▪️لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى ▪️حَتّى اُوارى فِي المَصاليتِ لِقا ▪️نَفسي لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا ▪️إنّي أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا ▪️ولا أخافُ الشَّرَّ يَومَ المُلتَقى فَفَرَّقَهُم، فَكَمَنَ لَهُ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السِّنبِسِيُّ، ✳️فَضَرَبَهُ عَلى يَمينِهِ، فَأَخَذَ السَّيفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَيهِم وهُوَ يَرتَجِزُ ▪️وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ يَميني ▪️إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني ▪️وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ ▪️نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَكَمَنَ لَهُ الحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ الطّائِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ ▪️يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ ▪️وأبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ  ▪️مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ ▪️قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري ▪️فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ ✳️فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ. فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى... 🔷عبّاس، سقا ، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسين عليه السلام بود . ✳️او از ديگر برادرانش بزرگ تر بود و در طلب آب مى رفت كه بر او حمله بُردند . او هم به آنها حمله بُرد و چنين مى خواند ▪️از مرگْ نمى هراسم ؛ زيرا مرگ ، ترقّى و صعودى است ▪️كه مرا در پشت شمشيرها ، پنهان مى كند ▪️جانم ، سپر جان پاكيزه مصطفى باد من ، عبّاسم كه سقّا گشته ام  ▪️و به روز برخورد ، هراسى از شرّ ندارم 🔶پس آنان را متفرّق كرد . زيد بن وَرقاى جُهَنى ، ✳️در پشت درخت خرمايى به كمين او نشست و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى نيز او را يارى داد و بر دست راست عبّاس عليه السلام ضربه اى زد [ و آن را قطع كرد ] . ✳️عبّاس عليه السلام ، شمشير را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنين رَجَز مى خواند ▪️به خدا سوگند ، اگر دست راستم را قطع كنيد ▪️من ، هميشه از دينم حمايت مى كنم  ▪️و نيز از امام راستگو و استوارباورى ▪️كه نواده پيامبرِ پاك و امين است ✳️آن گاه ، جنگيد تا ناتوان شد . حَكيم بن طُفَيل طايى ، از پشت درخت خرما به او كمين زد و بر دست چپش ضربه اى زد
[ و آن را قطع كرد ] . عبّاس عليه السلام نيز خواند ▪️اى جان ! از كافران مترس ▪️و به رحمت خداى جبران كننده ، بشارتت باد ▪️همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله ، سَرور برگزيده ▪️با سركشى شان ، دست چپم را قطع كردند ▪️پروردگارا ! آنان را به داغىِ آتش برسان ✳️پس آن ملعون ، با عمود آهنين [ به او زد و ] عبّاس عليه السلام را به شهادت رساند . هنگامى كه حسين عليه السلام ، او را بر [ كناره ] رود فرات ، افتاده ديد ، گريست -------------------------------------------------- علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal
🔹حدیث... 🔸جغد همیشه در آبادی زندگی میکرد تا اینکه ... @hosenih_maghtal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨آیت‌الله خامنه‌ای: « ها فریب می خورند، بی‌بصیرتها در جبهه‌ی باطل قرار میگیرند؛ بدون این‌که خود بدانند.» 🔳 درسی از قضیه‌ی @hosenih_maghtal
⚫️ #عباس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك مى برند. ‌ #امام_سجاد (ع) ‌ بحار الأنوار، ج 22، ص 274 ✅ @hosenih_maghtal
شهیدآوینی: مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهند رُست. اگر آسمان دنیا بهشت است،آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده ی آن باشد ✅ @hosenih_maghtal
قالَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ نافِذَ البَصيرَةِ، صٌلبَ الإِيمانِ، جاهَدَ مَعَ أبى عَبدِ اللّه ِ وأبلي بَلاءً حَسَناً، ومَضي شَهيداً.
🔹شب نهم محرم الحرام... ✅ @hosenih_maghtal
🔹وقتی به نزدیک بدن رسید فرمود: ▪️«الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی» 🔸الان کمرم شکست... 🔸و چاره ام کم شد... ✅ @hosenih_maghtal
امام سجاد علیه السلام : رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ
علیه السلام 🔹یکی از ناراحتی‌های بزرگ برای امام حسین تشنگی و عطش امام حسین است که دل اولیای خدا را سوزانده است. 🔸امام سجاد(ع) زمانی که آب میدید گریه میکرد. روزی امام سجاد از بازار عبور میکرد و دید گوسفندی را ذبح میکنند. فرمود آیا به او آب داده‌اید و آیا دستور اسلام را میدانید؟ گفتند آری، یا‌بن‌رسول الله ما مسلمانیم.  🔹امام فرمود: اما پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه سر بریدند. 🔸رنگ از رخ فرزندان پریده و لبانشان خشکیده بود و دامن مادرانشان را گرفته بودند. در آخرین لحظه ای که امام میخواست با اهل بیتش وداع کند وقتی دختر سه ساله‌اش را بوسید دختر گفت پدر واعطشا، امام حسین فرمود دخترم میروم برایت آب بیاورم و به طرف فرات حرکت کرد. 🔹به فرات که رسید کسی از پشت صدا زد حسین، تو رفته‌ای آب بنوشی و به خیمه هات حمله کردند.  ✳️ماموریت قمربنی هاشم از طرف امام حسین آوردن آب است.  🔸عباس آب را از شریعه برداشت و به طرف خیمه ها حرکت نمود. فرزندان منتظرند و به یکدیگر بشارت میدهند که اکنون عمو آب می‌آورد. دیدند عباس به طرف خیمه ها میآید، صدای او نزدیکتر شده و رجز میخواند.   😭ناگهان متوجه شدند که لحن عباس عوض شد:  ▪️«و الله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی[1]» 🔹باز دیدند لحن حضرت تغییر کرد، متوجه شدند کار بر قمر بنی هاشم سخت تر شده و طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد: ▪️«اخا ادرک اخاک» 🔸امام حسین بر اسب سوار شد و به الغمه رفت و فرمود ▪️« الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[2]» 🔹امام به خیمه ها بازگشت و همه متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است. زینب کبری فرمود ▪️«وا ضیعتان» امان از اسیری. 🔸دختر امام حسین جلو آمد و گفت:  ▪️«این عمی العباس». 🔹شهدا وقتی به میدان میرفتند معلوم بود برای شهادت میروند، وداع میکردند و خداحافظی مینمودند.  🔸زمانی که علی اکبر میخواست به میدان برود اجازه گرفت. حضرت به او اجازه داد و فرمود عزیزم به خیمه برو و با اهل حرم خداحافظی کن؛ ولی قمر بنی هاشم امیدوار بودند که بازگردند و اهل حرم منتظر او بودند، اما دیگر عباس را ندیدند. ✅ 🔹امام حسین (ع) به برادر فرمودند برو و برای کودکان آب بیاور. به‌ظاهر چنین چیزی ممکن نبود، زیرا دشمن چهارهزار نفر تیرانداز مسلح را مسئول حفاظت شریعه کرده بود تا کسی به شریعه نزدیک نشود. 🔸طبق نقل برخی از مقاتل حضرت مسلح نبودند و فقط نیزه‌ای با خودشان برده بودند (طبق فرمایش امام حسین (ع) غیر مسلح رفته بود)؛ حضرت چهار هزار نفر تیرانداز را پراکنده کرد و به سوی شریعه رفت، دستانش را از آب پر نمود، اما ▪️«فذکر عطش الحسین و رمل ماء علی الماه» به یاد عطش حسین (ع) افتاد و آب را بر آب ریخت. 🔹ماه بنی هاشم از شریعه بیرون آمد و راه کوتاه نخلستان به طرف خیمه ها را انتخاب نمود. تمام همتش این بود که آب را به خیمه ها برساند و فرمان امام حسین (ع) اجرا شود. 🔹مصیبت بزرگ عباس این بود که نتوانسته بود کار را به پایان ببرد. دشمن که متوجه شد او قصد جنگ ندارد وی را محاصره کرد.  😭ابتدا دست راستش را قطع نمودند. مشک را بر دوش چپ انداخت و با دست چپ آن را نگاه داشته بود. 😭دست چپش را قطع کردند و عباس بند مشک را به دندان گرفت.   🔹 برخی محققین نقل کرده ‌اند که پرچم را نیز با بازوهایش نگاه داشته بود و هنوز مقاومت میکرد و به طرف خیمه ها پیش میرفت. 🔸 ناگهان ماه ام‌البنین در وسط میدان ایستاد. دشمن او را از اطرف محاصره کرد و تیراندازها او را تیرباران نمودند. بدن مطهرش در محاصره‌ی تیر بود و تیر به چشمش اصابت کرده بود.  😭سرانجام عمود آهنینی به فرقش زدند که حضرت با صورت بر روی زمین افتاد و دشمن او را محاصره نمود. ابوالفضل (ع) میخواست یک بار دیگر برادر را ببیند، میخواست امام حسین (ع) ببیند که چه بر سر برادرش آمده و بداند که اگر آب را نیاورده و پرچم بر روی زمین افتاده دستهایش قطع شده و چشمش تیر خورده است.  ببیند که بدنش بیشتر از مشک تیرباران شده است. امام حسین (ع) آمد؛ این صحنه را دید و فرمود ▪️ « والله الان ان کثر ظهری و غلت حیلتی ونقطع رجائی». ✅ 🔹این برادر بزرگوار امام حسین، تمام همت خود را صرف رضایت امام حسین کرد. می‌خواست نگرانی و اضطراب را از چهره امام حسین بردارد. 🔸بار امام حسین را سبک کند، شخصاً با اینکه فرمانده لشکر امام حسین بود، به حاجات اطفال امام رسیدگی می‌کرد. آنها عمو را به جای پدر به حساب می‌آوردند. همه مشکلات را با او در میان می‌گذاشتند. 🔹پس نقل کردند روز عاشورا وقتی کار تشنگی تو خیمه‌های امام حسین بالا گرفته بود، بچه‌های امام حسین نزد قمر بنی هاشم آمدند و آب خواستند. حضرت عازم میدان شد. به هر کیفیت بود خود را به آب رساند. اما به هر کیفیت که بود آب را برداشت و تشنه لب از شط بیرون آمد. 🔸فرمانده‌های