eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
چند 🔸️پیش از این‌ها | ناگهان دیدم که پایم آن سوی آفاق بود جایتان خالی! جهان سرشار از اشراق بود دیدم آدم را خجالت می‌چکید از چهره‌اش اشک‌های او ولی از هرم نامی، داغ بود دست ابراهیم می‌لرزید! حیرت می‌وزید! ساره هم آن روزها آبستن اسحاق بود یک افق نزدیک‌تر رفتم  "و واعدنا" شکفت خون دل می‌خورد موسی و پی میثاق بود پرس‌و‌‌جو کردم ز عیسی؛ زاهدی در شام گفت: با حواریون به سیر انفس و آفاق بود پیش از این ها مردی اما در رکوعی بی‌ریا آسمان را گرم خاتم‌بخشی و انفاق بود   🔸️نامِ خداوندِ علی | وقت تنگ است ای خماران! جام را پیدا کنید زودتر آن باده‌ی گلفام را پیدا کنید تلک الایامی که می‌گویند می آید ز راه قرن‌ها گمگشته؛ آن ایام را پیدا کنید گفته‌اند از اسم اعظم بی‌نشان‌تر نامی است آشنا چون نام حق؛ آن نام را پیدا کنید گفته‌اند آن نام را نام خداوندِ ‌علی است نکته‌سنجان جنون! ایهام را پیدا کنید از ابوطالب بپرسید آسمان سمت کجاست؟ در میان چشم او اسلام را پیدا کنید   🔸️آبِ پاکی | لحظه‌ها ابرند؛ بارانِ خبرها حاکی است: آن چه روی دست دنیا مانده آبِ پاکی است فیض آماده است؛ ای دل! محو بسم الله شو از تصورها رها باش! این شهود ادراکی است  گوییا دست خدا از آستین بیرون زده از همین قنداقه‌ای که هدیه‌ای افلاکی است  خواستم تا آسمان درک او پر وا کنم دیدم این تن بیش از آنی که بدانم خاکی است  از چه وا مانده دهان کعبه و حیرت زده است؟ از چه این خانه خدایا گرم سینه‌چاکی است؟ 🔸️از خدابرگشته‌ها | رفتم آن سوتر؛ سوی از ربنا برگشته‌ها سوی از راه حق از راه وفا برگشته‌ها می رسید از آسمان بانگی خدایی در اُحد: "از کجا برگشته‌اید ای از خدابرگشته‌ها؟" مرز کفر و دین همین باریکه بود و رد شدید امتحان این بود ای از ناکجا برگشته‌ها! عاقبت اسلام را نشناختید و باختید لایق نفرین شُدید، ای از دعا برگشته‌ها آه‌تان را آه‌تان را کوه پاسخ می‌دهد از احد تنها صدا تنها صدا برگشته! ها! 🔸️تقویم هجری | ناگهان دیدم که جانم در جنون غوطه‌ور است چشم من افتاد بر مردی که بین بستر است گاه خواب یک نفر سرچشمه‌ی بیداری است گاه خواب یک نفر رکعت به رکعت باور است ای خوشا آن مرد که آرام اینجا خفته است ای خوشا آن خواب که از هر نمازی بهتر است ای خوشا آن خواب که تقویم هجری را گشود ای خوشا آن مرد که آرامش پیغمبر است کار را باید به اهل آن سپرد؛ آری به مرد مرد؛ آری مرد؛ اما مرد تنها حیدر است 🔸️تبریک‌ها | چشم واکردم‌ ببینم آخرین دیدار را  آخرین تصویرها از آخرین هشدار را با جهاز اشتران دیدم که منبر ساختند تا بفرماید نبی روشن‌ترین انذار را با همین چشمان خود دیدم میان جمعیت آن همه تبریک‌های از سر اجبار را سردرآوردم نمی دانم چرا بعد از غدیر از میان شعله‌ها؛ دیدم در و دیوار را بارالها این چه ننگی بود بر دامان دین؟ کیست این کرده است روشن آتش انکار را؟ در میان کوچه‌ها حرمت نگه می‌داشتند  کاشکی نامردمان آن چشم مردم‌دار را 🔸️خط به خط فاطمه | چاه ماند و دردهایی بی‌نهایت از علی نخل‌ها راویِ عمری رنج و حسرت از علی گوشه ای آن سوی نخلستان غم‌های خود است او فراری از حکومت؟ نه! حکومت از علی هیچ چیز از اعتبارش کم نکرد ای روزگار نه غم تنها شدن، نه درد غربت از علی این چنین که شعله را سمت عقیل آورده است تا ابد شرمند خواهد شد عدالت از علی شاه یعنی او که با ایتام هم بازی شده درس ها باید بگیری ای سیاست! از علی خط به خط از فاطمه از فاطمه سرشار بود نقل کرده هر کسی هرچه روایت از علی   شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز ؛ ؛ «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» :: من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» :: تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... :: به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e