#امام_صادق_ع_شهادت
کاسهی چشم حضرتش انگار
شده از غصه و غریبی پُر
وسط کوچههای بی شرمی
نبریدش برهنهپا اینطور
از همین کوچههای نامردی
خاطرات بدی به دل دارد
توی گوشش صدای یک سیلیست
مثل ابر بهار میبارد
وسط نافله کجا بردید
پیرمردی که بی کس و تنهاست
قصهی تلخ بردنش امروز
چقدر مثل روضهی مولاست
از غم چهرهای کبود انگار
روزگارش همیشه در غم بود
آسمان ِنگاه ِخونش خیس
قامتش مثل مادرش خم بود
دست شعله رسیده بود ای وای
بر دری که زبانهاش میسوخت
ناگهان در میان آتش داشت_
همهی آشیانهاش میسوخت
بین دود و شرارهها آنجا
فکر گلهای پرپرش افتاد
در ِآتشگرفته را میدید
چقدر یاد مادرش افتاد
در ِآتش گرفته را میدید
به لبش بود آه و واویلا
گریه میکرد و صحنه را میدید
آتش ِخیمههای عاشورا
گریه میکرد و صحنه را میدید
گیسوانی که آخرش میسوخت
وسط شعلههای نامردی
عمهای را که معجرش میسوخت
گریه میکرد و صحنه را میدید
غارت خیمههای زنها را
روضه میخواند در دلش آنجا
بر نوک نیزه اشک سقا را
✍ #مسعود_اکثیری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
کاش درد فراق درمان داشت
یا که هجرانِ یار پایان داشت
در مدینه شبِ شهادتِ تو
دستههای عزات جریان داشت
خواستم در مدینه گریه کنم
هرکجا رفتهام نگهبان داشت
کاش شهر تو جای وهابی
شیعیانی شبیه ایران داشت
از تو و مکتب شما بوده
هر فقیهی که درس عرفان داشت
این دوچشمان ابریام آقا
در غم تو هوای باران داشت
اول روضه با خودم گفتم
کاش امشب مدینه مهمان داشت
از تو و ماجرای تو خوانده
تا زمانی که نوکرت جان داشت
✍ #یاسر_مسافر
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
دارد میان هیئت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ هتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانهاش اما سپر نداشت
بینِ چهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعلبهدستها وسط خانه ریختند
یک عده بی حیا وسط خانه ریختند
تا اینکه بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش ندادهاند
حتی امان به اهل و عیالش ندادهاند
بین هجوم بی خبر و یاد مادر است
دیوارهای شعلهور و یاد مادر است
تنها میان درد سر و یاد مادر است
افتاده است پشت در و یاد مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار بر نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار بر نخورد
این پیرِ سالخورده عصا بر نداشته
آرامتر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخِ حرم عمامه چرا بر نداشته
او را کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
آتش مسیر رفتن او را گرفته است
طفلی ز ترس دامن او را گرفته است
چه بد طناب گردن او را گرفته است
راه نفس کشیدن او را گرفته است
از بس دویده، خسته شده، بی رمق شده
این پیرمردِ غمزده خیس عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمهها دهنش پا نخورده است
میگفت بین ازدحام: آه عمّه جان
افتاده بود یاد خیام؛ آه عمّه جان
آه از نگاه مردم عام؛ آه عمّه جان
از ماجرای بزم حرام؛ آه عمّه جان
دستش به روی خاک به سردی گرفته شد
بار دگر محاسن مردی گرفته شد...
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
#روضه_عاشورا از زبان مبارک امام صادق(ع)
نوحوا علی الحسین که این کار فاطمهست
این اشکِ دیدهها همگی یار فاطمهست
نوحوا علی الحسین که جدم غریب بود
گودال قتلگاه پُر از بوی سیب بود
نوحوا علی الحسین که لبتشنه جان سپُرد
بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد
نوحوا علی الحسین که در خاک و خون نشست
هرکه رسید دربدنش نیزه را شکست
نوحوا علی الحسین که مویش کشیده شد
جان داشت جدِ من که گلویش بریده شد
نوحوا علی الحسین که در بین ازدحام
با ضربهی دوازدهم کار شد تمام
نوحوا علی الحسین که ذبحش حرام بود
چشمان او هنوز به سوی خیام بود
نوحوا علی الحسین که میدید خواهرش
تاراج میشود همه هستش برابرش
نوحوا علی الحسین که باصورتی کبود
چشم ِ سرِ بریدهی او باز مانده بود
نوحوا علی الحسین که با ضجر کُشتَنَش
چیزی نمانده بود ز رگهای گردنش
✍ #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
#قبرستان_بقیع؛ #اخلاقی_و_اندرز
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
✍استاد #محمدجواد_غفورزاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_مناجات
به سمت عشق کشاندی نگاه آئین را
ببر به سمت حقیقت، قبیلهی دین را
تو صبح صادقی و صادقانه میگویم
ز سمت چشم تو دیدم طلوع آئین را
تو پیر میکدهی مکتب و هزاران مست،
بنوشد از لب لعلت کلام شیرین را
برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست
ز شش جهت بکشد رشتهی مضامین را
به باغ پُر ثمرِ واژه واژهی کلمات
کشانده خاطر تو شاعر غزل چین را
پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من
گره بزن به نگاهی دعا و آمین را
میان بغض و غریبی، بقیع بی زائر
به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را
بنا کند دل من روی قبر خاکی تو
ضریح و گنبد و گلدستههای زرّین را
شکست بغض من و بین اشک غم چیدم
برای مرثیهات واژههای غمگین را
✍ #حسین_عرشی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا
چرا که هست به ما حجتِ خدا زهرا
همینکه ناله زدم یاد روضهها، زهرا
میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا
به روی آتشِ برخاسته میان حریم
قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم
تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند
به یکدگر سر این ظلمها مدد کردند
چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟!
چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند
رفیقهای پُر از ادعا کجا بودند؟!
زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟!
شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی
زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی
غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی
دو دستِ بسته میانِ طناب، مثل علی
چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه
فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه
به پشت اسب، شبانه دواندهاند مرا
به روی خاک به کینه کشاندهاند مرا
شبیه آینه بودم، شکاندهاند مرا
به یاد داغ رقیه رساندهاند مرا
مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند
چقدر داد کشیدند و آبرو بردند
اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم
به آتش غم فرزند، شعلهور نشدم
عذاب، با غم جانکندنِ پسر نشدم
کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم
به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید
تمام عمر برای حسین نوحه کنید
خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد
کسی به نیت نیزهزدن اجیر نشد
چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد
نصیب پیکر من تکهای حصیر نشد
زدند بعد کشاکش برای پیرهنش
هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد
یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد
سجدهاش خورد به هم، بس که تکانش دادند
سر سجادهی خود با دل مضطر افتاد
با عصا هم بدود باز زمین میافتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد
پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟
پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد
تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه
پشتِ در یاد زمینخوردن مادر افتاد
مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین
جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد
فضه آمد کمکش ورنه مصیبت میشد
فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد
گریهی غربت زن قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد
آخر روضهی ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجر خشکیدهی او در افتاد
وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد
کینهاش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید
آنقَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد
بانوک چکمه تنش این سو و آن سو میشد
بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد
آنکه درسجده فقط پای خدا میافتاد
وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
#روضه_عاشورا از زبان مبارک امام صادق(ع)
امان از بادها... سوزان وزیدند
امان از تیغها برّان رسیدند
ألا یا اهلَ العالم جد من را
به روی خاکها عریان کشیدند
ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه
سرش را با لب عطشان بریدند
سواره ده نفر ناپاکزاده
به روی آن تن بیجان دویدند
جسارت بر تنش کردند اما
فقط از رأس او قرآن شنیدند
سرش را دادهاند و با بهایش
نمیدانم چقدری نان خریدند؟!
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌱زائرین گرامی🌱
🙏شما میتوانید به نیت خادمی اهلبیت(ع) و نذر فرج امام زمان(عج)، با انتشار پست بعدی، کانال اشعار آئینی حسینیه را به دوستان #مداح و #دوستداران شعر آئینی معرفی نمائید.
🔸با تشکر🔸
🏴 اشعارِ آئینی با موضوع شهادت امام صادق (علیه السلام) را، در کانال زیر مشاهده نمایید↙️
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
صداقت گوشهای از بی نهایت حُسن رفتارش
هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش
شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد
کمال شیعه مدیونِ کلام پُر هوادارش
تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانهی دین را
نمایان گشت بعد از سالها آثار ایثارش
سرِپاییم اگر از لطف قال الصادق اوییم
که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش
هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی
که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش
خدا لعنت کند هر کس به او بی احترامی کرد
امام شیعه را بردند ابترها به اجبارش
ربیع بی حیا مهلت نداد عمامه بگذارد
عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش
شباهتهای بسیاری میان اوست با زهرا
چه از پهلو، چه از سینه، چه از بازو، چه رخسارش
مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد
پُر از داغست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش
به روی نیزه میبردند رأسِ پور حیدر را
بمیرم آفتابِ داغ هم میداد آزارش
**
خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد
نمیبینند او را در صف محشر گرفتارش
✍ #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش
در پشت در نبود گرانمایه همسرش
شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او
بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش
گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی
دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش
گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا
دیگر نسوخت لالهی کوثر برابرش
گیرم که بود مادر طفلان او غمین
دیگر نبود غنچهی نشکفته پرپرش
باید گریست در غم آن طفل نازنین
طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش
با آن که برد پای پیاده عدو ورا
دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش
عمامهاش فتاد اگر چه ز سر ولی
دیگر نبود هجمهی نا اهل بر سرش
از غصّه دید گریهی اهل و عیال خود
امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش
گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی
سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش
خون میشود دو دیدهی "یاسر" چو قلب یار
زین ظلمِ بی شمار که سخت است باورش
✍ #محمود_تاری (یاسر)
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
سایهنشینِ رحمت شیخ الائمهایم
حیرانِ از کرامت شیخ الائمهایم
سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید
لبریزِ از محبت شیخ الائمهایم
از بین هرچه مذهب و دین و عقیدهای
ما پیروانِ نهضت شیخ الائمهایم
آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم
مدیونِ به امامت شیخ الائمهایم
فرموده است: شیعهی ما از سرشت ماست
یعنی که در حمایت شیخ الائمهایم
در عرصهی قیامت و آن روزِ بی کسی
ما شامل شفاعت شیخ الائمهایم
یک گوشه از مصیبت او قبر خاکیاش
در حسرتِ زیارت شیخ الائمهایم
اما چقدر روضهی او مثل مرتضاست
ما روضهخوانِ حضرت شیخ الائمهایم
دستان بسته، آتش و دیوار و کوچهها
گریه کنانِ غربت شیخ الائمهایم
✍ #علی_گلچین_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت؛ #بصیرت
وقتِ نالهست و آهِ طوفانی
فرصتِ گریههای بارانی
وقتِ تکرارِ چند جمله شده
باز بر بیتِ وحی حمله شده
خاطراتِ هجوم تازه شدند
واردِ خانه بی اجازه شدند
باز دیوار و در، سپس آتش
ریخت بر هم کسی مناجاتش
دود و آتش دوباره شعله کشید
وسطِ کوچه کارِ "قبله" کشید
وای از اِزدحام، در کوچه
شد قنوتِ امام، در کوچه
قلبِ دین را دوباره افسردند
رهبری را ز خانه میبُردند
سَرورِ شیعه در اسارت شد
سختْ دشمن پیِ جسارت شد
باز در ریسمان، دو دستِ ولیست
صادقِ فاطمه، شبیهِ علیست
شد دوباره امامِمان بی یار
بی عبا، بی عمامه، بی دستار
روضه تکرار شد دوباره چرا؟
او پیاده، عدو سواره چرا؟
پیرِ هفتاد ساله، جا میماند
پا برهنه، سه ساله را میخواند
گرچه، اُمُ الائمه را خوانده
زیرِ سمِّ ستور کِی مانده؟
اهلِ بیتش به سرزنان، اما
کس نزد تازیانه بر آنها
هتکِ حرمت ز او فراوان شد
لیک آخر، رها ز عدوان شد
بود اگر نالهی حزینهی او
نَنِشستند روی سینهی او
نَرُبودند کهنه پیرهنش
نشده هیچ نیزه در دهنش
□ □ □
بود اما شبیهِ جدِ غریب
بی مددکار و بی معین و حبیب
با وجودیکه بود گِرداگِرد
پای درسش، هزارها شاگرد
هیچکس یاریاَش به او نرسید
در گرفتاریاَش به او نرسید
آنهمه گفته بود، از تاریخ
از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ
گفته بود از امامِ کَت بسته
از تهاجم، به مادری خسته
گفته بود از سقیفه و شورا
از علی، تا امامِ عاشورا
گفته بود از حرامیانِ سخیف
از نظر، بر مُخدّراتِ شریف
گفته بود از غمِ پس از گودال
از خیام و ربودنِ خلخال
باز هم ماند این ولی تنها
مثلِ مظلومِ دین، علی، تنها
□ □ □
چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما
کربلا هست و درسِ عبرتِ ما
بشنو از مکتبِ سلیمانی
حرفِ حق از لبِ سلیمانی
ای عزیزان من، حرم اینجاست
دوستان! اَرضِ محترم اینجاست
این زمین در خودش حرم دارد
این حرم صاحبِ کرم دارد
این دیار از شلمچه تا به دمشق
صد هزاران شهید داده ز عشق
طاعت از رهبرِ جمارانی
هست تا سید خراسانی
نگذارید او شود تنها
در میانِ هجومِ دشمنها
امتحانی سترگ در پیشست
پس جهادی بزرگ در پیشست
جبهه را میتوان به دست و زبان
یار باشیم تا امامِ زمان
تا ظهور این جهاد، تمرینست
درسِ عبرت ز روضه شیرینست
همه جا غرقِ روضه باید شد
تا سفیر حسین، شاید شد
خطی از انتظار باید داد
روضه را انتشار باید داد
یارِ مهدی ببین که چون گِریَد
همچو او جای اشک، خون گِریَد
ایکه گویی: حسین نعم الامیر
زینبِ او هنوز مانده اسیر
✍ #محمود_ژولیده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
در حقیقتنگری، آینهای صادق بود
آنچه میداشت ز ایزد همه را لایق بود
این که باید به ولایش همه عاشق باشیم
پیر عشق است، بیا عاشق صادق باشیم
عاشق آن است که از نسل شقایق باشد
شجری میوه رساندهست که لایق باشد
ششمین شمس سپهر ازلی آن مولاست
خط سِیْرِ افق چشم علی، آن مولاست
جعفرش نام نهادند که جانش نور است
ظلمت از ساحتِ قدسیش، همانا دور است
عشق در دایرهی چشم سبو میگردد
عِلْم در حیطهی اندیشهی او میگردد
مدفنش عینِ بهشتست اگر ویران است
گنج در گوشهی ویرانه فقط پنهان است
کاش دل زائر آن تربت بی زائر بود
کاش بر گِرد حریمش دل من حائر بود
کاش چشمان منِ خسته کبوتر میشد
بال و پر میزد و در اشک شناور میشد
اگر آن مدفن ویرانه رواقی میداشت
لااَقل داغِ دل آینه کمتر میشد
آه ای شهر نبی! شاهد این قصّه تویی
که چه با زادهی آزادهی حیدر میشد
بوی گلچین به گلستان ولایت پیچید
باغی از اشک در آن مرحله پرپر میشد
خانهی فاطمه میگشت تداعی، آری
داشت آن حادثهی تلخ، مکرّر میشد
آه آن روز اگر دست علی را بستند
لیک این بار چنین حضرت جعفر میشد
در دل شب به نماز آمده بود آن مولا
بود در زمزمه، در حال سجود آن مولا
ناگهان خصم، هجوم از در و بامش آورد
تلخی اهل ستم باز به کامش آورد
دست او بسته و از خانه برونش بُردند
شعله بر جان زده و با دلِ خونش بُردند
بعد ازین حادثه آسوده نبود آن مولا
داشت از خونِ جگر، چشم کبود آن مولا
حالتی داشت که غم بود همی دنبالش
گرچه بودند همه فارغ ازین احوالش
همه بودند در اندیشهی خود آسوده
جگری سوخت ز انگور به زهر آلوده
جگری سوخت و آتش به همه عالم زد
نفسی شعله شد و کار جهان بر هم زد
آتشی بود که بال و پرِ پروانه بسوخت
آتشی بود که آئینه و گلخانه بسوخت
داغِ گل، مشتعل و جلوهی محشر دارد
"یاسر" از آتش آن، شعله به پیکر دارد
✍ #محمود_تاری (یاسر)
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟
یا مگر ریحانهی صدّیقهی اطهر نبود؟
با چه تقصیر و گنه بر خانهاش آتش زدند؟
اجر نشر دانش او شعلهی آذر نبود
اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او
در دل شب حمله بر بابُ اللَهِ اکبر نبود
نیمهشب کز خانه میبردند صاحب خانه را
بر روی دوشش عبا، عمامهاش بر سر نبود
از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع
سنگدلتر، بیحیاتر، بلکه ظالمتر نبود
او پیاده میدوید و این به اسب خود سوار
گوئیا در سینهی تنگش نفس دیگر نبود
دیدن بابا در آن حالت پسر را میکُشد
خوب شد همراه بابا موسیِ جعفر نبود
از شرارِ زهر مثل شمع سوزان آب شد
غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود
بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن
این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود
«میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن
محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود
✍استاد #غلامرضا_سازگار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
چون لحظهای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد
دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
میخواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد
زهراست پشت این در، یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قرارست خانه شرر بگیرد
من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد
دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد
گفتند پُشت مَرکب خیلی تورا دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد
با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقیست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد
ناموس تو به خانه در حجرههای بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد
ترسیدهاند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟
فرقست بین آنکه در خانه گریه کرده
با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد
فرقست بین آنکه رفته به مجلس مِی...
با آنکه پشت پرده حس خطر بگیرد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
آسمان در سجده افتادست پیش پای تو
عرش آرامست زیر سایهی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جانْافزای تو
ماه، فانوسی برای شبنشینیهای تو
تو تجلّیِ اصولی، تو بنایِ منطقی
تو امام راستینی، تو امامِ صادقی
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضلست
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکلست
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصلست
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کاملست
نور علمات را به ژرفای جهان تاباندهاند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خواندهاند
حالِ عاشق نیمهشب با چشم بارانی خوشست
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوشست
یک نظر تنها، به سمتم سَر بگردانی خوشست
در تنور عشق، من را هم بسوزانی خوشست
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
میچکد عطر خدا از اَلسّلامِ آخرت
شش قدم میخواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگیات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر میکنی آب وضو
آنقدر مولای من، زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو میکنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو میکنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو میکنم
بارگاه خاکیات را آب و جارو میکنم
کاش در خاک بقیعِ تو حرم میساختیم
چارتا گنبد در آنجا دستِکم میساختیم
بارها گفتی که اشک روضهها مشکلگشاست
دردمندان! گریه بر هر درد بی درمان دواست
ختم منبرهایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضهی طشت طلاست
اشکهای گریهکنها را شمارش کردهای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کردهای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان، قلبش شکست و بارشی نمنم گرفت
روضهخوان "دیوار" شد، "در" پابهپایش دم گرفت
دخترت از ترس، دامان تو را محکم گرفت
نیمهشب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو، خانه را آتش زدند
پیش پایات اشکهای همسرت افتاده است
جایجایِ این گذر بال و پرت افتاده است
تکهای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
بین این کوچه تو را در نیمهی شب میکِشند
بی عمامه، بی عبا در پشت مرکب میکشند
تا گذر از جمعیت میشد لبالب، میکشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب میکشند
سوخت در بین گذر، بال و پَرِ پروانهها
عمهجانت سنگ خورد از پشتِبامِ خانهها
گیسوان کودکی با پنجه شانه میخورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه میخورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه میخورد
دستِ سنگینی به رویِ کودکانه میخورد
دورِ تو شکر خدا انبوه شامیها نبود
معجر ناموسِ تو دست حرامیها نبود
✍ #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
367.1K
#شور؛ #امام_حسین_ع_مناجات؛ #دلتنگ_محرم؛ دلتنگِ #زیارت_کربلا
بند 1⃣
نذا برگردم سرِ - خونهی اولم حسین
نذا هر کسی رسید - دل گداتو ببره
حالا که برگشتم و - سرم به سنگ خورده آقا
میدونم جز تو کسی - بارِ منو نمیخره (۲)
ای با خبر از / حال پریشونم حسین
قلبم میلرزه / وقتی میگم: جونم حسین
دردت به جونم / اسم تو درمونم حسین
نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳)
بند 2⃣
اگه عمری باشه و - اگه بیام باز حرمت
دیگه اینبار جونمو - بگیر آقا پا عَلمت
صدا پای قافلهت - داره به گوشم میرسه
از حالا منتظرم - تا برسه محرمت (۲)
خاموش نمیشه / آتیشیکه توو دلمه
چی بهتر از این / لطف حسین شامله
از همه دنیا / این نوکری حاصلمه
نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳)
بند 3⃣
فقط از تو برمیاد - دل منو جلا بدی
منو بین زائرات - هر جوری میشه جا بدی
میدونم دلِ تو هم - تنگه برا گدات آقا
دنبال بهونهای - برات کربلا بدی (۲)
دنیا رو گشتم / مثل تو اربابی نبود
آقای خوبم / زندگیِ بی تو چه سود
تنها امیدم / محتاجتم "یوم الورود"
نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳)
✍ #احسان_نرگسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_6001415565715968291.mp3
11.23M
🔰 #مصیبت_راتبه🔰
🌴صلی الله علیک یا جعفر بن محمد(ع) 🌴
🏴 #امام_صادق_ع_شهادت
محقق و راوی: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
@hosenih
@mosibatoratebah
#امام_صادق_ع_شهادت
باز دارد گذرِ شعر به غم میاُفتد
خانهای باز به دستانِ ستم میاُفتد
راه انداختهاند آتش و آقاجانم
وسطِ غائله با قامتِ خم میاُفتد
نا ندارد به خدا، شرم کنيد از سِنّش
پیرمردست و به یک ضربهٔ کم میاُفتد
نکِشیدَش به زمین پشتِ سرِ مرکبِتان
هم نفَس سوخته در سینه و هم میاُفتد
داغِ مادر به دلش دارد و برمیدارد-
طرفِ کوچه همین چند قدم... میاُفتد
میخورَد تا که نگاهش به دو دستِ بسته
یادِ حیران شدنِ اهلِ حرم میاُفتد
روضهٔ عصرِ اسارت، زده آتش به دلش
رفته از حال... به وٱلله قسم میاُفتد...
**
زینب از غارتِ عباس میاُفتد گریه
تا که در سلسله چشمش به علَم میاُفتد!
✍ #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
زخمی که هست بر جگر من، جدید نیست
سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست
آتش کشیدهاند درِ خانهی مرا
این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست
شیخ الائمه را وسط کوچه میکشند
اینجا کسی به فکر منِ مو سپید نیست
گشته مدینه کرببلایی دگر، ولی
داغی شبیه داغِ حسینِ شهید نیست
این لشکری که از در و دیوار آمدند
دلسنگتر ز لشکر پَستِ یزید نیست
وحشتزده اگر شدهاند اهلِ خانهام
اما خبر ز ضربت دستی پلید نیست
اینجا خبر ز خصم لعینی که بی هوا
معجر ز روی عترت طاها کشید نیست
اصلاً تمام آنچه که دیدم، برابرِ
آن صحنهای که عمهی سادات دید، نیست
**
"والشمرُ جالسٌ" به روی سینهی حسین
رحمی به قلب آن که سرش را بُرید نیست
عالم فدای خواهر مظلومهای که گفت:
گشته تن برادر من ناپدید...، نیست
✍ #محمود_مربوبی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_صادق_ع_شهادت
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی كه خمیدهست، كشیدن دارد؟!
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_صادق_ع_شهادت
مائیم هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
✍ #سیدمجتبی_شجاع
@dobeity_robaey