eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
291 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران بانوی خانه، شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان‌نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر ** جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلان پیغمبر ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. آورده ام امشب غم پنهانی خود را بر شانه شب قدرِ پریشانی خود را رفتی و نگفتیم همین قدر که داریم از برکت دست تو مسلمانی خود را در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک در راه خدا گرمی پیشانی خود را آیا چه بر اسلام گذشته است که بُرده_ از خاطر خود خاطره ی بانی خود را ایمان به تو و مادری‌ات هر که ندارد فریاد زده وسعت نادانی خود را پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب از قبله‌ی دل صورت بارانی خود را یک عمر به امید عطای تو نشستیم پس جمع مکن سفره ی مهمانی خود را بر چهره‌ی زهرای خودت خوب نظر کن بسپار به خاطر غم پایانی خود را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همراه هر وحی از تو جبریل امین گفته ای مادر! ای وصف کمالت بهترین گفته اسلام را مدیون انفاق خودت کردی مکتب به ایثارت "خدیجه"، آفرین گفته "تهلیل" و "تکبیر"ی که بعد از مصطفی گفتی، آیا زنی قبل از تو بر روی زمین گفته؟! ایمان کامل بودی و سی سال بعد از تو_ تازه خدا در مُصحَف از "اِکمالِ دین" گفته آنکه "امیرالمؤمنین" را از "علی" دزدید به دخترش جای تو "اُمّ المؤمنین" گفته تو مقصد ذکر سلام خالقت بودی...! وَالله! در فضل تو بس باشد همین گفته ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتخار دین و آیین را اگر می‌شد سرود شعر اول از خدیجه لب به گفتن می‌گشود ای که بر شأن بلندت کوه‌ها زانو زدند وی که بر خاک قدم‌هایت فلک دارد سجود تو که هستی؟ که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده‌ی قوس صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی؟ که مقامت را محمد می‌ستود از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی غیر تو بانو کسی شایسته‌ی کوثر نبود اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است جود تو شد مبدأ تاریخی هجری جود هر شب از چادرنمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدن تو بخت خود را می‌گشود آبرو جبریل از آب وضویت می‌گرفت در پی این بحر می‌شد هر چه اقیانوس رود ** با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود ناگهان از سوی حق بر دست‌های جبرئیل پنج پیراهن برای آمد فرود پنجمین پیراهنِ این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرشِ حق هدیه نمود فاطمه که دید می‌ماند حسینش بی کفن بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا بافتش با اشکِ تار و بافتش با آهِ پود از حریر کهنه‌ای آن پیرهن را بافت تا وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود وقتِ غارت گشت، یک لشگر به آن گودال ریخت یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خُود بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت می‌کشیدند از تنش از هر طرف قوم جُهود پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود نیمه‌ی شب ماند یک انگشتر و یک ساربان ختم شد غارت به خاتم... خنجری آمد فرود... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گوهر محمّد است که آن را خدیجه یافت بانوی اهل مکه چه گوهرشناس بود اَعراب، جاهلانه به دنبال جهل خود اما چه عالمانه پیمبرشناس بود از فرط شوق و شور، سر از پا نمی‌شناخت در جاده‌ی وصال که جای درنگ نیست نور پیمبری به رُخ یار دیده بود پس خواستگار‌ بودن این زن که ننگ نیست مهریّه را خودش به خودش داد، للعجب! بند تمام قاعده‌ها را ز هم گُسست از یُمن ازدواج خدائیِ آن دو نور توحید زنده شد، کمر کفر را شکست در طالع چنین زن پاک و مطهرّه حقّا که نور مادری کوثر است و بس روزی اگر به همسر او مکه بَد کند او کاشف الکروبِ دل شوهر است و بس مبعث رسید، لحظه‌ی موعودِ انبیا محبوب را حبیب به بانگ حجاز خواند کعبه گواه می‌دهد این را: خدیجه نیز پشت سر علی و پیمبر نماز خواند اسلام، طفلِ کم‌نفسِ نورسیده بود این طفل، زیر بالِ خدیجه بزرگ شد اسلام، شهر کوچکِ اهل نماز بود کز لطفِ بذلِ مالِ خدیجه بزرگ شد دین‌دار بود و هستی او وقف یار بود او محضر رسول خدا احترام کرد جبریل هر سفر که به نزد نبی رسید به حضرت خدیجه‌ی کبری سلام کرد باید فراگرفت از او رسم و شیوه‌ی در راهِ پاگرفتنِ دین، خون جگرشدن زهرا ز مادرش به خدا ارث برده است قربان یار رفتن و با جان سپر شدن ** آه از اجل که زود به سوی خدیجه رفت قربان اشکِ چشمِ عزادار فاطمه رفت و ندید آتش اهل سقیفه را نشنید آهِ در پس‌ ِ دیوار فاطمه بعد از عروج مؤمنه و مؤمن قريش این سال، سال ماتم و حُزن و غم نبی‌ست هر همسری خدا به پیمبر اگر دهد یک زن در آن میانه شبیه خدیجه نیست لطف خدیجه تا به قیامت گره‌گشاست مادربزرگ خوب ندیدیم این‌چنین اصلاً به حکم قاعده‌ی وجه تسمیه زیبد فقط به قامت او "اُمّ مؤمنین" ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدایت می‌زنم یا قاضی الحاجات...، پنهانی صدایت می‌زنم با حال اندوه و پشیمانی صدایت می‌زنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن..، نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمک‌گیری نمک‌نشناس هستم...، باز نیاوردی به رویم، راه دادی‌ام به مهمانی به تو رو می‌زنم با کوله‌باری از گناهانم به تو رو می‌زنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو دردِدِل خود را به غیر از تو، به که گویم تویی که دردهایم را نگفته نیز می‌دانی پر و بالم به چنگِ نفسِ سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفس‌گیر است...، وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوه‌خیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزه‌های ناقصم بوی ریا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمی‌خواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"‌ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفته‌حالی را وگرنه بنده‌ی خاطی ندارد راهِ جبرانی در آتش هم بیندازی، بگویم: دوستت دارم دلت می‌آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنه‌کار از عذاب قبر می‌ترسد از آن اوقات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا..، با من مدارا کن به حق بوسه‌ام بر مضجع شاه خراسانی دم افطارها با کام تشنه روضه می‌چسبد بخوانی روضه‌ها‌ی تشنگیِ شاه عطشانی ▪️ لبش ذکر خدا می گفت...، لعنت بر سنانِ مست لبش ذکر خدا می گفت...، وای از نیزه‌ی آنی صدای استخوان‌هایش تمام عرش را لرزاند... به زیر سُم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم نمانده باطنی اصلاً به ظاهر دینم   نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم هنوز جاهلم و بنده‌ی شیاطینم   گناه کردم و از رو نرفتم و حالا مرا زمین زده این کوله‌بار سنگینم   قساوت دل آلوده‌ام سبب شده است امام عصر خودم را اگر نمی‌بینم   همیشه بر در این خانه محترم بودم منی که مستحق ناسزا و نفرینم   خودم اگر چه خودم را دگر نمی‌بخشم ولی به رحمت پروردگار خوش بینم   درست نیست بیایم به خانه، می‌دانم اجازه هست کمی پشتِ خانه بنشینم؟   اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را خوشم به لطف علی در صف مُحبینم   شنیده‌ام که علی همدم فقیران بود در آرزوی علی سال‌هاست مسکینم   خدا کند که بیاید کنار من باشد خدا کند که بیاید زمان تلقینم  ** مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست که اشک روضه‌ی عباس هست تسکینم   شکسته‌ای کمرم را بلند شو برویم سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟   هزار شکر که ام البنین نمی‌بیند چقدر غنچه‌ی تیر از تن تو می‌چینم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ فراق گشته مقدر، گمان نمی‌کردم رسید لحظه‌ی آخر، گمان نمی‌کردم به دست و پا و سرت بوسه‌ها زدم اما... به پاره پاره‌ی حنجر گمان نمی‌کردم همیشه عطر خوش سیب از تو می‌آمد ولی ز چکمه‌ی لشکر گمان نمی‌کردم! گمان به نیزه و شمشیر و سنگ می‌بردم ولی به کُندی خنجر گمان نمی‌کردم قبول! بی توسفر می‌کنم به شام اما... کنار شمر برادر گمان نمی‌کردم تورا به رسم عرب‌های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان‌ نمی‌کردم سرِ بُریده به هر مادری نشان دادند ولی به مادر اصغر گمان نمی‌کردم به آیه خواندن تو با همان لبِ زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمی‌کردم یزید و مجلس و نامحرمان همه به کنار به میز و تخته و آن سر گمان نمی‌کردم ✍ و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض لطفاً برای شفای عاجل گرامیِ شاعرِ محترم آقای دکتر ، یک حمد شفا و یک سلام به حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) قرائت فرمایید. با تشکر
در ؛ می‌شود لطف خدا عائد مهمان خدا سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا جمع کن دستِ تهی، کوه طلا از روی خاک چون‌که یک‌دست شدند این‌همه آلوده و پاک باز تحویل گرفتند مرا مثلِ قدیم راه دادند مرا درنزده پیش کریم دوری از خانه‌ی او آتش جانم شده بود یازده ماه نبودم، نگرانم شده بود قیمتی‌تر شده عبدی که خریدار نداشت به گنه‌کاری من هیچ‌کسی کار نداشت دو بهار آمد و غم از دل ما کاسته شد گُل اگر بود، به این سبزه هم آراسته شد هرچه را شَر شده خیرالعملش کرده "علی" اول سال، گدا را بغلش کرده "علی" دیده بوسیِ پدر، عیدی فرزند بد است برکتِ سال جدیدم، دَمِ "حیدر مدد" است رُطب سفره‌ام از نخل غم است دم افطار، لبم تشنه‌ی ذکرِ "حَسَن" است بعد هر ذکر "حَسَن"، ذکر تو زیباست "حسین" گریه‌ی اولِ سالِ همه‌ی ماست "حسین" ** السلام ای سَرِ صدچاکِ مصیبت دیده ای که بر گریه‌ی تو شمر و سنان خندیده تشنه بودی و فقط نیزه به خوردت دادند ریخته خونِ رگت روی لبِ خشکیده پیش مادر چه کسی موی تو را تابانده ماه، از پشت سرت روی زمین تابیده مرو ای سر، طرف دیر و کلیسا و تنور روی نیزه منشین، دختر تو ترسیده ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی اضطراب جان بده بانو، کفن رسید غیر از حسین... سهمیه‌ی رسید احمد، علی و فاطمه با تو چهارتا این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید مادربزرگ ِکرببلا، جان تو قسم باهر فراز ِ روضه به لب، جانِ من رسید ** گودالِ قتلگاه! کجایی دمِ غروب کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد بر تک تکِ سپاه، کمی از بدن رسید تا نیزه‌دارها زِرِهِ او در آوَرَند صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید از دورِ پیکرش همه بادست پُر روند بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان اما نگاه او به عقیق یمن رسید ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با دل به سویش آمده، تنها نه با مالَش جان داده در راهِ پیمبر، در رهِ آلش با عشق وصلت کرده، با سرچشمه‌ی خوبی زهرایِ اطهر دخترش شد؛ خوش به احوالش عشقِ محمد ثروتِ بی انتهای اوست این است در دنیای خاکی، کُلِ آمالش پَر می‌زند سویِ خدا، از دامنِ دنیا بانوی ایمان را شده، این عاشقی بالَش بگذار هرکس خواسته، طعنه زند او را هرگز نمی‌ترسد زِ کفر، از قیل و از قالش ** امشب کفن از عرش بهرش آمد و حالا افتاده‌ام یادِ حسین و یادِ گودالش © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوچه‌ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سرفراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم‌ها خورده‌ست هر که دیده‌ست حجم انفاقش متعجب شده‌ست، جا خورده‌ست مال دنیا زیاد داشت ولی ذره‌ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عُمر گران پیش او هر چه بود غیر نَبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو، اعتبار، جان، اموال در نگاه خدیجه کم بودند ** در زمینِ ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادربزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه‌اش بی سر و بدون کفن تشنه‌لب دفن پای دریا شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود چنان‌که ثروت تو هم‌ترازِ تیغِ حیدر بود به ایثارت گواهی می‌دهد شعبِ أبی‌طالب همین از خود گذشتن‌های تو خود فتح خیبر بود همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی کجا این منقبت در شأن آن زن‌های دیگر بود؟ کسی که مادر زهراست اُم المؤمنین باشد فقط این‌گونه مادر لایق آن‌گونه دختر بود نه تنها مریم و حوا کنیز خانه‌ات بودند که غیر از فاطمه شأن تو از کُلِ زنان سر بود تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافی‌ست پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمی‌کردی یقین دارم جهان امروز  بی «الله اکبر» بود ** خدیجه!  آه...، بعد از تو رسول الله هر روزش... خدیجه! آه...، هر شب روی لب‌های پیمبر بود ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
راحت بخواب مادرِ زهرا  کفن که هست شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست لالایی تو نیست بجایش یتیم‌وار تا صبح آهِ دخترکی دل‌شکن که هست گیرم کسی کنار مزارت نایستد حداقل برای من اینجا وطن که هست بعد از من و تو غربتِ این خانه دیدنی‌ست از این به بعد روضه‌ی این که هست خیلی برای فاطمه دلشوره داشتی راحت بخواب بعدِ تو با او حَسَن که هست   یک روز می‌رسد که ببینیم کربلا بالای نیزه یک سرِ دور از بدن که هست هرکس که آمده‌ست به دنبال غارت است دل‌خوش مکن به اینکه تنش پیرهن که هست چیزی نمانده است برای سوارها چیزی نمانده است ولی تاختن که هست می‌خواست ساربان برود دستِ پُر، حسین_ با دست اشاره کرد عقیق یمن که هست  دیگر رُباب هم پی طفلش نمی‌دود تا بِین راه حرمله‌ی بد دهن که هست... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در روزگارانِ غریبی، آشنا بودى تنها تو با قرآنِ ناطق هم‌صدا بودی هر شب كنارِ خانه با یعقوب چشمانت چشم انتظار یوسف غار حرا بودی آیات كوثر روی دامان تو نازل شد چون آیه‌ی تطهیر بودی، إنّما بودی وقتی امینِ مكه را مردم رها كردند تنها امانِ جانِ ختم‌الانبیا بودی مادربزرگ بی‌كفن‌ها! لحظه‌ی آخر جای كفن دنبال یك تكه عبا بودی شعب ابی‌طالب كجا و طف كجا بانو ای كاش تو همراه زینب، كربلا بودی... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه دشمنِ بسیار ختم المرسلین دارد ندارد غُصه چون در خانه‌اش حِصن حَصین دارد کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون_ میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه پیمبر دور خود سربازهایی این‌چنین دارد علی یک سو، خدیجه سوی دیگر، بُت‌کده فهمید دوتا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد خدیجه آیه‌ای مثل "اشّداءُ علی الکفار" شد، یعنی همیشه در مصافِ کُفر، پیشانیش چین دارد تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را... که الحق این‌همه ایثار و غیرت آفرین دارد چه غم از طَعنه‌ی مردم که او در زندگی تنها توجه بر رضای ذات ربّ العالمین دارد جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد خدیجه خاطرش جمع است از آینده‌ی زهرا که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم همیشه واهمه از لحظه‌های واپسین دارد دعایی کرد پیغمبر، همان‌جا استجابت شد خدیجه یک کفن از جانب روحُ الامین دارد نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد "چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟" دلش گرم است شیعه تا که اُم‌ّالمؤمنین دارد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلِ عالم بُوَد غَم‌پرور امشب که می‌گِرید زغم پیغمبر امشب زمین و آسمان نالند با هم که زهرا می‌شود بی مادر امشب @dobeity_robaey
وقتی که ابتر خوانده شد پیغمبر اسلام حق خواست تا باشد خدیجه مادر اسلام کوری چشم جمعی از آلوده دامن‌ها جوشید بر دامان پاکش کوثر اسلام هم حلقه‌ی عشق نبی را داشت در دستش هم دُرِّ نابی بود بر انگشتر اسلام السابقون السابقون یعنی که او بوده هم شانه با دست خدا در سنگر اسلام هر روز شاگردانه زانوی ادب می‌زد با شور و اخلاص و یقین در محضر اسلام با ثروتی از مهربانی‌های بی حدش بخشید جانِ تازه‌ای بر پیکر اسلام شایستگی دارد که اُم المؤمنین باشد وقتی که می‌چرخد به حولش محور اسلام ** بعد از خدیجه مصطفی اشک یتیمی ریخت این را گواهی می‌دهد چشمِ تَرِ اسلام ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی تاب لقاییم الهی بخدیجه دنبال فناییم الهی بخدیجه ما را بِرَهان از قفس عُلقه به دنیا تا پَر بگشاییم الهی بخدیجه یک سوم مهمانی خوبت سپری شد محتاج عطاییم الهی به خدیجه شرمنده از اعمال خطاییم، مدد کن تا توبه نماییم الهی بخدیجه اذنی بده تا باز سوی مرقد سلطان با گریه بیاییم الهی بخدیجه محروم ز نوریم، خدا مرحمتی کن دلتنگ رضاییم الهی بخدیجه لطفی بکن امسال شب قدر ببینیم در کرب و بلاییم، الهی بخدیجه محتاج عطا و کرم مادر زهرا در هر دو سراییم الهی بخدیجه از اشک یتیمیِ غریبانه‌ی زهرا در حال بُکاییم الهی بخدیجه ** هر جا سخن از روضه و از داغ حسین‌ست با آل کساییم الهی بخدیجه با یاد غم غارت انگشترِ ارباب مشغول عزاییم الهی بخدیجه عمری‌ست که دل‌خون و پریشان شده از آن... انگشت جداییم الهی بخدیجه ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو داراییِ خود را خرج دین‌داریِ ما کردی و حالا مادرِ مایی و ما بچه مسلمانت @dobeity_robaey
؛ ای مهربان بانوی پیغمبر خدیجه ای محو خلق و خوی پیغمبر خدیجه ای قدرت بازوی پیغمبر خدیجه ای قوت زانوی پیغمبر خدیجه مداح تو پیغمبر و زهرا و حیدر تو کیستی بانو!؟ هزار الله اکبر در اول وصفت زبان از پای افتاد در مدح تو عقلم به جایی قد نمی‌داد مثل تو در اسلام الهی بیشتر باد سلمان، ابوذر، مالک و عمار و مقداد مدیون تو هستند دینداری‌ِّشان را از نان تو دارند نام جاودان را مدح تو را باید که پیغمبر بگوید یا غیر او صدیقۀ اطهر بگوید شاعر چرا گوید؟ چرا ابتر بگوید؟ شاعر دگر خاموش تا حیدر بگوید ای مادر حوریۀ دنیا! خدیجه! زهرا در آغوش تو شد زهرا؛ خدیجه! وقتی رسول‌الله در میدان جنگ است، در پشت جبهه یاوریِّ تو قشنگ است گفتی به ما دنیای بی اسلام، ننگ است دل بی علی دل نیست آری تکه‌سنگ است ثروت اگر که خرج دین باشد می‌ارزد وقف امیرالمؤمنین باشد می‌ارزد اسلام اگر بعد از هزار و چارصد سال امروز بیش از هر زمان دارد پر و بال امروز اگر داریم حبّ احمد و آل امروز اگر از ترس، کافر می‌شود لال امروز اگر تدبیر دشمن بی‌نتیجه‌ست از لطف نام حیدر و نان خدیجه‌ست درد رسول‌الله را تسکین تو بودی در عاشقی هم قابل تحسین تو بودی بیداری اسلام را تضمین تو بودی الگوی زهرا در دفاع از دین تو بودی ایثار تو فاطمه را ایثارگر کرد جان را برای جان مولایش سپر کرد زهرا در آتش سوخت تا حیدر بماند تا فتنه‌های دشمنان ابتر بماند در شعله‌ور شد، محسن و مادر... بماند مرثیۀ مکشوف میخ در بماند اف بر تو ای دنیا که هستم از تو خسته دستان حیدر بسته شد، زهرا شکسته زهرا به زینب داد درس استقامت تا او شود الگوی صبرِ در مصیبت اما امان از لحظه‌های تلخ غارت زینب تک و تنهاست؛ آن هم در اسارت یک دست بر سر داشت تا معجر نیفتد دست دگر بر ناقه تا دختر نیفتد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آن عشقِ بدونِ نقص در حیرت اگر بودی برایش در مقام ِ همسری زینت اگر بودی- -دلیلش جذبهٔ ایمان و خُلقِ مهربانش بود پیاپی با پیمبر عاشقِ صحبت اگر بودی دلت می‌خواست اسلام ِ محمد بهترین باشد برای دین به فکرِ وقفِ اموالت اگر بودی مسلمان‌پروری کارِ خودت بود و به دنبالِ تجارت، یا که رونق دادنِ ثروت اگر بودی أمیرالمؤمنین تنها علی بود و به این علت موافق با مرامش بوده؛ با حضرت اگر بودی ولایت در مسیرِ فتنه و شبهه نمی‌افتاد اگر بودی و در تبلیغِ آن حجّت اگر بودی در آن نُه سالگی، ٱم أبیها نیز مادر داشت در آن نُه سالگی، با قلبِِ پُر مهرت اگر بودی- -دلش آرام بود و دور بود از بغض و دلتنگی کنار دخترت زهرا، شبِ «وصلت» اگر بودی حسن سیلی به مادر را نمی‌دید و جوان می‌ماند هوادارانه در آن کوچهٔ خلوت اگر بودی نمی‌دانم چه حالی داشتی در آتش ِ کینه گرفتارِ چهل نامردِ بی‌غیرت اگر بودی زمین افتاد و «در» بر رویِ بارِ شیشه‌اش افتاد تو می‌رفتی به جای فضه آن ساعت اگر بودی زمان رفت و زمینِ کربلا در انتظارت بود شبی با کاروانِ خسته در حرکت اگر بودی فقط می‌خواستی کام ِحسینت بی عطش باشد تمام عمرِ خود، دنبالِ یک حاجت اگر بودی تک و تنها، عطش، گودال، خنجر، سر، قفا، نیزه به صورت می‌زدی لطمه! در آن هیئت اگر بودی یقیناً می‌سپردی جان اگر می‌دیدی‌اَش عریان به روی تل پریشان شاهدِ غارت اگر بودی در آغوش تو زینب زار می‌زد داغ‌هایش را غروبِ روزِ عاشورا در آن غربت اگر بودی بهشتِ چادرِ تو سرپناهِ کودکان می‌شد میانِ خیمه در آن عصرِ پُر وحشت اگر بودی! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ گرفته بود هوای دلِ پریشانش نشسته بود غبارِ اجل به دامانش صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد ولی هزار محن بود بین چشمانش کنار بستر او فاطمه به سر می‌زد خدیجه بود و تب و گریه‌های پنهانش چقدر پیر شده بانوی رسول الله زنی که بود زمین و زمان بفرمانش قرار شد کفنِ مصطفی تنش باشد شکست پشت رسول خدا ز هجرانش کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر حسین بود غمِ سینه‌سوزِ پایانش ** گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا درآن میانه حسین بود و جسم عریانش حسین بود و سنان بود و نیزه‌ای بی رحم کشید پنجه روی گیسوی پریشانش هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید کسی برید سرش را میان طوفانش هزاربار صدا زد که تشنه‌ی آبم بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش همانکه بُرد سر شاه را روی نیزه کشیده زد به رخ خواهر هراسانش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من معتقدم حضرت زهرا اکنون... با قلب شکسته و دلی از غم خون... با حضرت صاحب الزمان می آید... در روضه‌ی مادرش «خدیجه خاتون» @dobeity_robaey