eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
407 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
زل می‌زنم فقط وسط کربلا به تو یعنی پناه می‌برم از هر بلا به تو وقتی من از توئم، دگر از من خبر نگیر از من که هیچ فاصله‌ای نیست تا به تو بی نامه آمدم که مرا قاسمم کنی من نیز هدیه‌ی پدرم مجتبی به تو طاقت نداشتم که ببینم بدون تو دستش کند طنابِ اسارت ربابِ تو واللهِ لا اُفارِقُک یا ابوعلی وصلم میان هجمه‌ی این دست و پا، به تو این‌ها که می‌زنند مرا دشمن توئند چون می‌دهند با زدنم ناسزا به تو من پاره‌ی تن توئم ای بضعه‌ی رسول این شد که دوختند مرا نیزه‌ها به تو موسای نوجوانم و بر نیل می‌زنم تا این‌همه هجوم نیارد عصا به تو پیراهن تو گشتم و دشمن مرا درید اینجا عمو نیامده اصلاً عبا به تو از نعل‌هایشان به زر و سکه می‌رسند در کوفه بسته است بهای طلا به تو ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شش‌ماهه‌ی حسین لبش التهاب خورد آنجا که اسب شمر، لب نهر آب خورد آورد طفل را وسط دشت و آب خواست گوشش ولی به هلهله جای جواب خورد شاه احتجاج کرد ولی در جواب شاه تیری به حنجر پسرش با شتاب خورد آنقدر تیز بود که یک‌جا ز جا پرید مثل تلنگری که به روی حباب خورد از نهر آب رفت و به نحر علی نشست هی تیر تاب خورد و علی پیچ و تاب خورد یک بار خون اصغر و یک بار قتلگاه پس صورت حسین دو دفعه خضاب خورد آورد طفل را ببرد سمت دار حرب یک دفعه چشم‌هاش به چشم رباب خورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دم به دم گفتم حسین و دم به دم گفتم حسن بازدم گفتم حسین و باز هم گفتم حسن کل عمرم خرج ذکر این دو‌ آقازاده شد باز کم گفتم حسین و باز کم گفتم حسن توبه کردم با حسین و دستگیرم شد حسن در وفا گفتم‌ حسین و در کرم گفتم حسن این صدای پای عشق است از نجف تا کربلا یک قدم گفتم حسین و یک قدم گفتم حسن در عمود یکصد و هجده قراری داشتم تا رسیدم پای این باب الکرم، گفتم حسن هر کجا در بین روضه تا صدا زد روضه‌خوان بی کفن: گفتم حسین و بی حرم: گفتم حسین هر سخن از دل بر آمد لاجرم بر دل نشست هر کجا دل سوخت من هم لاجرم گفتم حسن طبق نص مصطفی، گریان زینب می‌شوم چون که هم گفتم حسین آنوقت هم گفتم حسن حرف از شیب الخضیب آورده شد گفتم حسین کودک‌ و موی سفید و قد خم، گفتم حسن کوری چشم کسانی که بر او طعنه زدند هر کجا گفتند شاه محترم، گفتم حسن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود زهرا ستون خانه‌ی ایمان حیدر بود ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود زهرا اگر حوراست حورای علی بود و زهرا اگر انسیه بود انسان حیدر بود زهرا تنور خانه‌اش گرم از ولایت بود در سفره‌ی زهرا همیشه نان حیدر بود هر جا تبسم کرد علی، زهرا دلیلش شد شیرینی خرمای نخلستان حیدر بود زهرا دعا کرد و علی هم فتح خیبر کرد آرامش قبل از دم طوفان حیدر بود از سوره‌ی زهرا سه آیه جلوه کرد اما زهرا تمام جلوه‌ی قرآن حیدر بود زهرا برای ماندن نام علی جان داد آن زخم‌های پشت در، درمان حیدر بود زهرا که باشد، از علی درد و بلا دور است زهرا همه عمرش بلاگردان حیدر بود وقتی دم در رفت یعنی فاطمه اول اذن ورود خلق بر ایوان حیدر بود باری اگر افتاد ارزش داشت که افتاد مردی که پایش کشته شد دردانه، «حیدر» بود :: ‌‌‍‍زهرا حسینی داشت، او هم زیر پا افتاد اما به فکر دختر گریان حیدر بود زینب کنار خیمه حیران برادر بود انگار زهرا پشت در حیران حیدر بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تخته سنگی بوده‌ام یک روز بین کوه‌ها در دل یک معدن تاریک با اندوه‌ها زندگی می‌کردم اما آه، از این زندگی سنگ‌ها هم داشتند اکراه، از این زندگی ساکت و بی فایده، افتاده بودم یک‌ طرف نه عقیق سرخ بودم نه چنان دُرّ نجف ناگهان با اتفاقی خانه‌ام تغییر کرد تیشه‌ای خورد و مرا هم راهی تقدیر کرد این سعادت قسمتم شد که به شکل آسیاب با جهاز فاطمه رفتم به بیت بوتراب گرچه کم بود آن جهاز اما پُر از اخلاص بود بار سنگین جهاز فاطمه دستاس بود شب سر سجاده‌اش پروانه می‌شد فاطمه روز هم مشغول کار خانه می‌شد فاطمه بین کار خانه دائم دل به دریا می‌زدم بوسه‌ها بر پینه‌های دست زهرا می‌زدم هر کجا که طاقت اشک حسینش را نداشت گاه سلمان و گهی جبریل را پایم گذاشت آسیابم چرخ وقتی زد به دست فاطمه دیدم عالم نیز می‌چرخد به دست فاطمه در تمام سال‌ها سنگ صبورش بوده‌ام شاهد هق هق زدن پای تنورش بوده‌ام گندمش را آرد می‌کردم برای بچه‌هاش نان که می‌شد سائلش می‌خورد جای بچه‌هاش من در این خانه کرامت‌ها ز بانو دیده‌ام پخت چندین قرص نان با درد پهلو دیده‌ام :: دیدم آن دستی که نان می‌داد دست سائلین ضربه‌های محکمی خورد از غلاف قاتلین دیده بودم بت‌پرستی پشت در با تیشه بود این طرف هم مادر توحید و بار شیشه بود دست مادر شد کبود از کار افتاد آسیاب تا ابد اما نمی‌افتد که آب از آسیاب آسیاب آری به نوبت، می‌رسد روز تقاص پاسخ آن سیلی محکم که زد بر روی یاس ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی تو من غم را به این کاشانه دعوت می‌کنم روز را با خویش و شب با چاه صحبت می‌کنم گاه می‌گریم کنار آسیاب خانه‌ات گاه با دیوار و در ذکر مصیبت می‌کنم تو به بابای خودت از غربت من شکوه کن من هم از بی فاطمه بودن شکایت می‌کنم گفتم امشب درد پهلویت اذیت می‌کند یک تکان خوردی و گفتی: آه عادت می‌کنم غصه‌ی همسایه‌های بی وفایت را نخور من خودم جای همه از تو عیادت می‌کنم فضه بعد از ماجرای محسن افسرده شده کار اگر داری صدایم کن، اجابت می‌کنم از در این خانه بیرون می‌کشم مسمار را گرچه یک کم دیر دارم رفع زحمت می‌کنم بی تو زهرا جان نماز من فرادا می‌شود بی تو در محراب هم احساس غربت می‌کنم ای ضریح لطمه‌خورده! می‌روی از خانه‌ام کربلا اما تو را روزی زیارت می‌کنم بر سر جسم مقطع، بین گودال حسین با بنیَّ‌های تو ذکر مصیبت می‌کنم تو‌ کمک بر رأس‌های رفته بر نی می‌کنی من کمک بر دختران در اسارت می‌کنم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به میدان می‌رود جنگاوری گویا به پیکاری به مسجد می‌رود زهرا امامش را دهد یاری به مسجد می‌رود تا پایه‌هایش را بلرزاند که مسجد بی علی چیزی ندارد جز ستمکاری که مسجد بی علی بتخانه‌ی محض است ای مردم   علی اسلام و جز زهرای اطهر نیست دینداری صلابت یعنی یکصد زخم خوردی و سر پایی که ظالم را بکوبی و به مظلومان دهی یاری آهای اهل مدینه! فاطمه سر خم نخواهد کرد برای هیچ طاغوتی؛ برای هیچ جباری زبان وا کرد تا نفرین کند، مسجد تنش لرزید عجب شمشیر برانی! عجب زهرای کراری! اگر بند طناب از دست حیدر وا نمی‌کردند نمی‌ماند از همان مسجد براشان غیر آواری فدک را غصب کردند و ندانستند در واقع علی سرمایه‌ی زهراست؛ نه باغ و زمین، آری... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گر بیافتد ره مجنون به شبستان نجف می‌زند هوی کشان سر به بیابان نجف عزت آن است شوی خاک کف پای پدر کربلا رفته در این حال به قربان نجف ابرو باد و مه و خورشید و فلک در کارند بارک الله بگیرند ز سلطان نجف دستمان شکر خدا پیش کسی نیست دراز رزقمان می‌رسد از گوشه‌ی ایوان نجف سعدیا! مرد نکونام نمیرد هرگز شرطش آن است که باشد ز غلامان نجف ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما منتظر حمله‌ی این طایفه بودیم حالا همگی قاتل اولاد یهودیم نه در پی جنگیم، نه دنبال ستیزیم اما به روی خصم علی، خنجر تیزیم آن مردم ساکت وسط جنگ بدانند "در کرب‌وبلا بی طرفان بی شرفانند" خورده گره با نام علی زندگی ما با آل یهود است پدر کشتگی ما رستم که بگیرد نفس از دیو قشنگ است شب روز شدن‌های تلاویو قشنگ است خوش خط بنویسید به تاریخ مکرر که باز علی می‌کَنَد از جا در خیبر حیف است به حیفا نخورد موشک فتاح با رمز غدیری علیاً ولیُ الله آن معبد خاخام که در اورشلیم است دلتنگ اذان با نفس حاج سلیم است اولاد حسینیم لثارات دم ماست جمهوری اسلامی ایران حرم ماست دل در دل ما نیست ولی می‌رسد از راه در قدس بگوییم علیاً ولی الله ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود من تو را می‌خواستم دیدم تو با سر آمدی آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست بعد تو یا در رکوعم دائماً یا در سجود فکر کردم بعد تو من را مدینه می‌برند نامسلمانان مرا بردند بازار یهود از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم: آه! بابای من از مرکب چطور آمد فرود با عمو عباس می‌گویم چه آمد بر سرم شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی‌وجود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دم‌به‌دم گفتم حسین و دم‌به‌دم گفتم حسن بازدم گفتم حسین و بازهم گفتم حسن این صدای پای عشق است از نجف تا کربلا یک‌قدم گفتم حسین و یک‌قدم گفتم حسن در عمود یک‌صد و هجده قراری داشتم تا رسیدم پای این باب الکرم گفتم حسن هرکجا در بین روضه تا صدا زد روضه‌خوان بی کفن گفتم حسین و بی حرم گفتم حسن هر سخن از دل برآمد لاجرم بر دل نشست هرکجا دل سوخت من هم لاجرم گفتم حسن حرف از شیب الخضیب آورده شد گفتم حسین کودک و موی سفید و قد خم گفتم حسن کوری چشم کسانی که بر او طعنه زدند هرکجا گفتند شاه محترم گفتم حسن ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(چند بیت از یک غزل) من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت تیر را از گلوی دوخته راحت نکشیدم تیر شرمنده‌ی من شد، عمر سعد ولی نه چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم چشم من خورد به چشمان رباب آه کشیدم آه از هیچ کس اینطور خجالت نکشیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e