eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
282 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی ندارد احتشام فضه‌اش را شاه بانویی ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی نمی‌خواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان از این رو با ملائک هم تکلم می‌کند گاهی گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما برایم نکته‌ای گفت از حدیثی پیر آگاهی بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو" که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله تو هم در صحنه‌ی محشر سوار ناقة اللهی جهان از چادر خاکی تو چیزی نمی‌فهمد چه درکی دارد از کوهی نگاه بسته‌ی کاهی مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار یقین دارم که روزی می‌رسد از راه، خونخواهی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟ ابری سیاه مانده به روی قمر چرا از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا حرف دهان مردم شهر اینچنین شده حیدر خودش نیامده در پشت در چرا شش ماه انتظار من و تو به باد رفت افتاده از درخت وجودت ثمر چرا دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن خود را زدی عزیز علی در خطر چرا شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت در پیش من زدند تو را بیشتر چرا آخر برای مُردنم این روضه کافی است مادر زدن کنار نگاه پسر چرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چرا باید خروش اشک هایت بی صدا باشد؟ ببار ای آسمان من که رازم بر ملا باشد ببار ای آسمان مرتضی! هم روز و هم شب را که تنها گریه‌ی تو یار تنهایی ما باشد چرا از چادرت باید بفهمم حال و روزت را؟ چرا همراز تو دیگر نباید مرتضی باشد چرا این قدر رو می‌گیری از من آفتاب من؟ نمی خواهی ببینم گوشه چشم تو را؟ باشد مخوان ای زندگی من دعای مرگ را دیگر مخواه ای آشنایم غربتم را از خدا! باشد؟ تو باید سال‌های سال ماه خانه ام باشی و باید سایه ات روی سر این طفل‌ها باشد صدای در؛ نگاه کودکان خیره به سوی تو صدای در؛ ولی ای کاش این بار آشنا باشد ** بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته به طفلانم بگو تا گریه‌هاشان بی صدا باشد ولی در زیر پیراهن عجب داغی خدای من همین؟ می خواستی آتش بگیرم با وفا؟ باشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن تا کجا از دوری‌ات ای سبز دامان سوختن گرمیِ این روضه‌ها از ناله‌ی عشاقِ توست آه می‌چسبد برایت در زمستان سوختن عاشقی کو تا بیاموزیم از او  عشق چیست روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن گریه کردی آنقدر ، چشمان تو مجروح شد شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن یوسفش نزدیک بود اما نمی‌دیدش چرا بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن چشمهایش رفت وقتی ، بوی پیراهن شنید راه را وا می‌کند آخر ، زِ هجران سوختن آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو قسمتم کِی می‌شود مثلِ نیستان سوختن ما پریشان روضه می‌خوانیم  آقاجان بیا سهمِ ما شد داد و سهمِ  تو پریشان سوختن ** کاش دستی روی دیوار مدینه می‌نوشت می‌شود نُه سال با ذکرِ علی‌جان سوختن می‌شود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز می‌توان با سینه‌ی مجروح پنهان سوختن کاش می‌شد مادری دیگر نبیند مثل این  پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن سخت‌تر از آتشِ در  از هجوم شهر چیست گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دخت پیغمبر اگر بیمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پیشمرگ حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از کنیز خویش می‌‌گیرد مدد تا از این پهلو به آن پهلو شود چاره‌ساز خلق، کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دیگر از آیینه‌اش رو می‌گرفت شب که می‌شد پهلوی او می‌گرفت بارها از درد آن بیدار شد هرچه شد بین در و دیوار شد وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد بر جراحاتش کفن، خون گریه کرد نیمه شب کار علی دشوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در هجوم دشمن و وقت خطر کی شنیده زن بیاید پشت در در دفاع از مرتضی ناچار شد هرچه شد بین در و دیوار شد من نمی‌گویم، ز میخ در بپرس از گل نشکفته‌ی پرپر بپرس سینه‌ی زهرا چرا خون‌بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد یاس ما را جوهر نیلی زدند آنچنان بر صورتش سیلی زدند هر دو چشم مادر ما تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد داغ شد میخ در و بیراهه رفت بعد از مادر سوی شش ماهه رفت راه شش‌ماهه کُشی هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد ** گر نمی‌شد کشته محسن پشت در بین خون، اصغر نمی‌زد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از مدینه تیر آمد بی‌هوا خورد بر قلب غریب کربلا ناله زد هرچه به ما آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد تیغ قنفذ از غلاف آمد برون گودی گودال شد دریای خون قطعه قطعه سیدالاحرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آتش این خانه وقتی گُر گرفت کربلا بر دامن و چادر گرفت عمه‌ی سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که مادر را زدند کربلا تا شام دختر را زدند فاطمیه باز هم تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد ریسمانِ گردن حبل‌المتین شد غل و زنجیر زین‌العابدین ظلم‌ها بر عترت اطهار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پشت در که مادر سادات رفت روضه تا دروازه‌ی ساعات رفت بین کوچه صحبت از بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟ چندین نفر بزور دراین کوچه جا شدند نمرودها مزاحم پروانه ها شدند دریا خروش کرد تلاطم شروع شد دوران جاهلیت مردم شروع شد وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد انگار کار آتش و هیزم شروع شد در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت دربسته بود درشکنی ایستاده بود در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود در بین خانه  ممتحنی ایستاده بود نامرد رو بروی زنی ایستاده بود فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست بازور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست مشغول حرف بود که باپا به در زدو... صدیقه را مقابل مولا به در زدو... فهمید مانده پشت در اما به در زدو... همراه مادری پسرش را به در زد و... گل را گلاب کرد و بدستان خار داد مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟ چادر بروی پیکر زهرا که میکشید؟ در بین شعله بانوی این خانه را که دید محکم بصورتش زد و به سمت در دوید این پاسخ سفارش عمر رسول بود مولا بفکر حفظ حجاب بتول بود... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با مادر گرامی‌شان السلام ای همه ی دار و ندارم مادر جایت امروز چه خالی است کنارم مادر ای فداکارترین بانوی دنیا مادر می شود سر بزنی خانه‌ی زهرا مادر با که گویم که شده دوری تو درد سرم از همه عمر ِ یتیمی ، به تو دلتنگ ترم یاد داری کس ِ هم در دل غربت بودیم فارغ از آن همه بی دردی و نفرت بودیم یاد داری قمرت در شب ظلمت بودم محرم راز تو از قبل ولادت بودم به همین جرم که همرنگ نگشته با ننگ آب شد سنگ صبور تو در آن کوچه تنگ زحمات تو و بابا شده جبران مادر مانده زهرای تو و دیده ی گریان مادر کفر در مسجدمان صاحب منبر شده است دین انصار و مهاجر به خدا زر شده است شهر از گریه ی زهرات به جان آمده است بودنم بر همه انگار گران آمده است دِین زهرای تو بر دینش ادا شد مادر مثل تو ثروت من خرج خدا شد مادر کس در این شهر نکرده کمک فاطمه ات غصب شد چون لقب تو ، فدک فاطمه ات آتش و میخ در و پای حرامی و حرم محسنم کاش نگوید که چه آمد به سرم فضه‌ی خادمه بر غربت من می زد زار اشک خون ریخت ز بی مادری من ، مسمار به فدای سر حیدر که رُخَم گشت کبود کاش آن روز فقط دست علی بسته نبود ماندن فاطمه شد امر محالی مادر دیگر از دختر تو مانده خیالی مادر نیستی تا که بیینی چه قَدَر تا شده ام آه مادر به خدا زحمت اسما شده ام شده از غربتمان چشم فلک پر اختر می شود دخترکم زود ، چو من بی مادر مثل تو طی شده با اشک دم آخر من بر لبم آه حسین ، آه حسین ، آه کفن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیینه ام، اگرچه سراسر مکسری اما هنوز قوت زانوی حیدری می سوزم از حرارت آهی که می کشی تبدار مرتضی شدی و بین بستری گفتم خدا بخیر کند، خوب می شوی نسبت به قبل، دیدمت انگار بدتری از شرمِ دستِ زخمی تو آب می شوم بین قنوت، نام علی را که می بری آرام تر نفس بکش و کم تکان بخور با هر تکان، دچار عذابی مکرری پلکت سه ماه، خواب خوشی را به خود ندید هر شب به یاد محسنت از خواب می پری بر پشتِ دست می زنم و آه می کشم دشمن گرفت از منِ بی کس، چه همسری داری وصیتی که فقط سهم زینب است با چشم خیس، خیره به چشمان دختری ذکر حسینِ زیر لبت گفت با علی زهرا به فکر بوسه ی زینب به حنجری باشد قرار ما لب گودال قتلگاه وقتی حسین باشد و ضربات خنجری شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴 در شب شهادت حضرت زهرا (س)، در حرم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین (ع)، نائب‌الزیاره و دعاگوی همه زائرین محترم حسینیه هستیم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفام اگه یه ذره عامیونه‌س کار دله، مث خودم دیوونه‌س دلم می خواد کبوتر تو باشم حاجت و این چیزا همه‌ش بهونه‌س اکثر خاطرات بچگی‌مون با مشهد توئه، با سقاخونه‌س "آمدم ای شاه" یه عمره واسم قشنگ‌تر از شعرای عاشقونه‌س اون کسی که میاد به پابوست و دلش رو جا نمی ذاره دیوونه‌س هر کسی حاجتی داره پیش تو یکی زمین خورده‌ی این زمونه‌س یکی شفای مادرش رو می‌خواد یکی دیگه لنگ اجاره خونه‌س توو این همه خوش به حال کسی که فقط به فکر خود صاحب خونه‌س ** اجازه‌‌ی تو بوده گریه کردیم برای مادری که بی نشونه‌س برای مادری که تدفینشم توو اوج بی‌کسی و مخفیونه‌س برای مادری که بعد از سه ماه هنوز رو دستش جای تازیونه‌س راستی‌َتِش حال دلامون بده درمون درد ما فقط مشهده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دوستان عزیز اگر امروز در شهرتون شهدای گمنام تشییع میشن، لطفاً برای این تاج‌سرها سنگ تموم بذارید... تا کور شود هر آنکه نتواند دید
عطری که از خاک مزارت پخش می‌شه  یادم‌ می‌یاره نو بهار دست هاتو  یادم می‌یاره حس خوب بودنت رو  یادم می‌یاره دونه دونه خاطراتو لالاییات هم رنگ آغوش خدا بود  سوز صدات سنگای سختو نرم می‌کرد  تو خاطرم مونده تنور خونه ی ما  قلب یتیمای یه شهرو گرم می‌کرد با اعتبار گردن آویزت یه وقتا  زنجیر دستای اسیرا باز می‌شد  دست دعا بالا  می‌بردی و گره از  کار گرفتار و فقیرا باز می‌شد اون که بهش پیراهنت رو هدیه دادی  هیچ وَخ دیگه پیراهن فقرو نپوشید  بعد یه عمری جستجو مرد یهودی نور کلیم الله و توی چادرت دید هر شب دعا کردی برا همسایه هامون  تو موج بارون قنوتای شبونه  اینکه یه در باید به مسجد باز می‌موند یعنی خدا هم خواست همسایه ات بمونه از برکت دستای تو خوش بخت می‌شد هر نو عروسی که براش چادر می‌دوختی  مزدت چی بود که بخت روزامونو شب کرد  از ضرب دستای کی توی تب می‌سوختی تنگه دلم قدر چهل سال واسه دستات  بغضم‌ شکسته اومدم پهلوت مادر  روی مزارت سر می‌ذارم اما این سر  سامون نداره جز روی زانوت مادر می‌گن بگو حرفاتو آخه بار غم ها  با درد دل می‌شه سبک تر راست می‌گن  سر بسته می‌گم دنیا با من سخت تا کرد  می‌گن به مادر می‌ره دختر راست می‌گن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی تو من غم را به این کاشانه دعوت میکنم روز را با خویش و شب با چاه صحبت میکنم گاه می‌گریم کنار آسیاب خانه ات گاه با دیوار و در، ذکر مصیبت میکنم تو به بابای خودت از غربت من شکوه کن من هم از بی فاطمه بودن شکایت میکنم گفتم امشب درد پهلویت اذیت میکند یک تکان خوردی و گفتی آه عادت میکنم غصه‌ی همسایه‌های بی وفایت را نخور من خودم جای همه از تو عیادت میکنم فضه بعد از ماجرای محسن افسرده شده کار اگر داری صدایم کن اجابت میکنم از در این خانه بیرون میکشم مسمار را گرچه یک کم دیر دارم رفع زحمت میکنم من گذشتم از خودم تو هم بیا بگذر نرو به همین جسم نحیفت هم قناعت میکنم بی تو زهرا جان نماز من فرادا میشود بی تو در محراب هم احساس غربت میکنم ** ای ضریح لطمه خورده میروی از خانه ام کربلا اما تو را روزی زیارت میکنم بر سر جسم مقطع ، بین گودال حسین با بنیَّ های تو ذکر مصیبت میکنم تو‌ کمک بر رأس های رفته بر نی میکنی من کمک بر دختران در اسارت میکنم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت تشییع از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
با یاد و نام این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است باز هم مهدی ما شال عزا انداخته باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است مادری کرده برای بی پلاکان شهید قبر این گمنام ها پائین پای فاطمه است گرچه پنهان ماند، قبر مادر آلاله ها سینه ی سینه زنان تا هست، جای فاطمه است علت این گریه های ماست، اشک فاطمه گریه های ما همه از گریه های فاطمه است گوش کن، از کوچه ها دارد صدایی می رسد یا صدای مجتبی، یا نه... صدای فاطمه است علت چشمان تارش بعد ها معلوم شد جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🥀 مادری کرده برای بی‌پلاکان شهید قبر این گمنام‌ها پایین پای فاطمه است شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
برایت دست و پا گیرند خلخال و النگوها نخواهی بست دل در زَرق‌و‌بَرق این هیاهوها کسی که محو سیر آسمان شد، از زمین سیر است همیشه بوی رفتن می دهد بال پرستوها چه "دُر سفتی و خوش گفتی" که ده‌ها قرن، شیرین است هنوز از خطبه‌خوانی‌های تو کام سخنگوها در آن کوتاهی عمرت مفاهیم بلندی بود که حک شد خط‌به‌خط بر صفحه‌ی تاریخ الگوها گلوبند و گلوی اعتراضت یاد خواهد داد سخاوت را به خِسَّت‌ها، شجاعت را به ترسوها ستون آسمان این خانه است، این خانه‌ی خشتی که هر خشتش شرف دارد به تاج برج و باروها همان جارو که دستش را گرفتی خوب می داند درون "بیتِ" تو "تطهیر" می‌گردند جاروها الا ای محور دوران چه باکی دارم از میزان که سنگین است با مثقالی از عشقت ترازوها پس از تو روزها از بوی گل‌ها بی‌خبر بودند شبانه می‌روی بعد از تو می‌رویند شب‌بوها شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آشوب فتنه در مدینه قائله انداخت دیوار بیت وحی را از شاکله انداخت آتش زبانه می کشید از خانه ی مولا این شعله ها در آسمان ها ولوله انداخت دنیا به عاشق ها همیشه سخت می گیرد مابین زهرا و علی هم فاصله انداخت جای غلاف تیغ بر بازوی مادر ماند یک دست او را از قنوت نافله انداخت آن دست که با ریسمان دست علی را بست در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت ثانی ملعون در مدینه ظلم کرد اما در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در عزاخانه‌ی تو پیر و جوان سینه زده مستمع سینه زده، مرثیه‌خوان سینه زده صبح روز ازل، ای روضه‌ی سربسته‌ی عشق! در عزایت در و دیوارِ جهان سینه زده سر این کوچه‌ی بن بستِ بفرما روضه پرچمی هست که در حد توان سینه زده هرکجا درد تو را جار زده نجّاری "میخ" بر سر زده، "در" از دل و جان سینه زده گاهی از عقربه‌ی مست که دستش بالاست ای غمِ محض! بپرس از چه زمان سینه زده؟ زندگی با تپش مرثیه در خون من است قلب زارم ضربان در ضربان سینه زده دوست دارم که بگویند گدایت بانو! هر کجا حرفِ "در" آمد به میان، سینه زده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بساط اشکِ علی در غم تو یکریز است چقدر خانه‌ی بی‌فاطمه غم‌انگیز است شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
ماییم و بغض خاطرات مانده بر دیوار ای‌کاش‌ها، ای کاش و اما و اگر دیوار شاید شماهم مثل زینب فکر می‌کردید باشد برای اهل خانه بی‌ضرر دیوار در بین آتش بوده، پس تنها در این خانه از زخم‌های فاطمه دارد خبر، دیوار همراه میخِ در، شهادت می‌دهد فردا دارد یقیناً حرف‌های بیشتر دیوار مادر ندارد خانه‌ی ما، «در» چه می‌خواهد ای کاش جای آن بسازد یک نفر دیوار هی منعکس شد غصه در این خانه‌ی غمگین دیوار در دیوار دردیوار در دیوار شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
میزبان تو می‌شود ملکوت؟ یا ملائک درآستان تواند؟ لحظه ای که قنوت می‌گیری همه ی شهر میهمان تواند چتر این‌ رحمت الهی را بر سر اهل شهر گستردی با تو همسایه ها چه خوش‌بختند همه را یک به یک دعا کردی ماکه همسایه ی تو نه.. اما از ازل زیر سایه ات هستیم در هیاهوی روز محشر هم به نخ چادرتو دل بستیم درس عشق است درس زندگی است بین خانه صفا و سادگی ات چه دفاع مقدسی شده است در دل جبهه ایستادگی ات بهتر از این کدام تقدیر است؟ در دفاع از علی شهید شدن باب شد بعد از آن حماسه ی تو در رکاب ولی شهید شدن نام زهرا میان معرکه ها نقش سربند حاج قاسم هاست دل سردار ما سرای علی، خانه اش وقف روضه ی زهراست سالها بود بانی روضه حال بر سفره ی تو مهمان است حاج قاسم که مرد میدان بود حاج قاسم که مرد میدان است تو علمدار عزت و غیرت کوثری.. کوثری و بی مانند تو شب قدر عالمی زهرا حیف قدر تو را ندانستند ما از آن قدر ناشناسی ها ما از این زخم ها عزاداریم با در خانه ی تو می‌سوزیم با در خانه ی تو می‌باریم آه! بر غربتت شهادت داد ریسمان..شعله...میخ..در...دیوار سر به دیوار غم گذاشت علی تکیه داده ست کوه بر دیوار گوشه ای بچه های تو گریان روضه برپاست کنج خانه ی تو در دل آسمان چه غوغایی است وقت تشییع مخفیانه ی تو آه.. همراه یاس پرپر خود، باغبان را علی به خاک سپرد مثل گنجی که می‌شود پنهان آسمان را علی به خاک سپرد شاعران: و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک نفر از بچه‌ها هم سمت آغوشش نرفت بچه‌ها هر وقت می‌دیدند ... مادر درد داشت شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی شاعر: استاد @dobeity_robaey