#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#شب_هشتم
سالها در طلب سیم و زر دنیاییم
که خجالت زده از گل پسر زهراییم
"به عمل کار برآید، به سخندانی نیست"
مانع آمدن حضرت حجت ماییم
او حسینیست ولی بی علی اکبر مانده
غافل از فلسفهی مکتب عاشوراییم
حالمان حال یتیمیست که از بی مهری
همه محتاج نوازشگری باباییم
عصر غیبت بهخدا کثرت ما وحدت ماست
تا نیاید خبر از صاحبمان تنهاییم
وعدهی آمدن منجی عالم حتمیست
چشم بر راه، همه منتظر فرداییم
آبرویی هم اگر هست از آقایی اوست
ماهمه نوکر این خانه ولی آقاییم
کاش همراه خود این قافله را هم ببرد
همه در آرزوی دیدن پایینْ پاییم
::
شب هشتم شد و در راه به خود میگفتیم
مجلس ختم حسین بن علی میآییم
منتقم مُطَّلع از ترجمهی "مقراض" است
جهل محضایم همه؛ بی خبر از معناییم
روضهی " لشگر جراحه " پر از ابهام است
سالها منتظر حل معماهاییم
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
عقاب از تو پَرِ پرواز از تو؛ آسمان از من
قدمهای به سمت کوچ از تو؛ نیمهجان از من
به آغوشم بریز از تشنگی از خستگیهایت
گرفته غصهی ثِقلالحَدیدِ تو توان از من
عقیقم از عقیقِ کامِ خشکت بوسه میخواهد
ببوسش؛ تا ندزدیدهست آن را ساربان از من
همینکه نامت آمد؛ ابنملجمها غضب کردند
طلب دارند حیدر را دوباره کوفیان از من
عصای پیریام! قسمت شدی بین عصاداران
شکستن با تبرها از تو؛ درد استخوان از من
سجودت بانی اللهاکبرهای کوفی شد
نمازت را نخوان؛ وقتی که نشنیدی اذان از من
تمام کربلا از ارباً اربای تو سهمی برد
تمام کوفه ثروتمند شد با یک جوان از من
میان سفرهها جسمِ تو را خیرات میکردند
همانان که گرفتند از عمویت آب و نان از من
منای سرخِ ابراهیم را اینجا بنا کردند
خدا میخواست جای او بگیرد امتحان از من
✍ #رضا_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
ممسوس ذات بودهای از صبح خلقتت
نور پیمبر است نمایان به طلعتت
آن آیهای که خوانده شده لحظهی وداع
واژه به واژه داده گواهی به عصمتت
تو رفتی و محاسن بابا سپید شد
چشم اذان نظارهگر قد و قامتت
از سرخی عقیق پدر تشنگی بنوش
وقتی نکرد خوشهی سبزی اجابتت
آه از نهاد قدسی لیلا بلند شد
تا پا نهاد نیزه به صحن قداستت
تقدیر را به دست خودت میزنی رقم
قسمت گریست بر تن قسمت به قسمتت
نزد رواق خون تو، زانو زده است عرش
صورت گذاشت وجه خدا روی صورتت
آرامتر حدیثکسا دست و پا بزن
پاشیده بین دشت، حروف روایتت
تقسیم جسم پاک تو در گوش دشت گفت:
در درک خاک تیره نگنجد نهایتت
ناحیهای مقدسه در بین این عبا است
جمع است در عبا فقرات زیارتت
اعجاز معجر است پدر جان نداده است
جان میسپرد با نفحات مصیبتت
✍ #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید
پدری داغ جوان دید، ملامت نکنید
روی زانو اگر افتاد، شکایت نکنید
چون رمق نیست تکانی بدهد پایش را
پس بگیرید همه زیر بغلهایش را
نکند ناله که زد، طبل برایش بزنید
جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید
آی مردم! جگر سینه زنان غم دارد
غم سنگین شب هشت محرم دارد
غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید
ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید..
ای جوانمرد! جوانمرگ شدی یا نشدی؟
پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی
خندهها بیشتر و جسم تو کمتر شده است
نیستی و همهی دشت، پیمبر شده است
زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا؟!
گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا؟!
داغ سنگین تو را شانهی من تاب نداشت
تشنه بودی، پدر تشنهی تو آب نداشت
نیزه نگذاشت که آه تو به پایان برسد
جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد
ماندهام با تو و اینگونه گرفتار شدن
رشته رشته شدهای مثل عبای تن من
آیهها چیده شد افسوس که کوثر نشده
نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده
زخمهای تنت از موی سرت بیشتر است
بردن پیکر تو، کار هزاران نفر است
چشم زد قامت طوبای تو را چشم حسود
پای جسم تو میافتادم اگر عمه نبود
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_هشتم
زمان زمان عجيبیست، امتحان سخت است
طی زمانهی بی صاحب الزمان سخت است
ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت
چقدر منتظرت جانْعزيز و جانْسخت است
"و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست
تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است
گريستم كه مشرف شوم به پابوست
بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است
::
رسيده است شب اكبر و زمان نماز
برای من چقدر لحظهی اذان سخت است
و روضه را پدر يك شهيد میفهمد
چقدر غُصهی دل كندن از جوان سخت است
تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين
بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است
مرا زيارت پايين پا مبر امشب
چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است
✍ #محمدعلی_بیابانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_هشتم
پای ما تا راهِ دُشوار فراقش را گرفت
در میان هر حسینیّه سراغش را گرفت
عالَمِ ذر هر کسی ارثیّه از دلدار بُرد
این دل ما هم خدا را شکر، داغش را گرفت
خانهی تاریک قبرش، روزِ روشن میشود
هر که روی شانهی خود چلچراغش را گرفت
پیش پایش پادشاهان نیز سَر خَم میکنند
نوکری که دامن شاهِ عراقش را گرفت
پردهی کعبه مُرید این سیاهیِ عزاست
از لوایِ روضهها سبک و سیاقش را گرفت
رفته رفته گرم شد بازار دُکّانداریاش
دست آن کاسب که کتریِ اجاقش را گرفت
گریه بر خونِ خدا، شیرینترین رُخدادِ ماست
خوشبحال هر که شورِ اتفاقش را گرفت
مادرم آنقَدْر روی مُهرِ تربت اشک ریخت
عاقبت عطر حرم کل اتاقش را گرفت
دست از عالَم کشیدن، اصل رُکنِ عاشقیست
طالبِ معشوق، از دنیا طلاقش را گرفت
عشق تعریفی ندارد جز حسینِ فاطمه
از نخستین روز، قلبم اشتیاقش را گرفت
::
پیش چشمِ باغبان، آتش به محصولش زدند
نیزهای بی رحم آمد... سروِ باغش را گرفت
صحن اکبر زیر پای شامیان تخریب شد
با عبا بابا بقایای رواقش را گرفت
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_هشتم
بی تو اینجا دلما لک زده از تنهایی
تو شبیه ضربان زمزمهی دلهایی
گرد اندوه و ستم را بتکان از دلها
که تو آرامش هر ثانیهی دنیایی
ای که لبخند تو صبح است و نگاه تو سحر
همچنان نوری و روی سر ما پیدایی
کربلا گریه کنان در بغلت میسوزد
بی گمان مرهم غمهای دل مولایی
با نگاهت دو سه خط گریهی جانکاه بخوان
ای که دلسوختهی غربت عاشورایی
اربا اربا تن دریا به زمین ریخته است
روضه خوان بدن تشنهترین دریایی
بدنش را تو مگر روی عبا میچینی؟
که چنان شعلهی آتش به نظر میآیی
✍ #علی_گلی_حسین_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
::
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
✍ #فائزه_زرافشان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چهقدَر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
"پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوهی کوثر بوده
سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخاست
نفس پنج تن آل عبا بر میخاست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم! قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجهی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذانِ علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنهی الطافِ تو دشت
مشک از چشمهی چشمان تو پُر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامهی احسان دیدهست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیدهست؟
رحمت واسعهای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شدهی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
✍ #مسعود_یوسف_پور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو
شخصی میان خَلق، پیمبرتر از تو نیست
آنان که در شجاعت تو شک نمودهاند
خیبر بیاورند که حیدرتر از تو نیست
آخر خلیفه خسته شد و اعتراف کرد
از مردمان شهر کسی برتر از تو نیست
ساقی کنار حوض نشستهست منتظر
حالا برو بهشت که کوثرتر از تو نیست
هر کس که بویی از تن تو برده گفته است
در دشت کربلا گل پرپرتر از تو نیست
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است
نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است
سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم
وَرنه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است
مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد
تکّهها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است
خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند
خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است
نیزه بیرون بکشم از بدنت میمیرم
خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است
گر چه چشمم به لبِ توست ولی لختهیِ خون
از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است
تکّههای جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است
بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#شعر_پایداری #شعر_حماسی
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
مثل یک ماهِ پسِ اَبر عبورش زیباست
بارها گفتهام این قصه مرورش زیباست
پسری با دلِ پُر خون به دل دریا زد
پشت پا بر همۀ خوب و بد دنیا زد...
ماه میخواند پس از رؤیت او سورۀ شمس
سایه انداخته بر صورت او سورۀ شمس
در دل سنگدلان قصد شکفتن دارد
پسری جای زره آینه بر تن دارد...
چشم وا کرده و درپیش، یلی را دیدند
پرده از چهره که برداشت، علی را دیدند
ترس دارند از این چهرۀ آرامِ علی
لرزه انداخته بر پیکرشان نامِ علی
پیر جنگاند ولی از دل و جان میترسند
از رجزخوانی سردار جوان میترسند
پیش میآید و رخساره برافروخته است
تیر هم چشم به زیبایی او دوخته است
مثل بابای خود، اول همه را موعظه کرد
لافتی خواند و به شمشیرِ سخن، معجزه کرد
آی لشکر، منم اینک پسر بدر و حنین
پسر سورۀ والفجر، «علی بن حسین»
بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدم
خویش را در دل آیینه، پیمبر دیدم...
آمدم با قد و بالای بنیهاشمیام
وای اگر باز شود حنجرۀ فاطمیام
چه خیالات محالیست که در سر دارید
دست از ریختن خون خدا بردارید
گرچه در معرکۀ کربوبلا حق تنهاست
باکی از کشته شدن نیست، اگر حق با ماست
گر نمیخواست پدر جام بلا سر بکشد
شمر کوچکتر از آن بود که خنجر بکشد
ما بخواهیم، ملائک به کمک میآیند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک میآیند
سپر محکمی از چادر خاکی دارند
پسران علی از جنگ چه باکی دارند...
غرق در خون بشود لقمۀ نان شبتان
ساقۀ گندم ری خشک شود بر لبتان
حزب بادید که با سکۀ باد آورده،
چه بلایی سرتان اِبن زیاد آورده!
من لبم روضۀ رضوان و... شما خاموشید
ناخلفها خودتان را به جُوِی نفروشید
یک قدم بین شما تا حرم ما راه است
چقدر فاصلۀ باطل و حق کوتاه است
لشکر سنگ! ببینید دلم از نور است
حیف چشم دلتان در پی دنیا کور است
آدم، این قدر طمعکردۀ دنیا باشد!
پسر فاطمه در معرکه تنها باشد!
و همینطور رجز خواند و به سوگند رسید
خسته از جنگ به آغوش خداوند رسید
بر نمیخیزد و برخاسته آه پدرش
و گره خورده نگاهش به نگاه پدرش...
عطش عشق علی بود که بیتابش کرد
دستی از غیب برون آمد و سیرابش کرد
شاخهشاخه بدنش روی زمین گل میکرد
داشت شمشیرِ ابالفضل تحمل میکرد...
چقدر فاصلهات کم شده تا ماه علی
آسمانی شدهای! آجَرَکَ الله علی
✍ #جعفر_عباسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
ز نیزهای که ز دشمن به پهلویش جا شد
شکست پهلوی اکبر، شبیه زهرا شد
ز کوچهای که به قتلش گشوده شد دیدند
دوباره کوچۀ شهر مدینه پیدا شد
ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود
سرش شکست و شبیه علی اعلا شد
ز بس که نیزه و شمشیر بر تنش آمد
تمام آن بدن پاک، ارباً اربا شد
رسید بانگ «علیک... السّلام» چون به حسین
ز دود آه دلش، تیره آسمانها شد
کنار آن بدن پاره پاره تا که رسید
زبان گریهی او غرق واعلیا شد
میان لشگر دشمن ز گریههای حسین
ز فرط هلهله و خنده، شور بر پا شد
رسید زینب و دید او که محتضر گشته
ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد
پدر که چهره ز رخسارۀ پسر برداشت
به پیش دیدۀ او تار، کُل دنیا شد
فقط تن پسرش را گذاشت روی عبا
برای رفتن خیمه کمی مهیا شد
زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما
فلک به گریۀ اهل حرم همآوا شد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
صدا نزدیک میآید، صدای پای پیغمبر
جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر
معطّر میکند هر کوچه را عطر سلام او
میافتد هر کسی یاد جوانیهای پیغمبر
جوانان انس میگیرند با دنیای او، یعنی
جوانان انس میگیرند با دنیای پیغمبر
به اعجاز اذانش جان گرفته رکن حنّانه
نهفته بین لبهایش دم عیسای پیغمبر
نگاهش ساحل یاسین، دلش دریای الرّحمن
به او بخشیدهاند از لهجۀ گیرای پیغمبر
مدینه، کربلا؛ آیینههایی رو به یکدیگر
و اکنون روز عاشوراست، عاشورای پیغمبر
به معراج عطش راهی، بُراق زخم را زین کرد
تداعی شد در آن دم لیلةالاسرای پیغمبر
زمین افتاد از مرکب، شکست آیینۀ احمد
شکست و ارباً اربا شد قد و بالای پیغمبر
صدای زخمی «هذا... رسول اللّه» میآمد
دلش میخواست برمیخاست پیش پای پیغمبر
علی سیراب شد سیراب شد، از خاتم بابا
علی سرمست شد سرمست، از صهبای پیغمبر
کنار پیکر بیجان او اشک پدر میریخت
برایش باز احیا شد غم عظمای پیغمبر
عبایی دست و پا کرد و غمش را بین آن پیچید
در این طوفان شکسته قامت طوبای پیغمبر
::
دلم در کربلا، پایین پا، حال خوشی دارد
نشسته باز زیر قُبّةُ الخضرای پیغمبر
✍ #عباس_همتی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
طُفِیل عشق حسیناند آدمی و پری
تو آمدی، که دل از دلبر جهان ببری
جوانِ خوش قد و بالا! کریم آل حسین!
چنان حسن، به کرامت در این قبیله، سری
تو قلب نسل جوان را به خود گره زدهای
نشان توست هر آنجاست از جوان، اثری
برای قلب پریشان مادران شهید
علیِ اکبر لیلا! تو مرهم جگری
به خَلق و خُلق: محمد؛ مرام و نام: علی
به تو رسیده چه میراثهای پر گهری
چه کرده است عبور تو با دلش؟ وقتی
که از مقابل چشم حسین، میگذری
ندیده ذات هوالعشق، چون تو مجنونی
فقط حوالهی لیلاست، اینچنین پسری
تو کیستی؟ که به یک آن، محمدی و علی
تو کیستی؟ که به پا خاست، پیش تو قَمری
به سوی کرب و بلا راهی است قافلهای
خوشا به حال سوارانِ با تو همسفری
اذان بگو، که نماز وصال یاران است
بگو که نام علی را به کربلا ببری
چگونه شِبه نبی! در کمین جسم تواَند؟
«تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری»
رسید جان جهان بر لبش از این روضه:
که بوسه زد به لبانت، لبان تشنهتری
وداع با پسری چون تو، میکُشد همه را
دگر ببین، چه کُنَد؟ با دلِ چو او، پدری
قدم بزن، دم آخر، که چشمهای حسین
دوباره بر قد و بالای تو، کُنَد نظری
سلام کردم و باور نمیکنم یارا!
دل شکستهی ما را به پاسخی نخری
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#غزال
اکبر علیاکبر
خَلقاً و خُلقاً مثل پیغمبر علیاکبر
پس میشود نازل
بعد از رسولالله قرآن بر علیاکبر
مثل علی در جنگ
بوده برابر با دوصد لشکر علیاکبر
ساقی عمو باشد
پس میشود در کربلا ساغر علیاکبر
آغوش ارباب است
مثل صدف پس میشود گوهر علیاکبر
آه از زمانی که
جسمش شده چندین علیاصغر علیاکبر
والا علیاکبر
کرده میان معرکه غوغا علیاکبر
لشکر هراسان شد
میزد قدم با قامت رعنا علیاکبر
وقت رجزخوانی
گفتند؛ حیدر رفته منبر یا علیاکبر؟
آغوش بابایش
ساحل که باشد میشود دریا علیاکبر
تا نیزهای آمد
پهلو گرفت، افتاد از بالا علیاکبر
شد ارباارباً پس
افتاد در سرتاسر صحرا علیاکبر
افتاد علیاکبر
بر روی زانوی پدر جان داد علیاکبر
ارباب میگوید؛
بعد از تو اُف بر کار دنیا باد علیاکبر
من بیتو میمیرم
شد قاتلم اینداغ دشمنشاد علیاکبر
ممسوسِ فیاللهی
ای در فنون دلبری استاد علی اکبر
دستان گلچینی
چیده تو را ایشاخهی شمشاد، علیاکبر!
هرگز نخواهم برد
تا زندهام داغ تو را از یاد علیاکبر
باران علیاکبر
بر تشنگان دریای بیپایان علیاکبر
جان میگرفت ارباب
وقتی به او میگفت؛ "باباجان" علیاکبر
پاشیده شد از هم
چون دانهی تسبیح در میدان علیاکبر
آنقدر از او کم شد
تا اینکه شد در یک عبا پنهان علیاکبر
آرام خوابیده
در پیش چشم عمهها بیجان علیاکبر
غیر از هزار اکبر
بعد از اذان باقی نماند ازآن علیاکبر
شعر از گروه #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
شرافت مات تشریفات والای علی اکبر
تعالی شمّهای از شأن اعلای علی اکبر
معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری
قیامت جلوهای از قد و بالای علی اکبر
تجلّیهای پیغمبر در این آئینه بی وقفه
حرم را میکند محو تماشای علی اکبر
هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو
هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر
به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت
عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر
نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آمادهست
خدا آغوش واکرده مهیّای علی اکبر
اگرچه حاصل عمرحسین از دست رفت اما
به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر
غم فرزند سنگین است، تا میشد تحمل کرد
ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر
به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده
به خاک افتاد بین ارباً اربای علی اکبر
حسین افتاد از پا موقعی که دید افتاده
شکافی بین ابروهای زیبای علی اکبر
مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد
خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر
علی را تکه تکه از تمام دشت آوردند
ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر
تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش
عموعباس با دیگر عموهای علی اکبر
وحالا بین دارالحرب دور عمهی سادات
بنی هاشم همه جمعند، منهای علی اکبر
✍ #مصطفی_متولی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
نوبت رزم شیرمردان شد
از سر خیمهها پناهی رفت
رو به میدان جنگ با هیبت
پسر شاه مثل شاهی رفت
باد تابی به زلف او انداخت
دست در گردن عمو انداخت
بغض غم پنجه در گلو انداخت
پیش چشمان ماه، ماهی رفت
ای به قربان روی زیبایت
اندکی صبر کن که بابایت
خیره مانده به قد و بالایت
پدرش تا کشید آهی رفت
اشبه الناس به پیمبر گفت
رو به ده ها هزار لشکر گفت
نعره ای زد "انا ابن حیدر" گفت
رنگ از صورت سپاهی رفت
دست پروردهی یلی هستم
خسته و تشنهام؛ ولی هستم
من علی وارث علی هستم
هر کس از ترس، سمت راهی رفت
رقص شمشیر او تماشایی
ساخت از خون کشته، دریایی
میرود مثل باد هر جایی
گه یمین و یسار گاهی رفت
::
با هر آنچه که میرسید زدند
چون علی بود پس ندید زدند
بر سرش ضربهای شدید زدند
چشمهای علی سیاهی رفت
آه از آنچه ضربه با وی کرد
اسب را سمت خیمهها هی کرد
قسمتی از مسیر را طی کرد
اسب در راه اشتباهی رفت
گلهی گرگها به دنبالش
گفتنی نیست حال و احوالش
غرق خون است یال و کوپالش
یوسف اینبار در چه چاهی رفت
::
قلم افتاد و طاقت از کف داد
صحنهای پیش او مجسم شد
زیر بار نوشتن این غم
قامت استوار او خم شد
نیزه داران چه زود میآیند
عدهای با عمود میآیند
تیغها هی فرود میآیند
نوبت سنگ و چوبها هم شد
وای من ولوله است دور و برش
جنگ یا هروله است دور و برش
چِقَدَر حرمله است دور و برش
غرق در تیر، سبط خاتم شد
چهرهای چون رخش ملیح نبود
یک نفر مثل او ذبیح نبود
به عمویش حسن شبیه نبود
بس که تیرش زدند، کم کم شد
کربلا دشتهای قمصر بود
پُرِ گلبرگهای پرپر بود
آسمان و زمین معطر بود
ارباً اربا ذبیح اعظم شد
آمده بر سر پسر بابا
سر نهاده به روی سر بابا
میکشد آه از جگر بابا
عمهاش دید و وقت ماتم شد
تک و تنها دوید صحرا را
پُر کند تا که جای لیلا را
با پسر کشته دید بابا را
حفظ جانِ ولی مقدم شد
ازدحام و صف است واویلا
سوت و جیغ و کف است واویلا
هلهله با دف است واویلا
دشمنش شادمان از این غم شد
میبَرَد با عبا علیاش را
خشک لب آیهی جلیاش را
به الست خدا بلیاش را
چشمهای حسین زمزم شد
✍ #سیدحسن_رستگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گرفته بر سر دامن سر جوانش را
و داده است ز کف طاقت و توانش را
برای این که پدر را پسر صدا بزند
پدر گرفت دمی خون در دهانش را
صدای خندهشان تا رسید نفرین کرد
ز آه سینهی خود جمع دشمنانش را
خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال
حسین آمد و پس داد امتحانش را
دوباره حرف علی! کوچه باز شد اینبار
کشاند تا وسط دشت عمه جانش را
مردّد است که تا خیمهها که را ببرد
تن جوانش را ... یا قد کمانش را ؟
::
وساعتی پس ازاین روی نیزه خواهدگفت
مؤذن حرم کربلا اذانش را
✍ #محمدحسن_بیات_لو
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
بر زمین میایستی... از ماه کمتر نیستی
کیستی ای "نام" در ابعاد دفتر نیستی؟
کیستی با هیچ مضمونی برابر نیستی؟
کیستی گر معنی الله اکبر نیستی؟
شعر نازل شد ولی دفتر به شک افتاده است
مینویسم اکبر و جوهر به شک افتاده است
آسمان، خورشید، ماه، اختر به شک افتاده است
در میان معرکه لشکر به شک افتاده است
کیستی تکبیر میگویی؟ پیمبر نیستی؟
مرگ دارد با دم تیغت تفاهم میکند
مرد جنگی با نگاهت دست و پا گم میکند
جسم خود را بر زمین بی جان تجسم میکند
ای که با هر اخم تو لشکر تلاطم میکند
کیستی هو میکشی؟ ای مرد! حیدر نیستی؟!
آمدی و وحشت تکرار دارند از علی
انتظار ضربتی دشوار دارند از علی
خاطراتی زخمی و خونبار دارند از علی
این جماعت کینهی بسیار دارند از علی
کاش میگفتی امیر بدر و خیبر نیستی...
در نبردت یک نفر با قصد قربت آمده
یک نفر در حسرت مشتی غنیمت آمده
یک نفر دنبال اثبات شجاعت آمده
یک نفر هم از سر بغض و حسادت آمده
آمده ثابت کند آنقدر محشر نیستی
تاختی و دست و پا از تن جدا کردی و بعد
هر کس آمد تیغ را در سینه جا کردی و بعد
پشت هم صد جسم را بی جان رها کردی و بعد
پیش چشم کورشان محشر به پا کردی و بعد
بر دهانش زد هر آنکس گفت حیدر نیستی
باد زد در دشت... کاغذهای دفتر شد تنت
جای ثبت یادگاریهای لشکر شد تنت
چند لحظه طی شد و یک شکل دیگر شد تنت
کم شد و هی کم شدو...آنقدر کمتر شد تنت-
من به شک افتادهام آیا تو اصغر نیستی؟
✍ #حسن_اسحاقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گل باغ دل ليلا علي اكبر، علي اكبر
اي به دستت دل بابا، علي اكبر، علي اكبر
زينب آيينه و قرآن به روي دست گرفته...
شده از عشق تو شيدا، علي اكبر، علي اكبر
برو اما پسر من، پيش بابا قدمي زن
اي قدمهات چو زهرا، علي اكبر، علي اكبر
تشنه كامي پسر من ، پدرت تشنهتر از تو
تشنهات نيزهی اعدا، علي اكبر، علي اكبر
لب شمشير چه كرده كه پريشان شده جسمت
پس چه شد آن قد و بالا، علي اكبر؟! علي اكبر
ديده واكن پسر من، سخني با پدرت گو
بي تو بابا شده تنها، علي اكبر ،علي اكبر
دشمنم كف زند و من كف افسوس برايت
در دل من شده غوغا، علي اكبر، علي اكبر
رخ نهاده به رخ تو خواهر خونجگر من
زينبم میكند آوا، علي اكبر، علي اكبر
نظري كن به اباالفضل كه پريشان تو گشته
خون چكان ديدهی سقا، علي اكبر، علي اكبر
✍ #مجتبی_روشن_روان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
آیینه بود و خُرد شد و تکّه تکّه شد
تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد
یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت
یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد
آب فرات لایق نوشیدنش نبود
با جرعهای نگاه، از اینجا روانه شد
عمری به انتظار همین لحظه مانده بود
رفع عطش رسید و برایش بهانه شد
آن گیسویی که باد صبا، صبح شانه کرد
با دستهای گرم پدر، ظهر شانه شد
او یک قصیده بود که در ذهن روزگار
مضمون ناب یک غزل عاشقانه شد
✍ #سیدرضا_جعفری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
تا نشکند دلی به حقیقت، خدای عشق
نور و صفا به جوهر جانش نمیدهد
چون شمع هر که دعوی روشنگری کند
تقدیر غیر اشک روانش نمیدهد...
«هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار، امانش نمیدهد»
آلالهای که داغ ندیدهست، دست غیب
جا در صف شکستهدلانش نمیدهد
هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای
سودای عشق و سوز نهانش نمیدهد
وآنکس که دل به آل علی بست، جبرئیل
جز حرف عاشقی به زبانش نمیدهد...
::
در نینوای عشق کسی بهتر از حسین
از جان، رضا به مرگ جوانش نمیدهد...
آنقدر تشنه است که یک بوسۀ وداع
پایان به آتش هیجانش نمیدهد
صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک
مهلت به دیدۀ نگرانش نمیدهد
پشت سر مسافرش از خیمه آب ریخت
وقتی که دید گریه امانش نمیدهد
زیباتر از علی کسی از اهلبیت وحی
جان در ره امام زمانش نمیدهد...
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
... علي، علي، علي اكبر چه قدّ و بالايي
ميان واقعه چون شير نر نبود كه بود
شجاع بود... خودش يك تنه در آن صحرا
حريف معركهي صد نفر نبود كه بود
كه در دلاورياش، در رشادتش، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود كه بود
و با همان قد رعنا و قامت برنا
حريم امن پدر را سپر نبود كه بود
ولي لبان عطشناك امان بريد از او
حسين، دل كه نه! آن لحظه جان بريد از او
علي به روي زمين و حسين بر سر او
پدر ز داغ پسر، جان به سر نبود كه بود
پدر نه پاي گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهرهي آن رهگذر نبود كه بود
همان كه عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه، تر نبود كه بود
گذشت، رفت پريد و چه روز سختي بود
پدر براي پسر خون جگر نبود كه بود
كسي كه داغ جوان ديده يار ميخواهد
كه داغدار جوان غمگسار ميخواهد
كجاست مادر اكبر كه يار او باشد...
پسر براي همه چون گهر نبود كه بود
پسر، عزيز، پسر، ديدني، پسر ، زيبا
و در ميان همه جلوهگر نبود كه بود
پسر به حُسن ادب، پيش مادر و پدرش
عزيز كرده و صاحب نظر نبود كه بود
كسي كه آن همه خوب و كسي كه آن همه گُل
بهار عمر خودش مختصر نبود كه بود
حسين دست خدا داد ، تشنه ، اكبر را
و وعده داد به او جرعه جرعه كوثر را
✍ #مطهره_عباسیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
خِسخِس سینهات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم! همهی دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر، باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریختهای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگیاش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را
خُنکای جگرم! بیتو نمیخواهم من
به خدا لحظهای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنجتنی ای ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e